چهارشنبه 30 مهر 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

بازخوانی پروژه عرفان مدرن، گفت‌وگو با سروش دباغ

سروش دباغ
آنچه من از آن تحت عنوان عرفان مدرن ياد می کنم، عرفانی است که ذيل يک سنت دينی صورتبندی می‌شود، معطوف به بازخوانی انتقادی عرفان اسلامی است و در عين حال نسبت به دستاوردهای معرفتیِ جهان جديد، گشوده. بر همين سياق، علی الاصول کسانی می‌توانند روايت خويش از مفهوم عرفان مدرن را ذيل سنت مسيحی، يهودی و يا بودايی صورتبندی کند؛ من آن را ذيل سنت اسلامی تبيين کرده‌ام

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


کارنامه‌ی فکری شما، خبر از گستردگی موضوعی فعاليت هايتان می دهد. آثار بسيار در باب فلسفه، مقالاتی در زمينه روشنفکری دينی و مطالعاتی در شرح و تفسير اديبان معاصر، خصوصا سهراب سپهری، اين گمان را در ذهن مخاطب ايجاد می کند که با مجموعه‌ای متفرق و غيرمنسجم مواجه است. آيا مطالعات و فعاليت های شما هدف واحدی را پی می گيرد و همگی در خدمت پيشبرد پروژه فکری واحدی هستند؟
- چنان که اشاره کرديد، در چند سالی که در فضای فکری – فلسفی فعاليت ميکنم، به حوزه‌های متعددی پرداخته‌ام. بخشی از آثار و فعاليت هايم، به اقتضای تحصيلاتم در سنت فلسفه تحليلی، کارهای تخصصی فلسفی بوده است. انتشار کتابهايی چون « سکوت و معنا»، « زبان و تصوير جهان»، « عام و خاص در اخلاق»، « امر اخلاقی، امر متعالی» و « درسگفتارهايی در فلسفه اخلاق» محصول اين کند و کاوهای فلسفی است. در همين راستا، بناست به زودی شرح و ترجمه ی من از «رساله منطقی-فلسفی» لودويگ ويتگنشتاين منتشر شود. افزون بر آن، به مباحث حوزۀ روشنفکری علاقه مند بوده و به نحو جدی در آن کار کرده ام. اولين کار من در اين قلمرو، انتشار کتاب «آيين در آيينه: مروری بر آراء دين شناسانۀ عبدالکريم سروش» بود که سويه‌ای دين شناسانه و روشنفکرانه داشت. پس از آن، در باب آراء روشنفکران معاصر نظير مهدی بازرگان، علی شريعتی، داريوش شايگان، محمد مجتهدشبستری، مصطفی ملکيان، مراد فرهادپور....جستارهايی منتشر کردم که بخشی از آنها در کتاب «ترنم موزون حزن» گرد آمده و منتشر شده؛ اميدوارم جلد دوم اين جستارها، « فکر نازک غمناک» نيز به زودی مجوز بگيرد و روانۀ بازار گردد. همچنين مقالات چندی درباب مسائلی چون «حجاب»، «ارتداد»، «مباهته»، « سنگسار» و توسعا رابطۀ ميان فقه و دين و اخلاق منتشر کرده ام که می توان آنها را ذيل پروژه ی رفرم دينی قرار داد.
از سوی ديگر، خصوصا در ساليان اخير مقالاتی در حوزۀ ادبيات منتشر کرده ام؛ اخيرا کتاب «در سپهر سپهری»، که شامل مجموعه ای از اين جستارهاست، منتشر گشته است. بخشی از اين مطالب، حاصل ذوق و علائق ادبی من است؛ سالهاست با ادبيات کلاسيک و معاصر پارسی، به اقتضای علايق شخصی مانوسم. پس از آنکه فلسفه خواندم، کوشيده ام از منظر ديگری به اين آثار پرداخته و نوعی مواجهۀ اگزيستانسيال و وجودی و معنوی به آثار نويسندگان و شعرای معاصر از جمله سپهری و فرخزاد داشته باشم. از اينرو، وقتی «هشت کتاب» سپهری را می خوانم، می بينم مضامين اشعار آن، به کار پروژه ی رفرم دينی که من سالهاست دلمشغول آن هستم، می آيد. به همين دليل، افزون بر مقالاتی که دربارۀ مفاهيم باد، باران، مرگ، عشق، تنهايی و ... در « هشت کتاب» نوشته ام، در سلسله مقالات « طرحواره ای از عرفان مدرن»، از اشعار سپهری برای تقرير و بسط سويه های مختلفِ آنچه من آنرا « عرفان مدرن» می نامم، بهره برده ام. پرسش محوری من در اين سلسله مقالات از اين قرار است که چگونه می توان در جهان راززدايی شده‌ی کنونی، سلوکی معنوی خويش را سامان بخشيد. اخيرا مقالۀ هفتم از اين سلسله مقالات تحت عنوان « مناسک فقهی و سلوک معنوی» منتشر شده است.

* شما اسم پروژهش تان را روشنفکری دينی نگذاشتيد و آن را رفرم دينی خوانديد. آيا در اين نامگذاری تعمدی داريد؟ يعنی کار شما در ادامه روشنفکری نيست و کاری جديد است؟
- خير. ذيل همان پروژه روشنفکری دينی است، با تاکيد بر برخی سويه‌های ديگر آن. در سلسله مقالات عرفان مدرن، کوشيده ام بُعدی از ابعاد پروژۀ روشنفکری دينی را که کمتر بدان پرداخته شده، بسط داده و پيش ببرم. بخشی از کار معطوف به نقد و بازخوانی آموزه های عرفان سنتی است، نظير نقدِ مفهوم «فناء فی الله»؛ بخشی از کار نيز سویۀ ايجابی دارد و معطوف به تبيينِ مقومات و مؤلفه های نحوۀ زيست مسلمانی و معنوی در دنيای مدرن است.
برخی در مقام نقد عملکرد نوانديشان دينی می گويند آثاراين روشنفکران معطوف به بازخوانی انتقادیِ سنت دينی است و عموما صبغۀ سلبی دارد. هر چند آثار روشنفکران دينی، سويه های سلبی دارد، اما اين تمام ماجرا نيست و مضامين ايجابی هم در آثار و جستارهای آنها يافت می شود. در سلسله مقالات « طرحواره ای از عرفان مدرن»، افزون بر نقد برخی از آموزه های عرفان سنتی، مؤلفه های سلوک معنویِ موجه و رهگشا در جهان راززدايی شد‌‌ه‌ی کنونی تبيين شده است. در عين حال، چنانکه اشاره کرده ام، حدود و ثغور سلوک معنوی در اين سلسله مقالات به روايت من تبيين شده است. مدلول اين سخن اين است که ممکن است کسانی با اصل ادعا همدل باشد و صورتبندی سلوک معنوی در جهان راززدايی شدۀ پيرامونی را علی الاصول امکان پذير بداند؛ اما با روايت و تبيين من از اين مهم بر سر مهر نباشند. علی ای حال، اين مباحث در راستای پروژۀ روشنفکری دينی است و بناست چيزی به ادبيات آن بيفزايد.

* اگر بخواهيم اين پروژه ی ايجابی سروش دباغ را نامگذاری کنيم، شما چه نامی را برای آن مناسب ميدانيد؟
- اين پروژه که شامل مؤلفه های مختلف است، متکفل پرداختن سهم دل و سهم عقل در جهان راز زدايی شدۀ کنونی است. چنانکه در مقاله « الاهيات روشنفکری دينی» آورده ام، نسبت سنجیِ ميانِ تجربه دينی، معرفت دينی و کنش دينی از مقومات اين پروژه است؛ سلسله مقالات « طرحواره ای از عرفان مدرن» متکفل تبيين بخشی از اين پروژه است، نه همۀ آن.

* چنان که جنابعالی هم مطلعيد، بعضی از متفکرانِ کنونی، معتقدند که پروژه ی روشنفکری دينی به پايان خود رسيده است و اکنون بايد به چيزی مانند احيای دينی يا رفرم دينی بپردازيم. به نظر می رسد شما چنين اعتقادی نداريد و به باور شما هنوز می توان به اين پروژه پرداخت.
- بله. اتفاقا دو سال پيش، در ميزگردی، دوست گرامی، دکتر آرش نراقی همين رأی را مطرح کردند. من با ايشان هم رأی نيستم و فکر می کنم که در اينجا، نزاع از نوع نزاع لفظی است. نبايد بر سر اسم نزاع کرد. کسی می تواند کند و کاوهايی که در دهه های اخير انجام شده را ذيل کار روشنفکرانه جای دهد، کسی می تواند آنها را ذيل کار احياگرايانه. اسم چندان مهم نيست که مسما. مفاد و محتوا در اين ميان محوريت و موضوعيت دارد.
سال گذشته با دکتر محمود صدری در اين باب گفتگويی مکتوب داشتيم که در نشريه « چشم انداز ايران» منتشر شد؛ ايشان «اصلاح دينی» را از «احيای دينی» تفکيک کردند. بنا بر تعريف صدری، اصلاح دينی همان کاری است که اقبال لاهوری و عبدالکريم سروش کرده اند و در آن نوعی راديکاليسم ديده می شود. ولی اين راديکاليسم در احيای دينی وجود ندارد. از اينرو به نزد ايشان بهتر است امروزه به احيای دين همت گماريم و آنرا در دستور کار خويش قرار دهيم. به نظرم در اين بحث بايد ديد منظور از واژۀ «احيا» چيست و متضمن چه معنايی است. مرحوم احمد آرام عنوان کتاب اقبال لاهوری reconstruction of religious thought را در زبان فارسی، «احيای فکر دينی» ترجمه کرده اند. به نظر من، اين ترجمه مناسبی نيست و بهتر است به جای واژۀ «احياء» از « بازسازی» و عنوان «بازسازی فکر دينی» سخن گفت و سراغ گرفت. «بازسازی»، برای پروژه ی فکری اقبال و عبدالکريم سروش و مجتهد شبستری واژه مناسبی است، اما احياگری دينی را می توان در آثار مرحوم مطهری سراغ گرفت.
چنانکه در می يايم، پروژه ی بازسازی، پروژه ای پسينی است نه پيشينی. به تعبير ديگر، نبايد از پيش مشخص کرد که چه سنخ کارها و آثاری بايد در ذيل اين پروژه منتشر گردد و چه آثاری نبايد؛ چرا که اولا ذر روزگار کنونی، تحقق چنين امری تقريبا محال است و نمی توان کسی را از انتشار مطلبی منع کرد؛ که « در ار بندی ز روزن سر برآرد». انقلاب تکنولوژيک و سر برآوردن انواع رسانه ها، عملا جايی برای سانسور باقی نگذاشته است. ثانيا، نمی توان از پيش تعيين کرد طرح فلان و بهمان نظر به سود جامعۀ فکری و فرهنگی هست يا نه. بايد اجازه داد مباحث مختلف و متنوع در فضای عمومی در افکنده شود و در فضای عمومی و از طريق گفتگوی بين الاذهانی چکش خورد و صيقل يابد و سره از ناسره تفکيک شود. مخاطبان نيز با خواندن آثار مختلفی که منتشر می شود، داوری معرفتی خود را خواهند کرد؛ برخی از آموزه ها را که موجّه می يابيند، بر می گيرند و برخی ديگر را فرو می نهند.

* اگر اجازه دهيد کمی به عقب برگرديم. چنان که فرموديد، برخی به روشنفکران دينی انتقاد می کنند که تنها به وجه سلبی و انتقادی می پردازند و نگاه ايجابی در کارهايشان بروز و نمودی ندارد. اين مسئله از آن روست که روشنفکر دينی سعی می کند با خوانش انتقادی سنت دينی ای که در آن باليده، به اصلاح و ترميم جامعه بپردازد و نوعی سازواری ميان ارزش های سنتی و ارزش های جديد و مدرن ايجاد نمايد. در واقع به باور من، اين متفکران وجه ايجابی نگاه خود را بر دوش دين گذاشته اند و ارزش های دينی، قادرند اين خلاء را بپوشانند.
برای مثال پروژه ی فکری دکتر سروش را در نظر بگيريد. ايشان با تمايزگذاری ميان دين داری معيشت انديش، دين داری معرفت انديش و دين داری تجربت انديش، از منظر انتقادی و سلبی بيان می کنند که دين داران جامعه ما عموما به دين داری معيشت انديش و معرفت انديش مشغولند و گوهر دين داری را که همان داشتن تجربه ی دينی است و نزد پيامبران و عرفا بوده است، از دست داده اند. اين سخن متضمن اين نگاه ايجابی است که ما بايد به سمت شيوه ی دين داری تجربت انديشانه ی پيامبران و عرفا که در دين و سنت نمونه های فراوانی دارد حرکت کنيم. اکنون سوال من آن است که وقتی شما هدف خود را پرداختن به وجه ايجابی پروژه ی روشنفکری دينی قرار داده ايد، آيا مانند ساير روشنفکران دينی، رويکردی درون دينی داريد و از سنت دينی خودمان استفاده می کنيد يا از ديدگاه ديگری بهره می بريد؟

- اشاره ی خوبی کرديد. چنان که در يکی از مقالات « طرحواره ای از عرفان مدرن» تاکيد کرده ام، آنچه من در مقام شرح آنم، ذيل دين داری تجربت انديش و در چارچوب سنت دينی خود ما قرار می گيرد و فرادينی نيست. از قضا چندی پيش، نوشتاری در باب مقايسۀ مقالات « عرفان مدرن» من با مباحث جناب مصطفی ملکيان منتشر شد. همانطور که نويسنده نيز در آن نوشتار متذکر شده بود، مباحث من با ديدگاه ايشان، به رغم برخی تشابهات، تفاوت محسوسی دارد. جناب ملکيان بيشتر از يک معنويتِ فرادينی سخن می گويند؛ معنويتی که نسبت به اديان لابشرط و لااقتضاست و از ميراث سننِ دينی و معنویِ مختلف بهره می برد. اما آنچه من از آن تحت عنوان عرفان مدرن ياد می کنم، عرفانی است که ذيل يک سنت دينی صورتبندی می شود، معطوف به بازخوانی انتقادی عرفان اسلامی است و در عين حال نسبت به دستاورد های معرفتیِ جهان جديد، گشوده. بر همين سياق، علی الاصول کسانی می توانند روايت خويش از مفهوم عرفان مدرن را ذيل سنت مسيحی، يهودی و يا بودايی صورتبندی کند؛ من آنرا ذيل سنت اسلامی تبيين کرده ام.

* همان طور که جنابعالی در مقاله ی خود، در باب تفاوت ميان مولفه های عرفان سنتی و مدرن فرموده ايد، در گذشته عارفان نگاهی ثنوی و افلاطونی به جهان داشتند و از جدايی و وصال حرف می زدند و می خواستند به مرتبه ی فنا برسند، اما عرفای امروز، درکی واحد از عالم دارند و خود را از امر قدسی جدا نمی بينند تا در شوق وصال باشند. همچنين در اين عصر افراد بر اراده تاکيد دارند و فنا را نمی پسندند. به نظر می رسد اين نگاه افلاطونی که شما اشاره کرديد، در واقع همان نگاه دينی است. و شايد بتوان گفت به ميزانی که اين مولفه را تغيير دهيد، به همان ميزان از نگاه و جهان بينی دينی خارج شده ايد.

- در مقالات اول و دوم « طرحواره ای از عرفان مدرن» توضيح داده ام که در سنت دينی- عرفانی ما نيز عرفای متعددی از اين دوگانه فراتر رفته اند و به نوعی نگاه «نوافلاطونی» رسيده اند. با اين حساب شما بايد بگوييد سخنانِ چنين عرفايی نيز متضمن عدول از نگرش دينی است. به نظرم يکی پنداشتن نگرش دينی با نگرش افلاطونی، متضمن «مغالطه ی کنه و وجه» است. به تعبير ديگر، انواع مختلف دينداری، به دينداری متعارف که از سنخ دينداری معيشت انديش است، تحويل می يابد. هر چند دينداریِ کثيری از متدينان، دينداری معيشت انديش است، اما لازمۀ اين سخن اين نيست که تنها اين نوع دينداری را می توان در عالم دين ورزی سراغ گرفت؛ چرا که دين داریِ تجربت انديش و عارفانه که در آثار عرفايی نظير با يزيد بسطامی، ابو الحسن خرقانی، عطار نيشابوری، محی الدين ابن عربی، جلال الدين رومی و ... يافت می‌شود نيز در زمرۀ انواع دينداری است. به همين دليل تصور می کنم همچنان می توان اين پروژه را ذيل دين داری تجربت انديش گنجاند و حدود و ثغورش را کاويد.

* اما با اين رويکرد عام، مشکلاتی پيش می آيد. شما برای بازسازی عرفان از منظری مدرن، به سپهری استناد می کنيد و پيش از شما دکتر سروش، از عرفان مولوی بهره می گرفت. اما در اين ميان تفاوت بسياری وجود دارد. مولوی در فرهنگ دينی ما، از جايگاه مقبولی برخوردار است و دين داری او، نحوی اصيل از زيست دين ورزانه تلقی می شود. اما سپهری در فرهنگ ما چنين جايگاهی ندارد و سلوک عرفانی و طريق دين ورزی او نمی تواند به عنوان الگو و نمونه ای از يک دين داری درست مطرح شود.آيا شما در انتخاب سپهری دليل خاصی داريد؟ اگر صرفا بخواهيم عرفان سنتی را از منظر عرفان مدرن نقد کنيم، چرا به کسانی مانند هولدرلين و گوته که بسيار بيش از سپهری در فضای مدرن زندگی کرده اند نپردازيم؟ اساسا چطور می توان ميان عرفان های مختلف مدرن يکی را انتخاب کرد و آن را مبنای کار قرار داد؟ با توجه به آنکه در کشور ما، عرفان های نوظهور کاذب بسيار رواج دارد، پروژه ی شما چگونه می تواند اين عرفان های کاذب را از دايره ی حقيقت بيرون بگذارد؟
- افزون بر سپهری، از شريعتی، بازرگان، اقبال لاهوری، شايگان و مجتهدشبستری نيز به عنوان سالکان و عارفان مدرن نام برده ام؛ اين باب مفتوح است و علی الاصول می توان بر تعداد سالکان مدرن افزود. در باب مولوی و توسعا ديگر عرفا، عنايت داشته باشيد، تا امروز هم برخی از فقها نحوۀ زيست دينی آنها را به رسميت نشناخته اند. فراموش نکنيم منصور حلاج، عين القضات همدانی، شيخ سهروردی، در دنيای پيشا مدرن و به فتوای فقها تکفير شدندو جان خود را از دست دادند. چند سال پيش که کنگرۀ بين المللی مولوی در تهران برگزار شد، برخی از روحانيون قم نسبت به برگزاری اين کنگره اعتراض کردند. اگر از فقها و برخی از دينداران سنتی بپرسيد، طايفۀ عرفا و فلاسفه، علی الاصول دينداری اصيلی ندارند؛ اما اگر در عالم دينداری، کثرتِ موجود را به رسميت بشناسيم، که به نظرم بايد چنين کرد، آنگاه می توان دينداری تجربت انديش (عارفانه) را در اين ميان به رسميت شناخت. «عرفان مدرن»، چنانکه پيشتر آوردم ذيل اين نوع دينداری و معطوف به بازخوانی انتقادی سنتِ عرفانی شکل گرفته است؛ چرا که ما در اين سنت باليده ايم و پيشينۀ تربيتی و معرفتی ما با اين سنت عجين شده است. کسانی می توانند عرفان های مدرن ديگری را مبتنی بر سنن عرفاِنی موجود بنا کنند و مؤلفه ها و مقومات مختلفی را در آن سراغ بگيرند. نفياً و اثباتاً به آنها کاری ندارم و پروژه ی خود را مستقلا پيش می برم.
سپهری شاعری است که به زبان پارسی شعر گفته و به سنت ما تعلق دارد. از قضا سپهری شعرهای هولدرلين را نيز می خوانده است. آنچه در اين ميان اهميت دارد و به کار ما می آيد، صورت بندیِ تجارب معنوی و باطنی اوست؛ تجاربی که در اشعار مختلف « هشت کتاب» ريزش کرده است. سپهری، افزون بر عرفان شرقی، با سنت عرفانی اسلامی نيز آشنا بوده، اشعار کتاب « شرق اندوه»، لحن حماسی دارد و شورمندانه سروده شده و طنين انداز لحن مولوی در « ديوان شمس» است؛ در عين حال، سهراب سالکی است که، بر خلاف مولوی، در جهان راززدايی شدۀ کنونی زيسته است. از اينرو می توان از ايده ها و نگرش و تجربۀ زيستۀ او بهره برد و تلقی نوينی از حدود و ثغور سلوک معنوی در روزگار کنونی را سراغ گرفت. افزون بر اين، می توان از تجارب و احوال ديگر سالکان مدرن نيز برای انجام اين مهم بهره برد.
سلوک عرفانیِ اصيل متضمن آثار و نتايج نيکوی باطنی و روحیِ است. سالکی که پای در وادی عرفان می نهد، برخی احوال خوش روحی را نصيب می برد و زندگی اخلاقی پيشه می کند و اصول اخلاقی را فرو نمی نهد. زيست عرفانیِ غير اصيل يا به تعبير شما نوظهور و کاذب، نه متوقف بر زيست انسانی و پاسداشت اصول اخلاقیِ است و نه احوالِ خوش روحانی و معنوی را برای فرد به ارمغان می آورد.

* شما مباحث خود را در ذيل دين داری تجربت انديشانه تعبير می کنيد. اما تفاوتی در نگاه شما با نگاه دکتر سروش وجود دارد. عبدالکريم سروش در يکی از آثار خود، بيان می کند که در جهان راززدايی شده ی کنونی، دينداری تجربت انديش ميسر نيست زيرا به نوعی رازآلودگی و قدسیّت نياز دارد. به نظر ايشان، اگر ما بخواهيم به دين داری تجربت انديش برويم، بايد به وادی يقين وارد شويم و ترديد را که در دين داری معرفت انديش وجود دارد کنار بگذاريم. اما ظاهرا شما به استقبال اين قضيه می رويد و در واقع می گوييد بياييد تجارب جديدی ايجاد کنيم تا اين اتفاق رخ دهد.يعنی شما برای معارف جديد ارزش قائليد. يعنی آنها را اصل و اساس می دانيد و می خواهيد تجاربی همخوان با آنها بدست آوريد.
- ترجيح می دهم به جای تعبير يقين، از واژه ی «شکوفايی معنوی» و طمانينه استفاده کنم. به باور من، رسيدن به «يقين معرفت شناسانه» در روزگار کنونی دشوار است و کاملا متصور است که سالک مدرن بدان نرسيده باشد و نرسد. فکر می کنم عبدالکريم سروش در بحث از «اصناف دينداری»، يقين را به معنای روانشناختی به کار می برند، نه معرفت شناختی. شکوفايی معنوی و طمانينه ای که من از آن ياد می کتم، متوقف بر يقينِ معرفت شناختی و ايمان شورمندانه که در روزگار کنونی ديرياب است، نمی باشد و بدونِ احراز چنين يقينی نيز بدست می آيد؛ اين طمانينه با نوعی آرامشِ ژرفِ درونی عجين می گردد.
سالک مدرن، لزوما ايمانی شورمندانه ندارد. چنانکه در مقاله « پاکی آواز آبها: تاملی در اصناف ايمان ورزی» آورده ام، می توان انواع گوناگون ايمان را از يکديگر تفکيک کرد: «ايمان شورمندانه»، «ايمان معرفت انديشانه»، «ايمان آرزومندانه» و «ايمان از سر طمانينه». دينداری تجربت انديش به روايت دکتر سروش همعنان با ايمان شورمندانه است؛ حال آنکه ايمان ورزیِ سالک مدرن، ضرورتا متوقف بر اين نوع ايمان ورزی نيست. سالک مدرن می تواند ايمان از سر طمانينه داشته باشد؛ ايمان ورزی ای که به نظر می رسد در جهان جديد بيشتر رواج دارد. در اين نوع ايمان ورزی، آرامش و طمانينه بيشتر ديده می شود؛ شکوفايی معنوی در آن موج می زند و شخص مؤمن، با خود و جهان در صلح است و احوال خوشی را نصيب می برد، بدون اينکه از يقين معرفت شناسانه برخوردار باشد.
از سوی ديگر، سالک مدرن، با « بی خودی» به معنای نفیِ « با خودی» و خودپرستی و خودخواهی کاملا بر سر مهر است و آنرا در نظام اخلاقی و سلوکی خود می گنجاند؛ در عين حال وی سلوک عارفانه را هم عنان با بکار بستنِ اراده و به منصۀ ظهور رساندن آن می انگارد. سالک مدرن، چنانکه در مقاله « طرحواره ای از عرفان مدرن ۳» آمده، آموزۀ «ديگری»(۱) به روايت ايمانوئل لويناس را پذيرفته و سلوک معنوی خود را حول آن تنظيم می کند. پروای «ديگریِ» گوشت و پوست و خوندار را داشتن و در راستای کاهش درد و رنج ايشان گام برداشتن، قوام بخشِ شکوفايی معنوی و آرامش و طمانينۀ سالک مدرن است.

گفت‌وگو از خبرگزاری ايسکانيوز

ــــــــــــــــــ
۱- otherness


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016