یکشنبه 30 آذر 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

مذهب شيعه، ريشه از خود بيگانگی ايرانيان (بخش سوم)، جلال ايجادی

جلال ایجادی
نوانديشان دينی در دفاع از اسلام طرفدار استعمار عرب می باشند و اين ادعا متکی بر دلايلی است که در اين نوشته ها آمده است. در پيروی از آنان، بسياری از روشنفکران چپ و دمکرات و ملی گرا و جمهوريخواه ما آسيب ديده اسلام و مذهب شيعه هستند و فاقد هوشياری و شجاعت فکری می باشند. عرب زدگی و اسلام زدگی تاريخی توان جامعه را به کجراه کشانده و اين پديده منفی برای يک جامعه دردناک بوده و خود بيانگر از خودبيگانگی نخبگان است

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


در دو بخش پيش در باره ازخودبيگانگی فلسفی و فرهنگی و اجتماعی سخن گفته و سپس به رد افسانه های شيعه پرداختم. در اينجا پس از تعريف دين، به تحليل کوتاه جذابيت ايدئولوژيک شيعه و کتابهای مرجع شيعه می پردازم. اين آثار دينی سرشار از جعليات تاريخی و خرافات ضد خرد بوده و يکی از عوامل اساسی آسيب در ذهن و فکر ايرانی است. بطور مسلم آيت الله ها و نوانديشان دينی و سياسيون و روشنفکران آسيب يافته و مصلحت طلب، از نقد من نگران بوده و آنرا نخوانده، طرد می کنند. شيوه درست حرفهای درگوشی و ناسزا نيست. برخورد علمی، مطالعه نظر مخالف و ارائه نظريات مستدل می باشد. فکر را بايد با فکر به آزمايش گذاشت. نوانديشان دينی در دفاع از اسلام طرفدار استعمار عرب می باشند و اين ادعا متکی بر دلايلی است که در اين نوشته ها آمده است. در پيروی از آنان، بسياری از روشنفکران چپ و دمکرات و ملی گرا و جمهوريخواه ما آسيب ديده اسلام و مذهب شيعه هستند و فاقد هوشياری و شجاعت فکری می باشند. عرب زدگی و اسلام زدگی تاريخی توان جامعه را به کجراه کشانده و اين پديده منفی برای يک جامعه دردناک بوده و خود بيانگر از خودبيگانگی نخبگان است.

دين در برخی تئوريها
دين چيست؟ دين ها متفاوت می باشند و دارای ساختار يگانه نيستند. با توجه به برخی از بينش های دينی می توان گفت، دين مجموعه ای از اصول جزمی و گناه سنج است که انسان را به تبعيت از يک نيروی فرا طبيعی و مقدس می خواند. اين مجموعه خود را نظامی نشان داده که دارای انسجام و قادر به پاسخ برای همه زمان ها است. پايه اصلی دين نه خردگرائی، بلکه بر جزميات غيرتجربی و خرافات جهنم و بهشت و نيايش پروردگار و احکام خدائی ابدی و مقدس بنا شده است. دين کلام خود غير زمينی و غير تاريخی و جاودانه تعريف نموده و بنابراين در دستگاه دينی سخن نقد آميز و انديشه انتقادی قابل پذيرش نيست. دين خود را منطبق بر فطرت بشری قلمداد نموده و بر آنست که توانا به رفع نيازهای معنوی و ايمانی و زمينی بشر می باشد و معتبرترين پناهگاه در هستی انسانی است. در برابر تعريف اسطوره ای دين، نگاه جامعه شناسانه متفاوت است. انديشمندانی مانند اميل دورکيم، جامعه شناس و رونيسلاومالينوسکی، انسان شناس، نقش مذهب را در جوامع ابتدائی برای حفظ هم آهنگی و همبستگی و يکپارچگی اجتماعی مفيد و ضروری می دانند. مالينوفسکی در کتاب "جادوگری، علم و دين" می گويد در جامعه ابتدائی روی آوردن به جادوگری راهی برای رفاه و شکوفائی باغهای اين جوامع است. بمعنای ديگر دين و جادوگری بطور مفيد در خدمت اجتماع قرار می گيرد. هانری برگسون، فيلسوف، در "دو منبع اخلاق و دين" (۱۹۳۲) می گويد دين همچون مجموعه ای از تخيلات و اوهام غير عقلانی است ولی اين حرف به معنای آن نيست که دين فاقد معناست و ازعملکرد ويژه در جامعه محروم است. از نظر برگسون يک انسان بسيار هوشمند بطور طبيعی خرافاتی هم است. زمانی که هوشياری انسان فردگرائی را رشد ميدهد، عمل افسانه گرا جنبه نگهدارنده جامعه می گردد و دين و جادوگری گروه را حفظ می کند. البته برگسون می گويد دو نوع دين وجود دارد يکی در پی حفظ جامعه و گروه خود است و ديگری مانند پيام مسيح در جستجوی تدوين ارزش برای "انسانيت جديد" است. دين نوع اول برای يک جامعه بسته و دومی برای يک جامعه باز اقدام می کنند.
مارکسيست ها به دين نگاه انتقادی دارند. به نظر کارل مارکس دين محصول از خودبيگانگی و نيز بيانگر منافع طبقاتی است. دين هم ابزار فريبکاری و ستمگری به طبقه زير دست جامعه و هم بيان اعتراض بر ضد ستمگری است. دين، ناله ستمديدگان و قلب جهان بی روح است؛ دين ترياک توده مردم است، دين از نظر مارکس يک نوع اگاهی کاذب است و انسانها را تسلی می دهد. لويی آلتوسر فيلسوف مارکسيست فرانسوی، دين را جزو دستگاه های ايدئولوژيک دولت قرار می دهد. در اين نگاه مذهب ديگر فقط "افيون مردم" يا وسيله تسلی و آرامش بخشی آنها نمی باشد، بلکه وسيله ای برای تحميق مردم و کنترل اجتماعی طبقات فرودست و بازتوليد مناسبات اجتماعی حاکم بشمار می آيد. يکی از انديشمندان مکتب فرانکفورت ماکس هورکهايمر مفهوم خدا را انتقادی غيرمستقيم بر همه نظم های سياسی و اجتماعی می داند: " ناخشنودی از سرنوشت زمينی نيرومندترين انگيزه برای پذيرش يک هستی برين است. اگر عدالت با خدا به ياد می آيد، پس قرار نيست به همان ميزان در جهان يافت شود. مذهب سندِ آرزوها، تمايلات و اتهامات نسل های بی شمار است"( کتاب "مارکسيسم و دين" از مک للان، برگ ۱۲۴-۱۲۵). بنابراين بی عدالتی روی زمين و ناتوانی برای تصحيح زندگی دشوار ميل به عدالت آسمانی را تقويت می کند. آلکساندر ساکستون، مارکسيست امريکايی که تحقيقات مهمی در باره مذهب انجام داده است، در کتابی با عنوان "مذهب و چشم انداز انسانی" انتشار يافته در سال ٢٠٠٦ چنين می گويد: "زمانی نه چندان دور در گذشتۀ سياره ما، حيوانی که احتمالاً بعضی وقت ها روی دو پا راه می رفت و لای پاهايش را با انگشتانش می خاراند، به وجودِ فردی، خود آگاهی يافت و مرگِ بازگشت ناپذير را بازشناخت. اين دو دريافت شايد جداگانه حاصل شده باشند؛ اما هنگامی که برداشت دوم استوار برجای نشست، حيوان مذهب را ابداع کرد و به نخستين انسان تبديل شد". ( ساکستون، ص ۵۵). الکساندر ساکستون با تأئيد بر نظريه جا افتاده ای که مذهب را محصول ترس و ضعف و وحشت انسان ميداند، يادآوری می کند که شايد دقيق تر و بهتر آن است که سرآغاز مذهب را نه فقط در وحشتِ، بلکه در همنوايی وحشت و اميد جای بدهيم.
ريچارد داوکينز دانشمند از دانشگاه آکسفورد و مدافع آتئيسم در يکی از کتابهای مشهورش "طرح بزرگ" با بررسی انواع تئوريهای فيزيک نتيجه گرفت که "خداوند جهان را نيافريده است". داوکينز با حمايت از يافته‌های علمی اظهار می‌کند که داروين خداوند را از عرصه علوم زيستی بيرون انداخته است و هاوکينگ نيز او را از دنيای فيزيک بيرون انداخت. در رابطه با هستی ما، داوکينز می گويد غير از جهان ما، جهان‌های بيشمار ديگری نيز وجود دارند که در برخی از آن‌ها شرايط مناسب بوده و اين جهان ما فقط يکی از اين جهان‌ها بوده است و دقت شگفت‌انگيز ثوابت و نيروهای طبيعت که برای آسايش و حيات مهمانان اين جهان به کار رفته است فقط نتيجه يکی از مسيرهای بی شمار دياگرام‌های فاينمن بوده است و طبق همين نظريات، "اراده و لطف خداوند" در دقيق بودن اعجاب‌انگيز اين ثوابت نقشی نداشته است. همچنين هاوکينگ بيان می‌کند که طبق اين شرايط جهان نيازی به خالق نداشته است و خود توانسته است بوجود بياورد. بنابراين دين نادانی انسانها را مورد سواستفاده قرار داده و آنها را به بند می کشد، برای او زمانی که فضيلت و آگاهی نيست، دين حاکم است. نگاه انتقادی داوکينز پيوسته مورد نقد و سرزنش معتقدان و نخبگان مذهبی قرار داشته است. او خود می گويد: "مردم می گويند که من گوشخراش و جيغ جيغو ام." در اين باره داوکينز می نويسد:" همه ما با اين ايده بزرگ شده ايم که دين امتياز بخصوصی دارد و شما اجازه نداری آن را مورد نقد قرار بدهی، بنابراين اگر حتی يک انتقاد بسيار ملايم به آن داشته باشی، صدايت گوشخراش بنظر می آيد.". دين نمی خواهد انحصار و امتيازات خود را از دست دهد، بنابراين هر انتقاد، موج بزرگی از حمله را با خود همراه دارد. دين خرافه گراست، انحصار طلب است، بنابراين حمله می کند تا قلمرو خود را حفظ کند.

مذهب شيعه و جذابيت ايدئولوژيک
دين اسلام و گرايش مذهب شيعه نظام جزمی و بسته می باشند و بطور تاريخی حفظ جماعت و قيبله و گروه خودی، برترين وظيفه می باشد و بنابراين تامين منافع آنها بهر قيمتی عاجل ترين و بزرگترين عمل مقدس است. در مذهب شيعه، فقط منافع خاندان علی مطرح است. در جامعه ايران شيعه گری با تسلط بر قدرت سياسی با توتاليتاريسم خود، ديگری را دفع کرده و بمثابه عالی ترين مدافع طبقه استثمارگر عمل می کند. مذهب شيعه افزوده بر دفاع منافع حاکمان و خانواده پرقدرت شيعه، پيوسته بطرق گوناگون ظرفيت فريبندگی خود را نگاه داشته تا بخش مهمی از جامعه را پشت خود بکشاند. ايجاد فريبندگی و دروغپردازی فقط در راستای تسلط بر اذهان، تخريب هوشياری جامعه و خدمت به طبقه حاکم است.
ادعا دين مبنی بر فرازمانی بودن اش، فريبندگی دين را در ذهن آدمی نهادينه می کند. دين خود را حامل پيامی جهانشمول و جهانی ميداند و مشروعيت خود را فرای زمان تاريخی محسوب می کند. بقول "ميرسيا الياد" دين با مراسم و آداب دينی، فرد مذهبی را از زمانبدی عادی به زمان مقدس می کشاند و زمان مقدس به زمان عادی تبديل شده و اين امر فرد را به زمان هميشگی و ابدی پيوند می زند(رجوع شود به "مقدس و غيرمقدس"). فرد با دين خود به زمان دور گذشته و آينده نامعلوم پيوند می خورد و در هستی روزمره در دين نفس می کشد. مسيح مردی که از دور می آيد، دارای دم مسيحائی است، تجلی هستی چند بعدی تثليث می گردد، انسانها را به رستاخيز خود فرامی خواند و پيام می دهد که زندگی روزمره توام با فلاکت و رنج است. نمونه ديگر عاشورا است که از افسانه و اسطوره مذهبی زمانهای دور می آيد. هرچند جدال دو قوم عرب پايه آنست، ولی با تکنيک دين سازی به يک واقعه تراژيک اسطوره ائی تبديل شده و در لحظات زمينی و اينجائی، در ماه محرم عربی، در عزا و گريه دينی به نمايش ملموس و فلاکت روانی افراد تبديل ميشود و به شيعيان در رويداد روزمره خود پيام ميدهد که تا زمان ظهور، در پايان زمان، اين تراژدی باقی خواهد بود. فريبندگی دين در اذهان بسياری، همين احساس قدرت فرا زمانی است، جنبه فرازمانی افراد را به رويا و خلسه می کشاند و آنها را شگفت زده می نمايد و در لحظه زمينی افراد را وابسته اوهام خود می کند.
جذابيت و فريبندگی ديگر دين در پيام فراگير آنست. هنگامی که اسلام ادعا دارد که آخرين دين و محمد آخرين پيامبر است، بنوعی به جهانيان اعلام می کند که اين دين بهترين است و برای همه آنهاست. تبليغ اين پيام بنظر جالب و جذاب جلوه می کند زيرا همه طبقات را منحل می کند، همه دشواری ها را قابل حل وانمود می نمايد و دين خودی را راهنمای بشريت نشان می دهد. عليرغم ابعاد اساطيری دين و پيام انتزاعی و کلی آن، از آنجا که دين خود معلول زمان تاريخی و اجتماعی است و مدافع قوم خاصی می باشد، نمی تواند پيام جهانشمول داشته باشد. دين محمد دين عرب است و ادعادی آن مبنی بر آخرين دين، جز تلاش يک توتاليتاريسم ايدئولوژيک قومگرا چيز ديگری نيست. البته دين گاه دارای چهره فرا زمانی و فرابومی است و بعنوان نمونه می گويد "دروغ نگوئيد" و "دزدی نکنيد". بررسی اين شعار عمومی ما را به معنای مشخص اجتماعی و تاريخی رهنمون می کند. حال چنانچه به زوايای زبان و بينش دين بنگريم و اشارات تاريخی آنرا مورد توجه قرار دهيم، دين، جانبداری های يکسو و تبعيض آلود خود را نشان می دهد. بعنوان نمونه در آغاز اسلام محمدی و خلفا، ايجاد جنگ برای تقسيم غنائم قومهای ديگر و چپاول ثروت کفار و غير مسلمان، مطابق روح دين است و شعار "دزدی نکنيد" فراموش می شود. مذهب شيعه مدافع خانواده و امتيازت موجود و از دست رفته اين خاندان بود ولی پيام اسطوره ای اين مذهب، جنگ و دعوای يک خانواده را تجلی "عدالت خواهی" وانمود می کند. در مذهب شيعه و روايات شيعه، تقيه و دروغگوئی و جعل بعنوان يک صواب ارزيابی ميشود. بنابراين، امر مقدس در نظرگاه اديان متفاوت است و هر دين، دستگاه ايدئولوژيکی خاصی است که طرفداران خود را از امتيازات ويژه برخوردار کرده و خوشبختی را فقط در چارچوب نفوذ و سلطه خود ميسر می داند.
جاذبه ديگر دين توهم و راز آميزی آن است که ذهن و روان توده را بسوی خود می کشاند. ذهن جدا از خرد گرائی مستعد درغليتدن در منجلاب توهمات بيمارگونه است، اين روحيه انتقاد نمی خواهد، تنبل است و خواهان قصه ها و چهره های عجيب و خلسه آور است. اين ذهن به توتاليتاريسم دينی خوکرده است. بسياری از اديان حمله و جنگ عليه ديگر اديان را مستقيم يا غير مستقيم تائيد می کنند، ولی انتقاد عليه خود را گناه و زشت تلقی می کنند و منقدان خود را در آتش جهنم انداخته يا مورد کشتار و اذيت قرار می دهند. دين يک دستگاه اعتقادی و روانی توتاليتر است. در برخی از دين ها جنبه های عقلانی و روشهای اجتماعی معقول و با تدبير موجود است، زيرا بيانگر وجود عقل عملی در دوره پيدايش خود هستند، ولی در ميدان سلطه دين، جنبه عقلگرائی با سرعت به طرد منجر می گردد و محتوای "علم" و "عقل" تابع الهيات است. ظرفيت دين در پذيرش نقد امری ناممکن است زيرا ساختار آن از جزميات الهی و ابدی استوار شده است و شک و ترديد و آزمايش و تجربه را نمی پذيرد. در دين قرآنی، آفرينش هنری و روشنفکری و نقد اسلام ناميسر است.
از نظر دور نداريم که در دنيای اسلام باعتبار استعداد شخصی، افراد هوشمند متعددی قدرت نقد داشته و توليدات فکری برجسته داشته اند. اين امر در استعدادپروری دين نيست، بلکه باعتبار نبوغ شخصی افراد و محيط خانوادگی و اجتماعی و فرهنگی آنها می باشد. اسلام نيست که فلسفه ابوعلی سينا و فارابی و سهروردی را بوجود می آورد بلکه در فضای يک قلمرو تاريخی، ابوعلی سينا و فارابی و سهروردی در پرتو لياقت فرهنگی و تربيتی خود و افکار يونانی و فرهنگ ايران زمين، به توليد دست ميزند. اسلام شيعه يکی از اديانی است که بيشترين مبارزه را عليه خردگرائی نموده است و ظرفيت اصلاح عقلی ندارد و مذهب شيعه دارای گرايش محافظه کاری و ارتجاعی نوستالژيک و افسانه گرائی غيرعقلانی و توهم گرائی بسيار نيرومند است. در اين مذهب فشار احساسات اسطوره ائی و از خودباختگی روانی و عاطفی وسيع به خاندان علی سد محکمی در برابر رشد خردگرائی است. در دين، ما با يکسری از آداب و رسوم و رفتار فردی و گروهی مواجه هستيم که در طول تاريخ تغيير کرده يا بدان افزوده شده است. اين مراسم با فضاسازی و ايجاد توهم ها و تخيلات، پيوند جمع را با دين محکم می کند و گرما می بخشد. دين سازان و دينداران مانند روايتگران و مفسران و آخوندها و تاريخسازان دينی و دين پروران و افسانه سازها و معرکه گيران و نوحه خوانان و روضه خوانان و رمالها و شيخ ها و منشيان دربار و اصلاح طلبان نوانديش و زنجيرزنان و سينه زنان و حاجی آقاها و جاهل ها و لوطی ها، برای حفظ و تقويت اسطوره شيعه بر مراسم عاشورا تاکيد کرده يا بر آن افزده اند و حتا در آن نوسازی کرده اند و آنرا با موسيقی پاپ پيوند داده اند. مراسم عاشورا که يکی از مراسم وحشی و غير انسانی پررنگ شيعه است، انسان را به زنجيرزنی و قمه زنی و جاری کردن خون بر بدن و زاری کردن تشويق نموده و هستی فرد را به ذلت وخواری می کشاند. عليرغم اين آسيب تراژيک، مردم شيعه از هوش رفته سرمست آنند و از شکنجه خود لذت می برند و در اوهام پاتولوژيک فرو رفته اند.

منابع اصلی شيعه، زخم چرکين بر روان
شيعه خود را دارای تاريخ طولانی و متکی بر اسناد بسيار متنوع می داند و مدعی است که گنجينه فکری آن از غنای بزرگی برخوردار است. حال آنکه اين ادعا منطبق بر واقعيت نيست و همچون افسانه ای بی رمق بشمار می آيد. در واقع "گنجينه فکری" شيعه بطور عمده رساله ها و اسنادی سرشار از خرافه و کج ذهنی و اعتقادات ضد خرد و جعليات می باشد. تاريخ بشريت پيش از پيدايش اسلام، با آثار بزرگ و بی همتائی توام بوده و از نقطه نظر سير انديشه فلسفی و اجتماعی و ادبی ما به گنجينه عظيمی دسترسی داريم. حماسه گيلگامش يا حماسه گيلگَمِش يکی از قديمی‌ترين و نامدارترين آثار حماسی ادبيات دوران تمدن باستان است که در منطقه ميان‌رودان شکل گرفته است. کهن‌ترين متون حماسه گيلگامش به ميانه هزاره پنجم می‌رسد که به زبان سومری می‌باشد. از اين حماسه نسخه‌هايی به زبان‌های اکدی و بابِلی و آشوری موجود است. کامل‌ترين متن آن که به ما رسيده‌ متنی است که بر الواحی از خشت نگاشته و سپس در کوره پخته‌اند. اين مجموعه شامل دوازده لوح است، هر لوح مشتمل بر شش ستون پله وار به صورت شعر که ضمن کاوش در بقايای کتابخانه آشوربانيپال پادشاه آشور به دست آمده است. اين حماسه بزرگترين تاثير را بر تورات و انجيل و کليله و دمنه گذاشته است. کتاب "گاتها" از اوستای زرتشت به بيش از ۱۷۰۰ سال پيش از ميلاد برميگردد و از ديگر نوشته های کهن مانند نوشته ها و آموزه های مانی و مزدک نيز بايد ياد کرد. کتابهای "الياد" و "اوديسه" از هومر متعلق به ۸۰۰ سال پيش از ميلاد و آثار سوفکل و فلاسفه يونان باستان افلاتون و ارسطو در چهار صد تا پانصد سال پيش از ميلاد و نيز کتابهای کهن هندی مانند "مهابهاراتا" و "پورانا" و "پانيشادها" و "ريگ ودا" در سيصد سال قبل از ميلاد، از جمله گنجينه های فرهنگی بشريت بشمار می روند. اين گنجينه حماسی و ادبی و فلسفی و فرهنگی بشريت يکی از آن تفاوتهای اساسی است که انسان را از اصل حيوانی خود متمايز می کند و در برابر فرهنگ های کم سو و رشد نيافته و متحجر، قدرت خود را بنمايش می گذارد. فرهنگ مجموعه متفاوت و رنگارنگ است ولی رسالت اش در سازندگی و ارتقا دانش و گسترش ارزشهای انسانی و پيشرفت تمدن است. شيعه گری از اين خصوصيات پويا دور است.

قرآن کتاب مرجع برای نفی آزادی و تبليغ خشونت
می توان گفت قرآن يک منبع اساسی برای مسلمانان و از جمله شيعيان است. اين کتاب که بطرز شديد تحت تاثير دين يهود و منافع و احوال قبايل و سنتهای شبه جزيره عربستان بود، در لحظه تجاوز عرب برای ايرانيان يک عقب گرد کامل بود، همچنانکه در برابر تمدن يونان و روم و چين نيز يک بازگشت به عقب بود. ويژگی قرآن چيست؟ براساس آماری که موسسه "فرهنگ آماری کلمات قرآن کريم" ارائه داده است، قرآن دارای ۱۱۴ سوره، ۶۲۳۶ آيه و ۷۷۸۰۷ کلمه است. اختلاف نظر در باره قرآن فراوان است و در اين زمينه نيز تفاوت نظری وجود دارد. در مورد تعداد آيات، اکثريت منابع ۶۲۰۰ آيه ذکر کرده‏اند و نيز عدد ۶۶۶۶ را "ميبدی" در "کشف‏الاسرار" داده است.( منبع دکتر سيد محمد باقر حجتی، تاريخ قرآن کريم). در ساختار نوشتار قرآنی يک آيه می‌تواند چند حرف، چند کلمه، يک يا چند جمله و يا يک يا چند بند باشد و معلوم نيست اين جداسازی ها چه منطقی دارد و کسانی که اين آيات را از حفظ داشته اند چگونه آنها را طبق خواست محمد رديف کرده اند. آثار کهن پيوسته از لوحها و اسناد ماديت يافته و دارای حقانيت نوشتاری دوره خود هستند. حال آنکه مسلمانان می گويند قرآن بطور اساسی متکی بر کلام حفظ شده توسط کاتبان و ياران محمد می باشد و می دانيم دهها سال پس از مرگ پيامير حافظه نمی تواند با قدرت و شفافيت عمل کند. حفظ آيات برای اصحاب محمد سخت بود، به طوری که از او منقول است که آيات قرآن سريع‌تر از شتر چموش از قلب افراد فرار می‌کنند.(صحيح بخاری ۶-۵۵۰). حال با اين سختی چگونه دهها سال پس از مرگ محمد قرآن تنظيم می گردد، اين خود، يک معمای بزرگ است. آيات قرآنی را به مکی و مدنی و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه تقسيم می‌کنند تا توضيحی برای تناقضات فراهم شود. افسانه گويان مسلمان براين باورند که قرآن يک بار به صورت کامل توسط جبرئيل در شب قدر بر محمد نازل گشته و سپس بار ديگر به شکل تدريجی بر او نازل شده‌است. از نگاه تاريخی، ديدگاه غالب آن است که قرآن در زمان عثمان، خليفه سوم، تحت نظارت جمعی از صحابه به رهبری زيد بن ثابت به صورت يک کتاب جمع گرديد. در سال ۱۹۷۲ زير نظر متخصصان آلمانی در يمن کاوشهای جديدی صورت گرفته و نسخه های متفاوت ديگری با نام "نسخه صنعا" پيدا می شود که متعلق به اوايل قرن هشتم ميلادی است. اين نسخه ها در دوران امويان تهيه شده و با قرآن رسمی تفاوت دارند. اين امر نگرانی های بسياری برای نگهبانان اسلام بوجود آورده است، زيرا چنين کشفی اين افسانه که قرآن کتاب آسمانی است را بطور کامل درهم می پاشد.
محتوای قرآن در مورد خدا بر توحيد و يگانگی او تاکيد دارد و داستان آفرينش را مطابق با اديان سامی مطرح می سازد و مومنان را به ستايش الله دعوت می کند. بعلاوه قرآن قوانين و حقوق در جامعه اسلامی را نيز تعريف می‌کند و قرآن مومنان را به جهاد در راه خدا می‌خواند. اين فرهنگ بر ادامه نابرابری زن و ادامه بردگی پافشاری می کند. در قرآن آيات متناقض و گنگ و نامفهوم و بی معنا فراوان است و در آن بيش از ۲۵۰ آيه در ستايش خشونت وجود دارد و بر خلاف انجيل مسيح، کتابی سرشار از جنگ طلبی و اعمال قهر و تهديد به آتش جهنم است. فرهنگ قرآن استبدادی و توتاليتر و تبعيض گرا است. توتاليتاريسم الهی قرآنی هيچ راهی برای ديگر انديشی و آرامش و آزادی نمی گذارد و افزون بر آن هنگاميکه محمد در مدينه بود بعنوان يک سلطان مذهبی مقتدر عمل کرده و به انتقامجوئی و سرکوبگری ميپردازد: "هرکجا مشرکين را يافتيد آنها را بکشيد و از شهرهايشان آواره شان کنيد"(سوره بقره آيه ۱۹۱)، يا "ای اهل ايمان سلاح جنگ برگيريد و آنگاه دسته دسته و يا همه با هم برای جهاد اقدام کنيد."(سوره نسا آيه ۷۱)، يا منافقين را"هرکجا يافتيد به قتل برسانيد"(سوره نسا آيه ۸۹)، يا "مشرکين را هر کجا يافتيد بقتل برسانيد"(سوره توبه آيه ۵)، يا "موقعی که با کافران روبرو ميشويد آنها را گردن بزنيد."(سوره محمد آيه ۴). آنچه بيان ميشود بازتاب فضای جنگ و اختلاف ميان قبايل محيط شبه جزيره عربستان و استراتژی جنگی و اجرای قدرت پيامبر اسلام عليه رقبای سياسی است. هميشه برای اجتناب از ذهنی گری و نزديک ترشدن به معنای يک نوشته، به تاريخ اجتماع موجود بايد نظر داشت. لحظه تاريخی، سياسی، اجتماعی پيامبر نشان ميدهد که تحميل قدرت محمد ساده نبوده بلکه برعکس، ايجاد تناسب قوا می طلبد تا پيامبر و يارانش با قهر و خشونت امتياز کسب نمايند. اسلام با خشونت جلو می رود. بعلاوه محتوای قرآن نشان ميدهد که اسلام فاقد هرگونه تمايل همزيستی و بردباری بوده و گروههای "منافق" و "مشرک" و "کافر" که در نهايت امر، کلام و موضع محمد را قبول نداشتند و مخالف او بودند، پيوسته تهديد به قتل و آتش جهنم می شوند. در اين الگوی دينی که بويژه معطوف به کسب قدرت سياسی و سلطه گری مطلقه است، اعتراض و انتقاد، چه در اجرای قدرت و حفظ آن و چه در مورد پديده های فکری گونه گون و اختلاف و تفاوت نظر در جامعه، غير قابل تحمل است. بنابراين قرآن برای شيعيان يک بنياد اعتقادی و جزمی نيرومند را تشکيل ميدهد که دعوت اصلی تسليم فرد در برابر الله است. انسان بايد در تبعيت مطلق قرار گيرد و به نفی هستی انسانی خود برسد. در اين دين، انسان به موجود مفلوک تبديل می شود و از هستی آنتروپولوژيک خود صرفنظر می کند.

نهج البلاغه، منشور ضد زن
نهج البلاغه، يکی ديگر از پايه های اعتقادی شيعيان، مجموعه نامه ها و خطبه های منسوب به علی ابن ابی طالب است. نهج‌البلاغه گزيده‌ای از خطبه‌ها، نامه‌ها و سخنان کوتاه است که شخصی به نام سيد رضی در قرن چهارم هجری قمری براساس ذوق شخصی خود فراهم آورده است. سيد رضی از اين ميان در نهج‌البلاغه ۲۳۹ خطبه را نقل کرده است. علی ابن حسين مسعودی در کتاب "مروج الذهب" می‌نويسد: «آنچه مردم از خطابه‌های علی در مقامات و حوادث مختلف حفظ کرده‌اند، بالغ بر چهارصد و هشتاد و اندی می‌شود. علی آن خطابه‌ها را بالبداهه و بدون يادداشت و پيشنويس بيان و انشا می‌کرد و مردم هم الفاظ آن را می‌گرفتند و عملاً نيز از آن بهره مند می‌شدند.» اين کتاب بطور عمده در باره جنگهای محمد و خلفا و معاويه و شيطان و شام و کوفه و غسل محمد و دفن فاطمه و بی وفائی دنيا و دهها مطلب ديگر که بطور عمده جعلی و ساختگی می باشد. اين کتاب فاقد ارزش جدی تاريخی و اجتماعی بوده و انباشتی از نصيحت و خرافات و اعتقادات ارتجاعی و مسائل اعراب دوره خودش است. اين گونه اعتقادات، بر روانشناسی نخبگان مسلمان و آيت الله ها و شيعيان و تخريب خردگرائی و ويرانی روحيه برابری طلبی زن و مرد تاثير قاطع داشته است. در اينجا نظر علی "رهبر شيعيان جهان" و "مولای" ايرانيان شيعه را در باره زن بخوانيد:
همه چيز زن بد است و بدترين چيزی که در اوست اين است که مرد را چاره ای نيست از بودن با او. (حکمت ۲۳۰ نهج البلاغه)
ای مردم، زنها ناقص العقل و ناقص الايمان و ناقص الارث اند. ناقص الايمان اند چون عادت ماهيانه می شودند. ناقص العقل و ارث هستند چون در اسلام شهادت و ارثشان نصف مرد است. از زنان خوب بپرهيز و از زنان بد برحذر باش و در رفتار و گفتار پسنديده از زنان پيروی نکن. ( خطبه ۷۹ – ۸۰ نهج البلاغه)
ای حسن از مشورت با زنها بپرهيز، زبرا عقل و تصميمشان ناقص است. با حجاب، چشمشان را از ديدن مردم بازدار. اگر می توانی نگذار بيرون از خانه روند، زيرا سخت گيری در حجاب برايشان بهتر است و رفتن آنها بيرون از خانه همانند اين است که شخص غير مطمئنی را به خانه بياوری. اگر ميتوانی کاری کن غير تو را نشناسند.
(نامه ۳۱ نهج البلاغه - وصيت به پسرش حسن)
غيرت زن کفر است و غيرت مرد ايمان. ( حکمت ۱۱۹ نهج البلاغه)
بهترين صفات زنان بدترين صفات مردان است که همانا تکبر، خسيس بودن و ترسو بودن است. اگر زنی متکبر باشد، به غير شوهر سر فرود نمی آورد. اگر بخيل باشد ، مال خود و شوهر راحفظ می کند. اگر ترسو باشد، از کاری که موجب خشم شوهر شود دوری می کند. ( حکمت ۲۲۶ نهج البلاغه)
ای نامردهايی که مردانگی در شما نيست و ای کسانی که عقلتان مانند عقل بچه ها و زنهای تازه به حجله رفته است. .(خطبه ۲۷ نهج البلاغه)
شخصيت علی برای ايرانيان شيعه پيوسته جذاب و دلربا بوده است، در تصور و آرزوها علی اسطوره ائی است که خدشه ناپذير است، بالا و رفيع است، مقام خدائی دارد، از محمد هم بيشتر در زندگی روانی شيعه ايرانی نقش دارد. ولی اين پرسش دردناک هميشه مطرح است که چهارمين خليفه عرب که استعمار سرزمين ايران را در خلافت خود دارد و اينگونه اعتقادات ارتجاعی در کتابش آمده است، چرا مورد پرستش ايرانيان شيعه قرار می گيرد؟ از خودبيگانگی و پريشان حالی شيعيان، آسيب درونی بزرگی است که همه چيز را در ذهن وارونه کرده است و هرچيز وارونه چرکين، عادی و دلپذير احساس می شود. اين از خود بيگانگی يک بيماری روانکاوانه است؟ يک فراموشی ژرف تاريخی است؟ يک هويت جديدی است که نتيجه عرب زدگی و بريدگی کامل از تاريخ خود است؟ ايرانيان با دشمنان خويش عادت می کنند، به آنها خو می کنند، خدمتگزار آنها می گردند، شيفته آنها می شوند و بالاخره ايرانيان دشمنان خود را به مقدسان خدا گونه تبديل می کنند.

کتاب کافی کلينی، دروغ و خزعبلات
کتاب کافی تأليف ابوجعفر محمد بن يعقوب شيخ کلينی يکی از مهم‌ترين و معتبرترين کتاب‌های حديثی شيعه است. گويند اين کتاب دارای ۱۶۱۹۹ حديث است. کلينی متولد ۲۵۸ هجری قمری می باشد و درگذشت او بسال ۳۲۸ قمری (۳۱۹ شمسی) اتفاق می افتد. کتاب اصول کافی که دارای سه بخش، روايات اعتقادی، فروع کافی شامل روايات فقهی، روضه کافی شامل احاديث متفرقه، می باشد. اين کتاب از نظر اعتبار فقط مورد تائيد اشخاص مورد احترام شيعه مانند شيخ مفيد و محمدباقر مجلسی و آيت الله خوئی و غيره است. اين کتاب که طی بيست سال به نگارش درآمد بعد از قرآن "معتبرترين کتاب شيعه" قلمداد می گردد. کلينی يکی از حديث سازان و دين سازان زبردست است. محتوای اين کتاب چيست؟ سراسر کتاب نقل قولها و روايات از افراد غيرمعتبر و ساختگی است که در باره امامان (امام حسين و امام باقر و امام صادق و امام مهدی) و احکام و دين اسلام و قواعد جزائی و آداب دينی ميباشد. مضمون اين کتاب مرجع شيعه سرشار از ارتجاعی ترين احکام و دروغپردازانه ترين افسانه ها و تنفرانگيزترين قضاوتها ميباشد. نمونه هائی از روايات کتاب کافی: "حضرت امام رضا عليه السلام فرمود: حسين را نزد پيغمبر صلی الله عليه و آله می آورند و آن حضرت زبانش را در دهان او می گذاشت تا می مکيد و بهمان اکتفا می کرد و از هيچ زنی شير نخورد". از امام صادق چنين نقل می شود:"تعجب ميکنم از مردمی که گمان می کنند ما غيب می دانيم، در حاليکه جز خدای عزوجل کسی غيب نمی داند. همين امروز من می خواستم فلان کنيز را بزنم، اما او از من گريخت و من ندانستم که در کدام اطاق منزل پنهان شده است." از امام باقر نقل می شود:"مومنان(شيعيان) با وقار و آرامش هستند مانند شتر نری که مهار در بينی دارد، چون او را بکشند براه افتد و چون او را بر صخره ای بخوابانند بخوابد". در باره تقيه "امام صادق عليه السلام فرمود: بخاطر حفظ دينتان تقيه کنيد زيرا هر که تقيه ندارد ايمان ندارد". در باره خنده امام جعفر صادق گفت: "خنده بسيار آبرو را می برد." پيامبر اسلام گفته است :"کسی که سخنی می گويد که جمعی را بخنداند، بخاطر اين گناه فرو می رود در طبقات جهنم".
شيعه گری متکی به روضه خوانی و منبر آخوند است و روضه خوانی ها و بخش مهمی از رسالات آيت الله ها از چنين مطالبی سرشار است و اينگونه اعتقادات، پايه تربيتی و آموزشی را در جامعه شيعه زده تشکيل می دهد. باورهای کهنه عرب و معيارها و احساسات برده پرستی و تخريب روحيه شادی از جمله نتايج شيعه گری است و اين ايدئولوژی شيعه در پی مهار انسانهاست تا آنها برای دين کهنه گرا و سلطه گر تابع و خوار باشند و هميشه با مهار در بينی و مغز، از تاريخ و سنتها و خوشی های خود بگريزند.

بحارالانوار، بنياد مذهب شيعه
محمدباقر مجلسی (۱۰۰۶ تا ۱۰۷۷ شمسی) دراواخر شاه‌سليمان و اوايل سلطنت شاه‌سلطان حسين در اصفهان متولد شد و ملاباشی ايران در دوران اين دو شاه صقويه بود. از طرف شيعيان، مجلسی بعنوان "ستاره ای در آسمان علم و فقاهت" معروف است. ولی در واقع او برای خدمت به حکومت صفوی مکتب ساز و دين ساز است و در اين راه با افسانه سازی های بيشمار، خود را دارای "وظيفه الهی" ميداند تا مذهب شيعه را بنا کند. مجلسی می نويسد: «شبی از شب ها بعد از تهجد و استغاثه به درگاه خدای متعال، خود را در حالتی ديدم که هرچه را از خدا بخواهم، اجابت خواهد شد، در دل خود متفکر بودم که کداميک از اموردنيوی يا اخروی را بخواهم که ناگاه صدای گريه ی محمد باقر را که درگهواره بود شنيدم. بدون تأمّل عرضه داشتم: خداوندا به حق محمد و آل محمد(ص) اين طفل را مروّج دين و ناشر احکام سيدالمرسلين گردان و او را موفق به توفيقات بی پايان خود بدار.».(پايگاه اطلاع رسانی علامه مجلسی). می گويند اگر همه ی آثار علامه مجلسی چاپ شوند بالغ بر صد و بيست هزار صفحه خواهند بود. بدين ترتيب ماشين جعل و افسانه سرائی تحکيم می گردد. او در کتابهايی مانند «زادالمعاد» و «تحفة الزائر» به نقل "ادعيه و زيارات" پرداخت. همچنين در آثار ديگرش دعاهای خرفت کننده مثل جوشن کبير و سمات و زيارت جامعه ی کبيره را ترجمه يا شرح کرد. او سنّت چاووش خوانی برای زائران قبور اهل بيت را احيا نمود. مجلسی در ابتدای تصدی منصب شيخ الاسلامی، از شاه سليمان خواست تا با صدور فرمانی، نوشيدن "شراب و مسکرات" و کبوتربازی را ممنوع نمايد. سپس بر عليه کشيشان و نمايندگان مؤسسات غربی و صوفيه گری کارزار بزرگی بپا ساخت.
"بحار الانوار" بزرگترين مجموعه حديث به زبان عربی است که توسط علامه مجلسی در ۱۱۰ جلد تاليف شده، يک منبع بزرگ مذهب شيعه است. مجموعه بزرگ روايی و تاريخی است و در ضمن آن تفسير بسياری از آيات قرآن آمده است. مجلسی در تأليف بحارالانوار از همکاری صدها نفر و حمايت مالی وسيع حکومت صفوی و تسهيلات و امکانات در گردآوری منابع برخوردار بود. هدف اصلی تأليف بحار، حفظ آثار شيعه و گردآوری آنها در يک مجموعه موضوعی بوده است. با توجه به اهداف حکومتی، مجلسی بدون اينکه التزام به صحت همه گفته ها داشته باشد خواهان يک مجموعه بزرگ بوده است تا دين شيعه دارای اساس محکم باشد. بنابراين مجلسی بحارالانوار را "کتابخانه جامع روايی" می خواند که به "ائمه" نسبت داده شده است. برای مجلسی هر روايتی که برگی جعلی و اسطوره ای بر بحار بيافزايد غنيمت است، حجم مهم است هرچند اخبار آن صحيح يا غير صحيح باشد. از جمله روايات اين کتاب عبارتند از: "اميرالمومنين فرمود که قائم ظهور نمی کند مگر وقتيکه سرخی در آسمان ظاهر گردد و اين سرخی از اشک چشمان حاملان عرش است که بر احوال زمين گريه کرده اند. از علائم ديگر ظهور بادی سياه است در بغداد، پس زلزله شود و ماه و آفتاب گريه کنان از مغرب برآيند. و چون وقت ظهور شود در جمادی الاخر و ده روز از ماه رجب بارانی ببارد که با آن خدا بروياند گوشت های مومنان و بدنهای ايشان را در قبرهايشان. و ديگر از علائم آخرالزمان پديد آمدن دوباغ سبز است بر دو جانب مسجد کوفه."(جلد سيزدهم)
بايد دانست که صفويه با کمک مجلسی از مهدويت برای خود ايدئولوژی سلطنت ساخت. عباس ميلانی در کتاب «تجدد و تجدد ستيزی در ايران» در شرحی بر يکی از کتاب‌های تاريخ صفويه به خوبی نشان می‌دهد که چگونه علامه محمد باقر مجلسی صاحب بحارالانوار رابطه نزديکی با شاه سلطان حسين صفوی داشت و تاج شاهی بر سر او گذاشت. شاه سلطان حسين به علت ارتباط با علامه مجلسی، بخشی از املاک خويش را وقف تاليف بحارالانوار، بزرگ‌ترين کتاب روايی شيعيان، و ساير هزينه‌ها‌ی طلاب علوم دينی کرد. اين واقعيت تاريخی نشان ميدهد که دين و سلطنت عصر صفويه پيوسته به يکديگر ياری رسانده اند زيرا هردو نهاد، تحميق توده ها و تسلط بر آنها را از اين راه ميسر می دانستند.

دين سازان حرفه ای
بايد يک پرسش ساده کرد و آن اينکه بيش از ۶۰۰۰ آيه قرآن و ۲۴۰ خطبه نهج البلاغه و ۱۶۱۹۹ حديث کلينی و ۱۱۰ جلد بحار مجلسی، به چه کار می آيند؟ اين حجم انبوه نوشته در راستای کدام مبحث و تفکر مفيد قرار می گيرند؟ بعلاوه آيا اين اسناد را ميتوان بعنوان برگهای قابل اعتماد قرار داد؟ يکم آنکه اين اسناد در راستای کور کردن ذهن انسانی و به بند کشاندن روان انسان است. خرد و تعقل از اين منابع بهره نخواهند گرفت، زيرا قران مخالف آزاد انديشی است و جزم ها و دروغها و ياوه های علمای شيعه انرژی فکری را به هدر خواهند داد. دوم آنکه اغلب اين اسناد قابل اعتماد نيستند و جعلی و بازنويسی شده می باشند و اين شيوه رايجی در ميان نگهبانان شريعت اسلام است. در لغتنامه دهخدا آمده است که ابوبکر بن راشد در تصحيح المصباح مطرح می کند که "از پيامبر ۵۰۰۰۰۰ حديث نوشتم، پس از ۴۸۰۰۰ حديث از آن عده کثير برگزيدم و کتاب سنن را ترتيب دادم مرکب از اخبار صحاح و نزديک به صحاح، اما خودم تنها به اصالت ۴ حديث از آنها يقين دارم". جرجی زيدان در "تاريخ تمدن اسلام" بر آن است که "ابوهريره" از صحابه مستقيم محمد در جنگ خيبر جزو اصحاب درآمد، ولی بيش از چهار سال مصاحبت او را نداشت و از مقربان و نزديکان نيز نبود با اين حال به تنهائی قريب ۵۰۳۰۰۰ حديث از او روايت نمود.
اين شواهد نشان می دهد که اغلب منابع اسلامی از دقت تاريخی و گفتاری برخوردار نيستند و بجای داده ها و وقايع تاريخی، ما با داستانسازی و روايت سازی و اسطوره سازی منفی مواجه هستيم. در حقيقت جعل و دروغ جايگزين رويدادها شده و اعلام سخن دينی نه بر پايه اخلاق اجتماعی و احترام معنوی بلکه بخاطر دين سازی و ايجاد خرافه با هدف فريبکاری و مسلط شدن بر يک ذهن ناتوان و بی شخصيت است. اين حجم انبوه تا حدوی فضای جامعه و قبائل زمان دور و هدف حکومتی برای مذهب سازی را نشان داده و درماندگی روحی و فکری تسليم شدگان را عريان می سازد.
در کتابهای فلسفی يونان گاه مطالبی وجود دارد که از نقطه نظر تاريخ امروز و ارزشهای ما کاملن قابل نقد است، ولی فضای مطالب و غنای تفکر و ساختار فرهنگی و مفهومی آثار، ما را به نقطه اوج می کشاند و اين نوشته ها به انديشه بال پرواز می دهد. بشريت از انديشه يونانی لذت می برد نه بعنوان تفکر مقدس، بلکه آن انديشه بمثابه فرهنگ جدال فکری و روند انتقادی زيباست. انسان ميداند تمدن امروز مديون فلسفه و فرهنگ يونان است. حال آنکه از انبوه آيه ها و خطبه ها و روايات، جز درجازدن، خرافاتی ترشدن و کشتن بيهوده زمان، نتيجه ديگری حاصل نمی شود. در برابر اين منابع اسلامی، بايد ذهن عقب مانده و فلاکت زده داشت تا شکنجه را احساس نکرد. در تمدن کنونی آموختنی ها بسيارند و زمان کوتاه است و دارای سرعت تند می باشد، زمان پر ارزش است زيرا می توان آموخت و به کفش جهان و انسان و طبيعت و محيط زيست پرداخت. ولی وقت و زمانی که فرد برای خواندن برگ برگ اين نوشته های مخرب اسلام و جعليات شيعه می گذارد، افسوس برانگيز است. آن انديشه ای جالب است که فضا ساز برای روحيه انتقادی و باروری فکری و نوآوری علمی است و ما را به زمينه های ناشناخته بشری می کشاند، حال آنکه خواندن قرآن ما را به جنگ قبائل عرب می کشاند، ما را از عقوبت الهی به عرصه ترس می راند، خشم انسان را به برده داری کاهش می دهد، کينه را به کافران و مخالفان دين و يهوديها افزايش می دهد و خشونت و مردسالاری را نسبت به زن و در جامعه تشويق می کند و مهر به فضای سرزمين و فرهنگ و اسطوره ها و پهلوانی ها و شادی ها را نابود می کند. هنگامی که جامعه با جزمگرايی و دين خوئی نهفته در قرآن و نيز با مشتی اراجيف کلينی و مجلسی و رساله های منحط آيت الله ها درگير ميشود و طی صدها سال اين صداهای ناهنجار و ناآشنای دين عرب در ذهن و ناخودآگاه انسانها تکرار ميشود، سرطان از خودبيگانگی روحی و روانی عموميت يافته و ساختار فکری دين خو محکم می شود. (۱)
در فضای شيعه روان انسانها آسايش ندارد و زير ضربه دائمی است. مردمی که اراجيف خرافی اعتقادی را به فارسی و عربی تکرار و بازهم تکرار می کنند، انسانهائی که عربی ندانسته، در پی صواب بوده و مرتب به آخوند و روضه خوان و شيخ و قاری گوش ميدهند و حتا گريه کنند تا جايگاهشان در بهشت تامين گردد، آری اينها قربانيان و آسيب ديدگان هستند. عوامفريبان می گويند بايد به اعتقاد توده احترام گذاشت. چه سخن ياوه و خطرناکی! اين اعتقادات قابل احترام نيستند بلکه قابل طرد ميباشند. خشونت گرائی قرآن و ياوه گوئی کلينی و مجلسی و ديگران نبايد بی پاسخ بماند. شجاعت و صداقت و مسئوليت روشنفکری می طلبد تا حقيقت گفته شود. کلينی می نويسد اگر قرآن بر عجم نازل ميشد، عرب به آن ايمان نمی آورد، ولی بر عرب نازل شد و عجم به آن ايمان آورد (اصول کافی جلد دوم برگ ۲۱۷ ). چه شد که دين عرب، دين خشونت و خرافات بر ذهن ايرانيان پيروز شد؟ چرا ما خود را باختيم؟ اينگونه پرسش ها برای غصه خوردن نيست بلکه برای تعميق انتقاد از گذشته خود و حال خود و برای گسترش خردگرائی و شعور فرهنگی است. بقول صادق هدايت:"دين اسلام دين شرمگاه است" (توپ مرواريد). ما چگونه و چرا به اين شرمگاه سقوط کرديم؟ ما چگونه مذهب دين سازان را به بنياد روانی راه داديم؟ آسيب عميق است. هر تلاشی برای آگاهی افزونتر بجاست. حال کسانی هستند که خواهان ماندگاری ما در اين شرمگاه می باشند.
فقط توده ها نيستند که از خودبيگانه شده و از تاريخ و فرهنگ خود و فرهنگ پيشرو جهانی دور شده اند، بلکه بسياری از نخبگان سياسی و فکری و اجتماعی دستخوش اين آسيب، اين اسلام زدگی هستند. ازخود بيگانگی ما جنبه پاتولوژيک روانکاوانه و فرهنگی دارد، ما در تاريخ خود، کورش و داريوش را فراموش کرديم و رستم و سهراب را به پستوی ناخودآگاهی هل داديم، ولی ذهن خود را از داستانهای بی ربط و جعلی علی و حسين و علی اکبر و رقيه و عباس و شمر و فاطمه و مهدی، از قبايل مهاجم عرب، پرکرديم. عربها آمدند و تجاوز کردند و تخريب نمودند و ما برای همين متجاوزان و فرزندان آنان گنبدهای طلائی ساختيم. روان ما به پاره گی تاريخی و فرهنگی دچار شد و ما با جا دادن به قرآن عرب و مذهب شيعه در هويت خود بر تضادهای دردناک بشدت افزوديم و آسيب آنتروپولوژيکی را وسعت داديم. بحث اين نيست که ما بهترين و بدون عيب بوديم. شوينيسم فرهنگی يک بلاهت است. ولی فرهنگها هم سقوط می کنند و هم قادر اند در آموختن خود و در تاثيرپذيری خود، شکوفاتر گشته، به اوجهای جديد برسند. ما با اسلام قرآن و شيعه گری سقوط کرديم. اسلام محمدی، اسلام يزيدی و اسلام حسينی بر ايران تاختند و هويت آنرا زير گرد و غبار اسلام پنهان ساختند و سير روند ازخودباختگی و خودفراموشی در هر مرحله به نقطه وخيم تر رسيد.
بتدريج پس هجوم اوليه اسلام و دو قرن جدال خونين، شيعه قبيله عربی، خاندان علی با متحدين از خودباخته در ايران به قدرت سياسی نزديک می شود. شيعه گری در دين سازی خود در دوران صفويه پيروزی بزرگی بدست آورد. در جريان تاسيس دولت صفويه و استراتژی مقابله گری با عثمانی و اعلام تشيع به عنوان مذهب رسمی حکومتی، برای شيعه گری مرحله تعيين کننده بود. با ابتکار قدرت سياسی زمان صفوی و با دعوت از علمای شيعه از سراسر جهان اسلام، ايدئولوژی دينی به پيروزی بزرگی می رسد. در بستری از آسيب زدگی ها, سستی های فرهنگی و دلمردگی ها و فقدان شجاعت نخبگان و استبداد ها و تهاجم ها و گسيختگی ها، همه اين عوامل سبب شد تا بالاخره در عصر صفويه پس از طی ۱۰ قرن، اسلام شيعی در ايران بطرز قاطع گسترش يابد و به صورت يک مکتب و مذهب فراگير در اين کشور معرفی شده و پايدار گردد. اين مذهب شيعه شمشير کش خرافه پرور، بزور چماق و قمه ِقزل باشان جان نثار شاه اسماعيل و باعتبار پول و ثروت شاه سلطان حسين و ياوه گوئی ها و اسطوره های عربگرای مجلسی، بر طوق گردن ما آويخته شد و ما را بيش از گذشته فلج نمود. از آنجا که ايدئولوژی تدوين شده هنوز کافی نبود و ماشين جعل مجلسی محتاج لشکر مبلغان بود، پس نيروی وسيع کمکی فراهم شد. در اين راستا ابتدا شاه اسماعيل و سپس شاه طهماسب بطور گسترده از علمای عرب شيعه خارج از ايران برای مهاجرت به ايران دعوت کردند. محمد بن حسن حرّعاملی در کتاب "امل الامل" خود نام بيش از ۱۱۰۰ نفر از علمای شيعه که از کشورهای عربی مانند عراق و بحرين و لبنان بويژه از نواحی جبل عامل به ايران آمده بودند را ذکر کرده است. او که خود متولد لبنان و بزرگ شده سوريه بود از نمونه آخوندهائی است که برای مال و مقام به ايران می آيند تا با هزينه پرداختی دولتی به توليد عقايد منحط و دين ساز اقدام نمايند. اين موج مهاجرت عربهای شيعه برای تحکيم شيعه گری در فضای ايران است. شاه طهماسب صفوی دعوت از شيخ و آخوند عربی را جزو سياستهای فعال خود قرار داد و دست آنان را در کارهای حکومتی باز گذاشت و در مسئوليتها و سمتهايی چون صدر، امامت جمعه و بعضی مقامات ديگر جای و اختيارات فراوان داد. شيعه با کمک حکومت مرکزی و پول مملکت ايران ريشه دواند و تحکيم شد. بر خلاف دروغپردازی علی شريعتی که شيعه علوی را ساخت تا جلوه "انقلابی" بدان بخشيده و قدرت فريبندگی آنرا افزايش بخشد، شيعه در ايران با حمايت زورمندان و حکومتگران استوار شد. جريان ايدئولوژيک شيعه، از شيعه حسينی تا شيعه صفوی تا شيعه دربارها و بالاخره تا شيعه جمهوری اسلامی خمينی، از دروغ و افسانه سازی و جعل و زور و قدرت بهره گرفت.

پايان بخش سوم، ادامه دارد

جلال ايجادی
استاد جامعه شناسی در فرانسه
[email protected]

پاورقی (۱) http://www.amazon.fr/Sociology-Fractures-Changes-Iranian-Society/dp/1780832907


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016