سه شنبه 9 دی 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

مذهب شيعه، ريشه از خود بيگانگی ايرانيان (بخش چهارم)، جلال ايجادی

جلال ایجادی
در اين بخش بحث بر سر اين است که چرا خشونت دين و پيامبر و امامان، ما را به اعتراض نکشاند، بلکه ما را پريشان‌فکر نمود و ما ابتذال را پذيرفتيم. در فضای اسلام و مذهب شيعه، بدی‌هايمان افزون‌تر شد، ما مسخ گشته و از هستی تاريخی خود دور شديم

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


در سه فصل پيش، از پديده «ازخوبيگانگی ايرانيان» در بستر افسانه گوئی های دينسازان شيعه گفتيم، مذهبی که با جعل و خشونت آغشته است و منابع اعتقادی آن جز فقر فرهنگی و ويرانی خرد چيز ديگری نيست. اين مذهب در روان ايرانی به عامل اصلی واکنش رفتاری منفی تبديل گشت و ارزش ها را وارونه ساخت. در اين بخش بحث بر سر اينستکه چرا خشونت دين و پيامبر و امامان، ما را به اعتراض نکشاند، بلکه ما را پريشان فکر نمود و ما ابتذال را پذيرفتيم. در فضای اسلام و مذهب شيعه، بدی هايمان افزونتر شد، ما مسخ گشته و از هستی تاريخی خود دور شديم.

اسلام، مظهر خشونت
آيا اسلام محمد دارای ريشه آسمانی است؟ آيا محمد دارای نبوت بوده است؟ همه اديان ابراهيمی برآنند که دارای ريشه آسمانی ميباشند و برای هدايت انسانها آمده اند. به بيان ديگر انسان روی زمين گمراه بوده، نيازمند نيروی خدائی است و رسالت پيامبران نجات انسان است. همه مسلمانان و نخبگان روشنفکری و سياسی شيعه پيوسته بر اين نکته پافشاری می کنند که دين اسلام آسمانی است و محمد فرستاده خدا برای دادگستری بر روی زمين است. بر پايه اين ادعا، آنچه از جانب پيامبر و امامان صورت گرفته خواست خدائی است و اعمال قهر و خشونت در جامعه جنبه مقدس داشته و اراده خدائی را منعکس می کند. مذهب شيعه که در گرايش های بسيار گوناگون وجود دارد و از جمله در شکل دوازده امامی خود نيز، برآنست که دارای دينی با سرچشمه الهی است و اراده الهی در قرآن و خانواده محمد و تداوم خاندان علی، تجلی می يابد. بر اين اساس اراده الهی در کلام و عمل، در فرمانروائی دين و جهاد و شهادت خود را نشان می دهد و انسان بايد بنده و سپاسگزار الله و خاک درگاه علی باشد. حال پرسش اينجاست اگر اين دين آسمانی است، آيا هدايت بشر خشونت می طلبد؟ چگونه قدرت الهی، توانا برای برقراری جامعه متعادل و آرام نيست؟
علی شريعتی ايدئولوگ شيعه معتقد است شناخت اسلام پنج مفهوم را بازگو می کند که توسط آن می توان اسلام را بهتر شناخت؛ آنها عبارتند از: الله، قرآن، رسول الله، شهر مدينه، شخصيت های برجسته و نمونه مدينه (علی، بلال، ابوذر). شريعتی معتقد است که قرآن «مغز اسلام» است و مهم ترين هدف اسلام «استقرار قسط و عدل» ميباشد و نشان از اين دارد که دين ملزم به ارائه برنامه همه جانبه در جامعه است و مصداق اين تکليف را می توان در پيامبری ديد که در يک دستش«کتاب» و در دست ديگرش «شمشير» دارد. (رجوع شود به قاسم ميرآخوری و حيدر شجاعی، سير تحول انديشه دکتر شريعتی، نشر قلم). شريعتی تاکيد بر «عدل» می کند ولی ضمانت برای تحقق جامعه اسلامی را شمشير می داند، شمشير برای اجرای برنامه محمد پيامبر، اينست شيوه پيشبرد امور برای جوامع بشری.
خشونت در تاريخ چه نقشی داشته است؟ کدام جامعه نيازمند خشونت بوده است؟ در طول تاريخ خشونت به جابجائی های گوناگونی منجر شده و آنجا که بردباری و مدنيت و قانون نيست بيشترين و پررنگترين حوادث را بوجود آورده است. بنابر شواهد اسناد و تجربه تاريخی در الگوی اسلامی خشونت عامل اساسی در شکل گيری و هدايت جامعه است. شمشير در ذهنيت مسلمان و شيعيان ايرانی دارای قدرت سمبوليک عظيمی است که به نوعی توتاليتاريسم مقدس منجر می گردد. الله دارای چهره عبوس و رفتار خودکامه ای است که نفی آزادی و شخصيت مستقل انسانی و تبعيت مطلقه از الله را شرط اساسی زيست آدمی می داند. از «غزوات مقدس» محمد و گردن زدن کفار و شمشير ذوالفقار علی و شمشير حسين در کربلا و ظهور خونين مهدی تا شمشير اتمی جمهوری اسلامی، جلوه هائی از شمشير ستائی و خشونت طلبی مقدس اسلامی است. بطور تاريخی کلام قرآنی و کلام شيعه و روضه خوانی و نوحه خوانی و مراسم عاشورا و سمبوليسم زبانی شيعه با شمشير آميخته شده است و احساس و اعتقاد و گريه و عشق و نفرت و وفاداری شيعه با اين شمشير به لذتی روانی و همه جانبه تبديل شده است.
يکی از ريشه های تاريخی خشونت شيعه در قرآن و جنگهای محمد پيامبر است. زندگی محمد و قرآن، الگو برای همه مسلمانان و بنيادگرايان اسلامی جهان و نيز برای شيعيانی است که در راستای انتقام خون علی و حسين و برقراری جامعه الهی در آخر زمان، جدال می کنند. الگوی خشونت، رفتار مسلمانان شيعه را نقش زده و تاثير روانشناسانه پايداری بر ذهن ها گذاشته است. تمامی جريان های سياسی شيعه معاصر در ايران مانند فدائيان اسلام، مجاهدين خلق و جمهوری اسلامی، برای پيشبرد اهداف خود از اين الگوی نظامی و رقابتی بهره برداری سياسی و ايدئولوژيک نموده اند. در تحليل از اسلام بايد گفت که اين دين، نه برای پروژه انتزاعی صلح ميان انسانها، بلکه بازتاب زياده خواهی و سلطه گری محمد و هواداران او در جامعه ای سخت و سنتی و با خوی وحشيگری بود. سرزمين حجاز چگونه بود؟ پيامبر اسلام شخصيتی مستبد و انحصار طلب بود که در ميدان زورآزمائی و کسب و حفظ قدرت و در جامعه قبيله ای در دل جغرافيای خشک و کم آب، غزوات و جنگهای خونين و هجوم های نظامی متعددی برپا ساخت. در شبه جزيره عربستان، ستيزه جوئی و قتل و دزدی و سرقت اموال و کاروانها رايج بود؛ جامعه ای با امکانات و ثروتهای طبيعی محدود و جامعه ای بسيار خشن و بی نظم بود، انسانها دارای روحيه خشن بودند، هرقبيله و هر رئيسی در جهت تحميل و تسلط خود و نگهداری اقتصاد بدوی و حفظ کاروانها به کشتار رقيبان دست ميزد. در اين جامعه برده داری و چند همسری و فحشا بسيار رايج بود و مرد سالاری و جدال مردان رئيس پايه قدرت های قبيله ای را تشکيل می داد. در اين جامعه درگيری ها و جنگها متناسب با زمان و شرايط، ميان قبايل عرب و گاه با ائتلاف يا ضديت با يهودی ها صورت می گرفت. اقتصاد توليدی محلی بسيار ضعيف بود ولی داد و ستد تجاری برای مواد خوراکی و خريد و فروش برده ميان افراد ثروتمند با يمن و شام بسيار فعال بود. بعنوان نمونه خديجه از خانواده ثروتمند و سرشناس قريش بود و بعلاوه از ثروت خانوادگی و ارث فراوان برخوردار بود. خديجه‌ اموالش را به مضاربه به مردان امينی می‌سپرد تا به سفرهای تجارتی بروند. معامله با تجار شام پيوسته مورد توجه خديجه بود و برای اولين بار محمد، «با پذيرفتن پيشنهاد خديجه‌ کاروان را تا شام همراهی کرد و با داد و ستدهای خود، کاروان را از سود سرشاری بهره‌مند ساخت. خديجه‌ نيز آنچه را که وعده کرده بود،‌ به آن حضرت‌ پرداخت.»(ابن سعد، الطبقات الکبری، پيشين، ج ۸، ص۱۳).
بدين ترتيب خديجه ۴۰ ساله و ثروتمند بعد از دو ازدواج، محمد ۲۵ ساله را بعنوان سومين همسر انتخاب ميکند تا از دارائی هايش محافظت کند و محمد که فاقد شرايط خوب اقتصادی بود و به ثروت خديجه چشم داشت و از تحريم های اقتصادی بنی هاشم توسط مشرکان ناراحت بود، از ازدواج استقبال می کند. پس از هجرت، اولين جنگهای محمد به فرماندهی حمزه و عبيدبن حارث برای راهزنی و تصرف کاروانهای اهل مکه و سوريه و حفظ کاروان خود است و برخی آيات قرآنی جهت کشتار و اسير کردن رقبا در رابطه با همين غارتها می باشد. بر اساس تاريخ طبری و آثار ابن هشام در «زندگی نامه پيامبر» و ابن اسحاق در «السيره النبويه» غزوات و «سريه» ها خصلت قبيله ای و نظامی داشته اند. در واقع جنگهای محمد يا برای امنيت تجاری و چپاول بوده، يا جنبه سياسی نظامی عليه قبايل و فرقه های ديگر و مخالفان داشته، يا مانند جنگ خندق عليه قريشی ها و يهودی ها بوده است.
در اصطلاح تاريخدانان مسلمان به هر جنگی که پيامبر اسلام در آن بطور مستقيم شرکت می کرده است، «غزوه» می گويند. علاوه بر جنگهای غزوه، جنگ يا جهاد «سريه»، جنگی است که مسلمانان بدستور پيامبر و بدون حضور او انجام می دادند. ابن اسحاق تعداد غزوه را به ۲۷ می رساند، درباره تعداد جنگهای سرايه اختلاف نظر وجود دارد و تعداد از ۳۶ تا ۸۲ جنگ ياد شده است. برای نام و ترتيب تاريخی غزوات يا جهاد و هجوم های مستقيم محمد پيامبر اسلام به اين گزاره توجه کنيد:
غزوه ابواء – نام ديگر اين غزوه ودان است – ماه صفر سال دوم هجری
غزوه بواط - در محلی به نام رضوی – ماه ربيع الاول سال دوم هجری
غزوه عشيرة – جمادی الاولی سال دوم هجری
غزوه بدر اولی – نام ديگر اين غزوه سفوان است - در ربيع الاول سال دوم هجری
غزوه بدر کبری - نام ديگرش بدر القتال است - ۱۷ رمضان سال دوم هجری
غزوه بنی سليم - نام ديگرش کدر – شوال سال دوم هجری
غزوه بنی قينقاع – شوال سال دوم هجری
غزوه سويق – ذی حجة سال دوم هجری
غزوه غطفان در نجد - محرم سال سوم هجری
غزوه بحران - که معدنی در حجاز است – ربيع الاخر سال سوم هجری
غزوه احد – شوال سال سوم هجری
غزوه حمراء الاسد – شوال سال سوم هجری
غزوه بنی نضير – ربيع الاول سال چهارم هجری
غزوه ذات الرقاع - در سرزمين نخل - جمادی الاولی سال چهارم هجری
غزوه بدرالاخرة - شعبان سال چهارم هجری
غزوه دوقة الجندل – ربيع الاول سال پنجم هجری
غزوه خندق ( احزاب ) – شوال سال پنجم هجری.
غزوه بنی قريظة – ذی قعده و ذی حجه سال پنجم هجری
غزوه بنی لحيان – جمادی الاولی سال ششم هجری
غزوه ذی قرد – جمادی الاولی سال ششم هجری
غزوه بنی المصطلق - شعبان سال ششم هجری
غزوه حديبيه – ذی قعده سال ششم هجری
غزوه خيبر – محرم سال هفتم هجری
غزوه فتح مکه – رمضان سال هشتم هجری
غزوه حنين – نام ديگر آن هوازن است - شوال سال هشتم هجری
غزوه طائف – شوال سال هشتم هجری
غزوه تبوک – رجب سال نهم هجری.

ويژگی اين جنگها کدامند؟
يکم- بخش مهمی از اين جنگها با انگيزه اقتصادی و راهزنی و تصرف کاروانها و يا جنبه دفاعی در مقابل حملات مهاجمان و راهزنان مخالف داشته اند. دوم- بخش ديگری از اين جنگها با قصد تصرف املاک و سرزمين های گروه ها و قبايل ديگر انجام يافته است. سوم- برخی از اين جنگها بطور مستقيم عليه يهود و نصارا (مسيحی) و جنبه قومی و فرقه ای داشته اند و گاه سلب مالکيت آنها را دنبال می کرده اند. چهارم- بخشی از اين جنگها عليه مخالفان سياسی دينی محمد مانند مشرکان و کفار و منافقين بوده است. پنجم- اين جنگها فاقد ويژگی معنوی و الهی بوده و انگيزه های اقتصادی و بازرگانی و نظامی و سياسی و گسترش قلمرو، حاکم بر آنها بوده است.
بنابراين جنگهای محمد نه جنبه آسمانی و الهی بلکه در پيوند با انگيزه های اجتماعی و مادی در زندگی شبه جزيره عربستان بوده است. جنگهای پيامبر اسلام بدون درک منافع فرقه ای و قبيله ای و شخصی غير قابل فهم است. جنگ های محمد جنگ الله نيست، بلکه جنگ يک نيروی اجتماعی در يک مرحله تاريخی و درآميخته با حرص و خشونت و جاه طلبی او می باشد. پيامبر اسلام، پيامبر قوم عرب و رسالت او دفاع از بنی هاشم و سروری اين خانواده است. برخلاف درک اسطوره ای از جنگهای محمد که از جانب شيعيان و ديگر مسلمانان عرضه ميشود، اين جنگها دارای معنای تاريخی مشخصی می باشند، همچنانکه هر دينی به شرايط خاصی پيوند می خورد. جنگها با نام دين آغاز ميشوند و بظاهر جنبه آسمانی دارند حال آنکه دين ساخته انسانهاست و بنابراين حافظ منافع و امتيازات گروه خاصی است. جنگهای پيامبر اسلام زمينی بوده و پيوند مستقيم با تجارت و قدرت قبيله و احوال شخص محمد دارد. حال چگونه شد که جنگ عرب شبه جزيره عربستان جنگ ما شد، مقدس شد، و ما را مسخ نمود؟

جنگ ايدئولوژيکی اسلام
از نگاه کارل کلوويتس، شخصيت نظامی پروسی، جنگ يک عمل خشن است تا حريف و رقيب اراده ما را به اجرا درآورد.(در باره جنگ - ۱۸۸۶). او می افزايد:« جنگ ادامه راه سياست با شيوه های ديگر می باشد.». به بيان ديگر جنگ را خدا نمی آفريند، بلکه انسانها و نيروهای اجتماعی بوجود می آورند و اين امر در راستای منافع ايدئولوژيک و مذهبی و اقتصادی و سياسی آنها قرار می گيرد. از نظر تاريخی و جامعه شناختی می توان عمل خشونتبار جنگ را بر اساس تئوری های مختلف در انواع زير تقسيم نمود:
يکم، جنگ و خشونت از طبيعت انسان و بيولوژی انسانی مايه می گيرد
دوم، جنگ و خشونت ساخته محيط اجتماعی و اقتصادی و تناقضان موجود در آن است
سوم، جنگ و خشونت ناشی از ناتوانی و ضعف تمدنها می باشد
چهارم، جنگ و خشونت زمانی پيدا می شود که در جامعه ارزش ها فروريزد
پنجم، جنگ و خشونت زمانی پيدا ميشود که جامعه با عمل تجاوز به قلمرو و منافع مردم مواجه است
ششم، جنگ و خشونت زمانی اتفاق می افتد که انگيزه های دينی و ايدئولوژيکی تحريک نمايند.
در دوران هجرت تا سال ۶۳۲ يعنی سال درگذشت پيامبر، هر سال چندين حمله نظامی و جنگ در دستور کار محمد بوده است و پيامبر اسلام بين ۶۰ تا ۱۰۹ جنگ و جهاد در دستور کار خود قرار داده است. بايد توجه داشت که آيات قرآن سرشار از خشم و نفرت است زيرا بازتاب محيط جنگ و منافع اقتصادی و قدرت طلبی افراد و قبايل است. قرآن با برداشتی هرمنوتيکی و تاريخی، چکيده ای از گره ها و معضلات و احوال قبايل و فرقه ها در مناسبات اجتماعی و اقتصادی و سياسی دوران خود است. فشار و جنگ طلبی محمد در دوران پس از هجرت و تلاش او برای درهم کوبيدن مخالفان نشاندهنده اراده يک گروه اجتماعی برای صعود و موضع مسلط در تجارت و تصرف قدرت و اعمال اقتدار استبدادی و خونين عليه ديگران است. اسلام محمدی که بطور وسيع متاثر از آموزه ها و قواعد دين يهود است، بروشنی فضای اجتماعی و نظامی عربستان را نشان می دهد، محيطی فاقد امنيت و آرامش، محيطی که «تعادل» آن از راه اعمال خشونت بدست می آيد. در واقع تعادل جز تسلط و برتری يک گروه جديد معنای ديگری ندارد. جنگ و خشونت در برخی جوامع ابتدائی، راه حل مشکلات و اختلافات بوده و تنها گزينه برای تغيير در مناسبات قدرت است. کلود لوی استروس (۲۰۰۹-۱۹۰۸) بنياد گذار ساختارگرائی در تحقيقات خود در جوامع ابتدائی می گويد جنگ نتيجه عدم سازش در زمينه معامله تجاری است و اغلب موارد تجارت و جنگ با هم پيوند نزديکی دارند. محيط پيدايش و رشد اسلام فاقد قدرت مرکزی و نهاد رسمی و مناسبات سامانيافته است و با جوامع پيشرفته دوران خود مانند يونان و ايران و روم فاصله عميق دارد، به همين لحاظ الگوی بيابانگردی و چپاول و راهزنی و جدال تجاری و قبيله ای در آن برجسته است. فضای قرآن بازتاب همين واقعيت مادی و طبيعی و جدال انگيز است با اين تفاوت که حکايت قرآن متناسب احوال و قدرت گيری يک گروه اجتماعی و تمايل شديد به قدرت سياسی جديد و منعکس کننده وضع جامعه شناختی همين جغرافيا است. مضمون قرآن آسمانی نيست، قرآن بزبان عربی و برای قوم عرب و تنظيم کننده قواعد مطابق بينش محمد و گروه حاکم است. جهاد و جنگ در قرآن نتيجه طبيعی اين موقعيت تاريخی و شبه جزيره عربستان است. نوع جنگ در دوره محمد نه در الگوی قبيله ابتدائی بشری قرار می گيرد و نه از نوع لشگرکشی امپراتوری می باشد. انسانشناس فرانسوی «ماريلن پاتوماتيس» برآنست که: «با توجه به اهداف و اهميت گروه اجتماعی که جنگ را بپا کرده می توان سه نوع جنگ تشخيص داد: جدال و اختلاف بين دو فرد که در درون يک جماعت يا گروه انسانی برای حل اختلاف روی می دهد. جنگی که برای بزير يوغ درآوردن روسا و سردسته های مخالف است تا گروه اجتماعی و مردم خاصی را زير انقياد بکشد. سوم جنگ استيلاگرانه که برای تصرف سرزمين های جديد عليه يک دولت انجام می گيرد.». (پيش تاريخ خشونت و جنگ، پاريس ۲۰۱۳). جنگهای محمد بيشتر به نوع دوم نزديک است، ولی با اين تفاوت اساسی که دارای آئين و روش ناشی از موقعيت حجاز است. البته پس از مرگ محمد و در دوران چهار خليفه ما شاهد جنبه سوم يعنی استيلاگرانه نيز هستيم. جنگهای محمد دارای ماهيتی ايدئولوژيک داشته و محمد به اين جنگ ها جلوه خدائی داده تا با صلابت بيشتری باشد، در واقع برای او جنگ هايش برای اينکه مشروعيت پيدا کنند بايد جنبه مقدس و الهی داشته باشند. زمانی که جنگ ها فاقد جنبه الهی و يا تهی و خالی از جنبه «عادلانه» اند، مورد حمايت در جامعه قرار نمی گيرند. محمد به جنگ قدرت و تجارت خود جنبه الهی می دهد تا دشمنان خود را منفرد ساخته و گروه های بيشتری را دور خود گرد آورد. علاوه بر اين شگرد ايدئولوژيک، او از دو طريق ايجاد ترس و دلهره می کند: از يکسو خشونت شديد و شمشير کشيدن و سربريدن در ميدان جنگ و از سوی ديگر وانمود ساختن جنگ به «جهاد» مقدس و تهديد به خشم الله و عذاب الهی و جهنم. ياران و قوای نظامی محمد با انگيزه بسيار قوی وارد ميدان جنگ و خونريزی ميشوند: کشتن کفار و مخالفان وظيفه الهی است و انجام اين وظيفه درهای بهشت را برای آنها باز می کند.
هنگاميکه محمد از جهاد و جنگ در راه خدا سخن می گويد اين امر بيان پوشش سياست و ديپلماسی جنگی زمينی و شگردی برای بسيج اطرافيان و سپاه خود است. اين سياست اگر بيانگر اعتقاد اسطوره ای پيامبر اسلام نباشد، بازتابی از منافع گروه های اجتماعی خاص و اوج گيری قدرت سياسی خانواده و فرقه محمد است. شايد پيامبر اسلام بيش از هر رهبر مذهبی ديگر شيفته قدرت سياسی و نظامی و اعمال اتوريتاريسم فردی است. پيامبر در قرآن می گويد:« قاتِلُوا اّلَذينَ لایُؤمنُونَ بِاللهِ وَ لا بِاُلَیْومِ اْلاخَر»، (بکشيد کسانی را که به خدا و روز بازپسين ايمان نمی‌آورند)؛ «يا اَیّهُاَ اّلَذیَنَ آمنُوا قاتلُوا اّلذَينَ یَلُونَکُمْ مِنَ اْلکُفّارِ وَ لْیَجِدُواَ فيکُمْ غِلْظَهً»، (ای گروه مؤمنان بکشيد کافران را يکی پس از ديگری (هر که نزديک‌تر و بيشتر در دسترس است) آنان بايد سخت‌گيری و عدم گذشت و ملايمت را در شما احساس کنند).
سپس مطرح می کند: « فَاذِالَقيتُمُ اّلَذينَ کَفَرُو و افَضَرْبَ الرَّقابِ حَتّی اِذا اَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدّوُا اْلوَثاقَ»، (کفار را هر کجا يافتيد گردن بزنيد تا زمين از خونشان رنگين شود. اسيران را محکم ببنديد که قادر به فرار نباشند.) و بالاخره با قدرت اعلام می کند: «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الاسلامِ ديناً فَلَن یُقْبَلَ مِنْه»، (جز اسلام دينی پذيرفته نيست).
ترديدی بر قدرت محمد نبايد داشت و کسانی که اين اتوريتاريسم و توتاليتاريسم را نپسندند گرفتار کشتار خواهند شد. چگونه شد که ايرانيان ذهنيت خود را در خدمت اين اتوريتاريسم مرگبار قرار دادند؟ دين خوئی پيشين ايرانيان کافی بود تا اين طاعون اعتقادی را بپذيرند؟ در تاريخ گذشته هيچ فرد سياسی باندازه محمد به جنگ افروزی نپرداخت، هيچ دينی تا اين ميزان شيفته جنگ و خشونت نبوده است. حال چگونه مردمی عاشق جنگ ميشوند و روحيه آرامش طلبی را از ياد می برند؟ چرا الگوی ايرانيان دين عربستان می گردد و يک رئيس نظامی قوم بنی هاشم، پيامبر ايرانيان می شود؟ ميترائيسم به امپراتوری روم انتقال می يابد، آئين زرتشت از زادگاهش رانده می شود و دين عرب در اذهان می نشيند. درک رويدادهای بزرگ ساده نيست. ولی اسلام زدگی ما و روان پريشی ما، پيوند مستقيم با تهاجم و نفوذ اسلام و تبليغات مخرب مذهب شيعه و مبلغان رنگارنگ آخوند و نوانديش از يکسو و از سوی ديگر از خود باختگی ما و سستی روانی و فکری ما داشته است. نخبگان ما شجاع نبودند و دانش لازم را نداشتند و آسيب شناسی نکردند تا پاتولوژی اسلامی بازشناسی شود. ما باندازه کافی مجهز به ارزشهای مثبت خود و ارزشهای بزرگ جهانی نبوديم تا با فرهنگ سازی و روحيه نقد در برابر ويرانگری اسلامی بيايستيم.

دروغ شيعه در باره خشونت
در طول تاريخ، مفسران شيعی که برای ما تاريخ نوشتند و قرآن تفسير کردند، هميشه به رويدادهای اسلام محمدی رنگ ديگری بخشيدند. آنها اسلام را آخرين دين الهی تبليغ کرده و نبوت محمد را تجلی اراده الهی قلمداد نمودند. اين افسانه سازی در جامعه ما بی تاثير نبود. اين تبليغات هزار ساله با کمک دينسازان و مبلغان در قدرت، اذهان را جهت داد و دين زمينی و آئين يک سرزمين عقب مانده را امر قدسی قلمداد نمود و روان ايرانی را وابسته بدان نمودند. البته لازم به يادآوری که مفسران و ايدئولوگهای شيعه و همراهان غيرمذهبی چپی و جمهوری خواه و ملی گرا و روشنفکردمدمی مزاج و کوته بين آنها استبداد و تروريسم فکری را در همه جا گستردند تا به دين «اهانت» نشود و در واقع گندابها پنهان باقی بمانند. البته در طول تاريخ تمامی منقدان دين هميشه مورد سرزنش و سرکوب مفسران شيعه قرار گرفتند و منقدان دين را «فاقد شايستگی» در نقد و بررسی قرآن، قلمداد نمودند. روشن است که اين شگرد برای خاموش کردن منقدان دين بوده است و خوشبختانه شخصيت هائی مانند رازی ها و آخوندزاده ها و هدايت ها و آرامش ها بودند که در زير فشار نهراسيدند.
با توجه به آنچه در بالا گفته شد روشن است که جنبه الهی و پيامبرانه و مقدس غزوات محمد جز افسانه و جعل چيز ديگری نبود و نيست. از نظر جامعه شناسی هيچ جنگی در تاريخ «مقدس» نيست؛ جنگ ها مذهبی، نژادی، طبقاتی، سياسی، اقتصادی بوده و با زمين و آدميان و اعتقادات آنها ارتباط پيدا می کنند. اسلام در پيدايش خود بيانگر يک احساس و اعتقاد و بينش افراد زمينی است، با هدف برتری طلبی و تسلط بر ديگران بوده و در تمام دوران هجرت محمد، تحکيم قدرت و چپاولگری و خشونتگری پايه وجودی جنگ قرار گرفت. اسلام قرآنی، روح جامعه جنگ زده و پاره پاره است که برای گروه جديدی جا باز می کند. اسلام برخلاف ادعای مبلغان مسلمان نمی توانست دارای جنبه قدسی و مداراگرائی باشد. نخبگان دينی شيعه و سنی می گويند يکی از شاخص های اسلام جنبه نبوی آنست. اين گفته بسيار نابجا و غيرواقعی است؛ يکم آنکه برپايه بسياری از تئوری های فيزيک و زيست شناسی، جهان ما نه خدائی دارد و نه نياز به راننده دارد و پيامبران فقط پيام آور خود و اجتماع خود و منافع خود و عقده ها و نگرانی های خود هستند. دوم آنکه آن خدائی که از همان ابتدای کار در حال حيله گری و ايجاد جنگ و چپاول کالاهای کاروانها و تصرف باغ و ملک ديگری است، دشمن بشريت و صلح و آرامش است. اسلام عبوس و خشمگين است، اسلام انتقام جو است. پيامبر اسلام فردی جنگ طلب و خشونتگرا می باشد و حرفه اش ايجاد جدال قومی و مذهبی و تصرف اموال است و بنابراين زمين ما بهيچوجه به پيامبری که صلح را دوست ندارد و زيست را به فساد و گسيختگی می کشاند، احتياج ندارد و برعکس با آن بايد پيکار کند. در ميان تمام اديان که در کتاب خود ادعای يکتائی دارند، تنها قرآن است که در ستايش خشونت و کينه جوئی کار را باوج می کشاند. دين های آسيائی مانند هندوئيسم و بوديسم و کنفوسيانيسم دور از خشونتگرائی اسلام هستند. از سه هزار سال پيش هندوئيسم نه بر پايه يک اقتدارجزمگرا بلکه بيشتر بر کردار انسان تاکيد دارد، عقيده گرا نيست و زيربنای اخلاقی آن چندگانگی نامحدود دارد. آيين بودا که بر پايه آموزه های دينی و فلسفی «سيدارتا گوتاما» است، بيشتر بر کردار نيک، پرهيز از کردار بد و ورزيدگی ذهنی تاکيد دارد و اخلاقيات بوداگرايانه بر بن پايه‌های بی‌گزندی و رواداری و کنترل گرايش‌های نفسانی برپا شده‌است. آئين کنفوسيانيسم ترکيبی از اصول اخلاقی، سياست اجتماعی، بخشی مسائل دينی و رابطه شهريار با رعايا قرار دارد. آئين زرتشت که بيش از سه هزاره قدمت دارد، بر يکتاپرستی استوار است و اصول مزديسنا که در سراسر گات‌ها تکرار شده پندار نيک، گفتار نيک، کردار نيک می باشد. اين دين در پرستيدن قوای طبيعت پافشاری نموده و بر آنست که کشور جاودانی (بهشت) از آن کسی است که در زندگانی خويش با دروغ پيکار کند و آن را در بند نموده، به دست راستی بسپرد.
در تاريخ اديان جنگ و جنايت فراوان بوده و طرفداران موسی و مسيح به جنگ دست زده اند. ولی در ميان کتابهای دينی، اگر چه خشونت گرائی در تورات موجود است، فقط قرآن است که بيرحمی و شقاوت و آزادی کشی و تقسيم غنائم يا چپاول را در تارک خود قرار داده است. قرآن ستايشگر خشونت است زيرا آنرا مقدس می داند. قرآن راه حل جامعه را در عبوديت و اطاعت می بيند در غير اينصورت جنگ و جهاد تنها راه حل ممکن بشمار می آيد. آيا اين دترمينيسم خشونتی اتفاقی است؟ بهيچوجه، زيرا مناسبات اجتماعی موجود در شبه جزيره عربستان و جدالهای اقوام سامی، توليد کننده اين الگو در هدايت جامعه است. خدای قرآن عبوس و خشن است و تجلی مردی است که همه چيز را زير فرمان خود می خواهد و پيامبر قرآن در زندگی سياسی، جنگ طلب و بيرحم است. آيت الله خمينی در يک سخنرانی برای تائيد کشتار زندانيان سياسی در ايران، بيرحمی محمد را در باره بنی قريظه امتياز و برتری او قلمداد نمود.
کشتار تمام مردان قوم يهودی بنی‌ قريظه يکی از دردناکترين و غم‌انگيزترين حوادث تاريخی است. محمد به بهانه‌ای واهی حمايت سران اين قوم از «مشرکان» مکه، آنها را در حدود يک ماه محاصره نمود. قرآن آنان را به خيانت متهم می‌کند، بظاهر منظور اين است که آنان در جنگ خندق جانب محمد را نگرفتند: فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِم مَّنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ (انفال ۵۷). پس اگر در جنگ بر آنان دست‏يافتی آنگونه تارومارشان کن، تا اندرزی برای آيندگانشان شود، شايد که پند گيرند.
پيامبر اسلام پس از اينکه يهوديان تسليم شدند، در هماهنگی با متحد خود "سعد ابن معاذ" که رئيس قبيله‌ی «اوس» بود، با اين ادعا که الله حکم داده است گفت بايد تمام مردان اين قوم گردن زده شوند و زنان و دختران و پسران نابالغ‌شان به کنيزی و بردگی رفته شوند. او همه را در بازار مدينه جمع‌آوری نمود و در حضور و با مشارکت خودش گردن زد و سپس کشته شدگان در گورهای دسته‌جمعی دفن شدند. گزارش اين کشتار به نقل از تاريخ طبری صفحه ۱۰۸۲ يا در متن عربی همين کتاب در جلد ۲ صفحه ۲۵۲، چنين آمده است:
«پيغمبر گفت: حکم تو درباره‌ی يهوديان همان است که الله از بالای هفت آسمان حکم می‌کند. آنگاه يهوديان را از قلعه‌ها بيرون آوردند و پيغمبر آنها را در خانه‌ی بنت حارث يکی از زنان بنی‌نجار محبوس کرد، پس از آن به بازار مدينه که هم‌اکنون به جاست رفت و دستور داد تا چند گودال بکندند و يهوديان را بياوردند و در آن گودال‌ها گردنشان را بزدند. شمار (مردان) يهوديان ششصد تا هفتصد بود و آنکه بيشتر گويد هشتصد تا نهصد باشد. هنگاميکه بزرگان يهود پيش پيغمبر می‌آوردند بدو گفتند: پنداری با ما چه می‌کنند؟ پيغمبر گفت: در هيچ جا فهم نداری! مگر نمی‌بينی که هر که را می‌برند، بر نمی‌گردد؟ هنگاميکه حی بن اخطب(بزرگ قوم) را بياوردند، حله‌ای فاخر در تن داشت که همه جای آنرا دريده بود تا از تن وی بر نگيرند و دستانش را به طناب به گردنش بسته بودند و چون پيغمبر را ديد گفت: به خدا از دشمنی تو پشيمان نيستم... آنگاه بنشست، گردنش را زدند......و همچنان گردن يهوديان را زدند تا کارشان پايان گرفت.»
اين کشتار نمونه روشنی از بيرحمی قرآن و پيامبر است. البته ما قصد نداريم قرآن را با معيارهای خارج از زمان خود بسنجيم، بلکه در مقايسه با دين های پيش و پس از پيدايش، بايد گفت اسلام به شمشير کشيدن و قتل عام کردن عادت دارد و آنرا فضليت خود می داند. اين کشتار تاريخی و بيان لذت انگيز آن توسط رهبران شيعه ديروز و امروز نشانه آنست که اين دين هيچگونه خويشاوندی با مداراگرائی و بردباری و عقل پراتيک جمعی در اجتماع ندارد. فيلسوفان يونان، زرتشت، مسيح، بودا و ديگران برای آرامش انسان و در مخالفت با تخريب انسان نوشتند، ولی قرآن نه در ميدان زندگی، بلکه در اردوگاه مرگ ايستاد. و ما ايرانيان به درون اين اردوگاه رفتيم.

ادامه خشونت خاندان علی
پس از قتل عثمان، انتخاب علی به عنوان خليفه چهارم، در جوی انجام گرفت که پر از التهاب و ترس و وحشت و بد گمانی بود. اين خلافت بدون موافقت قبلی صحابيون نامدار محمد، صورت گرفت. هنگامی که علی به خلافت رسيد، مرزهای خلافت اسلامی از غرب تا مصر و از شرق تا ارتفاعات شرقی ايران بود، ولی در آخر خلافت علی، فقط کوفه برای او مانده بود. اين وضع نتيجه جنگهای ميان خانواده ها و فرقه ها و به گفته مخالفان او، عدم صلاحيت علی بود. پس از رسيدن به خلافت، بسياری از قبيله قريش از علی روی گرداندند، چون او از حقوق خاص عشيره بنی هاشم که عشيره پيامبر بود دفاع می‌نمود. همچنين از جانب مخالفان خود به اين متهم شد که از مجازات قاتلان عثمان خودداری و سمت‌های اداری را از طرفداران عثمان پاک‌سازی کرده‌است. علی بعنوان يک تاکتيک جنگی بخشی از غنائم را ميان طرفداران و جنگجويان خود بخش می کرد تا افراد را دور خود نگهدارد. علی از توانگران ثروتمند بزرگ بحساب می آمد و در شهر «ينبع» زمين و املاک و نخلستان بيشمار داشت و طبق برخی از اسناد نخلستان او سالانه چهل هزار دينار درآمد داشت. (هندشاه نخجوانی، تجارب السلف به کوشش عباس اقبال انتشارات طهوری ۱۳۴۴) به گفته برخی ديگر خانواده علی و دخترش فاطمه و حسن و حسين از اموال غارت شده مداين سهم بزرگی از آن خود کردند.(خواند مير «تاريخ حبيب السير» جلد اول، «تشيع و سياست در ايران»، چوبينه جلد دوم).
يکی از مهمترين مخالفان علی معاويه بود. معاويه فرماندار شام و از خويشان عثمان بود که بدين سبب خونخواهی قاتلان عثمان را حق خود می‌دانست. معاويه بن ابوسفيان حاکم شام، برآن بود که علی در کشتن عثمان خليفه سوم دست داشت و به اين خاطر بر ضد او برخاست و جنگ قدرت بالا گرفت. خوارج نيز که ابتدا در اين مقابله جوئی، از علی در برابر معاويه پشتيبانی می کردند، بر ضد علی شورش کردند و علی در ۹ صفر سال ۳۹ قمری در دشت نهروان عليه آنها وارد جنگ شد و هشتهزار از آنان را کشت(ادوارد براون، تاريخ ادبی ايران). بالاخره خوارج که هم مخالف معاويه بودند و هم به علی اعتراض داشتند و اين دو نفر را باعث اختلاف و جنگ در ميان مسلمانان و «مفسد فی الارض» ميدانستند، تصميم گرفتند که معاويه و علی را در يک شب از پای درآورند. يکی از خوارج در سال ۴۰ هجری قمری به معاويه حمله برد، ولی معاويه زخمی شده و گريخت و عبدالرحمان بن ملجم مرادی، علی را در مسجد کوفه کشت.
بنابراين در چنين دوره ای، انبوهی از تضاد منافع و رقابت جوئی ها و کينه جوئی ها، فضای سياسی را پرکرده بود و جنگهای ناشی از منافع فرقه ها و قتلهای سياسی و قبيله ای خلافت خاندان علی را به خطر انداخت. جنگ جمل عليه عايشه و طلحه و زبير، جنگ صفين ميان علی و معاويه، پيدايش گروه خوارج و نبرد نهروان، افزايش قدرت معاويه و سلطه او بر مصر و بالاخره افزايش شورشهای ضد عرب در سرزمين ايران و اقدام علی برای سرکوب ايرانيان، علی را به انزوا کشاند. در دوران خلافت علی بارها فرماندهان او بدستور علی در شورش «استخر» و «نيشابور» و «ری» و «فارس» و «کرمان»، ايرانيان را سرکوب کردند و به خون کشيدند. (رجوع شود به "فارسنامه" از ابن بلخی، "تاريخ بزرگ اسلام و ايرانيان" از عزالدين ابن اثير، "فتوح البلدان" از بلاذری، "مروج الذهب" از مسعودی).
حکومت علی مظهری پاشيدگی و تشنج و سرکوب ايرانيان و پيروزی معاويه و قتل های سياسی و جنگهای خانواده ها و فرقه ها بود. پس از مرگ علی، عربهای طرفدار علی در کوفه و نجف فرقه جديدی تشکيل داده و مذهب شيعه گری را برپا ساختند. بنابراين بخشی از عربها حاميان اوليه شيعه بودند، ولی بعدها پس از يک دوره در زمان امويان و ظلم آنان، بخشی از ايرانيان نيز به شيعه تمايل پيدا کرد. روند فراموشی جنايت علی نسبت به ايرانيان آغاز می شود.
پس از مرگ معاويه پسرش يزيد بقدرت ميرسد و حسين از بيعت با يزيد خودداری نمود و به مکه رفت. حسين که مردی جاه طلب بود پس از مدتی بسوی کوفه روان شد. حسين فکر می کرد که مردم کوفه موافق او هستند و او می تواند با حمايت اهالی کوفه قدرت را بگيرد؛ ولی اين انتظار نادرست بود. طرفداران معاويه از او که از خانواده بنی هاشم بود می خواهند تا با يزيد از خانواده بنی اميه بيعت کند. در اين جدال خانوادگی و انتقام جوئی و قدرت طلبی و شخصی و عشقی، حسين نمی خواست کوتاه بيايد و تلاش فراوان کرد تا از کوفه بيرون رود و امنيت خود را حفظ نمايد؛ ولی بالاخره در دهم محرم سال ۶۰ هجری قمری در صحرای کربلا بدست شمر به قتل می رسد. بدين ترتيب يک عرب توسط عرب ديگر در کربلا کشته می شود. پنجسال پس از قتل حسين برخی از عربهای کوفه نشين به بهانه انتقام خون حسين به اعتراض و مخالفت دست زدند.
در باره عاشورا منابع معتبر وجود ندارد، طبری گزارش محدودی از واقعه کربلا می‌دهد، ولی از جانب روايتگران شيعه، افسانه سازيها و قصه گوئی ها به اوج ميرسد. منابع شيعه در اين باره می نويسند: «از جهت تاريخی نيز عوامل بسياری در صيانت از تاريخ عاشورا سهيم بوده اند، مهم ترين اين عوامل نخست اخبار غيبی است که از پيامبر اکرم(ص) و اميرمؤمنان(ع) در باره ماجرای عاشورا به مردم رسيده است و پس از آنها رواياتی است که معصومين(ع) در اين باره يادآور شده اند....اين روايات به همت دو تن از شاگردان برجسته امام صادق(ع) به نامهای «لوط بن يحيی » معروف به «ابن مخنف » و «هشام بن محمد» مشهور به «کلبی » بطور جداگانه گردآوری شد»( پايگاه خبر رسانی حوزه). می بينيد که طبق افسانه گويان قبل از وقوع حادثه عاشورا، داستان خيالی آن توسط محمد و علی نوشته شده و سپس نسلهای بعدی از خانواده بنی هاشم با جعل و داستانسرائی بر آن افزوده اند. آنچه برای شيعيان در اين ماجرا برجسته است، اين مطلب است که امام حسين به همراه ۷۲ تن از يارانش قهرمانی خلق کرد، عمربن سعد سر ياران حسين را با شمشير از بدن جدا ساخت و اين خون ريزی برای حرکتها بعدی، در طول تاريخ «الگوی حماسی» شد. اين روايت حماسه ساز مورد تائيد هيچ منبع جدی نيست. پديده کشتار در تاريخ جغرافيای حجاز امر تازه ای نيست و مناسبات خصومت آميز قبايل بر اساس قتل و تخريب دور می زند، همانگونه که پيامبر اسلام يهوديان بنی‌ قريظه را گردن زد و علی هشتهزار از خوارج را کشت. بعلاوه حسين برای جنگ و کسب قدرت آمد، ولی جنگ را باخت. اين ماجرا يک پديده سياسی و رقابتی بشمار آمده و بهيچوجه جنبه حماسی نداشته و بيشتر بيانگر جاه طلبی حسين و عطش او برای قدرت است. عليرغم اين واقعيت، حسين نقطه اوج وابستگی روحی ايرانيان شيعه شد و ايرانيان يک شخصيت موهوم را به مشخصه هستی شناسانه خود تبديل نمودند. ذهنيت ايرانی تسليم شد و عقل عملی از کار افتاد و داستان افسانه ای يک عرب دشمن، ساختار روانی ايرانی را مقهور خود ساخت.
در دستگاه دينسازان شيعه و متخصصان جادوگر ذهن و نوانديشان دينی و روضه خوانان و مداحان و آيت الله ها، اين جدال پيش پا افتاده سياسی عرب، به يک افسانه اسطوره ای تراژيک تبديل می گردد. سرهم بندی حوادث و افسانه سرائی و گزافه گوئی و گنده گوئی پررنگ، جای اطلاعات و داده های تاريخی را گرفت و يک کارخانه جعل و داستان ساختگی بپا شد. با شمشير و خون حسين، تراژدی ازخودبيگانگی ايرانيان نيز تحکيم شد. دينی که برای تجاوز آمد دين صلح معرفی شد، پيامبری که خوی خشونت و جنگ طلبی اش نشان بارز او بود، برای ايرانيان پيام آور نبوت الهی معرفی شد؛ علی که تنگ نظر و بيرحم بود و از سرکوب ايرانيان دريغ ننمود، برای ايرانيان مولای شيعيان لقب گرفت و بالاخره حسينی که برای قدرت بنی هاشم بود و جاه طلب و فاقد ارزش بود، شاه شهيدان و سرور ايرانيان گرديد. کتاب «تاريخ ايران» از نويسندگان روس می نويسد:«از عمر پرسيدند با ايرانی های اسير چه خواهی کرد و او پاسخ ميدهد: مسلمانان آنها را تا زنده هستند می خورند، زمانی که ما و آنها مرديم، کودکان ما کودکان آنها را تا زنده اند، خواهند خورد.»(ترجمه ترجمه کشاورز برگ ۱۵۹). مذهب شيعه گری، ريشه از خودبيگانگی ايرانيان شد و اين آسيب هويتی، سقوطی بزرگ و هولناک در تاريخ ما گرديد. کافکا رمان «مسخ» را اينچنين آغاز می کند: «يک روز صبح، همينکه «گره گوار سامسا» از خواب آشفته ای پريد، در رختخواب خود به حشره تمام عيار عجيبی مبدل شده بود.». داستان سامسا برای ايرانيان نيز روی داد.

پايان بخش چهارم - ادامه دارد

جلال ايجادی
استاد جامعه شناسی - پاريس
[email protected]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016