مصاحبه با سروش دباغ به مناسبت انتشار ترجمه رساله - منطقی ويتگنشتاين
اين کتاب هم از ايده آليسم اسعتلايیِ کانتی نسب می برد، هم از نويسندگان روسی نظير داستايفسکی و تولستوی. وجه حکمت آميز اين اثر نبوغ آميز ويتگنشتاين را بايد در پرداختن او به مقولاتی چون مرگ، معنای زندگی، جاودانگی، ارزش... سراغ گرفت
* در ابتدا بد نيست به اين نکته اشاره کنيم که ويتگنشتاين فيلسوف خوش شناسی در ايران است. اگرچه آثار بسياری از خود به جای نگذاشته اما بسياری از اهالی فلسفه در ايران به ترجمه و نشر آثار او همت گماشتند. از سوی ديگر پايان نامه های بسياری هم درباره اين فيلسوف از سوی دانشجويان دفاع شده است. شما هم به تازگی رساله منطقی – فلسفی ويتگنشتاين را ترجمه و شرح کرديد. اين کتاب را می توان کتاب مهمی دانست. چرا که در زمان حيات ويتگنشتاين منتشر شد و راسل هم بدان مقدمه ای نوشت. چرا ويتگنشتاين تا اين اندازه مورد توجه ايرانيان است و شما به اين کتاب که قبلا دوبار هم ترجمه شده است رجوع کرديد. البته وجه مميزه کار شما در شرحی است که به اين کتاب نوشتيد.
- همانطورکه اشاره کرديد، ويتگنشتاين در ايران فيلسوف خوش شانسی بوده است. از ويتگنشتاين، کتابهای متعددی منتشر شده، حجم کثيری از اين آثار البته پس از وفات او انتشار يافته و تنها اثری که زمان حيات او منتشر شد، همانطور که اشاره کرديد، «رساله منطقی- فلسفی» بود.خوشبختانه تمام آثار مهم اين فيلسوف برجستۀ قرن بيستم به زبان فارسی برگردانده شده است. دوست گرامی، آقای مالک حسينی، آثاری چون « درباب يقين»، « کتاب آبی»، « برگه ها» را به نيکی و با ترجمه ای سليس و روان به فارسی برگردانده اند. همچنين مرحوم فريدون فاطمی « کاوشهای فلسفی» را به فارسی برگردانده اند. مرحوم عباديان و آقای اديب سلطانی نيز «رساله منطقی- فلسفی» را به فارسی برگردانده اند. ديگر آثار ويتگنشتاين نظير « درباره رنگها»، « فرهنگ و ارزش» نيز به فارسی برگردانده شده است. به نظرم آميزه ای از زندگی جذاب و اسرار آميز، همچنين شيوۀ تفلسف ويتگنشتاين برای ايرانيان جالب بوده است. در عين حال يادمان باشد، ويتگنشتاين و هايدگر، به سبب دامنۀ نفوذشان و حجم آثاری که درباره کارهايشان منتشر شده، مهمترين فيلسوفان قرن بيستم هستند. از اين حيث، اقبالی که بدان اشاره می کنيد، اختصاصی به ايران ندارد. حجم آثاری که هرساله دربارۀ آثار ويتگنشتاين به زبانهای انگليسی و آلمانی منتشر می شود، انصافا تامل برانگيز است. اهميت ويتگنشتاين بدان حد است که «جرک درمن»، کارگردان هاليوودی، سال ۹۳ ميلادی فيلمی درباره زندگی و آثار او ساخت. تا کنون توفيق داشته ام ۴ بار در کنفرانس سالانه ويتگنشتاين در اتريش، جهت ارائه مقاله شرکت کنم. در اين کنفرانس ها، فيلسوفان و ويتگنشتاين پژوهان بسياری را ديده ام که از سراسر دنيا دور هم جمع می شوند و دربارۀ سويه های مختلف فلسفه ويتگنشتاين بحث و گفتگو می کنند، البته مقالاتِ غير مرتبط با فلسفه ويتگنشتاين نيز در اين کنفرانس ها خوانده می شود. مرادم اين است که اقبال به فلسفه او، صبغه جهانی دارد و اختصاصی به ايرانيان، آنهم در ۳-۲ دهه اخير ندارد.
چنانکه اشاره کرديد، پيش از من « رساله منطقی-فلسفی» تا کنون دوبار ترجمه شده است. دکتر محمود عباديان ترجمه ای از « رساله منطقی- فلسفی» را در سال ۱۳۶۹ روانه بازار کرد. پس از آن دکتر اديب سلطانی ترجمه ای ديگر از آنرا منتشر کرد. بايد قدردان اين دو استاد محترم باشيم که با ترجمه اين متن فلسفی کلاسيک، بر غنای ذخيره واژگانی و مفهومی فلسفیِ ما افزوده اند؛ غنايی که شرط لازم آشنايی با يک سنت فلسفی و آموزه های آن و انديشيدن در دل آن سنت است. با توجه به اينکه دانش آموخته سنت فلسفه تحليلی ام، بر آن شدم تا ترجمه ديگری از اين کتاب دوران ساز فلسفی عرضه کنم؛ ترجمه ای که حتی المقدور از برخی ايرادهای مفهومیِ راه يافته به ترجمه دکتر عباديان عاری باشد و در عين حال بر خلاف ترجمه دقيق دکتر اديب سلطانی، ( که از برخی معادل های ايشان بهره برده ام) به زبان معيار و فارسی متعارف نزديک باشد. افزون بر آن، با رجوع به منابع متعددی که در اين باب به زبان انگليسی نوشته شده، با محور قرار دادن ۱۲-۱۳ موضوع، شرحی بر اين اثر مهم فلسفی نوشتم تا مخاطب فارسی زبان با اين اثر کلاسيک فلسفی، به نحو جدی آشنا شود؛ چرا که صرف رجوع به متن اصلی «رساله منطقی- فلسفی» در اين ميان کفايت نمی کند.
* قدری درمورد خود رساله منطقی – فلسفی ويتگنشتاين صحبت کنيم و می توانيم به اين عبارت ويتگنشتاين هم تاکيد کنيم که خود می گويد اين کتاب، کتاب درسی نيست. اين کتاب در زمانی نوشته شد که جنگ جهانی اول درگرفت و ويتگنشتاين هم خود به نوعی در اين جنگ درگير بود. فضای فکری و فلسفی آن زمان هم متاثر از فضای فيلسوفان اگزيستانسياليستی از يک سو و فيلسوفان تحليلی مانند مور و راسل از ديگر سو بود. دليل نگارش اين کتاب توسط ويتگنشتاين چه بود و چرا به نوشتن چنين اثری که به نوعی پر از گزاره ها و جملات قصار فلسفی از سوی ويتگنشتاين است؟
- ويتگنشتاين شاگرد مور و راسل بود؛ همچنين تحت تاثير فرگه بود. در مقدمه کتاب، از راسل و فرگه نام برده و دِين خود به ايشان را ابراز کرده است. به اقتفای ايشان، «زبان» برای ويتگنشتاين به مثابه ابژه فلسفی در آمده و به نسبت سنجی ميان زبان طبيعی و زبان صوری پرداخته است. نظریۀ مختار او دربارۀ معناداری عبارتست از « نظریۀ تصويری معنا». چنانکه برخی از شارحان ويتگنشتاين آورده اند، او در اين کتاب،«اتميسم منطقی» راسل را به نهايت منطقی خود رسانده و از «همريختی» ميان ساختار منطقی گزاره و مدلول آن در عالم پيرامون سراغ گرفته است. همچنين «اصل بافت» و « ضد روانشناسی گرايی» که آموزه هايی فرگه ای اند، در «رساله منطقی- فلسفی» به نحوی بازتوليد و صورتبندی مجدد شده اند. مطابق با «اصل بافت»، کوچکترين واحد معناداری «گزاره» است و نه « واژه» و« مفهوم». افزون بر اين، دغدغه های اگزيستانسيلِ ويتگنشتاين نيز در کتاب ريزش کرده است، خصوصا در فقرات ۶.۴ به بعد.سبک نگارش کتاب نيز مبتنی بر شيوۀ گزين نويسی(aphorism) است؛ در تمام آثار ويتگنشتاين اين سبک ديده می شود. برخی از شارحان، از اين حيث ويتگنشتاين را با نيچه مقايسه کرده اند.
* ويتگنشتاين در اين اثر دل در گرو فيلسوفان استعلايی آلمانی مانند کانت و نويسندگان روسی مانند داستايوفسکی است. برخی برای ويتگنشتاين وجوه حکمتی قائل بودند و دکتر مالک حسينی هم در ايران کتابی با عنوان حکمت ويتگنشتاين منتشر کردند. وجه حکمت آميز ويتگنشتاين در اين اثر را شما در چه نگرشی از ويتگنشتاين می بينيد؟
- بله، چنانکه در مقدمه شرح «رساله منطقی- فلسفی» آورده ام، اين کتاب هم از ايده آليسم اسعتلايیِ کانتی نسب می برد، هم از نويسندگان روسی نظير داستايفسکی و تولستوی. وجه حکمت آميز اين اثر نبوغ آميز ويتگنشتاين را بايد در پرداختن او به مقولاتی چون مرگ، معنای زندگی، جاودانگی، ارزش... سراغ گرفت. در بخش انتهايی شرح، توضيح داده ام که مفهوم «زندگی ابدی» به نزد ويتگنشتاين متضمن چه مؤلفه هايی است. چنانکه برخی از شارحان «رساله منطقی- فلسفی» آورده اند، اگر لودويگ جوان در جنگ جهانی اول حضور پيدا نمی يافت و با مرگ مواجه نمی شد و دست و پنجه نرم نمی کرد، به احتمال قوی بخش انتهايی کتاب ( فقرات ۶.۴-۷) را که متضمنِ نکات حکمت آميز است، نمی نوشت.
* بد نيست تکمله ای به سئوال نخستم داشته باشم. در سئوال نخست درمورد اينکه چرا به اين اثر شرح نوشتيد پرسيدم و شما پاسخی داديد. اکنون می خواهم از شما بپرسم که عموما ويتگنشتاين پژوهان چند قرائت بر رساله منطقی – فلسفی ارائه کرده اند؟
- چنانکه در شرح خويش آورده ام، در ادبيات ويتگنشتاين پژوهی می توان ۳ قرائت از «رساله منطقی-فلسفی» را از يکديگر تفکيک کرد و بازشناخت. خوانش اول را « خوانش استعلايی» ناميده ام. مطابق با اين تلقی، «رساله منطقی-فلسفی»، نسب نامۀ کانتی دارد و در مقام صورتبندی سویۀ معناشناختیِ پرسش بنيادينِ کانت است. اگر کانت از حدود و ثغور معرفت و شروط استعلايیِ ضروریِ غير تجربیِ دخيل در پيدايی معرفت سراغ می گرفت، ويتگنشتاين از شروط استعلايی و ضروری ای سراغ می گيرد که سخن گفتن معنادار را امکانپدير می کند. خوانش دوم، «خوانش حلقه وين» است. روايت اين جماعت از «نظريه تصويری معنا»، تفکيک ميان « گفتن» و « نشان دادن» که مهمترين تفکيک کتاب از منظر ويتگنشتاين است، با تلقیِ قائلان به خوانش استعلايی تفاوت دارد. اين خوانش از «رساله منطقی- فلسفی» را می توان خوانش پوزيتيويستی نيز قلمداد کرد. خوانش سوم، «خوانش درمانگرايانه» است؛ اين خوانش در ادبيات ويتگنشتاين پژوهی قدمت ۱۵ ساله دارد. برخی از فيلسوفان آمريکايی که قائل بدين قرائت اند، فقره ۶.۵۴ را فقره محوریِ کتاب می دانند. به نزد ايشان، ويتگنشتاين در اين اثر فلسفی، در مقام نظريه پردازی نيست، بلکه ميان موضوعات و مقولات مختلف فلسفی، در سراسر کتاب در روند و آيند است، بدون اينکه موضعی ايجابی اتخاد کند؛ چرا که «درمانگری»، شيوۀ مختار فلسفیِ ويتگنشتاين است. برای موجه کردن مدعای خود، قائلان به اين قرائت، به شرحه شرحه کردنِ فقرات مختلف متن کتاب پرداخته اند؛ از اينرو برخی بر اين باورند که اين قرائت، سویۀ پست مدرنيستیِ پررنگی دارد. در شرح خود به تفصيل ، اين سه قرائت را به بحث گداشته ام. افزون بر اين، در سلسله جلساتی که تحت عنوان « فلسفه ويتگنشتاين» در پاييز سال ۹۳ در «بنياد سهروردی» در شهر تورنتو برگزار کردم، بدين امر پرداختم. فايل های صوتی اين جلسات اکنون روی سايت شخصیِ من در دسترس است.
* شما در شرح اين اثر فارغ از بحثهای فلسفی که اصولا کسانی که با فلسفه آشنايی دارند بايد بدان بپردازند بحثهايی و حتی نسبتهايی را نيز به بررسی گذاشتيد. مااند آنجايی که ويتگنشتاين درباره زندگی و مرگ سخن می گويد شما از سهراب سپهری بهره برديد و حتی مباحث اگزيستانسياليستی را به بحث گذاشتيد. اين تلفيق و بهره بردن از فضای فکری ايرانيان برای شرح رساله تا چه اندازه می تواند آنچه مورد نظر ويتگنشتاين است را به خواننده ايرانی انتقال دهد؟
- به نظرم اين تلفيق به ميزان چشمگيری به خوانندۀ ايرانی کمک می کند. فراموش نکنيم که من اين شرح را برای مخاطبان فارسی زبان نوشته ام. هر چند زمينه و زمانۀ پيدايی اين کتاب فلسفی، اروپا و حال و هوای جنگ جهانی اول و تحولات منطقی و فلسفی اوائل قرن بيستم در کمبريجِ انگلستان بوده است؛ اما برای ملموس و قابل فهم ساختن و بومی کردن مضامينِ آثاری از اين دست، خوبست، تا حد مقدور و نه به نحو متکلفانه و متصنعانه، از پيشينۀ فرهنگی و فلسفی خويش مدد بگيريم. سالهاست با اشعار و ايده های سهراب سپهری مانوسم؛ چندی پيش کتاب « در سپهر سپهریِ» من که شامل مقالات و مصاحبه های من دربارۀ شعر و عرفان سپهری است، توسط نشر « نگاه معاصر» منتشر شده است. چنانکه در می يابم، مفاهيم «زندگی ابدی» و «زندگی در حال» که در فقرات آخرِ « رساله منطقی- فلسفی» به بحث گداشته شده و از دغدغه های اگزيستانسيلِ ژرفِ لودويگ جوان پرده بر می گيرد، در تناسب و تلائم با برخی مضامينِ اشعار سپهری است؛ از اينرو برای شرح اين فقرات، برخی از آموزه ها و اشعار سپهری را وام کردم و بکار بردم.
* پرسش آخر من از شما اين است که قبلا شما کتابهايی درمورد فلسفۀ ويتگنشتاين منتشر کرديد. آيا درمورد ويتگنشتاين در نظر داريد که بر اساس شرحی که بر رساله منطقی – فلسفی نوشتيد به ديگر آثار وی بپردازيد؟
- پيش از انتشار « ترجمه و شرح رساله منطقی- فلسفی»، دو مجموعه از مقالات خويش درباره فلسفۀ ويتگنشتاين، تحت عناوين « سکوت و معنا» و « زبان و تصوير جهان» را منتشر کرده ام. اميدوارم کتاب " درسگفتارهايی در فلسفۀ تحليلی: با تاکيد بر فلسفه ويتگنشتاين" که فرمت تنقيح شدۀ درسهای من در « مؤسسه معرفت و پژوهشِ» تهران و « دانشگاه مفيدِ» قم است و بيش از ۲.۵ سال است که در نوبت اخذ مجوز است؛ در اولين فرصت منتشر گردد.همچنين، دراين انديشه ام که نظير شرحی که بر «رساله منطقی-فلسفی» نوشتم، شرحی بر « کاوش های فلسفی»، ديگر اثر فلسفیِ مهم و دورانساز ويتگنشتاين بنويسم؛ اگر تدبير با تقدير موافق افتد، در اولين فرصت، بدين مهم همت خواهم گمارد.
برگرفته از روزنامه اعتماد