گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
4 مهر» مدیران مسئول و سردبیرانی که مرا حذف کردند٬ مجید محمدی30 شهریور» بخش فارسی صدای امریکا را تعطیل کنید٬ مجید محمدی
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! یک بار دیگر بخش فارسی صدای امریکا٬ مجید محمدیمشکل صدای آمریکا فقط سابقهی سردبیر نیست. مشکل این است که سردبیر این رسانه در دنیای آزاد هم دارد از روی دفترچهی احمد جنتی در سازمان تبلیغات اسلامی عمل می کند. منافع ملی نظامهای لیبرال دمکراسی با هم پیوند می خورد همچنانکه منافع نظامهای ضد امریکایی مثل جمهوری اسلامی، روسیه و سوریه.در آخرین مطلبی که در باب بخش فارسی صدای امریکا نوشتم (سوالاتی که پاسخ می طلبند، و می خواستم با آن بحث مطالبم را در باب این رسانه پایان دهم) تلاش داشتم بحث در این مورد را جمع کنم اما مطلب آقای سهیل روحانی باب طرح نکات تازهای را باز کرده است که برای اعتلای ارزش گفتگو از آن استقبال کرده و به مطلب ایشان پاسخ می دهم. این پاسخ هم مثل مطالب قبلی مبتنی است بر پیگیری سه ارزش بنیادین: 1) ضرورت کاهش هزینههای آزادی بیان برای افراد، 2) ضرورت تنوع و تکثر در رسانههایی که بودجهی دولتی دارند، و 3) ضرورت غیر دولتی سازی در حوزههایی که بخش خصوصی و بخش عمومی توان اجرایی آن را دارند. فهم کلیشهای منافع ملی فهم رایج از منافع ملی در میان ایرانیان و بالاخص نیروهای چپگرا که می خواهند همچنان در شیپور ضد امریکایی و ضد امپریالیستی خود در چارچوب ملی گرایی بدمند این است که ایالات متحده خیر مردمان دیگر را نمی خواهد و رهبران ایالات متحده (سرمایه داران به بیان چپها) فقط منافع خود را دنبال می کنند. این تصور کلیشهای از نقشی که ایالات متحده در یک صد سال اخیر در دنیا بازی کرده و جهان را از شر دو نیروی سهمناک یعنی فاشیسم و کمونیسم تا حد زیادی رهایی بخشیده غفلت می کند. بخشی از سرمایه داران امریکایی حتی تا سال 1942 نمی خواستند امریکا وارد جنگ شود چون با نظام فاشیستی در آلمان مراودات تجاری داشتند اما بعد از جاه طلبیهای فاشیستی آلمان و ژاپن و فشار افکار عمومی رهبران کشور چارهای بجز مقابله با آن نداشتند. امروز در مقابله با اسلامگرایی شیعه و سنی-هر دو- منافع و امنیت ملی ایالات متحده و ایران (نه جمهوری اسلامی) کاملا بر هم انطباق دارد. از این جهت دمیدن بر شیپور افتراق و منافع اقتصادی ویژه به جای مصالح عمومی به نفع جریان اسلامگرایی است. از سوی دیگر منافع رژیمهای ضد امریکایی با هم پیوند دارد مثل منافع رژیمهای خامنهای، پوتین و بشار. مسئله آزادی بیان آقای سهیل روحانی و برخی دیگر از چپگرایان منتقد به نوشتههای من توجه نمی کنند که مسئله حذف من یا دیگری از یک رسانه نیست مسئله رعایت اصول و اخلاق رسانهای در جوامع آزاد است. ایشان تفاوتی میان رفتار صدای امریکا در دورههای منتفاوت آن مشاهده نمی کنند به دلیل آن که همانند دیگرانی که دیدگاه غیر تجربی و غیر تحلیلی دارند جایی برای مشاهده در نظرات خویش نمی بینند. صدای آمریکا در سالهای 2007 تا 2011 تنوع بیشتری در میهمانان خود داشت و تمام کسانی که امروز از مواضع جمهوری اسلامی در برنامههای آن حضور پر رنگ تری داشتند (مثل افراسیابی یا صفروف) در آن دوره هم بودند در حالی که اوباما به خامنهای نیز نامه می نوشت. اما نگاهی به فهرست میهمانان در دو سال گذشته نشان می دهد که کسانی که انتقادات ساختار شکنانه به جمهوری اسلامی دارند یک به یک حذف شدهاند. این رفتار به تصور نادرست مدیر و سردبیر موجود از نقش رسانه راجع است و نه سیاست خارجی ایالات متحده یا منافع ملی این کشور در کاهش تنوع از یک رسانهی دولتی. چه مشکلی داشت اگر ..؟ چه مشکلی دارد که مخاطبان صدای امریکا در دو دقیقه از یکی از متخصصان مسائل ایران بشنوند که داعش و جمهوری اسلامی ماهیتا یکی هستند، هر سیاست خارجی ای که این کشور داشته باشد؛ مگر بخشی از شهروندان امریکایی در رسانههای این کشور نمی گویند که جمهوری اسلامی خطری بزرگ تر از داعش است؟ مگر یک رسانه یا مهمانانش باید عینا سخنان رسمی مقامات را تکرار کنند؟ چه اشکالی دارد مخاطبان سایت رادیو زمانه در کنار چندین مطلب ضد اسرائیلی از یکی از نویسندگان مطلبی ببینند که حماس را همانند اسرائیل در جنگ اخیر مقصر بداند؟ یا مخاطبان بی بی سی از یکی از نویسندکان سایت نقدی علیه هاشمی رفسنجانی ببینند (که در سالهای قبل از جنبش سبز ولی فقیه بی بی سی به شمار می رفت و کسی نباید از وی انتقاد می کرد؛ خامنهای که خدا بود و حتی کسی نباید نام وی را بدون عنوان آیه الله ذکر می کرد). البته وقتی لشکر خامنهای سفارت انگلیس را به توبره کشیدند آنها متوجه شدند با چه کسانی طرف هستند اما به زودی دارند فراموش می کنند. چه اشکالی دارد که آقای عرفانی چپگرا و ضد سرمایه داری در میان بقیه همکارانش در تلویزیون اندیشه کسی را داشته باشد که بیهوده گوییهای علیه ایالات متحده را بیان کند؟ چه اشکالی دارد که سایت بی بی سی هم به نقد رفتارها و سیاستهای رهبر جمهوری اسلامی و رفسنجانی و احکام خشن شریعت بپردازد؟ اینها را کسانی که در ایران رسانهها را اداره می کنند در نهایت متوجه نشدند چون حکومت استبدادی است. اما از کسانی که در دنیای آزاد در رسانهها فعالیت می کنند انتظار می رود که بتوانند به این پرسش ها پاسخ دهند. تنوع و تکثر همچنان در جهت منافع و امنیت جوامع آزاد است که متاسفانه گروههای چپ این منافع را به منافع شرکتهای بزرگ اقتصادی تقلیل می دهند. برخورد با اندیشه و نه تک گفتار و شخص من مطمئن هستم که هیچ یک از برخوردهای ناقض تکثر و تنوع در رسانههای فارسی زبان خارج کشور برخورهای منفردی نبوده و نیستند. کوروش عرفانی و محمد رضا نیکفر با نوشتههای من علیه ادبیات ضد امریکایی و ضد اسرائیلی چپها و اسلامگرایان و اصولا باورها و نگرشها و بی چشم و رویی جریان چپ ایرانی آگاهی داشتهاند. محمد منظر پور مطمئنا از مواضع من علیه جمهوری اسلامی (این که این رژیم را اصلاح ناپذیر می دانم و معتقدم اصلاح طلبان حکومتی از جنس اقتدارگرایان هستند) و آتیه بهار آگاه بوده است. یکی از سردبیران سابق بی بی سی هم از مواضع من علیه همهی سران جمهوری اسلامی و سبک نوشتههای من در داخل و خارج آگاه بوده است. خط زدن نام من از میان تحلیلگران و نویسندگان نه به خاطر برخورد نادرست من با دیگر مهمانان یا مجریان (که هیچگاه چنین اتفاقی نیفتاده و البته صدای امریکا این برخوردها را در افراد ناسزاگویی مثل سهیمی تحمل و وی را به برنامههایش دعوت می کند) یا ذکر اطلاعات نادرست بلکه صرفا به دلیل بیان نظراتم بوده است، نظراتی که در نوشتههایم در سایتهای مختلف تکرار شده و خوانندگان این گونه مطالب از آنها آگاهی دارند. حذف مجید محمدی به دلیل حذف یک صدا اهمیت دارد و نه حذف یک شخص همچنان که حذف هر یک از کسانی که در فهرست سیاه صدای امریکا قرار گرفته اند یک باخت برای این رسانه است. اگر میلیونها ایرانی که هر روز دهها حق طبیعی شان نقض می شود اعتراض می کردند و صدای خود را بلند می کردند جامعهی ایران امروز در این شرایط اسف بار قرار نداشت. جمهوری اسلامی این وسط چکاره است؟ نگای به فهرست هشت گانهی عذر خواستنها (در مطلب "مدیران مسئول و سردبیرانی که مرا حذف کردند") که در طی حدود سه دهه برای من اتفاق افتاده بیندازید تا ببینید چه رابطهای میان نظام جمهوری اسلامی و این برخوردها وجود دارد. این سردبیران و مدیران مسئول فقط مرا حذف نکردهاند و کار آنها موجب حذف صدها نفر (صدها صدا) در موضوعات مختلف شده است. اینها شکایت فردی نیست چون در بطن رسانههای فراسی زبان جریان دارد. چهار مورد اول آن فهرست اتفاق افتاد تا مدیران مسئول و صاحبان امتیاز آن نشریات خود را از اتهام همکاری با بیدینان و سکولارها (از سال 1368 همه فعالان سیاسی و رسانهای در ایران می دانستند که من دیگر فردی مذهبی نیستم و با ماهیت جمهوری اسلامی مخالف) مبرا سازند و خود را و قدرت خود را و ارتباطات و رانتهای خود را حفظ کنند که البته همه چنین توفیقی پیدا نکردند. آنها هرچه برداشتند به همان دوره محدود شد و امروز اثری از آنها در سیاست جمهوری اسلامی دیده نمی شود. همچنین اثری از آنها در دنیای رسانهها به چشم نمی خورد. اما چهار تای دوم برای این اتفاق افتادند که یک دسته از منتقدان جمهوری اسلامی بگویند راه لیبرال دمکراسی و همکاری راهبردی ایران با ایالات متحده و غرب راه مناسبی برای ایران نیست و ایران باید مسیر دشمنی با ایالات متحده و اسرائیل و دوستی و همپیمانی با روسیه و چپگرایان را بپیماید (نگاه کنید به همهی نوشتههای روسیه پسندانهی کورش عرفانی و برخی دیگر از نویسندگان سایت رادیو زمانه). دسته دیگر نیز که می توان خط آنها را "خط سنتی برخی کارکنان بی بی سی" نامید به دنبال بر سر عقل آوردن جمهوری اسلامی با حذف انتقادات ساختار شکنانه از این رژیم هستند، رویایی که هرگز محقق نخواهد شد. سردبیر سابق بی بی سی فارسی (و بعد سر دبیر صدای امریکا) داشتند و دارند همان مسیر را که برخی از مدیران بی بی سی 36 سال است طی می کنند (عدم برخورد با ولی فقیه و روحانیت به عنوان طرف قابل معامله و پرهیز از انتقاد از این قشر و مبانی فکری آن) می پیمایند. این دسته دوم کارمندان رسانهای هستند و چند سالی بعد با وزیدن بادهایی دیگر در سیاست جای خود را به دیگر کارمندان رسانهای خواهند داد. فقط تاسف می خورم تاسف اینجاست که کارمند سابق تهران تایمز (که تحت نظر سازمان تبلیغات اسلامی اداره می شده و متاسفانه در گذشتهی حرفه ای وی ذکر نمی شود چون افراد بی اطلاع گول اسم "تهران تایمز" را می خورند) و همکار موسسهی لابیگری و نفتی آتیهی بهار (زیر پر و بال ناطق نوری) امروز سردبیر صدای امریکا شده و از همان روشهایی استفاده می کند که دوستانش در رسانههای دولتی و شبه دولتی جمهوری اسلامی. درست کردن لیست سیاه در شان جامعهای آزاد نیست (کار کوتولههای رسانهای است) اما اینها هنوز در "جمهوری اسلامی" زندگی می کنند. لیست سیاه درست کردن نه در شان رسانهی دولتی امریکایی دورهی بوش است و نه در شان رسانهی دولتی امریکا در دوران اوباما. کسانی که با آوردن کارمند سابق سازمان تبلیغات اسلامی می خواهند به جمهوری اسلامی پیام دوستی بدهند نمی دانند که مقامات انگلیسی چند دهه است این کار را در بی بی سی کردهاند و نتیجهای نگرفتهاند. تاسف دیگر اینجاست که گروه دوم در همان چارچوبی عمل می کنند که گروه اول. آنها کوله پشتی نگاه به رسانه را از ایران آوردهاند و در دنیای آزاد بر همان چارچوب عمل می کنند. آنچه در مورد رفتار حرفهای در فعالیت رسانهای گفته می شود کمتر در کارمندان سابق سازمان تبلیغات اسلامی به چشم می خورد. اما غیر از این می توان به کسانی مثل منظرپور تبریک گفت که هم می توانند در سازمان تبلیغات اسلامی در ردهی دبیر بخش و هم در صدای امریکا در ردهی سردبیر فعالیت داشته باشند (رئیس پلیس پاریس را که شغلش را هم در دوران ماقبل و هم در دوران مابعد انقلاب فرانسه حفظ کرد به یاد بیاورید). مشکل فقط سابقهی منظر پور نیست. مشکل این است که در دنیای آزاد هم دارد از روی دفترچهی احمد جنتی در سازمان تبلیغات اسلامی عمل می کند. نفس همکاری با سازمان تبلیغات عیب نیست. ادامه دادن روشهای احمد جنتی در صدای امریکا عیب است. من در هیچ یک از این نشریات یا سایتها یا شبکهها کارمند و استخدام شده نبودهام و در کارهای اداری آنها هیچ مداخلهای نداشتهام. در طول 29 سال کار نوشتن و تحلیل همیشه از بیرون با رسانهها همکاری داشتهام چون وضعیت ناپایدار رسانههای فارسی زبان را در داخل کشور می دانستم و در خارج هم به همان منوال ادامه دادم تا وضعیت ناپایدار آنها نیز برایم روشن شد. کار تمام وقت من در ابتدای راه اندازی روزنامهی همشهری نیز به یک ماه نرسید. همهی این عذرخواستنها به خاطر بیان آزاد و تحلیل نظراتم در هر دورهای از فعالیت نوشتاری و تحلیلی من بوده است و هیچگاه با هیچ سردبیر و مدیر مسئولی برخورد و مسئلهی شخصی نداشته ام و حتی بسیاری از این سردبیران و مدیران مسول را شخصا ملاقات نکردهام. در ایران نیز پس از اخراج از مرکز تحقیقات استراتژیک در سال 1371 برای 8 سال در خانه کار می کردم. در دورهای که امثال من اخراجی بودند کسانی مثل منظرپور داشتند کارمندی سازمان تبلیغاتی را می کردند. استقلال حرفهای و کار آزاد به علت مستقل بودن و کار به عنوان یک نویسنده و تحلیلگر آزاد این عذر مرا خواستن هیچگاه به کار حرفهای من آسیبی نرسانده و نخواهد رساند (حضور من در دوسال اخیر در صدای امریکا به طور متوسط ماهی 3 تا 4 دقیقه بوده است) اما رفتار آن سردبیران حاکی از آن است که چگونه تصوری از کار خود دارند. وقتی سردبیری از مجری برنامهی خبری می خواهد (جناب جوانمردی عزیز) که پس از پایان سخنان من بگوید "دیدگاه صدای امریکا با میهمانانش متفاوت است" (یا چیزی نزدیک به این مضمون که بیانش در حضور من در بخش های خبری کم سابقه است) در واقع دارد مخاطبانش را به سخره می گیرد چون مخاطبان می دانند که تحلیلگری که کارمند صدای آمریکا نیست ممکن است دیدگاهی متفاوت با سردبیر داشته باشد و نیازی به گفتن این جملهی عجیب و غریب نیست. از این جهت در عین آن که رفتار افراد فوق را در یک دنیای آزاد بالاخص در اروپا و امریکا نمی پسندم با شخص آنها مشکلی ندارم. مشکل در تصوری است که آنها از رسانه دارند و این تصور را با اعمال خود به مخاطبانشان منتقل می کنند. من همیشه معتقد بودهام که دنیا بسیار بسیار بزرگ تر از یک نشریه یا یک شبکهی تلویزیونی یا یک سایت است و همیشه کسانی که سخنی برای گفتن داشته باشند در دنیای آزاد و امروز حتی در دنیای تحت حکومت اقتدارگرایان جایی برای بیان آن پیدا می کنند و البته برای بیان آنها هزینه می پردازند، کم یا زیاد. اما در عین حال کسانی که با اتکا به مدیریت خود می خواهند صداها را محدود کنند در دراز مدت موفقیت چندانی پیدا نمی کنند غیر از به جای نگذاشتن نامی خوش از خود. خواهش آقای روحانی آقای سهیل روحانی در پایان مطلب برای سلب مشروعیت از بحث من در باب آزادی بیان و ضرورت خصوصی سازی بخش فارسی صدای امریکا به اتهام بیهوده و نادرست نقض آزادیها و حقوق دیگران توسط من متمسک شده است. اگر قرار بود به روش آقای روحانی و برخی دیگر از اسلامگرایان و چپگراها عمل کنم به سوراخ کردن تاریخ پرداخته و سوابق سهیل روحانی را بیرون می کشیدم و به جای پاسخ به سخنان وی برایش اتهامی بر می ساختم. نمی شود فردی بدون تاریخ بالاخص در سنین پنجاه سالگی به بالا پیدا کرد. اما برای نشان دادن مخالفت با این نحوهی عمل، این کار را نمی کنم. من در سه مطلب پیش از این به موضوع انقلاب فرهنگی و دانشگاه شیراز پرداخته و نقشم را توضیح داده و انتقادهایم را بدان بیان کردهام. خوانندگانی که می خواهند پرسش خود را بیابند کافی است در اینترنت جستجو کنند. Copyright: gooya.com 2016
|