بازخوانی پروژۀ روشنفکری دينی، مصاحبه با سروش دباغ
تفاوت اساسی احياگران دينی با روشنفکران دينی در اين امر است که احياگران با انديشههای جهان جديد آشنا نيستند و در صورت آشنايی نيز در نظم و نسق بخشيدن به مجموعۀ معتقدات خويش از آن آموزه ها بهره نمیگيرند؛ بلکه مسائل جديدی را که طرح می شود، بيشتر در قالب شبهاتی میبينند که بايد بدانها پاسخ داد. به نزد روشنفکران دينی، بر خلاف احياگران دينی، دستاوردهای معرفتی جهان جديد جدیاند و در آنها بايد به ديده عنايت نگريست
صدای ايران: با سلام وعرض تشکر از اينکه وقتی را در جهت پاسخگويی به سئوالات مخاطبين ما داديد. اولين سئوال ما اين است که وجه مميزی روشنفکری دينی با ديگرنحله های فکری در چيست؟ وبه طور کلی روشنفکری در پی چه اهدافی است؟
پاسخ: اگر بخواهم پاسخ شما را بصورت نسبتا مبسوط بيان کنم ،بايد اشاره ای داشته باشم به دسته بندی ای که در مقالۀ خويش تحت عنوانِ «الاهيات روشنفکری دينی: نسبت سنجیِ ميان تجربه دينی، معرفت دينی و کنش دينی» عرضه کرده ام. همانگونه که در آن مقاله آورده ام، در قلمرو دينداری با پنج گروه روبرو هستيم. اولين گروه سنت گرايان هستند که با دستاوردهای معرفتی جهان جديد وعقلانيت مدرن بر سر مهر نيستند وآن را غيرموجه انگاشته و درانديشۀ بازگشت به جهان پيشامدرن و روزگار سپری شده وگذشتۀ از دست رفته اند. مفهوم «حکمت خالده» در نظام معرفتیِ سنت گرايان متضمنِ تبيين اين مهم است. در آثار سنت گرايان، تاکيد بيشتر بر آموزه های فلسفی ( فلسفه اشراق و فلسفه صدرايی) وعرفانیِ موجود در سنت اسلامی است. فريتهوف شوان وسيدحسين نصر از سنت گرايانِ نامبردار معاصرند.
دومين گروه بنياد گرايان دينی هستند؛ وجه مشترک اين جماعت با سنت گرايان در مخالفت با آموزه های جهان جديد است؛ در عين حال تفاوتشان در اين است که بنيادگرايان، بر خلاف سنت گرايان، فقط بر معانی تحت الفظیِ آيات و روايات تاکيد دارند و توجهی به سويه های باطنیِ متن مقدس و سنت دينی ندارند. ايشان بر آنند تا آيات قرآن را از سياق تاريخی واجتماعی خود خارج کرده، آنها را به نحو مکانيکی در روزگار کنونی به کار بندند. در اين خوانش از اسلام، سویۀ سياسیِ امور پر رنگ است و در تنظيم مناسبات و روابط نقش آفرينی ميکند. گروه «القاعده » مصداق بارزی از بنياد گرايی دينی در دهه های اخير است. نمونه های اخيرش را می توان در گروه «داعش» در سوريه وعراق فعلی و يا جريان «بوکوحرام» در نيجريه مشاهده کرد.
دستۀ سوم در قلمرو دينداری، دينداران سنتی اند؛ ديندارانی که با دستاوردهای معرفتیِ جهان جديد آشنا نيستند و در عين حال آنها را جدی نمی گيرند و در سامان بخشيدن به نحوۀ زيست و سلوک دينی خويش در روزگار کنونی بدان وقعی نمی نهند. آيت الله بروجردی و آيت الله خويی ومقلدان شان در زمرۀ دينداران سنتی اند. به تعبير عبدالکريم سروش، می توان اين افراد را ديندار معيشت انديشِ اخروی انگاشت؛ با اين توضيح که دينداری آيت الله بروجردی و آيت الله خويی از سنخ «معيشت انديش عالمانه اخروی» است، و دينداری مقلدانشان از سنخ « معيشت انديش عاميانۀ اخروی».
دسته چهارم ،احياگران دينی هستند؛ دلمشغولی اصلی آنها زدودن معرفت دينی از زوايد وخرافات است؛ در عين حال به دفع شبهات نيز همت می گمارند و بر جوانب مغفول دين انگشت تاکيد می نهند. احيا گران با انديشه های جهان جديد چندان آشنا نيستند، در صورت آشنايی نيز در سامان بخشيدن به نظام دينیِ خويش از آن آموزه ها بهره نمی گيرند وبيش از هر چيز در آنها به چشم شبهاتی می نگرند که بايد بدانها پاسخ داد. در ميان احياگران دينی معاصر، می توان از مرحوم سيد محمد حسين طباطبايی ومرحوم مطهری نام برد.
دستۀ پنجم، روشنفکران دينی هستند؛ اين گروه دستاوردهای معرفتیِ جهان جديد را جدی انگاشته و در آنها به ديده عنايت می نگرند. اين جماعت به لحاظ معرفت شناختی نسبت به فراورده های علوم نوين و فلسفۀ جديد گشوده اند و در انديشۀ برقراری تناسب وتلائم ميان ِمعارف دينی ومعارف غير دينی و بازخوانی انتقادیِ مؤلفه های گوناگون سنت دينی ذيل آموزه های جهان جديد هستند.
صدای ايران: اقای دکتر با توجه به دسته بندی که شما ارائه نموديد به نظر می رسد ميان گروه چهارم يعنی احياگران دينی وروشنفکران دينی نزديکی بيشتری برقرار است .تنها تفاوت اين دودسته در اين است که احياگران دينی بيشتر مباحث شان درون دينی است اما روشنفکران دينی، برون دينی است. شما اين موضوع را چگونه تبيين می نمائيد؟
پاسخ: چنانکه در می يابم، تفاوت اساسی احياگران دينی با روشنفکران دينی در اين امر است که احياگران با انديشه های جهان جديد آشنا نيستند و در صورت آشنايی نيز در نظم و نسق بخشيدن به مجموعۀ معتقدات خويش از آن آموزه ها بهره نمی گيرند؛ بلکه مسائل جديدی را که طرح می شود، بيشتر در قالب شبهاتی می بينند که بايد بدانها پاسخ داد. آثار مرحوم مطهری از اين حيث مثال خوبی است؛ ايشان در حواشی « اصول فلسفه و روش رئاليسم» ازهمين منظر به نقد آموزه های مارکسيستی همت گمارده است.
از سوی ديگر، به نزد روشنفکران دينی، بر خلاف احياگران دينی، دستاوردهای معرفتی جهان جديد جدی اند و در آنها بايد به ديده عنايت نگريست. همانگونه که در مقالۀ « الهيات روشنفکری دينی» آورده ام، به اقتفای لاکاتوش فيلسوف علم معاصر، می توان پروژه روشنفکر دينی را بسان «برنامه پژوهشی» (۱) ای انگاشت که مانند هر نظریۀ علمی، در قياس با نظريه های بديل، برخی مسائل را به مدد قدرت توجيه کنندگی (۲) خود به نيکی تبيين و توجيه می کند، برخی مسائل را پيش بينی می کند؛ در عين حال برای برخی از امور پاسخ در خوری ندارد. رفته رفته با پديدار شدن موارد ناقض ومبطل و ايجاد رخنه هايی در نظريه، کمربند محافظتی (۳) نظريه از بين ميرود و به دورهستۀ نظريه، کمربند محافظتی ديگری تنيده می شود. به عنوان مثال، می توان به تعارض ميان يافته های بشری وفهم متعارف از متن مقدس اشاره داشت؛ برای رفع اين ناسازگاريها می توان کمربند محافظتی را مرمت کرد و يا احيانا به صورت بندی نوين آن پرداخت تا نوبت به هسته برسد. يک نظريه می تواند با نگه داشتن هسته، کمربند محافظتیِ نو به دور خويش بتند وخود را بازسازی کند؛ اما اگر افزون بر کمربند محافظتی، هسته نيز با مخاطرات جدی مواجه شود، به نحوی که نتوان آنرا بازسازی کرد، نظريه فرو می افتد و جای خود را به نظریۀ بديل می دهد.
بطور خلاصه، پروژه روشنفکری دينی، ناظر به برقراری توازنِ ميان معارف دينی و معارف غير دينی است؛ فرايندی که حد يقفی ندارد، ايستا و متصلب نيست ودر مقابل مسائل جديدی که طرح می شود و سر بر می آورد، گشوده است.
صدای ايران: شايد طبق گفته شما احياگران دينی مانند علامه طباطبايی ويا شهيد مطهری با انديشه های جديد اشنايی نداشتند ويا دغدغه انها نبوده است ،اما در زمان کنونی ميتوان به احياگرانی دينی چون مرحوم ايت الله منتظری ويا مرحوم قابل ويا محسن کديور اشاره داشت که به موضوعات جديد توجه دارند واز زاويه دين به بررسی انها می پردازند؟
پاسخ: بله، مرحوم آيت الله منتظری از منظر فقه به مبحث حقوق بشر پرداختند و با عنايت به مسائلی که جامعه با آن دست و پنجه نرم می کرد، فتاوای فقهیِ مهم و رهگشايی دادند. همچنين مرحوم قابل در طرح مباحثی چون حجاب و پيشبرد پروژه « شريعت عقلانی». در عين حال، چنانکه آوردم، دلمشغولی اصلیِ اين دسته از احياگران دينی زدودن معرفت دينی از زوايد وخرافات است. به نزد احياگرانی چون مطهری، آموزه ها وانديشه های جهان جديد، علی الاصول در حکم شبهاتی اند که بايد بدانها پاسخ گفت؛ اما محسن کديور، با عنايت به اينکه ۶ سال است در دانشگاه های آمريکای شمالی مشغول تدريس و تحقيق است و با فضای آکادميک و فرهنگی جديد آشناست؛ امور را به نحو ديگری می بيند و صورتبندی می کند و بيش از هر چيز درمقام مواجهۀ محققانه و عالمانه با مسائل پيرامونی است.
صدای ايران: اگر بخواهيم اجزای پروژه روشنفکری دينی را بازشناسی کنيم،اين ساختار از چه مولفه هايی تشکيل شده است؟
پاسخ: چنانکه در می يابم، در نظام الهياتی روشنفکری دينی، بايد تجربه دينی،معرفت دينی و کنش دينی را از يکديگر تفکيک کرد. فراوردۀ تجربه دينی نسبت به تلقی های گوناگون از ساحت قدسی لابشرط است و خود منقسم بر دوقسمِ تجربۀ دينی گزاره ای (۴) وغير گزاره ای (۵) است. معرفت دينی نيز عبارتست از فهم موجه و روشمند از متن مقدس. روش «موازنه متاملانه» (۶) برای رسيدن به اين مهم محوريت دارد؛ موضع معرفت شناختی ای که متناسب با اين نگرش است، «مبناگرايی معتدل» (۷) است. به ديگر سخن، نسبت سنجیِ ميان پاره های مختلف معرفت و برقراری توازنِ ميان معارف دينی ومعارف بشری از مقوماتِ معرفت شناختیِ برنامۀ پژوهشیِ روشنفکری دينی است
درباب کنش دينی، الهيات روشنفکری دينی، اخلاق را فراتر از فقه می نشاند و با تاکيد بر روايی اصول اخلاقیِ جهانشمول و برگرفتن آنها، احکام عبادی را برصدر می نشاند وبه توزين احکام فقهیِ اجتماعی در ترازوی اخلاق و ترجمه فرهنگی آنها همت می گمارد. در مقالۀ « مناسک فقهی و سلوک عرفانی: طرحواره ای از عرفان مدرن ۷» اين امر را به تفصيل به بحث گداشته ام.
صدای ايران: حضرتعالی در بخش سوم (کنش دينی) فرموديد که روشنفکری دينی اخلاق را فراتر از فقه می نشاند واز فقه به فقه اجتماعی اشاره داشتيد. اگر دقيق بخواهم سئوالم را تبيين نمايم شما در مقالات «الهيات روشنفکری دينی» و «مناسک فقهی وسلوک عرفانی» ، فقه عبادات را از فقه معاملات مجزا ساخته وگفته ايد در بخش اول انسان متعبدانه برخورد می کند(فقه عبادات)؛ وليکن در بخش دوم، فقه معاملات را در ترازوی اخلاق می سنجد،سئوال بنده اين است که، قسم اول مقدمه قسم دوم است ،اگر در قسم اول پذيرش اعمال را بر تاثير پذيری اخلاقی بدانيم خواهی نخواهی در قسم دوم توزين بودن احکام فقهی اجتماعی در ترازوی اخلاق شکل می گيرد،چرا در اين صورت بندی به اين موضوع که ارتباط فردی با خدا در قسم اول اگر خوب شکل بگيرد بالطبع آن در قسم دوم در ارتباط فرد با اجتماع نيز ارتباط اخلاقی شکل می گيرد،کم توجه شده است؟
پاسخ: در مقالۀ « مناسک فقهی و سلوک عرفانی» ، نگفته ام که بايد با احکام عبادی متعبدانه برخورد کرد؛ بلکه بر اخلاقی بودن آنها تاکيد کرده ام. برای انجام اين مهم، از وظيفۀ در نظر اولِ « بهبود خود» (۸) در نظام اخلاقی ديويد راس، فيلسوف اخلاق انگليسی قرن بيستم، مدد گرفته ام. افزون بر اين، بر معنابخشیِ اين احکام فقهیِ عبادی به زندگی تاکيد کرده ام. در واقع، به روايت من، هم احکام فقهی عبادی در ترازوی اخلاق توزين می شوند، هم احکام فقهیِ اجتماعی. در عين حال، احکام عبادی، سویۀ فردی پررنگی دارند و معطوف به تنظيم مناسبات و روبط شخص با خود و مبدا هستی است؛ حال آنکه احکام اجتماعی ناظر به تنظيم مناسبات و روابط با ديگران است. به تعبير ديگر، هر چند هم احکام عبادی در ترازوی اخلاق توزين می شوند، هم احکام اجتماعی؛ اما « ربط اخلاقیِ» (۹) اين دو سنخ احکام با يکديگر متفاوت است. علی ای حال، برای اندراج آنها در مجموعۀ معتقدات، گريز و گزيری از توزين آنها در ترازوی اخلاق نيست. احکام عبادی و اجتماعیِ موجه و اخلاقی، برگرفته شده و بکار بسته می شوند.
صدای ايران: سئوالی که در اينجا پيش می آيد اين است که در آثار متاخر جريان روشنفکری دينی برای خروج از بن بست دوگانه دين ومدرنيته،می بينيم که به نظريه توزين دين در ترازوی اخلاق پرداخته اند وبيان می دارند که احکام دينی تا جايی مورد قبول است که در ترازوی اخلاقی به سنجش در آيند واگر مخالفتی با اصول اخلاقی نداشته باشند مورد پذيرش هستند. در اين رابطه نظر شما چيست؟
پاسخ: به نظرم، فقه منسلخِ از اخلاق ما را به جايی نمی رساند. چه بسا حکمی از نظرفقهی روا و بايسته باشد، اما لزومی ندارد از منظر اخلاقی نيز چنين باشد. معطوف به همين امر، در مقالۀ « حجاب در ترازوی قرآن»، ميان «وجوب فقهی» و «وجوب اخلاقی» تفکيک کردم؛ تفکيکی که رهگشاست. برخی از امور، وجوب فقهی دارند، اما وجوب اخلاقی ندارند و بالعکس. چنانکه در پاسخ به پرسش قبلی آوردم، نو انديشان دينی در انديشۀ بدست دادن قرائت اخلاقی و انسانی از احکام فقهی اند. به نزد ايشان، فقه بريده از اخلاق، راهی به جايی نمی گشايد. در عين حال، تامل در اصناف دينداری نيز در اين ميان مهم است. سراغ گرفتن از رابطۀ ميان فقه و اخلاق در زمرۀ دلمشغولی های دينداری معرفت انديش است؛ حال آنکه دينداران معيشت انديش که قاطبۀ دينداران را تشکيل می دهند، عموما در مقولاتی چون دين و فقه و اخلاق از اين منظر نظر نمی کنند. آنچه برای دينداران معرفت انديش اهميت دارد، برگرفتن معتقداتی است که غير اخلاقی و غير انسانی نباشند؛ ايشان از اين منظر در سنت و مدرنيته نظر می کنند و به ارزيابی مؤلفه های مختلف آنها همت می گمارند. از اينرو، ايشان نه مفتون هر آنچيزی اند که متعلق به جهان مدرن است؛ نه هر آنچه صبغه سنتی دارد. به نزد دينداران معرفت انديش، نهايتا آنچه محصول و فراوردۀ روشِ « موازنه متاملانه» است و موجه و انسانی و اخلاقی، بايد برگرفت و آنچه از اين دايره بيرون می ماند، بايد فرو نهاد.
صدای ايران: در رابطه با اين موضوع فکر می کنم در بعضی امور اگر قائل باشيم که اخلاق ودين با يکديگر تضاد دارند بايد اول روشن کنيم که مرز ميان فقه و اخلاق وحقوق کجاست؟ آيا دين فقط فقه است؟ آيا حقوق بشر که گاه با دين تعارض دارد را از جنبه حقوقی مدنظر قرار داريم يا اخلاقی؟
پاسخ: فقه متضمن استنباط احکامِ شريعت است؛ احکامی که بايد توسط فرد مکلّف در مقام عمل بکار بسته شود. علاوه بر اين، هر چند حقوق و اخلاق دو ديسيپلين هنجاری (۱۰) هستند، اما احکامِ حقوقی ضمانت اجرايی دارند، حال آنکه احکام اخلاقی چنين ضمانتی لزوما ندارند. اگر کسی از قوانين حقوقی سرباز بزند او را مجازات می کنند؛ مثلا اگر دزدی کند. اما احکام اخلاقی، ضمانت اجرايی ندارند؛ يعنی اگر کسی دروغ بگويد، او را زندانی نمی کنند. حقوق، کف مناسبات اخلاقی است؛ در واقع آنچه لازم است رعايت گردد تا نظم جامعه بهم نريزد، در جهان جديد، در قانون گنجانده شده است، بيش از آن به علم اخلاق سپرده شده است. فقه نيز ديسيپلينی هنجاری و بايد- محور است و مشتمل بر امر و نهی؛ امر و نهيی که در متون دينی آمده و احکام اجتماعی آن ( باب معاملات)، بر خلاف احکام فردی ( باب عبادات) در قانونِ موجود ريزش کرده است. مثلا اگر کسی روزه نگيرد و يا نماز نخواند و يا حج نرود زندانی نمی شود، اما اگر از اجرای قانون ارث سرباز بزند و يا « غش در معامله» کند و يا به کسی آسيب جسمیِ جدی وارد کند، تحت تعقيب حقوقی قرار خواهد گرفت.
پس، فقه، اخلاق و حقوق، ديسيپلين های هنجاری و بايد محور هستند، با اين تفاوت که احکام اخلاقی فاقد ضمانت اجرايی هستند. در ميان احکام فقهی نيز، بخشی که در قانون گنجانده شده، ضمانت اجرايی دارد. در اين ميان نوانديشی دوکار می کند؛ قوانين موجود را در ترازوی اخلاق قرار می دهد و از عادلانه بودن و يا نبودن آنها سراغ می گيرد و نتايج تتبعات و تاملات خود را با ديگران در ميان می نهد. همچنين، احکام فقهی ای را که در قوانين موجود گنجانده نشده، ارزيابی کرده و به بازخوانیِ مبادی و مبانی انسان شناختی، الاهياتی و معرفت شناختی آنها همت می گمارد. اينچنين می توان به نسبت سنجیِ ميان اين احکام و آموزه های حقوق بشری همت گمارد.
صدای ايران: اگر اينگونه باشد بهتراست بگوئيم فقه در ترازوی اخلاق ونه دين،چون دين فربه تر از فقه است وفقه قسمتی از دين است
پاسخ: رابطه دين واخلاق منحصر به احکام فقهی نمی شود؛ در واقع رابطۀ ميان فقه واخلاق اخصِ از رابطۀ دين واخلاق است. از مفروضات فلسفی والاهياتی که در فهم متن مقدس نقشی ضروری دارد،اتخاذ رای دربارۀ رابطه ميان دين واخلاق است.به تعبير ديگر، تا کسی تلقی منقّحی از اصناف روابطِ ميان دين واخلاق نداشته باشد و از منظر دلالت شناختی، وجودشناختی، معرفت شناختی، روانشناختی... به اين رابطه نينديشيده باشد ،نمی تواند فهم روشمند و سازواری از متن مقدس بدست دهد. در اين باب می توان دست کم سه موضع را از يکديگر تفکيک کرد وباز شناخت: «نظريه حداکثری فرمان الهی» (۱۱)، «نظريه حداقلی فرمان الهی» (۱۲) و «نظريه استقلال اخلاق از دين». هر يک از اين سه نظريه، قائلان و منتقدانِ خود را دارد.
صدای ايران: خود حضرتعالی به عنوان يک روشنفکر دينی به کدام يک از اين نظرات معتقد هستيد؟
پاسخ: چنان که در سلسله مقالات حجاب به تفصيل نوشته ام، در نسبت سنجیِ ميان دين و اخلاق به « نظریۀ حداقلی فرمان الهی»باور دارم. مطابق با اين نظريه،اخلاق به لحاظ دلالت شناسی و وجود شناختی مستقل از دين است.علاوه بر اين،از منظر معرفت شناسی، برای احراز داوری های اخلاقیِ موجه، بايد از تلائم ميان شهودهای اخلاقی عرفی وفهم روشمند از متن مقدس سراغ گرفت.در سياق هايی که فهمِ روشمند از متن مقدس، بر روايی اخلاقیِ فعلی دلالت می کند،هم چنين شهودهای اخلاقی عرفی نيز بر روايی آن حکم می کندانجام آن کار موجه است وبالعکس؛يعنی اگر فهم روشمند از متن مقدس وشهودهای اخلاقیِ عرفی بر ناروايی انجام کنشی حکم کنند، فرو نهادن آن اخلاقا موجه است.علاوه بر اين اگر تخالف وتضادی ميان شهودهای اخلاقی عرفی وفهم روشمند از متن مقدس در سياقی سر برآورد، بايد به مدد روش های مختلف از جمله تفکيک ميان ذاتيات وعرضيات دين، تصحيح و تنقيح انتظار از دين...به حل تعارض واحراز داوری اخلاقیِ موجه همت گمارد.
صدای ايران: به نظر شما با توجه به اين نوع رويکرد جريان روشنفکری دينی، اين پروژه پژوهشی چه افقی را در مسير خويش می بيند؟ آيا اين جريان به بن بست رسيده است يا نياز به بازنگری دارد؟ برخی از روزنامه نگاران نيز در ماه های اخير بر اين طبل کوبيده و ظهور پديده بنيادگرايی و فی المثل گروه داعش را تحت تاثير اين جريان دانسته اند. نظر شما در اين زمينه چيست؟
پاسخ: تصور نمی کنم اين پروژه به بن بست رسيده است؛ نفسِ اين گفتگوها، نقدها و همدلی های بسياری که با اين پروژه می شود، به نظرم خبر از اهميت و زنده بودن و مؤثر واقع شدن اين پروژه می دهد: «بيهوده سخن بدين درازی نبود». سرّ آنهم وضعيت فرهنگی ای است که در آن به سر می بريم؛ جامعۀ کنونی ما دوران گدار را طی می کند، نه کاملا سنتی است و نه کاملا مدرن. طبيعی است که در اين وضعيت، پروژۀ بازخوانی انتقادی سنت از اهميت زيادی برخوردار باشد؛ فارغ از اينکه عمرو و يا زيد حاملان اين پروژه باشند. از اينرو، تا اطلاع ثانوی، هنگاميکه اين دوران سپری شود، اين پروژه در کشور ما جدی است و مخاطب دارد و علی الاصول رهگشاست. چنانکه در می يابم، مهمترين بخش از پروژۀ اصلاح و رفرم سنت در جامعه ای با مختصات فرهنگی جامعه کنونی ما، عبارتست از رفرم دينی و پالايش و پيرايش سنت دينی با عنايت به آموزه های جهان جديد. نوانديشان و روشنفکران دينی که هم با مؤلفه های مختلفِ سنت آشنايی خوبی دارند و هم با جهان جديد و در عين حال ملتزمِ به بکار بستنِ شيوۀ « موازنه متاملانه» اند؛ بيش از ديگران می توانند در اين ميان نقش آفرينی کنند. سرّ پاره ای حملات عنيف و بعضا غريب نيز همين امر است. چند وقت پيش در مصاحبه ای محمد قوچانی گفته بود که ايده ها و آراء گروه های يبناد گرايی مثل داعش و القاعده متاثر از روشنفکران و روشنفکران دينی است. با خواندن مصاحبه، به ياد اين شعر مولانا افتادم: « از قياسش خنده آمد خلق را»؛ دانستم که کفگير به ته ديگ خورده و چيزی در چنته نمانده و لابد برای فرو کوفتن رقيب، قرار است از هر امر بی ربط و ناروايی نيز بهره گرفته شود، از اينرو چنين قياس های مع الفارق و از بيخ و بن باطلی در دستور کار روزنامه نگار با سابقه و خوش قلمی قرار گرفته که روزگاری بر مشی ديگری حرکت می کرد و مطالبی از لون ديگری می نوشت و بر جادۀ حريت و انصاف و عدالت حرکت می کرد. مع الاسف کارنامۀ چند سال اخير وی عبرت آموز و تاسف برانگيز است. سردبير نشریۀ «مهرنامه» ، باهوش تر و فاضل تر از آن است که به چنين سخنان سطحی و نازلی باور داشته باشد. می شود فهميد که با انگيزه های غير معرفتیِ سياسی و برای خوش آمدنِ فلانی و بهمانی، چنين تحليل هايی عرضه می شود. اما، نو انديشان دينی دل قوی داشته و اعتنايی به اين حملات و جفاکاری ها نمی کنند و کار و پروژۀ خود را پی می گيرند و پيش می برند، که:
هين تو کار خويش کن ای ارجمند
زود، کايشان ريش خود بر می کنند
صدای ايران: تشکر از صبر ولطفتان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- Research program
۲- Justificatory power
۳- Protective belt
۴- propositional
۵- non-propositional
۶- Reflective equilibrium
۷- Moderate foundationalism
۸- Self-improvement
۹- Moral relevance
۱۰- normative
۱۱- Strong Divine Command Theory
۱۲- Weak Divine Command Theory