تروريسم اسلامی از ديکتاتوری فقيه تا اردوگاه غرب، مازيار شکوری گيل چالان
تا پيش از استقرار ديکتاتوری فقيه در ايران جهان اسلام فاقد بينش و روش خشونت و ترور در دنيای متقدم و متأخر بود. اما بينش و منش خشونت و حذف از استقرار حکومت فقيه در ايران به جهان اسلام تزريق و مورد ترويج و تبليغ واقع شد
باسمه تعالی
حمله مسلحانه تروريست های مسلمان با سردادن تکبير الله اکبر به دفتر نشريه فکاهی "شارلی ابدو" منجر به مقتول شدن چهار کاريکاتوريست صاحب نام اين نشريه شد. گرچه القاعده مسئوليت اين اعمال شنيع و فجيع را به گردن گرفته است اما آنچه سئوال است اينکه مشی تروريستی و حذف هرکه با ما نيست چگونه به انديشه جوانان مسلمان رسوخ نموده و جريان های فراگير تروريستی منطقه ای و بين المللی در ميان مسلمانان در چند دهه اخير رشد و نمو داشته اند؟؟؟
اول: ديکتاتور فقيه ايران در مورخه نوزدهم ديماه اخير در بيست و هشتمين کنفرانس بين المللی وحدت اسلامی عنوان داشته است:
«امروز، هم در بين اهل سنّت، هم در بين شيعه، دستهايی در کار است برای اينکه اينها را از هم جدا کند؛ همهی اين دستها هم اگر جستجو کرديد، ميرسد به مراکز جاسوسی و اطّلاعاتی دشمنان اسلام؛ نه دشمنان ايران، نه دشمنان شيعه فقط؛ دشمنان اسلام. آن تشیّعی که ارتباط به امآيشش انگليس داشته باشد، آن تسنّنی که مزدور سيآيای آمريکا باشد، نه آن شيعه است، نه آن سنّی است؛ هر دو ضدّ اسلامند. ما سی و پنج سال است در جمهوری اسلامی اين فرياد را داريم ميزنيم؛ فقط هم نميگوييم، عمل ميکنيم»
علی خامنه ای معتقد است در ميان اهل سنت و شيعيان دست هايی بيرونی در کار است که از مراکز جاسوسی خارجی هدايت شده و تحجر و نفاق را در ميان مسلمانان دامن زده و ترويج مينمايند. اما ديکتاتور کنونی ايران نگفته است دست های بيرونی به اتکای کدامين نقاط حساس در بينش فرقه های مختلف اسلامی توفقيق به ايجاد تفرقه ميابند. مسلم در مورد اعمال و رفتار تروريستی کنونی هم ديکتاتور فقيه انگشت بيگانگان را بر ماشه تفنگ های تروريست ها ميبيند.
دوم: ديکتاتور ايران همچون ديکتاتور سلف خود خمينی همچونان بر طبل وحدت اسلامی ميکوبد اما در عمل خود برهم زننده وحدت مسلمانان در داخل مرزهای کشور بوده و ميباشد. دقيقا پس از نطق ديکتاتور فقيه در کنفرانس بين المللی وحدت اسلامی نيروهای امنيتی حکومت فقيه از اقامه نماز جماعت اهل سنت در نمازخانه های خانگی اهل سنت در تهران و حضور مولوی عبد الحميد در محل مذکور ممانعت به عمل آورده و حقوق اوليه اهل سنت را منکر ميشوند. گويی ديکتاتور فقيه همه با من را همه با هم تلقی نموده و مينمايد. مواردی از اين دست در نقض حقوق مسلمانان اهل سنت و شيعيان دگر انديش مصاديق متعددی را به ما مينماياند.
سوم: تا پيش از استقرار ديکتاتوری فقيه در ايران جهان اسلام فاقد بينش و روش خشونت و ترور در دنيای متقدم و متأخر بود. اما بينش و منش خشونت و حذف از استقرار حکومت فقيه در ايران به جهان اسلام تزريق و مورد ترويج و تبليغ واقع شد. "روح الله خمينی" تنها فقيهی بود که پس از فروپاشی خلافت عثمانی علم حکومت اسلامی را برافراشت. حکومت او بيش از آنکه عامل به فرامين اسلام باشد پرچم اسلام را حامل بود. حکومت خمينی در بيرون از مرزهای ايران بر تبليغ و در داخل بر سرکوب استوار بود. مسلم در دوره ای که تقابل مذهبی شيعه و سنی در جهان اسلام حضور نداشت او ميتوانست يگانه معلم تمامی مسلمانان جهان اعم از شيعه و سنی قلمداد شود و شد. خمينی با طرح "روز جهانی قدس" تبليغات حمايت از آزادی قدس را دستمايه کرد تا مسلمانان جهان او را يگانه منجی جهان اسلام بنامند. او همچنين با حمايت از مجاهدان افغان در نبرد با ارتش متجاوز شوروی چنان از افاغنه حمايت کرد که مجاهدان افغان که بسياری از آنها از خارج مرزهای افغانستان بدانجا رفته بودند او را رهبر حرکت اسلامی خود ميخواندند. بی شک با چنين وضعيتی مسلمانان جهان او را يگانه منجی خود پنداشته و اعمال و رفتارش نعل به نعل اکتشاف مينمودند.
چهارم: آنچه را خمينی به نام اسلام به مسلمانان جهان آموخت هيچ نبود جز خشونت و ترور. او به نام اسلام و در لباس قديس اعمال شيطانی همچون، تيرباران های بدون محاکمه ، ترور، شکنجه، حمله به سفارتخانه های ديگر کشور ها را به مسلمانان آموخت.
پنجم: در اين ميان مسلمانان سنی در خارج از مرزهای ايران شاگردانی درخور برای آموختن آموزه های خمينی بودند. هم مسلکان خمينی در حوزه های علميه قم و نجف به عللی چند از جمله زاويه ايدئولوژيک با او و يا رقابت آيه الله ها همچنان با او رويه تعرض و تقابل را ميپيمودند به اين جهت آموزه های او ميان شيعيان همه گير نشد و فقط جنبه حکومتی به خود گرفت اما اعتماد مسلمانان اهل سنت در سراسر جهان به او علتی شد تا سنی ها آموزه های مرگبار او را به خوبی بياموزند و در حمله به برج های دو قلو و شارلی ابدو پس دهند. اگر بخواهيم شاهدی بر اين مدعا بياوريم فقط و فقط داستان ترور "علی اکبر طبائی" به دستان "داود صلاح الدين" کفايت ميکند. داستان اين ترور چنين بود:
"ديويد بلفيلد" مسلمان امريکايی مشهور به حسن عبد الرحمن يا داود صلاح الدين در سال هزار و نهصد و هشتاد در واشنگتن "علی اکبر طباطبائی" را به قتل ميرساند. صلاح الدين که يک مسلمان سنی است ميگويد فتوای خمينی مبنی بر قتل طباطبائی به من ابلاغ شد. وقتی اطمينان يافتم اين فتوا از خود خمينی است و خمينی مفتی است يقين حاصل کردم که حکمش لازم اجرا و طباطبائی واجب القتل است. با مسلمان سنی با اعتماد به خمينی دست به خون انسانی ديگر آلوده ميکند. اين حکايت و اعتماد گويای الگو برداری اهل سنت جهان از خمينی بوده. (۱)
ششم: جريان های تروريست اسلامی تا پيش از فروپاشی شوروی سابق و بلوک شرق سر از تخم بيرون نياورده بودند. اين جريان ها با فروپاشی شوروی سابق به ناگهان متولد و تکثير سلولی را در پيش گرفتند. گويی بلوک غرب در فقدان بلوک کمونيستی به دشمنی ديگر محتاج بود و است تا به بهانه تهديد جهانی هر روز به خاورميانه اردوکشی و در منابع بی پايانش دست اندازد. از اين رو بود که اردوی سرمايه داری که مدت ها نيروهای مقاوت اسلامی را در افغانستان عليه شوروی مورد حمايت تسليحاتی قرار ميداد اينبار وارد فاز جديد از طريق سازمان های جاسوسی شده و با پشتوانه الگوی تزريق شده خمينيسم به آنها جريان سازی تروريستی را آغاز و گروه هايی همچون طالبان، القاعده و . . . را برساخته و بر ميسازد.
وقتی غربی های ليبرال خود معترف ميباشند در برساختن و تسليح تروريست اسلامی نقشی پر رنگ و بو داشته اند بی شک ديکتاتور ايران آنگونه که نقل قول او در قسمت اول اين نوشتار پيرامون سرويس های جاسوسی غرب مورد اشاره قرار گرفت از صحت برخوردار ميباشد. اما علی خامنه ای کتمان کرده است که غربی ها چگونه در توان دارند که چنين تروريست و نفاق را در ميان مسلمانان چنين شيوع دهند که هر لحظه جهان شاهد تکثير سلولی آن می باشد. (۲)
هفتم: سخنان اخير ديکتاتور فقيه در کنفرانس بين المللی وحدت اسلامی خود ميتواند فهم خطا و باطلی از اسلام را که ميتواند بر خشونت و تروريسم استوار شود را به مسلمانان به باوراند. ديکتاتور در اين بيان ترحم را بر مسلمانان جايز و بر غير مسلمانان غير جايز دانسته است. او ميگويد:
« آن وقت در بين مسلمانان حَريصٌ عَلَيکم دربارهی پيغمبر ميفرمايد که حَريصٌ عَلَيکم بِالمُؤمِنينَ رَئوفٌ رَحيم نسبت به مؤمن دارای رأفت امّا اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَمآءُ بَينَهُم در مقابل کسانيکه با شما دشمنی ميکنند و دشمن شما هستند اَشِدّاء باشيد؛ يعنی سخت باشيد؛ مثل خاکريزِ نرم نباشيد که دشمن از هرجا خواست بتواند در شما نفوذ کند؛ مستحکم باشيد، ايستاده باشيد امّا رُحَمآءُ بَينَهُم، بين خودتان، دلهايتان با هم صاف باشد، با هم مهربان باشيد؛ اسمها نتواند شما را از هم جدا کند، مرزهای جغرافيايی نتواند شما را با هم دشمن کند، مرزهای جغرافيايی نتواند ملّتها را در مقابل هم قرار بدهد؛ اين از آن درسهای پيغمبر است»
استناد ديکتاتور در اين بيان بر آيات شريفه بيست و نهم سوره مبارکه فتح که ميگويد:
«مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ»
«محمد پيامبر الهی است و کسانی که با او هستند بر کافران سختگير و با خودشان مهربانند»
خامنه ای، همچنين استدلال خود را بر آيه شريفه صد و بيست و هشتم سوره مبارکه توبه قائم نموده. اين آيه ميفرمايد:
«لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِيزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ»
«به راستی که پيامبری از ميان خودتان به سوی شما آمده است که هر رنج که شما میبريد، برای او گران میآيد، و سخت هواخواه شماست و به مومنان رئوف و مهربان است»
آنگونه که از بيان ديکتاتور فقيه بر آمده گويا حضرت ايشان مومنين را برابر با مسلمين و کفار را برابر با غير مسلمان ارزش نهاده اند. البته بعيد به نظر می آيد که ديکتاتور تفاوت ميان واژگان در بيان قرآن را نداند. گويی ديکتاتور از اين خلط مبحث هدفی را می جويد. مسلم ايشان به نيکی بر اين نکته وقوف دارند که هر غير مسلمان و يا هر مشرکی ، چه اهل کتاب و چه غير اهل کتاب از کفار نمی باشند.
مسلم ايشان اين مهم را مورد تصديق قرار ميدهند که کفر در لفظ عرب و قرآن دلالت بر پوشاندن چيزی آشکار دارد. آنگونه که قرآن مجيد ميفرمايد «کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا» "بپوشان از ما گناهانمان را" بر اين قول هر مشرکی مصداق کافر نبوده و نيست. در اين مورد آيه ششم سوره مبارکه بينه ميفرمايد:
«إِنَّ الَّذِينَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَالْمُشْرِکِينَ فِی نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أُوْلَئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ»
«همانا کسانی از اهل کتاب و مشرکين که کفر ورزيدند در آتش جهنم جاودانند، آنها بدترين مخلوقاتند»
در آيه فوق به وضوح بيان ميگردد که چگونه برخی از اهل کتاب و مشرکين کافر ميباشند نه همه آنان. بنا بر اين برخی از اهل کتاب و مشرکين کافر نميباشند. همچنين در بيان قرآن تفاوتی آشکار ميان ايمان و اسلام، مؤمنين و مسلمين مشهود است. اسلام فقط و فقط قبول يک عقيده است که ميتواند به علل مختلف حتی منفعت طلبی و مصلحت انديشی اتخاذ شده و مورد عمل واقع نگردد اما ايمان در جای جای قرآن با عمل صالح توأمان بوده و ميباشد. قرآن در آيه شريفه چهاردهم سوره مبارکه حجرات دقيقا به اين تفاوت پرداخته و ميگويد:
«قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ . . .»
«ميگويند اعراب که ايمان آورديم. بگو ايمان نياورده ايد ولکن بگوييد اسلام آورده ايم و داخل نشده است ايمان در قلوبتان . . .»
بنا بر اين در بيان آيات قرآن کفار کسانی ميباشند که حق را در يافته اما به هر علت و عللی از پذيرش آن سر باز زده و آن را انکار مينمايند. بنا بر اين قول بسياری از مشرکين ميتوانند مومنانه راه شرک پيش گرفته و در صفوف مومنين قرار گيرند و برخی از مسلمين که به جهت مصالح و منافع دنيوی اسلام را پذيرفته اند کافر قلمداد شوند. در هر صورت قرآن بر آن نيست که با مسلمين رحمانی برخورد شود، بلکه قرآن فرمان ميدهد تا همواره با مؤمنين با رأفت مواجهه صورت گيرد. همچنين قرآن شدت عمل با مشرکان را تصريح نکرده بلکه شدت عمل در قبال کفار را تصريح نموده. بماند اينکه قرآن قتال با کفار را جايز ندانسته و حقوق شان را محترم شمرده الا زمانی که عهد با مسلمين را شکسته و مسلمانان را به جهت عقيده از ديارشان بيرون رانده و خونشان را ريخته اند.
هشتم: ديکتاتور فقيه با تئوريزه کردن اينچنينی خشونت و جلوه ای وارونه از آموزه های اسلام که در مورد قبل بدان اشاره رفت همچون سلف خود، روح الله خمينی خشونت را به مسلمانان جهان هبه ميکند. خامنه ای جامه دين بر تن دارد اما او همچون اردوگاه غرب از جهالت مسلمانان سود جسته و وارونه نماياندن اسلام ساليان است که ترور و خشونت را به تقديم نموده. خمينی و خامنه ای بستر خشونت گرايی و خشونت ورزی مسلمانان را محيا نموده اند تا همواره اردوگاه غرب بتواند از مسلمانان جهت نيل به مقاصد و منافعش سود جويد.
۱) http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2011/11/111102_aparat44
۲) http://www.khabaronline.ir/detail/368356