شنبه 11 بهمن 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

موتزارت يا مرتضی؟ امر به معروف و نهی از منکر از نوعی ديگر، فريبا عادل‌خواه

فريبا عادل‌خواه
يکی از مهم‌ترين دلايل مقاومت مردم در مقابل حکومت و انتقاد به مسئولان همين مسئله انحصاری کردن ارزش‌هاست که جمهوری اسلامی در آن سنگ تمام گذاشته است. بارها از زبان قديمی‌ها شنيده‌ايم که تعادل چيز خوبی است، که هر چيز جای خود را دارد، که مسجد و ميخانه بايد در کنار هم باشد، که هر کسی بايد آزاد باشد به ميل خود انتخاب کند، که چماق تکفير محکوم است

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


فرياد اقای دکتر اباذری در جمع دانشجويان برای تحميل موسيقی برتر ، يعنی موسيقی کلاسيک، با تاکيد برابتذال موسيقی پاپ وانزجارش از مرتضی پاشائی، ناخواسته ياد آمران به معروف و ناهيان از منکری را زنده کرد که در معابر عمومی برای تحميل حجاب به زنان حنجره پاره ميکنند. و خشونت کلام استاد ، که برای به کرسی نشاندن حرف خود از حربه تحقيق وپژوهش استفاده می کند، کمتر از سخافت و سفاهت موتور سوارانی نيافتيم که با حربه خون شهدا به ميدان می روند.

و امروز با توجه به ارامش حاکم بعد از ان جلسه جنجالی، و با هدف حمايت از شهروند و حقوق شهروندی، باز گشت به سخنرانی ايشان را به دلايل عاطفی و حرفه ای لازم ميدانم.هر چند ناجوانمردی است که کارنامه درخشان دکتر اباذری را به ۲۰ دقيقه سخنرانی محدود کنيم و هدف اين مختصر نيز نمی باشد، اما اميد است بتوان به لطف سخنرانی ايشان وبا به چالش کشيدن مقوله ازادی بيان، قدمی هر چند کوتاه در مسير مقابله باانحصار وتعصب برداشت.

دليل عاطفی
به عنوان يکی از اعضای جامعه روشنفکری اين مرز و بوم ميخواهم عذر خواهی کنم نه فقط از خانواده داغدار پاشائی که در غم از دست دادن فرزند خود هنوز اشکهايشان خشک نشده و واقعا سزاوار اين بی حرمتی نسبت به فرزندشان نبوده و نيستند. بلکه می خواهم عذر خواهی کنم به نوعی از تمام لاتها، خوانندگان پاپ، ورزشکاران و نيز از خانم مهوش، خانم هديه تهرانی، خانم مهتاب کرامتی، که با بی سليقگی تمام در مجموعه ای به عنوان عوامل سياست زدائی حکومتهای ديروز و امروز جای گرفته، و با هم همه به يک چوب زده شدند. مجموعه ای آنچنان در هم و بی قد و قواره به اشفتگی تصويری که از طبقات مختلف اجتماعی ، در ذهن بسياری از روشنفکران اين جامعه نقش بسته است. در حالی که اين افراد و نيز اين گروهها نه تنها هر يک دارای تاريخی خاص و مطالباتی متفاوت هستند و نمايندگی قشری از اين جامعه را به عهده دارند، بلکه سهمشان در ايجاد تحولات اجتماعی نسبت به سهم روشنفکران اگر بيشتر نباشد، کمتر به نظر نمی رسد.

هر چند نميتوان به عالم مکتب فرانکفورت به دليل غافل بودن از کوچه و پس کوچه های شهری که در ان زندگی می کند خرده گرفت، اما از نقطه نظر حرفه ای و نيز شهروندی انزجار دکتر اباذری نسبت به بعضی طبقات اجتماعی و اختلاط مباحث غير قابل مقايسه با هم در کلامشان سکوت بر نمی تابد.

دليل شهروندی. جامعه مدنی اقای اباذری تک صدائی است
بدون مقدمه می توان گفت که دفاع اقای دکتر اباذری از متزارت و جنگ وی با مرتضی بی شباهت به نبرد حق عليه باطلی نيست که در حکومت های ايدئولوژيک شاهدش هستيم.

بطور خلاصه ،در تفکر اقای اباذری جای خوب و بد مشخص است و حقيقت و دروغ به راحتی از هم قابل تفکيک می باشد. و به اين ترتيب بسيار طبيعی است که موسيقی متزارت، که موسيقی کلاسيک مفتخراست ، در جای "حقيقت" نشسته باشد، و نوای مرتضی، "پاپ مبتذل"، در جای دروغ.

به نوع تقسيم بندی ايشان ايرادی نيست و نه همچنين به حق ابراز ان که حق ازادی بيان است که خوشبختانه هنوز استادی چون ايشان می تواند در يک جلسه سخنرانی و با استفاده از ميکروفون های دانشگاه از ان بهره برد. چنانچه توانستند به تکرار و با اقتدار بگويند که خواننده "مسخره" است، و موسيقی اش " مبتذلترين" و مردم "ابله" ! گفتند و رسا گفتند از" استفراق" خود، از نفرت و انزجار خود از موسيقی مبتذل پاپ و از خوانندگان ان. هر چند درهمان حال، چند صدا ، تصادفا از جنس ضعيف، را در مقابلشان با تمسخر وتحقير خاموش کردند.

اما انچه مسئله اصلی و سوال شهروند امروزاست، نه حق ازادی بيان و عقيده است، که کسی منکر ان نيست، بلکه انچه به اين نام و تحت عنوان حق ازادی بيان، می توان تحميل کرد. به عبارتی ديگر اعتراض به حق ابراز نظر شخصی استاد نيست بلکه اعتراض به داشتن حق تحکّم و تحميل نظرفردی به ديگران است که مورد سوال قرار می گيرد؛ حق انحصار فکر و انحصار عقيده و سليقه ؛ و نيز حق فحاشی که يک استاد دانشگاه به خود بصورت اگاهانه ولو برای بيدار کردن ضمير خواب الود "ملتی ابله" را می دهد.

در واقع و بدون تعريف حقوق شهروندی، که در اين مختصر نمی گنجد، مسئله مهم اشاره به رفتارهائی است که حقوق شهروندی را خدشه دار ميکند. رفتارهائی که همه از جنس انحصار، تحکّم و فحاشی می باشند.

مگر نه اينکه انحصار، انحصار است و انحصاری کردن موسيقی به هر دليلی که باشد، بمعنای بيرون راندن ديگران از وادی تجربه و ابراز نظرشخصی و تصميم گيری است. ايا اين همان کاری نيست که با قدغن شدن کلاسهای موسيقی در ايران انجام گرفت و باعث شد که موسيقی سر از زير زمينها و يا بالای پشت بام ها در اورد. حال اگر قرار است که کلاسها را دوباره روزی بر قرار کنيم و فقط صدای يک ساز و يک نوع موسيقی از ان بلند شود، چه مشکلی را حل کرده ايم! مگر انحصاررا هم می توان به علمی و غير علمی و يا به سياه و سفيد تفکيک کرد!

متاسفانه انحصار گرائی استاد به موسيقی محدود نمی شود و دامن سياست را هم گرفته است. زيرا استاد به همه اجازه بازی و شرکت در عالم سياست را نميدهد. "سياست واقعی"، البته به نظر استاد، سياستی است که روشنفکران در ان ابراز نظر می کنند و نه قاطبه مردم که جايشان جای ديگری است و کارشان، کار ديگری. و ايده ال استاد اين است که هر کسی کار خودش بار خودش..... در غير اينصورت، اگر اقشار ديگر مانند ورزشکاران و ستارگان پاپ، پای در وادی سياست بگذارند، چيزی به جز سياست زدائی از ان مستفاد نخواهد شد که خواست حکومتهاست و شگرد انها که در نهايت واويلای فاشيسم را در پی خود دارد.

و بالاخره گل سر سبد عرايض استاد اينست که می توان به زور مردم را به راه حقيقت و خير برد، حتی اگر شده با توهين، چون اين "ملت ابله" است و جز اين کلامی را متوجه نمی شود. که اينرا می گويند سبقت از دست راست قطار دگم گرائی دينی و پيشی گرفتن روشنفکر ازادی خواه از متعصب مذهبی، صد البته با حربه علم و پژوهش!

تازه، و بويژه بعد از سخنرانی رئيس جمهور که با شجاعت گفته بودند که به زور نميتوان مردم را به بهشت برد، و نيز سخنان خانم ملاوردی، يکی از مشاوران ايشان که اخيرا مسئله تحکيم پوشش را به نسل جوان بويژه دختران مورد سوال قرار دادند، داشت کبکِمان، به قول سمنانی ها، از تِرِک حاصل در ديوار تعصبات دينی خروس می خواند، که فرياد دکتر اباذری بر عليه موسيقی مبتذل با تکيه بر علم و تخصص، ما را در خماری ديگری فرو برد...

اگر اشاره به علم واموزش به عنوان تنها محک انتخاب درست به ميان آيد، چنانکه حمايت عده ای در همان سخنرانی از استاد با کف زدنشان بيان گر ان بود، بايد، بدون زير سوال بردن جايگاه علم و دانش، به سوال ديگری نيز پاسخ گفت.

و آن اينکه معيار علمی بودن چيست، قاضی کيست و مرزبان کجاست. چه آموزشی خوب است و چه آموزشی بد؟ چه کسی ميتواند بگويد انحصار علمی بهتر است يا انحصار دينی و قدرت اجرائی را چه کسی به دست خواهد گرف؟ برای مثال موسيقی خانم سوگند و اقای محمود کريمی، که اولی در دو ژانر رپ و جاز غوغا می کند و دومی در ژانر مولودی و تعزيه و هر دو در کنار خوش صدائی و حرفه ای بودن، بسيار در کار خود خبره و با سواد هستند، در کجای دسته بندی استاد قرار می گيرند؟

جنگ دکتر اباذری با موسيقی پاپ بی شباهت به نبرد ديگری نيست که در جمهوری اسلامی با جمکران شاهدش هستيم. در واقع به مانند موسيقی پاپ، که عامه پسند، بی ريشه و کوچه بازاری قلمداد می شود و احتمالا کما بيش به همان دلايل، جمکران هم بی اصالت است و در ميان بسياری ازنخبگان حوزه دينی مورد انتقاد. و سه قشر قدر در مقابل جمکران شمشير از رو بسته و سخت می تازند.

يکی از ان سه قشرانحصاراسناد تشيع و بخصوص علم رجال را در دست داشته و به ان می بالد و به همين دليل چوب تکفيرش بر سر ابداع بلند است. گروه دوم حامی تعقل و جنبش اصلاحی است و به غير از عقل بر نمی تابد. و سومين گروه همانها هستند که مصلحت نظام را پاسداری ميکنند ووسايل اعمال قدرت و زور گفتن را به کف دارند.

اما سخنرانی دکتر اباذری و تکيه او به پژوهش علمی برای تاکيد به مبتذل بودن موسيقی مرتضی پاشائی نشان داد که چه سخت است مرز بندی ميان اين سه قشر، و چه راحت می توان گريزی زد از انحصار علم به انحصار عقل، و از اين هر دو به انحصار اهداف سياسی انقلاب در جهت به کرسی نشاندن حرف خود در مقابل چند دانشجوی مستاصل. کاری که استاد کرد.

اما به نظر، جمکران به مانند موسيقی پاپ ريشه در جائی دگر دارد. و نياز به چيزی بيشتر از اسناد اصول گرا، عقل اصلاح طلب و ابزار قدرت حکومت دارد تا بتوان در مقابل پديده هائی از اين نوع ايستاد.

دليل حرفه ای و چماق تکفير پژوهش
بطور خلاصه، منطق دو گانه مورد استفاده اقای دکتر اباذری در ان سخنرانی، منطق دينی ويا منطق ايدئولوژيک بود و به سه دليل ارتباطی با مقوله علوم انسانی و علوم اجتماعی و تحليل ندارد.

۱ـ بر خلاف نظر دکتر باذری، در زندگی اجتماعی، عموما انسانها می توانند چند بعدی باشند. يعنی هم می توانند موتزارت گوش داده و هم مرتضی پاشائی، پايش هم که بيفتد ميتوانند بروند ودر يک جلسه محمود کريمی و يا هلالی شرکت کرده و ضمنا و با عرض معذرت ارام هم بخوابند.

ميان دو سر زنجيره سر سپردگی و عصيان، رنگين کمانی است که روند نشو و نمای انسان و يا فعل و انفعالات او را رقم می زند و به اين ترتيب بار اصلی حرکتهای اجتماعی را به دوش می کشد که دغدغه علوم اجتماعی است. تقسيم موسيقی به حق و باطل يا حق و ابتذال، و تقسيم سياست به واقعی و غير واقعی، همان تقسيم اجتماع است به خودی و غير خودی، به خير و شر، به سياه و سفيد، به کس و ناکس، به دوست و دشمن به... که يک تقسيم بندی ايدئولوژيک است و حذفی است و نه يک تقسيم بندی مرتبط با علوم اجتماعی. اجتماع مکان وصل است و جايگاه معاشرت و همزيستی حتی از نوع اجباری ان، حتی از نوع پر طنش وخشن ان. باضافه اينکه اقای اباذری نگفتند که تعيين معيار خوبی و بدی را به دست کدام علم خواهند داد که از غوغای منافع طبقاتی و قدرت سياسی بر کنار بوده باشد و در اغوش مثلث تحکم، انحصارو فحاشی نيفتد.

يکی از مهمترين دلايل مقاومت مردم در مقابل حکومت و انتقاد به مسئولين همين مسئله انحصاری کردن ارزشهاست که جمهوری اسلامی در ان سنگ تمام گذاشته است. بار ها از زبان قديمی ها، نه فقط انها که در دايره مخالفين نظام جای دارند بلکه موافقان ان، شنيده ايم که تعادل چيز خوبی است، که هر چيز جای خود را دارد، که مسجد و ميخانه بايد در کنار هم باشد، که هر کسی بايد ازاد باشد به ميل خود انتخاب کند، که چماق تکفير محکوم است.

از قديم هم رسم چنين بود که در عروسيها بسياری از دختر های اقشار سنتی بی حجاب ميامدند و در عزا داريها دختر بی چادر با حجاب ظاهر ميشد. در زندگی اجتماعی هم ، اقشار مذهبی عموما خود را از اجتماعی که در ان بسر می برند، نبريده و سعی ميکنند با موج سواری ، که از خصلتهای مهم جمهوری اسلامی است، انها را در نهايت جذب کنند.

سالها پيش از يکی از مداحان اهل بيت در ژاپن شنيدم که دو خواننده مورد علاقه او يکی معين است و ديگری هايده. و حنجره طلائی های جمهوری اسلامی با کپی برداشتن از اهنگهای لوس انجلسی نشان دادند که همه انها با موسيقی پاپ پدر کشتگی ندارند، و مشکلی اگر هست در اکثر مواقع همان مقوله انحصاراست. انحصاری که اگر دامن استاد را اين چنين گرفته است، از بچه حزب اللهی ديگر چه انتظاری است!

وقتی به يکی از بچه بسيجی های دو اتشه می گفتم که ملودی شعری که در هيئت عاشورای شب قبلشان خواندند متعلق به فلان خواننده برون مرزی است، با خونسردی شانه بالا انداخت و گفت : ديديد که چقدر خوب مجلس ما را هم گرم کرد! و در ادامه ميگفت، ما نمی خواهيم مردم موسيقی پاپ را گوش ندهند، ما ميگوئيم يک جائی هم برای اين نوحه امام حسين بگذارند.

و يکی از قدرهای موسيقی، و بسيار مورد ستايش جمع روشنفکری و روشنفکران، که روزی سعادت هم صحبتی را با ايشان دقايقی يافتم، پنهان نمی کرد که اولين تلنگر های موسيقی را مراسم هيئتهای مذهبی در نواجوانی در ذهنش زدند. و با اشاره به برنامه های اينده اش ميگفت که قصد دارد تواشيح را وارد يکی از قطعه هايش بکند، که سخت در انتظارش هستم.

در يک کلام می توان گفت که دغدغه متفکر علوم اجتماعی وصل است و پرهيز از شقه شقه کردن و مثله کردن جامعه تحت عنوان خوب و مبتذل، و يا حقيقت و دروغ.

۲ـ هر چند بر اساس سنت روشنفکری تکرار فرمولهای نقلی و عقلی بمثابه تحليل، پديده جديدی نبوده و ايرادی به ان وارد نيست. اما در مقابل صدای لرزان ان دختردانشجوئی که جرأت کرده بود در مقابل استادان از حق ازادی انتخاب خود بگويد پاسخ اقای اباذری نه فقط ناجوانمردانه که به نظرمان غير قابل دفاع بود! چرا که استاد خوب ميداند تکرار اينکه انسانها بر اساس قالبهای از پيش تعيين شده زندگی ميکنند، و به عبارتی انتخاب نمی کنند و انتخاب می شوند، هم می تواند درست باشد و هم غلط.

در واقع اين فرمول درست است به اين معنا که جوامع بشری انقدر ها هم که فکر ميکنيم غير منتظره نيستند. و نيز همزمان اين فرمول غلط است چرا که بالاخره با وجود قالبهای موجود، همه ما ميدانيم که انسانها همه طالب "آنی" ديگرند، حتی اگر خيالی باشد، که به گفته هانا آرنت نقش خلاق خيال در تاريخ کمتر از عزم استدلاليان نيست. باضافه اينکه روزی نيز همين انسانها از خواب بيدار می شوند و قالب دری کرده و کاری ديگر ميکنند، حال می خواهد در قالبی کوچک ومحدود باشد و يا از نوع اعتراضات قومی و ملی. و اگر جسارت نباشد بايد گفت که مخاطب اقای پاشائی به همان اندازه در انتخابش ازاد است که من در انتخاب مردم شناسی رفتارهای دينی و دکتر اباذری در استادی مکتب فرانکفورت.

۳ـ اما در رابطه با مسئله سياست زدائی و بوی فاشيسم که دغدغه اصلی سخنرانی اقای اباذری بود، کاش بيشترمی گفتند. چرا به يک باره امروز اين اتفاق افتاد و و اين ترس مزمن، که حتی سخن گفتن از ان اينچنين دشوار است برای چيست دقيقا. و برای انتقال خبری با اين اهميت، ايا اين مکان بهترين مکان بود و مرتضی پاشائی بهترين وسيله؟

اگر سياست زدائی يعنی همان پيوند نا مبارک ورزشکاران وخوانندگان و چهره های سينما با حکومت باشد، چطور اين پيوند سر از فاشيسم در می اورد؟ باضافه اينکه، زمانی بوی فاشيسم به مشام دکتر اباذری می رسد که شاهد يکی ديگر از ابداعات حوزه سنتهای دينی و اجتماعی هستيم که مراسم ملی خاکسپاری اقای مرتضی پاشائی تبلور ان بود.

بدين معنا که هر چند سالهاست شاهد نو اوريهای بسيار در مراسم کفن و دفن اموات هستيم، که تحت تاثير دو عامل مهم قرار داشته و دارند که يکی جنگ است، يعنی نياز به حماسه افرينی ملی در هنگام خاک سپاری شهدا، و ديگری جامعه مصرفی ونياز به ابراز وجود و ابراز تشخص . در واقع سالهاست که مساجد سنت ساده زيستی و سرويس رايگان را فراموش کرده اند و بسياری از انها مزّين به آساسنور و سالنهائی با ميزو و صندلی باب طبع عزاداران شهر نشين وطبقات مرفه شده اند. و نيز از فرش زير پا و استکان نعلبلکی صرف چای را اجاره ميد هند، تا حنجره طلائی که بايد اشک مردم را برای عزا داری و در مقابل دوربين های فيلم برداری جانانه در بياورد. وبه لطف همين مراسم عزاداری در مساجد است، يعنی سوم، هفت، چهلم وسال، که حنجره طلائی های جمهوری اسلامی بازارشان گرم است و ارتزاق می کنند. زيرا محرم و صفر و رمضان که چند روزی بيشتر برای عزاداری ندارند. در يک کلام سنت ساده زيستی جای خود را چنان به جلسات دينی مجلل و با شکوه در جمهوری اسلامی داده است که بی صبرانه منتظر سينی خرما در مراسم فاتحه می نشينيم تا ببينيم، که اينبار صاحب عزا چه پذيرائی برای زير دندان مغمومان تدارک ديده است!

اما به غير از مراسم خاکسپاری همايون خرم که به شکل محدودی "رسوای زمانه" او را مردم در هنگام وداع با او در بهشت زهرا خواندند، بايد بگوئيم که در مراسم مرتضی پاشائی اولين بار بود که شاهد همزيستی فاتحه و ترانه، نوای مداحی و روضه در کنار ترانه های پاپ، و بالاخره دست زدن در کنار سينه زنی بوديم، که پا به پای هم بر اتش سوز و گداز درگذشت مرتضی پاشائی دميده و پير وجوان، هيئتی های ديروز و طرفداران جامعه مدنی امروز را با هم، هم دل و هم نوا کردند.

و نيز در کنار تحليل بسيار خوب سرگه بارسقيان در رابطه با اهميت مراسم مرتضی پاشائی ، می توان به عدم انحصاری بودن ان اشاره کرد. نبود برنامه ريز و برنامه گردان وشريک بودن همه سليقه ها در کنار هم برای مراسم وداع با مرتضی.

حال اگر تمام اين علائم که نشان از حرکت و پويائی است در جامعه، بوی فاشيسم به مشام می رسانند که ارام ارا م خيز برداشته و قصد غافلگير کردنمان را دارد، بايد اعتراف کنم که در ترجمه گم شده و احتياج به يک مفسر و يا مترجم دارم.

و در پايان، با معذرت از استاد ونيز، از تکرار بايد بگويم، نميدانم چند نفر از شهدا برای دو متر پارچه و زلف پريشون دختر همسايه به جبهه رفته باشند، اما بعيد ميدانم که دغدغه تجزيه و تحليل علمی برای اولويت سازی باشد و يا برای برتريت گزينی انجام گيرد، و در نتيجه، برای بلند کردن چوب تکفير يا ابتذال بر سر موسيقی پاپ حتی از نوع بسيار "مبتذل" ان! بعيد ميدانم!


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016