چهارشنبه 24 دی 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

سرمقاله کيهان ايران درباره حمله به دفتر شارلی ابدو و بازتاب آن در ايران

کرم‌ها و ريشه‌ها (يادداشت روز)

کيهان چهارشنبه ۲۴دی۱۳۹۳ ص ۱و۲

اگر آرمان به سانتريفيوژ وصل نيست، به چه چيزی وصل است؟ يعنی کجا ممکن است خط قرمز باشد و آستانه تحمل قائلان اين سخن تمام شود؟ کجاهاست که غيرت يک فرد يا جامعه ديگر نمی‌پذيرد کوتاه بيايند؟ اصلا آيا محل نزاع و بحث مثلا ميان منافع و آرمان‌ها و دوگانگی واقعيت‌ها و ارزش‌هاست آن‌گونه که در سخنان هفته گذشته رئيس‌جمهور القا شد و عميق‌تر آن سال‌هاست از زبان طيفی از معارضين اصول انقلاب اسلامی- از جبهه ملی و نهضت آزادی تا راست و چپ‌های تجديدنظرطلب نظير برخی اعضای کارگزاران و مشارکت و مجمع روحانيون و حتی يکی دو عضو زاويه گرفته جامعه روحانيت- ادا می‌شود؟ کسانی با بدفهمی و خيال‌ مصلحت‌سنجی وارد اين مغالطه شده‌اند اما متن و اصل و ريشه اين خط در معارضه با انقلاب اسلامی است. سخنگوی حزب کارگزاران به عنوان کسی که اين حزب را ليبرال توصيف کرد يکشنبه ۲۱ دی ۹۳ در مصاحبه با روزنامه اعتماد می‌گويد «ما بايد مشخص کنيم می‌خواهيم همچنان يک دولت انقلابی باشيم يا دولتی مستقل که می‌خواهيم به مسائل داخلی بپردازيم. اگر بخواهيم انقلابی بمانيم و رفتار کنيم بايد بسيج و سپاه را تقويت کرد، يارگيری‌هايی در منطقه داشته باشيم، حوزه نفوذمان را افزايش دهيم... ما بايد تعاملات و سرمايه‌گذاری خارجی را افزايش دهيم. مردم بايد تصميم بگيرند می‌خواهند دولت و نظام پيشتاز در منطقه و جهان داشته باشند يا ترجيح می‌دهند نظام و دولتشان مستقر و در خدمت توسعه و آبادانی کشور و نظام باشد.» اين جريان به آقای روحانی و دولت وی به چشم پلی برای عبور از آرمان‌های انقلاب- با ژست تامين منافع ملی- می‌نگرد.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


قبل از بررسی پرسش‌های فوق‌الذکر بايد از يک عارضه مهم که خيلی هم به چشم نمی‌آيد تحت عنوان «کرم‌خوردگی فکری و فرهنگی» در ميان برخی جريان‌ها سخن گفت. به تعبير دهخدا «کرم‌خوردگی: خوردن کرم درخت را، و آن آفتی است که بر اثر کرم‌های ريز حاصل می‌شود.» مفهوم رساتر، کرم‌خوردگی دندان است. دندان در ظاهر سالم اما در واقع از درون پوک شده و پوسيده است. گاه اندازه يک خال کوچک به نظر می‌رسد اما وقتی همان خال را بشکافيد يا دندان بشکند معلوم می‌شود پشت اين ديواره به ظاهر سالم، بخش اعظمی از دندان بر اثر فعاليت باکتری‌ها پوسيده است. گاه اين عمل باکتری‌ها موجب ايجاد حفره و سپس تعميق آن و شکستن دندان می‌شود. اتفاقی که در سازمان مجاهدين (انقلاب) و حزب مشارکت و کارگزاران رخ داد، مشابه همين کرم‌خوردگی است. ۹ دی ماه ۱۳۸۰ در حالی که «عصر ما» ارگان «سازمان» توقيف شده بود، نشريه سکولار همشهری ماه به سردبيری محمد-ق (سردبير بعدی نشريات زنجيره‌ای) نوشت «عصر ما در تئوری‌پردازی‌های خود می‌کوشيد ثابت کند سکولار نيست و با سکولارها مرزبندی دارد اما کارنامه ۸ ساله عصر ما لاجرم گامی بلند در راه عرفی شدن [سکولاريزاسيون] سياست بود. جناح چپ در عصر ما دوران گذار خويش را از ايدئولوژيزه به استراتژيک سپری کرد. عصر ما آذر ۸۰ لغو امتياز شد اما مدت‌ها پيش از اين عصر ما پايان يافته بود. فراموش نکنيم همه ما بر شانه‌های عصر ما ايستاده‌ايم.»

همين کرم‌خوردگی بود که باعث شد عليرضا علوی‌تبار جرئت کند درباره حزب مشارکت پيش‌بينی کند و آن پيش‌بينی هم درست از آب دربيايد مبنی بر اينکه ۳ طيف در جبهه مشارکت گرد هم آمده‌اند از جمله کسانی که به خاطر خط امام در مقابل آقای منتظری ايستادند اما طيف تکنوکرات و بورکرات، خط امامی‌ها را به حاشيه خواهند برد. همين کرم‌خوردگی است که موجب می‌شود سردبير «همشهری ماه» و چند نفر قبيل وی امسال به مرکزيت حزب کارگزاران راه پيدا کنند و محمد هاشمی دبير سياسی حزب و از پايه‌گذاران آن پس از کناره‌گيری اعتراضی از حزب بگويد من به اعضای کارگزاران هشدار دادم که سرنوشت ساختارشکنانه مشارکت در انتظار کارگزاران است. همين کرم‌خوردگی است که موجب می‌شود سردبير همشهری ماه پس از حضور در طيفی از پايگاه‌های مطبوعاتی دشمن، سردبير روزنامه آسمان شود و آن روزنامه از زبان يک عضو گروهک مرتد جبهه ملی، به حکم قرآنی قصاص اهانت کند. اسفند ۹۲ اين روزنامه توقيف می‌شود اما فقط به ۲ ميليون تومان جريمه محکوم می‌شود! بعدها اخباری از حضور آقای سردبير در برخی گروه‌های انتخاب وزير و مدير منتشر شد تا ۲۷ تير ۹۳ که همين آقا به همراه برخی ديگر از اعضای گروهک‌های نشاندار به مراسم افطار رئيس‌جمهور دعوت می‌شود و در آنجا درباره زندگی به سبک حلزون خانه به دوش، فقدان آزادی بيان و اظهار همدردی با رئيس‌جمهور در قبال برخی محدوديت‌ها سخنرانی می‌کند. به چند ماه نمی‌کشد که همين پادوی جريان‌های معارض و تجديدنظرطلب، سردبير يک روزنامه تازه تاسيس می‌شود تا ديروز تيتر و عکس تمام قد صفحه اول خود را به يک کارگردان و اين عبارت اختصاص دهد؛ «من هم شارلی هستم.»!

«من هم شارلی هستم»، برگردان «من هم سلمان رشدی هستم» است. درباره اتفاقات اين روزهای پاريس و حمله به مجله طنز شارلی ابدو و پشت پرده‌های آن بايد در زمان ديگری گفت و نوشت. حقيقت اين است که ۲ گروه تروريست فرهنگی و فيزيکی (از سروش تا داعش) يکی با ژست روشنفکر و ديگری با قيافه مسلمانی، به اصل و ريشه و تنه و ساقه اسلام حمله می‌کنند. علت هم همان است که چند سال پيش سروش (به عنوان شروع‌کننده برخی توهين و تحريف‌ها نسبت به پيامبر(ص)) با صدای بلند در هلند و پاريس گفت «سکولاريسم که قرار بود نسبت به اديان بی‌طرف باشد اکنون تبديل به سکولاريسم ستيزه‌گر شده يعنی رسما با پاره‌ای از اديان در می‌آويزد و می‌ستيزد و وجود اجتماعی آن را تحمل نمی‌کند. از اين قرار چيزی اتفاق افتاده که در پيش‌بينی سکولارها نبوده است... رفته رفته سکولاريسم وارد دوره ستيزه‌گر و ميليتانت می‌شود. سکولاريسمی که مدارا و ظرفيت و هاضمه قوی پيشين خود را از دست داده است. به گفته جامعه‌شناسان و برخلاف پيش‌بينی‌ها، اديان در حال قوت گرفتن هستند... سکولاريسم نمی‌تواند دين قوی و فربه را ببلعد و از گلويش پايين نمی‌رود و لذا ستيزه‌گر می‌شود... آمريکا، عراق و افغانستان را اشغال کرد و هر دو کشور در قانون اساسی نوشتند ما بايد قوانين‌مان را از شرع بگيريم. سکولاريسم صدامی تبديل شده به آنتی سکولاريسم و اين در مخيله آمريکايی‌ها نمی‌گنجيد... در کشورهای اروپايی حکومت‌ها در مواجهه با اقليت‌های دينی نيرومند کم‌کم دارند مدارای خود را از دست می‌دهند.»

شارلی ابدو با عقبه يهودی، سال‌های ۲۰۰۶ و ۲۰۰۱ به همراه برخی نشريات اروپايی از جمله دانمارکی اقدام به انتشار کاريکاتورهای توهين‌آميز عليه پيامبر اعظم(ص) کرد. اين نشريه اعلام کرد همين امروز (چهارشنبه) نيز کاريکاتورهايی عليه پيامبر اسلام(ص) منتشر خواهد کرد. اما يک روز قبل، يک روزنامه ايرانی- با عقبه‌ای که به اجمال گفته شد- در تيتر يک بزرگ خود با وقاحت می‌نويسد «من هم شارلی هستم». يعنی سلمان رشدی‌ها در اين مسجد ضرار دور هم جمع شده‌اند. اين کرم‌خوردگی و فعاليت زالوها و انگل‌ها در حال وقوع است اما چون دوقطبی اصلی برای برخی مسئولان، دوقطبی غيرواقعی و مغلوط «حامی دولت- منتقد و مخالف دولت»- و نه دوقطبی‌ باورها و منافع ملت و دشمنان آن- است بنابراين از کنار اين قبيل نشريات عبور می‌کنند و دست روی نشريه منتقدی می‌گذارند که خبر مرگ ديکتاتور عربستان (يکی از عاملان اصلی انواع جنايت‌ها عليه ملت‌های منطقه و خائن بزرگ در ماجرای سقوط قيمت نفت) را تيتر خود کرده است. اين روزنامه بلافاصله دادگاهی می‌شود چون موجب تخريب روابط خوب ما با آل سعود شده(!) اما متوليان نشريات زنجيره‌ای جرئت می‌کنند گستاخی را از غيرانسانی خواندن قصاص به «من هم شارلی هستم» توسعه بدهند. چرا؟ چون آرمان بعضی از ماها نه به سانتريفيوژ که به هيچ رگ و ريشه‌ای وصل نيست. به اعتبار همين پکيدگی و پوسيدگی بود که فروردين ۸۸ يک سارق لباس پيامبر(ص) در اسلامبول ترکيه (اجلاس اتحاد تمدن‌ها) دست راسموسن دبير کل ناتو و نخست‌وزير سابق دانمارک را که از حاميان اصلی کاريکاتورهای توهين‌آميز عليه رسول اعظم(ص) بود، گرفت و به گرمی فشرد در حالی که دست راست راسموسن شکسته و از گردن آويزان بود.

از کتاب آيات شيطانی تا کاريکاتورها و مقالات اهانت‌آميز رسانه‌های اروپايی و آمريکايی و از اعلام جنگ جهانی چهارم و صليبی عليه ۲۳ کشور اسلامی تا تبديل آن به جنگ نيابتی توسط امثال داعش و آل سعود و... نشان می‌دهد اتفاقا رويکرد غرب به حوزه جهان اسلام نگاه مطلقا ايدئولوژيک و نه مبتنی بر منافع ملی و ديالوگ و مذاکره و احترام است. بدين ترتيب اين تلقی که آرمان‌ها را بايد پشت در مذاکرات گذاشت و درباره منافع مشترک مذاکره کرد، نه معارضه با آرمان که معارضه و انکار واقعيت است. در حقيقت خطا يا مغالطه است که آرمان‌ها و منافع ملی مقابل هم نشان داده شوند حال آن که اولا پيگيری آرمان‌ها در ميان مدت و بلند مدت رکن مقوّم منافع ملی ماست و ثانيا اين واقعيات هستند که برخی ذهنيت‌ها فانتزی و خيالی در زمينه امکان تعامل با غرب، بستن با کدخدا و خوش‌گمانی نسبت به آمريکا را به چالش کشيده‌اند. به عبارت ديگر آنچه به واسطه واقعيت‌ها زير سوال و در گوشه رينگ است نه آرمان‌های اسلامی و انقلابی ملت که برخی خيال‌پردازی‌های رمانتيک و تجديدنظرطلبانه نسبت به استکبار می‌باشد. به راستی در حالی که برخلاف توافق ژنو تحريم‌ها ۱۰۰ مورد افزايش پيدا کرد و حتی تحريم ناچيز صنعت خودرو خلاف تعهد غرب لغو نشد با چه رويی می‌توان ماجرا را به تقابل منافع ملی و آرمان نسبت داد؟

وقتی آقای عراقچی معاون وزير خارجه می‌گويد مذاکرات مسقط مذاکرات بسيار بدی بود که می‌خواستيم تعطيل کنيم و آقای صالحی رئيس سازمان انرژی اتمی تصريح می‌کند غرب در وين جا زد و با افزايش مطالبات سراغ تبديل اورانيوم ۵ درصد (پس از اورانيوم ۲۰ درصد) رفت، و اين همه در حالی است که کمترين صحبتی از لغو ملموس و موثر تحريم‌های اصلی در کوتاه مدت نيست، چگونه می‌شود صورت مسئله را تحريف کرد و روند مذاکرات را به صلح حديبيه پيامبر(ص) تشبيه کرد؟! اگر قرار باشد هر بار بر دامنه امتيازات واگذار شده افزوده شود و حالا به اصل سانتريفيوژ برسيم و از آن طرف تحريم‌ها بماند و فربه‌تر هم شود و چرخ توليد به خاطر بی‌تدبيری‌های برخی دولتمردان- و نه الزاما تحريم‌ها- نچرخد، آنگاه تکليف شعارها و وعده‌ها چه می‌شود؟! آيا آنگاه نبايد گفت غيرواقعی‌ترين شعارها همين شعارهای نابهنجار و به دور از استاندارد‌های انقلاب بوده است؟! پيامبر اعظم(ص) يا صحابی ايشان کجا در ماجرای حديبيه يا حتی در محاصره شعب ابی‌طالب و محاصره - جنگ دشوار احزاب ولو يک بار- آن هم با صدای بلند به نحوی که دشمن بشنود- مهر تاييد بر فشارها و دعاوی دشمن گذاشتند و گفتند «با انزوا نمی‌شود پيشرفت کرد»؟! آيا جز بيعت رضوان با رهبر سخن ديگری در حديبيه مطرح شد؟ دشمن بايد از اين قبيل اظهارات چه سيگنالی را دريافت کند؟ تحليل‌های اينهورن مشاور سابق اوباما در المانيتور و ری‌تاکيه عضو شورای روابط خارجی آمريکا در لس‌آنجلس تايمز که در اخبار ديروز کيهان منتشر شد، نشان می‌دهد اين آدرس دادن‌های غلط و خلاف واقع، دشمن سرخورده را جسور و اميدوار کرده است.
منطق ما نمی‌توانيم و بايد کوتاه بياييم مطلقا در قاموس قرآن و ادبيات پيامبر و اهل بيت عليهم‌السلام نيست. ادبيات «لاطاقهًْ لنا اليوم بجالوت و جنوده- ما نمی‌توانيم مقابل جالوت و لشکريانش مقاومت کنيم»، «يا اهل يثرب لامقام لکم فارجعوا- مردم اين جنگ جنگ شما نيست و نمی‌توانيد باقی بمانيد، از مقاومت برگرديد» و قبيل آن منطق مومنان نيست؛ منطق اهل ترديد و تردد ميان جبهه حق و باطل است. جناب آقای روحانی به عنوان کسی که افتخار دارد لفظ امام را برای آيت‌الله خمينی در کوران انقلاب ترويج کرده و در سال ۷۸ عليه اوباش مزدور آمريکا صريح سخن گفته، با حساب همه اعضای جبهه جنگ نيابتی (از سروش تا داعش) جداست. بنابراين بايد ادبيات اسلام و انقلاب را سر دست بگيرد و دولت را در مقابل جنگ مستقيم و جنگ نيابتی جبهه شيطان بزرگ تجديد سازمان کند. اين مقدمه بسياری از گشايش‌ها و برکت‌هاست.

محمد ايمانی


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016