چهارشنبه 3 دی 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
24 مهر» سردار بزرگ و پسرک نحيف، هادی خرسندی
31 شهریور» صدای آمريکا و ابريشم پشم آقا، هادی خرسندی
پرخواننده ترین ها

ايرانيم و ...، هادی خرسندی

هادی خرسندی
...ايرانيم و مظهر تفريطم و افراط / گه قطره‌ چکانم به مثل، گاه قناتم // هم صاحب سهم گوگل و سيسکو و ای.بِی / هم يار فلسطين ز زمان عرفاتم // تاريخ نوشته است که من دشمن خويشم / تقصير خودم بوده تمام تلفاتم // ايرانيم و وارث شيرينی طنزم / قندم، عسلم، نيشکرم، توت هراتم

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ويژه خبرنامه گويا

ايرانيم و... هادی خرسندی


ايرانيم و شاه و خمينی‌ ثمراتم
من عامل تکثير ژن اين حضراتم

انگار که آن شب که سرشتند گلم را
مانده می آنها ته پيمانه‌ ی ذاتم

!من مدعی عالم ام و خالق آدم
راضی، متشکر ز خود از جمله جهاتم

من مبدأ تاريخم و توضيح مسائل
!من مايه‌ ی پيدايش فرهنگ لغاتم

!با هوشترين ملت منظومه‌ ی شمسی
من هستم و انگشت‌ نما بين کراتم

گه مرده ی مردادم و گه زاده ی خرداد
مبنای شب و روز بود مرگ و حياتم

گه دايره-‌دنبک‌ زن ايام سرورم
گه گريه کن تعزيه‌ ی شام وفاتم

گه فاتح و پيروز و پِر و فول و برنده
گاهی کُت و سگمارسم و بازنده و ماتم

گه سنتی‌ ام، شيره‌ ی سوهان قم‌ ام من
گه شيک و مدرنم، شکلاتم، شکلاتم

گه تا به فلک فاصله دارم ز خرافات
گاهی بپرد جت به هوا با صلواتم

گه کافر و بی‌ دينم و لائيک و سکولار
گه غسل‌کنان معتقد خمس و زکاتم

ايرانيم و مظهر تفريطم و افراط
گه قطره‌ چکانم به مثل، گاه قناتم

بخشم به طرف گاه سمرقند و بخارا
گه فکر پس‌انداز نخ لای نباتم

استاد فنونم همه، جز فن تعادل
کشتی بلدم، بی‌خبر از آکروباتم

کارم ز تعارف بکشد سوی تملق
پيدا نبود سرّ ضمير از وجناتم

هم صاحب سهم گوگل و سيسکو و ای.بِی
هم يار فلسطين ز زمان عرفاتم

گه سوی فضا ميروم و شيرزنم من
گه زائر شامات و گدای عتباتم

گه از دل آتش گذرم همچو سياوش
گه فکر گذشتن ز پل نحس صراطم

بينايم و ناظر به عبوديت کورم
آقايم و مقهور اقلّيت لاتم

بيدارم و در فکر گروه هپروتم
هشيارم و دلواپس جمع هپراتم

هربار پی حادثه ای سوخت فيوزم
زيرا که بهم ريخته بود آمپر و واتم

من وارث وارونه‌ ی دارائیِ خويشم
نفت است که انداخته در اين ظلماتم

از خاک وطن لاله دميده‌ ست فراوان
کی گندم کافی دمد از خاک فلاتم؟

بر چهره ی من، سيلی اسلام مهاجم
ريشی است که پوشانده صفای کراواتم

ايرانيم و اهل دل و کاشف الکل
من شاعر ابيات ميان قطراتم

ايرانيم و عاشق زيبائی انسان
دلداده‌ی مرد و زن شيرين حرکاتم

تاريخ نوشته است که من دشمن خويشم
تقصير خودم بوده تمام تلفاتم

خواهند اگر حکم قتالم بنويسند
من خود قلم و خود ورق و نيز دواتم

از حق و حقوق بشری سهم نبردم
هرچند خودم مبتکر اين کلماتم

آماده نباشم به دموکراسی کامل
يکذرّه دمو هستم و يکخرده کراتم

باری مگر آينده بسازم ز گذشته
اکنون که شده تجزيه تحليل صفاتم

ايرانيم و وارث شيرينی طنزم
قندم، عسلم، نيشکرم، توت هراتم

هادی! همه شب فکر وطن بودم و افسوس
وقت سحر از غصه ندادند نجاتم!

—————————————
عذر گناه!: برای خوانندگان وسواسی و دانشمند توضيح بدهم که رسم الخط يا شيوه ی نگارش من در اين منظومه، روی همان گزاره آشنا در زبان شناسی است که «نوشتار هرچه به زبان شفاهی نزديک شود، زبان تر است، يا سالم تر است.» ميدانم البته که يکدست نيست. فاصله های بی تناسب حروف چاپی، خصوصاَ فونت های کامپيوتری و ضايع شدن نيمفاصله ها در نقل و انتقالات اينترنتی و گشادی ها و تنگی های ناخواسته و بيجا، مجموعاَ باعث شده که من آنجور که راهدستم هست مينويسم: ايرانيم، و نه ايرانی ام، قندم و نه قندام! يا قند-ام. يک مثال بارز و اشاره ی کافی: «سوهان قم ام» را چنين نمينويسم: «سوهان قمم»، که بيقواره است و ميمی آن وسط له ميشود و شکل «قم» ضايع ميشود و به چشم نميآيد. برعکس، در جای ديگر مثلاَ «باقلوای يزدم» را همينطور مينويسم که يزدش را می بينم و مجبور نيستم بنويسم: «باقلوای يزد ام»، يا «باقلوای يزد م». اگرچه بايد به حکم دوست عزيزم استاد داريوش آشوری «باقلوای يزد-ام» بنويسم. اين تناقض ها که به چشمتان آمد، بگويم که از بی توجهی نيست. همين «بی توجهی» را هرگز «بيتوجهی» نمی نويسم و برعکس، «بيکاری» را هيچوقت «بی کاری» ننوشته ام. شما خودتان بی نفس را سر هم مينويسيد؟ (بينفس!) و برعکس، بيچاره را بی چاره؟ در ذهن من (يا شايد ما)، کلمات، شکل و نمای مخصوص خودشان را دارند. درست يا غلط، (با کدام داوری؟) سال هاست که با چنين شيوه ای، و به وسواس نوشته ام. با پوزش از همه، من با عقل ناقص خودم، هرجور برايم معقولترست، يا معقول ترست، يا معقولتراست يا معقول تر است يا معقول-تر .... مينويسم. جا دارد اينجا از راهنمائی های زنده و حضوری دکتر ابراهيم هرندی عزيز هم ياد کنم به سپاس از استاد.. .

ــــــــــــــــــــــ
[فيسبوک همگانی هادی خرسندی]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016