سه شنبه 9 دی 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

و خدا و علم؟ ابوالحسن بنی صدر

پرسشها از ايرانيان و پاسخها از ابوالحسن بنی صدر

٭ پرسش نود و يکم:
۹۱- مدتی پيش در حرم حضرت امام رضا (ع) نيمه شبی دو تن از شيعيان کويتی را ديدم و با زبان انگليسی (خوشبختانه انگليسی می¬دانستند) درباره افکار و انديشه¬های شما بر پايه قرآن و با چند آيه به ويژه آيه لا اکراه و نفی استبداد در قرآن و روش امامان بزرگوار صحبت کردم و بسيار برايشان جالب بود که خود شگفت زده شدم، سئوال من اينجاست که آيا با توجه به اتفاقات رخ داده در کشورهای عربی تلاشی برای چاپ کتابهايتان در اين کشورها کرده¬ايد؟ باتوجه به اينکه مسلمانان تشنه انديشه¬اند حتی اگر خودشان هم ندانند.

● پاسخ نود و يکم:
نخستين کوشش ترجمه حقوق انسان و قضاوت در قرآن بود. کتاب به عربی ترجمه شد. زحمت ترجمه را يک لبنانی فريخته برعهده گرفت و انجام داد. اما در هيچ کشور مسلمانی امکان انتشار نيافت. به ناشری لبنانی داده شد و ناشر آن را نزد شيخ فضلالله برد. از او خواست کتاب را بخواند اگر همان است که قرآن ميگويد انتشار دهد و اگر نه، نه. يک ماه بعد، نزد شيخ رفت و شيخ به او گفت: عين قرآن است اما انتشارش مصلحت نيست! طرفه اينکه ناشر نسخه عربی را هم گم کرد!
بتازگی، کتاب دوباره به عربی ترجمه شدهاست. اميدی نيست که در کشورهای عرب مسلمان امکان انتشار پيدا کند. اما اين امکان هست که در دسترس بخشی از عرب زبانان قرار بگيرد. اين کتاب، به فرانسه و به انگليسی و به آلمانی و به صربی و به سوئدی ترجمه و انتشار يافته است. به ايتاليائی ترجمه شده و کوتاه شده آن نيز منتشر شدهاست. اما مفصل آن نه.
کتاب ديگر که ترجمه شد و باز امکان انتشار نيافت، کتاب زن و زناشوئی است. اصول راهنما به زبان فرانسه ترجمه و منتشر شدهاست.
به ابتکار صاحب همتی که به همت او کتابها منتشر شدهاند، ترجمه کتابها نيز آغاز شدهاند.

٭ پرسش نود و دوم:
۹۲- ميزان تسلط شما روی کتب قديم اسلامی، کتب حوزوی و تفاسير چه ميزان است؟ (گرچه فرموده بوديد تفسير الميزان را خوانديد؛ انقلاب اسلامی شماره ۷۵۹) زيرا بسياری از روشنفکران و منتقدان بارها شده که سخنانی پيرامون قرآن می¬گويند که در برخی از اين کتب يا تفاسير قرآن بارها پاسخ داده شده است و به جای گشودن فضای علمی، همانند بخش عظيمی از روحانيون و انديشمندان مشغول اختراع دوباره چرخ ميگردند.

●پاسخ نود و دوم:
مراجعه به «کتب حوزوی» منوط است به موضوع مورد مطالعه. برای مثال، نقد منطق صوری، ايجاب ميکند که به منطق ارسطوئی مراجعه شود که چه ميگويد. بعد نقد شود. و يا برای دانستن اين امر که آيا حق در فقه تبيين شده‌است يا نه و آيا فقه به ويژگيهای آن و رابطه حق و تکليف پرداخته‌است ياحير، نياز به مراجعه به تفسيرها و نيز کتب فقهی پيدا ميشود. يافتن ويژگيهای حق اين نياز را دربرندارد. اما نقد دوگانگی حق و تکليف و غافل شدن از اين که از حق جز حق صادر نميشود، بنابراين، تکليفی که عمل به حق نباشد، از خدا نيست، اين نياز را پديد ميآورد. و باز، اصول راهنمای دين در قرآن و غفلت از آنها، مراجعه به اين کتب را برای شناسائی برداشت فقيهان از اصول راهنما و نقد آنها، ايجاب ميکند. بدين روش است که ميتوان فهميد چرا دين در بيان قدرت از خود بيگانه شدهاست و چگونه بايد دين بمثابه بيان استقلال و آزادی را بازجست.

٭پرسش نود و سوم:
۹۳- شما فرموديد جهان با انقلاب ايران وارد عصر جديدی شده است، اگر منظور شما انديشه راهنماييست که يافته¬ايد، اساسا مشهود نيست زيرا حتی در خود ايران، ميان روشنفکران و طبقه تحصيلکرده نيز شناخته شده نيست. آيا منظور شما اينست يا چيز ديگريست؟



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


● پاسخ پرسش نود و سوم:
گفتهام و بطور مرتب نيز تکرار کردهام که با انقلاب ايران، جهان وارد عصر سوم تاريخ خود شدهاست. راست است که همگان از بيان استقلال و آزادی، آگاهی نجستهاند. اما

۱. دوران استبدادها، از جمله «ديکتاتوری بنام رشد»، به سر رسيد. رژيمهای استبداد، از جمله آنها که رشد شتابگير را دستآويز کرده بودند، از ميان برخاستند. و

۲. ايدئولوژيهای قدرت محور چپ و راست از اعتبار افتادند. اينک غرب در بنبست فکری است. جهان نيز نيازمند انديشه راهنمائی است که بيان استقلال و آزادی باشد. طرفه اينکه همين غرب، در انتظار آناست که در کشورهائی اين انديشه يافته و پيشنهاد شود که شرائط پيدا شدنش، در آنها وجود دارد. ايران را نيز يکی از کشورها ميدانند. و

۳. اسطوره رشد در غرب شکسته است. شيوه رشدی که غرب در پيش گرفته است، در خود غرب نيز قابل ادامه نيست. اين است که «رشد پايدار» پيشنهاد ميشود. به اين نظريه نيز انتقاد شده است که با دادن صفت پايدار بنابر ادامه دادن به کجراهه رشد تا سقوط در پرتگاهاست. بتازگی، نظريه رشد بر پايه های استقلال و آزادی پيشنهاد شدهاست. در اين نظريه، انسان است که رشد ميکند. و

۵. روش جنبش همگانی جايگزين روشهای پيشين شده است. مقايسه موفقيت وقتی اين روش بکار ميرود و مقايسه خشونتی که هم اکنون ليبی و سوريه و عراق و افغانستان و... در آتش آن می‌سوزند، اهميت تحول را بر اهل خرد آشکار ميکند. و

۶. نظام جهانی بر محور دو ابرقدرت در حال تغيير است. يکی از دو ابر قدرت از ميان رفتهاست و ديگری نيز گرفتار جبر انحطاط و انحلال است.

۷. در همانحال که رشد بر پايه های استقلال و آزادی پيشنهاد ميشود، سياست جهانی، بمعنای مديريت جهانی محيط زيست، به شيوه مردم سالار، نيز پيشنهاد ميشود. اين پيشنهاد همان سياست جهانی توانا به مهار ماورای مليهاو سمت دادن نيروهای محرکه به رشد بر ميزان عدالت اجتماعی در جهان که من پيشنهاد کردهام نيست. اما آغاز توجه به اين امر مهم هست. هم اکنون، دولتها نيز ناگزير شدهاند به لزوم مهار بازار «فرآوردههای مشتق» و تحت مقررات آوردن بازار و نيز نظام بانکی، توجه نشان دهند.

۸. آگاهی جهانيان از بزرگ شدن ابعاد تخريب محيط زيست و منابع موجود در طبيعت و نابرابری روزافزون، واقعيتی جديد است. هرگاه ملاتاريا در پی قدرتمداری نميشد و ايران، به يمن اجرای برنامه استقلال و آزادی، از روابط مسلط – زير سلطه بيرون ميرفت، الگو ميشد برای جهانيان و جريان تحول جامعه‌هاشتاب ميگرفت.

۹. به يمن، اسلام بمثابه بيان استقلال و آزادی که دين را در برگيرنده حقوق ذاتی انسان و حقوق جمعی انسانها ميداند، تحول دينی هم در سراسر جهان، در اين سمت و سو در حال انجام است. تعيين کنندهترين تحولها اين تحول است. هرگاه برحق بايستيم و شکيبا باشيم و از تبيين و تشريح دين بمثابه استقلال و آزادی بازنايستيم و انقلاب سرانجام بخش انجام بگيرد، عصر سوم، عصر استقلال و آزادی واقعيت پيدا ميکند.

٭ پرسش نود و چهارم:
۹۴- از ديد شما، سياست بانکی خانه¬های بنی¬صدری، سياست اقتصادی درستی بود؟ اينکه با سپرده گذاشتن اندکی پول، بتوان وام گرفت، آيا باعث اختلال در سيستم بانکی و اقتصادی يک کشور نمی¬شود؟

● پاسخ پرسش نود و چهارم:
سازماندهی نظام بانکی و نقش آن در اقتصاد توليد محور را، اجرای مجموعهای از تدابير اقتصادی تعيين ميکند. هرگاه جريان سرمايه با سرمايه گذاری آغاز بگيرد و ميان عوامل شرکت کننده در توليد توزيع شود و اين درآمدها خواه مستقيم (پس انداز) و خواه غير مستقيم (از طريق مراجعه به بازار) به نظام بانکی بازگردند، نظام بانکی در خدمت اقتصاد توليد محور است. و اگر سرمايه به شکل قدرت خريد توزيع شود و به بازار برای خريد برود و بطور مستقيم (پس انداز) و يا غير مستقيم (خريد فرآوردهها) به نظام بانکی بازگردد، اقتصاد مصرف محور است.
بدينقرار، يک تدبير اقتصادی، از نوع «خانههای بنيصدری»، بنابر اين که اقتصاد توليد محور و يا مصرف محور باشد، دو اثر، نايکسان و بسا متضاد ببار ميآورد. مقايسه «مسکن مهر» با «خانههای بنيصدری» وقتی مقايسه واقعی و نه صوری باشد، دو اثر متضاد را آشکار ميگرداند: از جمله، در اولی، ضد تورم است زيرا قدرت خريد را جذب توليد ميکند و در دومی تورم زا است زيرا قدرت خريد به بازاری که در آن عرضه محدود است جلب ميکند و سبب تورم ميشود. اين تضاد وجههای ديگر نيز دارد که مهمترينشان، يکی برابر شدن درآمدها در اقتصاد توليد محور و نابرابرتر شدن درآمدها در اقتصاد مصرف محور است و ديگری، جلب سرمايهها به انواع بورس بازيها است وقتی اقتصاد مصرف محور است.

٭ پرسش نود و پنجم:
* در پايان پرسش¬هايی را که به قرآن و بعضی از آيات آن ارتباط دارند، مطرح می¬کنم:
۹۵- اساسا نياز به پيامبر و کتاب و وحی چيست اگر آدمی موجودی مستقل و آزاد و خردمند است؟ (گرچه بطور تجربی می¬توان دريافت اگر آدميان قرآن را مبنای روش کرده بودند، شايد جهان سرنوشت ديگری می¬يافت.)

● پاسخ پرسش نود و پنجم:
از ايران نيز، دانشجويانی که مباحثه آقايان کديور و نيری را درباره نظرهای هاوکينگ ديده و شنيده اند، خواسته اند، باز، درباب خدا و رابطه انسان با خدا بنويسم و بگويم. آقای دکتر نيری گفته است صاحب نظرانی براين نظر هستند که هستی موجود ميتواند از خلاء کوانتومی پديد آمده باشد. مراد هاوکينگ که هستی مادی از عدم پديد آمده است، عدم کوانتومی است. او سخن لومتر Lemaitre بلژيکی را باز گفت. بمناسبت، از کتاب «آيا وجود ما معنائی دارد؟» ( Notre existence a- t- elle un sens ) نوشته ژان استون Jean Staune، دو قسمت را ميدر پايان ( تحت شماره‌های ۴ و ۵ )می‌آورم. يکی در باره علم و اينکه چسان به حدود خود پی‌بردهاست و ديگری در باره «ما از کجا آمدهايم؟». باز آقای نيری گفتهاست: ميتوان به خدائی قائل شد که هستی قانونمند را آفريده و ديگر کاری به کار او ندارد. پس،

۱. از اين انسان بمثابه «آفريده قانونمند» بپرسيم: هرگاه خدائی باشد اما کاری به کار او نداشته باشد چه نوع زندگی پيدا ميکند و اگر خدائی باشد و کاری به کار او داشته باشد، چه نوع زندگی پيدا ميکند؟
۱.۱. خدائی هست اما کاری به کار انسان ندارد: بنابراين قول، دو محور وجود دارند. يکی خداوند که خنثی است و ديگری انسان که محور فعال است. آيا مدار عقل چنين انسانی، به روی خدا، هستی محض، باز و يا بستهاست؟ دو پاسخ اين پرسش ميتواند پيدا کند:
۱.۱.۱. خدای خنثی همان نامتعينی است که به قول سارتر عقل آدمی ميتواند از تعين بدان فرارود. از ديد سارتر، آزادی همين است. الا اينکه از متعين به نامتعين فرا رفتن، ورود در بيکران است. تحصيل يک توانائی است. مقام عمل، هنگام خلق، زمان اينهمانی با هستی، «آنِ» يا لحظه آزادی است. بدينقرار، بيرون رفتن از تعين و ورود در عمل، در خلق، نياز به رها شدن از ثنويت، و اصل راهنما کردن توحيد را دارد. زيرا لحظه خلق – که هرکس ميتواند آن را تجربه کند -، لحظه اينهمانی با هستی است. اما رهاکردن ثنويت، آنهم از نوع تک محوری (انسان محور فعال و خدا محور فعل پذير)، باز يافتن خداوند فعل مايشاء است. «مايشاء»، نه يعنی هم حق و هم حق. يعنی تنها حق. زيرا ناحق وجود ندارد، حق وجود دارد. ناحق جز پوشاندن حق نيست. پس،«مايشاء» حق است. بدينقرار، به هنگام عمل، استقلال و آزادیِ انسان نسبی با استقلال و آزادی مطلق، خدا، اينهمانی پيدا ميکند. و
۱.۱.۲. انسان با خدا رابطه برقرار نميکند. در اين صورت، مدار عقل بستهاست. اين مدار مدار قدرت است. ازاينرو، خدا نيست، قدرت (= زور) هست ميشود. الا اينکه عقل در بند مدار بسته، نميتواند عمل کند. ميتواند عکس العمل ابراز کند. بدينسان، گره از مشکل آقای دکتر نيری باز ميشود:
● او ميگويد: در آزمايشگاه، در سمينارهای علمی، پای خدا بميان نميآيد. به سخن ديگر، سپهر علم، سپهر خدا نيست. اما عقل گرفتار مدار بسته که توانائی عمل خويش را از دست ميدهد، چگونه ميتواند علم بجويد؟ ناتوان از ابتکار، از کشف، از خلق، چگونه ميتواند ابتکار، کشف و خلقی کند که نظريه علميش بتوان خواند و يا علمش بتوان گفت؟ عقل خلاق، عقل با مدار باز است. آزمايش علمی نياز به مدار باز دارد. پس آزمايش کننده، ولو نام خدا را نبرد و به ياد او نيز نيفتد، اما عقل او خودانگيخته باشد، اصل راهنمايش موازنه عدمی است و به يمن مدار باز، خدا در عمل او حضور دارد. بدينقرار،

۲. انسان برای آنکه مدار عقل خويش را بازنگاه دارد و اين عقل همواره عمل کند و تا ممکن است عکس العمل نباشد، نياز به خداوند، فعال مايشاء، دارد. مايشاء حق است و انسان به يمن رابطه با او، فعالی ميشود يابنده حق و يافته او، هماناست که علم ميخوانند. بدون توحيد فعال مايشاء نسبی با فعال مايشاء مطلق، نه رابطه حق با حق بر قرار کردنی است و نه مدار عقل باز ميشود و نه يافته عقل، علم، - که علم به ماده بخشی از آن بيش نيست – جسته ميآيد. بنابر فيزيک کوانتيک نيز، ذهن تجربهگر در نتيجه اثر مينهد. پس هرگاه دانشجو حتی بخواهد شناختی از واقعيت، همانکه هست، پيداکند، عقل او نياز به مدار باز دارد. هراندازه مدار عقل بازتر، اثر ذهن در شناخت او از واقعيت کمتر، هرگاه بتواند از چشم خداوند در واقعيت بنگرد – امری نزديک به محال -، واقعيت را همانکه هست، ميبيند. به سخن ديگر، سخن هاوکينگ، «خواندن فکر خدا» را که ممکن و دقيق کنيم، مشاهده‌ای حتی‌المقدور از چشم خدا ميشود.
«لومتر کشيش که تمام عمر خويش را صرف، با دقت و وسواس، جداکردن علم از باور دينی، ( اين جداکردن حياتی بود برای اينکه کارهای علميش جدی گرفته شوند)، کرد، در ۱۹۳۱ نامه‌ای نوشت که در مجله Nature، انتشار يافت، پاراگرافی نيز داشت که او خط زده بود. بعد از مرگش، در ميان کاغذهای او پيدا شد. و متن آن اين است: «من فکر ميکنم هرکس به هستی متعالی باور دارد که حامی هر موجود و هر عمل است، نيز، باور دارد که خداوند نهان است و شادمان خواهد شد از مشاهده اين که فيزيک کنونی به پردهای برسد که آفرينش را پنهان ميکند ». (نقل از صفحه های ۱۵۰ و ۱۵۱ کتاب).
راست بخواهی، آدمی که از خودانگيختگی عقل خويش غافل نيست، بگاه خلق، به يمن اينهمانی با هستی خودانگيخته و هوشمند و...، شهود ميکند حضور او را.

۳. آقای دکتر نيری از بينظمی که سبب پيدايش حيات شدهاست و اينکه بينظمی بمعنای بيقانونی نيست، ميز، سخن گفت. اما قانونمندی با بينظمی، از جمله بينظمی کوانتومی، متناقض است. هرگاه هم قانون حاکم باشد و هم بلبشو ( (chaos، يا بينظمی، ناگزير، تناقض حلی جز اين نمييابد: جبر نيست و مدار باز است. به سخن ديگر، هرگاه مدار بسته ميبود، «بيگ بنگی» نيز روی نميداد. برفرض روی دادن، - فرض محال -، اگر مدار همچنان باز نميماند، بسط ميسر نمی‌شد و پديدهها پديدار نميگشتند. بدينخاطر است که صاحب کتاب(ژان استون )، يادآور می‌شود اين بار علم است که به پيشواز خداوند ميرود و «خدا باز ميگردد با تمام توانائی» (فصل هشتم کتاب ).

٭ ترجمه دو قسمت از کتاب «آيا وجود ما معنائی دارد؟»:
۴. دستاورد های فيزيک کوانتيک يعنی عدم قطعيت، عدم تعين و جبر، پيشبينی ناپذيری، ناکاملی، تصميم ناپذيری ميگويند: حالا ديگر دانش ميداند که نميتواند هرچه هست را بداند. برای رفتن تا آخر راه و دست يافتن به واقعيت واپسين، نيازمند روشهای شناخت ديگری، چون کشف و شهود عرفانی يا معنوی، اين بار، برخوردار و روشنی جسته از کشفهای دانش جديد، است. دانش و معنويت دو پنجرهای متکامل کننده يکديگرند و به انسان امکان ميدهند، واقعيت را اندريابد (صفحههای ۱۴ و ۱۵ کتاب).

۵. ما از کجا ميآئيم؟: تمامی جهان ما از يک نقطه بسيار کوچک، بسيار متراکم و بسيار داغ که منفجر شدهاست، ميآيد. اين انفجار حدود ۱۴ ميليارد سال پيش انجام گرفتهاست. نبايد چنين پنداشت که اين انفجار، همانند انفجار چيزی در يک فضای خالی از پيش موجود، روی دادهاست. در حقيقت، فضا و زمان همراه با انفجار بسط يافتهاند.
البته، شبيه انگاری اين آغاز جهان با آفرينش جهان ما توسط خدا، کمی شتاب زده، دست بکار شدن است. ژرژ لومتر خود نيز همواره ساعی بود اين دو مفهوم، يکی پيدايش هستی آنسان که علم ميگويد و ديگری، آفرينش هستی آنسان که دين ميگويد، را از يکديگر مشخص کند. او پاپ پی دوازدهم را برآن داشت سخنرانی خود را که در ۱۹۵۱ ايراد کرده بود، تصحيح کند. پاپ در سخنرانی خود، دو مفهوم را نزديک به يکديگر شمرده بود.
بدينخاطر نيست که کيهان شناسی بيگ بنگ از ايجابات متافيزيک عاری است؟ نخست با صدای بلند منش غير وجودشناسی جهان مارا اظهار ميکند. زيرا اين جهان در زمان و فضا پديدار شدهاست و ما دليل دومی در دست داريم (بعد از دليلی که فيزيک کوانتيک دراختيارمان گذاشت) که بنابرآن، محدوده فضائی – زمانی نه ابدی است و نه خود خويشتن را کفايت ميکند. سپس اينکه، آنچه در آغاز وجود پيداکردن اين کيهان رويدادهاست، در حجاب حجب پوشيدهاست.
لومتر کشيش که تمام عمر خويش را صرف، با دقت و وسواس، جداکردن علم از باور دينی، ( اين جداکردن حياتی بود برای اينکه کارهای علميش جدی گرفته شوند)، کرد، در ۱۹۳۱ نامه‌ای نوشت که در مجله Nature، انتشار يافت، پاراگرافی نيز داشت که او خط زده بود. بعد از مرگش، در ميان کاغذهای او پيدا شد. و متن آن ايناست: من فکر ميکنم هرکس به هستی متعالی باور دارد که حامی هر موجود و هر عمل است، نيز، باور دارد که خداوند نهان است و شادمان خواهد شد از مشاهده اين که فيزيک کنونی به پردهای برسد که آفرينش را پنهان ميکند
و در فصل بعد خواهيم ديد که خدا، اگر وجود دارد، بسا نشانههای بيشتری از عمل خويش برجا نهادهاست که اين هموند ذکاومتمند پيشنهادکننده مفهوم بيگ بنگ ميانگاشت»(نقل از صفحههای ۱۵۰ و ۱۵۱ کتاب)
بدينقرار،
۱. علم اينک حد خود را ميشناسد: به پردهای رسيدهاست که او را از مشاهده «تماشاگه راز» بازميدارد.و
۲. غافل نشدن از مدارباز، بنابراين، ازخودانگيختگی خويش، بمعنای اينهمانی جستن «مايشاء نسبی» با مايشاء مطلق، است. اين رابطه، الف. نيازمند بيان استقلال و آزادی، بمثابه انديشه راهنما و ب. پايبند گذشته و حال نماندن و خود رهاکردن در آينده، بنابراين، پيامبری است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016