سه شنبه 22 مهر 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

بلايی که بر سر دانشگاه و صدای آمريکا آمد، مجيد محمدی

مجید محمدی
نسل انقلابی آزاديخواه و دمکراسی طلب سال‌های دهه‌ی پنجاه بايد همواره به واسطه‌ی همگامی با روحانيون و گروه‌های چپ مذهبی و مارکسيستی در انقلاب که جز تخريب و نابودی کشور را نمی خواستند و امروز نيز باورهای ضد امريکايی آنان در تضاد با منافع ملی است از تک تک شهروندان ايرانی عذر خواهی کند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ویژه خبرنامه گویا

با مطلب ديگری که آقای سهيل روحانی در باب نوشته‌های من منتشر ساختند ديگر روشن است که هدف ايشان از ابتدا پرداختن به موضوع نقض آزادی بيان در صدای امريکا يا روش اداره‌ی آن نبوده است. ايشان در آخر مطلب اول هدف خود را آشکار کردند و در مطلب دوم به طور کامل به سراغ تعطيلی دانشگاه رفته‌اند. بنابر اين از ميزان کلماتی که در دو مطلب به موضوع انقلاب فرهنگی اختصاص داده‌اند ايشان با اطلاع از مطالب قبلی من در باب انقلاب فرهنگی صرفا می خواستند بحث انقلاب فرهنگی را باز کنند و موضوع صدای امريکا را بهانه قرار دادند. اين کار از اساس غير اخلاقی است به دليل فريب دادن مخاطب و سوء استفاده از يک موضوع برای باز کردن موضوعی ديگر.

مشکل اصلی من با رهيافت نوشته‌ی ايشان است که اول اتهام می زنند (که من در فرايند حذف دانشگاهيان مشارکت داشته‌ام) و وقتی ايشان به نوشته‌های من ارجاع داده می شوند نقش "محقق" را بازی کرده و خواستار روشن شدن تاريخ توسط من می شوند گويی من آرشيو مطالعاتی ايشان هستم. چه کسی کار مطالعاتی خويش را با اتهام زنی به ديگران آغاز می کند؟ مشخص است که کار ايشان در واقع قرار دادن من در موضع متهم و وادار کردن من به پاسخگويی در اين مقام است. اين روش‌ها بعد از ۳۵ سال فعاليت نوشتاری و آشنايی با روش‌های اسلامگرايان و چپ‌ها برای من از روز روشن تر است. اگر تهمت زدن کار خوبی است که آقای روحانی با "خواهش" خود دارند می کنند، ديگران نيز می توانند ايشان را عينا در همين صندلی بنشانند و با زدن اتهاماتی کاملا بی اساس ايشان را وادار به پاسخگويی کنند.

تا ابد می شود بدون هيچ سند و مدرکی و صرفا با خيالبافی يا از روی انتقام جويی ابتدا به افراد اتهام زد و بعد برای فرار از مسئوليت اتهام زنی از آنها خواست که نوری برآنها بيفکنند و بدين ترتيب ايشان را در صندلی اتهام نگاه داشت. اين کار بازجويان جمهوری اسلامی است نه در شان کسانی که معلم و نويسنده و پژوهشگرند. راه گفتگو- اگر مقصود کشف حقيقت باشد- اتهام زنی نيست. به نظر می آيد که آقای روحانی انتقام اخراج خود از دانشگاه را می خواهند از من که هيچ نقشی در اين کار نداشته ام بگيرند.

اگر هدف آقای روحانی انحراف از بحث در مورد صدای امريکاست باز هم تاکيد می کنم که

۱) صدای امريکا يک رسانه ی دولتی است که با ماليات شهروندان امريکايی اداره می شود و موظف است در هر موضوعی در عين رعايت اصول حرفه ای رسانه‌ای ديدگاه‌های متفاوت را منعکس کند،

۲) بهتر است صدای امريکا همانند بسياری از بخش های جامعه‌ی امريکا به نحو خصوصی اداره شود چون کارايی در بخش خصوصی بالاتر و فساد در آن کمتر است، و

۳) به شکستن سد سانسور در ايران با انعکاس صداهای خاموش در ايران بپردازد و نه تبديل شدن به صدای کسانی که صرفا برای منافع باندهای قدرت در ايران لابی می کنند (مثل شرکت آتيه بهار). متاسفانه همان‌ها که با دست بوسی و اطاعت از قدرت در ايران دانشگاه را تصفيه کرده و آن را از صداهای متفاوت تهی ساختند (کارگزاران عملگرای حکومت که به باندهای هاشمی و ناطق نزديک هستند) امروز دارند همان کار را با توجيه عملگرايی با صدای امريکا می کنند.

و اما يک بار ديگر ماجرای انقلاب فرهنگی برای آنها که حوصله‌ی خواندن مطالب قبلی را ندارند يا همچنان می خواهند به اسم مستعار در بخش اظهار نظرها اتهام زنی و پرونده سازی کنند و حتی يک بار از نقشی که خود در انقلاب و ماجراهای بعدی آن داشته سخنی نگفته‌اند و هميشه طلبکار ديگرانند:

اول اين که، بلايی که مقامات جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۹ بر سر آقای سهيل روحانی و صدها استاد ديگر دانشگاه آوردند در سال ۱۳۶۹ بر سرمن آوردند و مرا از دانشکده‌ی صدا و سيما پس از ۴ سال تدريس صرفا به دليل باورها و اعتقاداتم اخراج کردند. بعد از يک سال کار در مرکز تحقيقات استراتژيک در سال ۱۳۷۰ هم توسط شخص موسوی خويينی‌ها به همان دليل از آن مرکز اخراج شدم و بعد از آن هرگر شغل دولتی نداشتم. بدين ترتيب از حيث اخراج از کار دانشگاهی و پژوهشی اگر حذفی صورت گرفته منحصر به آقای روحانی نبوده است. اينها صرفا مشکلات من و آقای سهيل روحانی نبوده و نيست و هزاران نفر با اين موضوعات درگير بوده‌اند. در اين موضوعات بايد مقامات مسئولی را که اين گونه احکام را صادر کرده‌اند يا قوانينی در اين باب گذرانده‌اند مورد پرسش قرار داد و نه کسانی که اصولا نقشی در اين امور نداشته‌اند. متاسفانه آقای روحانی به جای آن که کسی را که حکم اخراج ايشان را امضا کرده معرفی کنند (که حتما نام ايشان را می دانند) برای تصفيه‌ی سياسی به ديگران اتهام می زنند.

دوم اين که، اطلاعاتی که من از بسته شدن دانشگاه داشتم همانهاست که قبلا نوشته‌ام (در مطلب قبلی در پاسخ به ايشان اين را نوشتم اما ظاهرا ايشان نمی خواهند آن تکه را ببينند) و علت اصرار آقای روحانی را در اين زمينه نمی فهمم. آقای روحانی قبلا به اين مطالب دسترسی داشته‌اند و معلوم نيست در پی مطلب مربوط به صدای امريکا چه هدفی را از طرح دوباره‌ی بسته شدن دانشگاه‌ها دنبال می کنند. آيا قرار است همه‌ی تاريکی‌های اين رخداد را من به تنهايی روشن سازم؟ اگر آنچه می دانسته‌ام را قبلا نوشته و همه بدان‌ها دسترسی دارند ديگر چه هدفی غير از پرونده سازی برای پرسش‌های آقای روحانی قابل تصور است؟

شايد مطالب من در باب بسته شدن دانشگاه‌ها در سال ۱۳۵۹ که هزاران دانشجو در سراسر کشور در آن مشارکت داشتند جزء نادر مطالبی باشد که در اين زمينه نوشته شده است. هيچکدام از سه مطلبی را که من در باب بسته شدن دانشگاه‌ها و انقلاب فرهنگی نوشته‌ام به درخواست يا پس از سوال کسی نبوده است. آقای سهيل روحانی به جای سوال از بقيه از کسی چند باره سوال می کند که خود پيشقدم انداختن نوری بر اين واقعه شده است. چون من تنها يا از معدود کسانی هستم که در باره‌ی آن رويداد نوشته‌ام معنی آن اين نيست که تنها کسی هستم که همه‌ی ابعاد آن را می دانم و بايد همه‌ی تاريکی‌های آن را برای ديگران روشن سازم.

سوم آن که در فضايی که در آن روزگار (سال ۵۹) در دانشگاه حاکم بود دانشگاه‌ها تنها چيزی که نبودند دانشگاه بود. اکثر دانشجويان درس و تحصيل را رها کرده و با استفاده از خوابگاه و غذای مجانی و امکانات عمومی به فعاليت سياسی حزبی و گروهی در دانشگاه‌ها مشغول بودند.

موافقت من با بسته شدن دانشگاه‌ها برای اخراج اساتيد و دانشجويان غير هم نظر با من نبود؛ به دليل بی معنی شدن دانشگاه بود. باور به بسته شدن دانشگاه بسته شدن آن برای همه بود و نه فقط مخالفان جمهوری اسلامی. آقای روحانی متاسفانه متوجه نيستند که افراد با انگيزه‌ها و دلايل متفاوتی در يک حرکت دسته جمعی شرکت می کنند. البته مثل بسياری که پيامدهای باورها و تصميمات خود را نمی دانند متوجه نبودم که حکومت چه استفاده‌ای از اين موضوع خواهد برد و با جريان‌های مخالف چه خواهد کرد گرچه بدون بسته شدن دانشگاه نيز فرايند حذف انجام می شد. کشتار هزاران زندانی در زندان زمانی انجام شد که دانشگاه‌ها باز بود. امروز دانشگاه‌ها باز است و بازداشت ها و سرکوب‌ها ادامه دارد. وقتی پس از چند هفته بعد از بسته شدن دانشگاه شيراز شنيدم که دکتر مصطفی معين رئيس جديد دانشگاه ۹۴ تن از اساتيد را اخراج کرده شوکه شدم.

چهارم آن که پس از مشاهده‌ی پيامدهای نادرست بسته شدن دانشگاهها برای دانش و پژوهش حتی يکی دو سال بعد معتقد شدم که دانشجوی ۱۸ تا ۲۲ ساله اصولا نبايد در مقام تصميم گيری قرار گيرد چه برسد به تصميم گيری در باب باز شدن و بسته شدن دانشگاه. اما فضای آشفته‌ی سال‌های ۵۷ تا ۵۹ اين گونه تصورات احمقانه و عملی شدن آنها را ممکن می ساخت. در آن دوره دانشجويان از همه نوع ايدئولوژی و گرايش حزبی و گروهی در انواع کميته‌های اداره‌ی دانشگاه حضور داشتند و به خود جرات می دادند در همه‌ی امور از جمله باز بودن يا بسته نبودن دانشگاه اظهار نظر کنند و تصميم بگيرند و عمل کنند. دانشجويان آن قدر در فضای دانشگاه فعال بودند که حق خود می دانستند به عنوان گروهی متشکل از دو يا سه نفر اتاقکی برای فعاليت خود يک شبه در دانشگاه بسازند.

جنون جمعی انقلاب فقط من را در بر نگرفت. نيروهايی با همه گونه باور و هدف در اين جنون جمعی شرکت کردند. امروز نسل انقلابی آزاديخواه و دمکراسی طلب سال‌های دهه‌ی پنجاه (که به طور مجانی در دانشگاه تحصيل می کرد اما قدر تلاش مديران دانشگاه را در ايجاد و اداره‌ی آن تاسيسات نمی دانست و هنوز هم بسياری نمی دانند) بايد به واسطه‌ی همگامی با روحانيون و گروه‌های چپ مذهبی و مارکسيستی در انقلاب که جز تخريب و نابودی کشور را نمی خواستند و امروز نيز باورهای ضد امريکايی آنان در تضاد با منافع ملی است از تک تک شهروندان ايرانی عذر خواهی کند. دشمنان امروز ايران و ايرانی مثل سال ۵۷ اسلامگرايی و چپگرايی مارکسيستی و سوسياليستی هستند که عاشق چين و روسيه‌اند (نگاه کنيد به سکوت آنها در برابر جنبش دمکراسی خواهی هنگ کنگ يا سکوت آنها در برابر کشتار مسلمانان چچنی در روسيه يا مداخله‌ی جمهوری اسلامی در سوريه).

پنجم آن که آقای روحانی با اين منطقی که دارند (رسيدن از داشتن نقش در بسته شدن دانشگاه به حذف اساتيد و دانشجويان) بايد اکثريت مردم ايران را در اعدام‌های بعد از انقلاب يا کشتار سه هزار زندانی در زندان يا اعدام هزاران تن از فعالان سياسی مقصر و جانی معرفی کنند. مردمی که در خيابان‌ها به اعتراض به حکومت پهلوی آمدند همه خواهان اعدام فرماندهان ارتش يا مقامات رژيم پهلوی يا مصادره‌ی اموال آنها يا حذف گروه‌ها نبودند همچنان که من اگر معتقد به بسته شدن دانشگاه بودم از حذف اساتيد و دانشجويان حمايت نکرده‌ام.

ششم اين که ايشان مرا در ميان اتهامات بيشماری که زده‌اند حزب اللهی خوانده‌اند. ايشان متاسفانه در همان فضای برچسب زنی سال‌های انقلاب زندگی می کنند. من در آن سال‌ها مذهبی بودم اما هيچگاه خودم را حزب اللهی ندانسته و معرفی نکرده‌ام. خوشبختانه از سال ۱۳۶۱ مشغول نوشتن بوده‌ام و در هيچ متنی خودم را حزب اللهی سابق معرفی نکرده‌ام. حزب اللهی در عرف مردم ايران به کسانی گفته می شود که رد خيابان زنان را کتک زده يا به سينماها و کتابفروشی ها حمله می کردند. آقای روحانی حتما متوجه هستند که با اين نامگذاری دارند تهمت می زنند. کسی اگر طعم تهمت زدن را چشيده باشد به ديگران تهمت نمی زند.

و هفتم اگر آقای سهيل روحانی مطالب من را در اين مورد خوانده باشند (که از آنها نقل قول می کنند اما باز خود را به نادانی می زنند) حتما می دانند که من بعد از بسته شدن دانشگاه‌ها در هيچ گونه فعاليت انقلابی و حذفی (گزينش، جهاد دانشگاهی، ستاد انقلاب فرهنگی) يا سازمان‌های انقلابی (جهاد سازندگی و سپاه) شرکت نداشتم و در دوران تعطيلی دانشگاه يا در شيراز و قم مشغول تحصيل دروس طلبگی يا در جبهه‌های جنگ بودم. بعد از بازگشت به دانشگاه نيز عمدتا در فعاليت‌های علمی و فرهنگی مثل انجمن کتاب و انجمن علمی دانشگاه فعاليت داشتم. در انجمن اسلامی دانشجويان نيز قبل از تعطيلی دانشگاه من مسئول کتابخانه‌ی انجمن در دانشکده‌ی ادبيات و علوم بودم. از سال ۱۳۶۱ با مشاهده‌ی رفتار روحانيون، همه‌ی ابعاد ايدئولوژی اسلامگرايی برايم تبخير شد و از فعاليت‌های مربوطه فاصله گرفتم. آقای روحانی اگر معتقدند که من حقی از ايشان زائل کرده‌ام يا نقشی در اخراج کسی از دانشگاه داشته‌ام و مدرکی در اين مورد دارند بهتر است به جای اتهام زنی در رسانه‌ها مدارک خود را منتشر کنند. اتهام زنی در رسانه‌ها در شان کسی که قبلا استاد دانشگاه بوده نيست. مايه تاسف است که آقای روحانی نقش دروغگو و پرونده سازی مثل حسين شريعتمداری را بازی کند (به خاطر افراط در دروغگويی و پرونده سازی او را دروغگو و پرونده ساز می نامم) و به دروغگويان ديگری مجال می دهند که در اظهار نظرها با اسم مستعار يا واقعی صرفا خود را تخليه کنند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016