گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
1 بهمن» مذهب شيعه، ريشه از خود بيگانگی ايرانيان (بخش پنجم)، جلال ايجادی18 دی» تروريسم اسلامی و کشتار هنرمندان در پاريس، جلال ايجادی
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! آزادی بيان از نظر قانونی و جامعهشناسی محدوديت ندارد، جلال ايجادیتمام سياستها و اتوريتههای سياسی و روحانی موجود در جامعه قابل انتقاد میباشند، آزادی بيان محدوديت ندارد و ناآگاهی مردم و نخبگان، توجيهی برای خاموش کردن انتقاد نمیباشد. انتقاد از مذهب بنابر قانون حقوق بشری مجاز است و از نظر جامعهشناسی هر دينی بهعنوان پراتيک و منافع افراد و اعتقادات غيرعقلانی قابل نقد است
کنوانسيون حقوق مدنی-سياسی سازمان ملل (۱۹۶۶) از معتبرترين اسناد حقوق بشری است که مانند «اعلاميه جهانی حقوق بشر»، تنها جنبه سفارش و توصيهای ندارد. منظور اين که برای دولتهايی که عضو اين کنوانسيون جهانی هستند، احترام و رعايت مفاد و درونمايه و استانداردهای آن اجباری است و به نوعی همچون قانون کشوری بشمار می آيد. در مادهی ۲۰ اين کنوانسيون آمده است که تبليغ جنگ و خون ريزی يا اشاعه ايدئولوژی ضد حقوق بشری و ترغيب افراد به تنفر قومی و نژادی يا ترغيب به خشونت عليه دينداران ممنوع است و طرح چنين مضامينی، در زمره «محدوديتهای آزادی بيان» است. به عبارت دقيقتر و روشنتر اين گونه تبليغات نه در مقوله آزادی بيان و انديشه، بلکه در مقوله تبليغ و ترغيب ايدئولوژی ضد بشری و نژادپرستانه قرار می گيرد و از نظر حقوق بشری جرم محسوب می شوند. تبليغ برای جنايت و کشتار و تائيد کشتار انسانها جرم است و در راستای آزادی بيان قرار نمی گيرد. نکته مهمی که بايد بدان توجه نمود اين است که ماده ۲۰ کنوانسيون به هيچ ربطی با «انتقاد بی پروا و نقد راديکال» يا تمسخر و هجو باورهای مذهبی ندارد. بلکه اعمال محدوديت بر گفتهها يا نوشتههايی را در نظر دارد که بطور مشخص «نفرتپراکنی» عليه انسانها می کنند و گروهی را عليه گروه ديگر و انسانی را عليه انسان ديگر تحريک می کنند. چاپ و انتشار گفتههای نژادپرستانه يا سخنان همجنسگراهراسانه يا گفتار برای جنگ مذهبی يا گفتار در ستايش نازيسم از جمله مواردی است که برای تمامی آزادیخواهان و طرفداران حقوق بشر غيرقابل قبول است. بعنوان نمونه در قانون فرانسه تبليغ برای نفی «هولوکاست» يعنی نابودی شش ميليون انسان يهودی آزاد نيست. با توجه به روح اين قانون تبليغ خشونت عليه دينداران و گروههای قومی و ايجاد تنفر عليه شرافت و زندگی انسانی اعضا جامعه بشری ممنوع است. قانون لائيسيته ۱۹۰۵ فرانسه دو نهاد دين و دولت را از يکديگر جدا کرد و مديريت آموزش و اجتماع را به سياست و نمايندگان انتخابی ملت سپرد و در همان زمان اعلام کرد که همزيستی اديان و وجود و فعاليت اديان حق آنان است، ولی دولت و اقتصاد کشوری و مديريت جامعه از آن آنان نيست، اصل در اجتماع انسانی آزادی اعتقاد دينی و آزادی ناباوری است و بالاخره اصل انتقاد يک قاعده است. در قانون اساسی فرانسه منتشر شده در ۱۹۵۸ نيز از بيان آزادی کامل صحبت نموده و هر مورد اعتراضی را به قانون و دادگاه رجوع می دهد. در قانون فرانسه ماده «بلاسفم» يا به طنز و سخره گرفتن خدا و مذاهب و پيامبران، بعنوان يک ممنوعيت، وجود ندارد. در اين قانون ماده ای که انتقاد به دين و به سخره و به نيشخند گرفتن آن را جرم بداند، موجود نيست. بدنبال انتشار کاريکاتورهای دانمارکی در سال ۲۰۰۷ توسط نشريه «شارلی ابدو»، سازمانهای اسلامگرا تحت عنوان بی احترامی به پيامبر اسلام بدادگاه فرانسه شکايت نمودند. قضاوت دادگاه شارلی ابدو در سال ۲۰۰۸ مبتنی بر آزادی و عدم محکوميت شارلی ابدو بود زيرا دادگاه تشخيص داد که انتقاد از دين و انتشار فکاهی در باره پيامبر اسلام در تناقض با قانون نيست و يک سليقه هنری و نظری است. از نظر منشور حقوق بشر و قانون فرانسه، شريعت و قواعد اسلام، قانون جهان نيست. اگر قانون مرجع کشوری قانون اساسی آن کشور و مجموعه قوانين جزائی آن است تلاش برای تحميل اسلام با زور و ترور و ايجاد ترس جز توتاليتاريسم چيز ديگری نيست. مسلمانان شهروندانی می باشند که از تمام حقوق سياسی و مدنی خود برخوردارند ولی بعنوان يک اقليت نمی توانند شريعت خود را به فرانسه تحميل کنند و بعلاوه بايد بپذيرند که دين و پيامبرشان می تواند مورد طنز و انتقاد قرار گيرد، عدم پذيرش اين اصل آزادی انتقاد، جز عدم بردباری مسلمانان چيز ديگری نيست. در فرانسه بخشی از مسلمانان در عمل اين اصل را پذيرفته اند ولی بسياری ديگر بلحاظ فقدان يک فرهنگ دمکراتيک و لائيک اين امر را قبول ندارند. ايرانيان بسياری نيز به خاطر آسيب ديدگی مذهبی ذهنيت خود اين اصل انتقاد آزاد را قبول نداشته و با صد «اما و اگر» در کردار در برابر روح «شارلی ابدو» صف آرائی می کنند و با بت سازی و ايدئولوژيک نمودن «توده» و مخالفت با «اهانت به اعتقاد توده»، با عقب ماندگی به کرنش در برابر دين و خرافات روی می آورند. اين نخبگان سياسی و فرهنگی ايرانی که در برابر تجاوز اسلام به ايران سکوت کردند و اسارت و تجاوز به زنان ايران توسط قشون عرب در زمان عمر را پنهان ساختند و خشونت مستولی بر قرآن و تبعيض در قبال زنان را لاپوشانی کردند، حالا نيز ضديت اسلامگرائی با آزادی فکر را نمی فهمند و بجای دفاع از آزادی بيان و قانون دمکراسی، عليه «زياده روی شارلی» حرف ميزنند. دين يک پديده جامعه شناسانه است و بنابراين تاريخی و اجتماعی و زمينی ميباشد. دين را انسانها می آفرينند و هرگز جنبه آسمانی و قدسی ندارد. به اين لحاظ دين از نظر جامعه شناسی فاقد تقدس است و ارزش ها و اعتقادی که برای ديگران يا توده يا يک ملت مقدس است، برای جامعه شناسی يک امر غير مقدس و قابل مطالعه و قابل انتقاد است. از يکسو جامعه شناسی دين را در پراتيک اجتماعی افراد و در رابطه با ساختار آن و وزنه آن در جامعه، مورد بررسی قرار ميدهد. از سوی ديگر جامعه شناسی در عرصه مفاهيم، به اجزای نظری و تئولوژيک دين پرداخته، به بررسی ساختار آن و مشخصات ايدئولوژيکی و فقهی آن دست زده و رابطه اين مشخصات با جايگاه انسان و امر آزادی انسان را به تحليل و نقد می کشد. جامعه اسلامی بر پايه الگوی قرآنی و منطق سياسی اسلامی، جامعه ای خشن و تبعيض گرا و ناعادلانه است. الگو و ديدگاه اسلامی در تناقض با دمکراسی و تمدن و ديگر انديشی و بردباری است. روشن است که اين ويژگی ها از نظر جامعه شناسی قابل بررسی است. بعلاوه نادانی و عقب ماندگی توده ها تقدسی نمی آفريند و مانع نقد و مبارزه عليه خرافات نمی تواند باشد. تمام سياستها و اتوريته های سياسی و روحانی موجود در جامعه قابل انتقاد می باشند، آزادی بيان محدويت ندارد و ناآگاهی مردم و نخبگان، توجيهی برای خاموش کردن انتقاد نمی باشد. انتقاد از مذهب بنابر قانون حقوق بشری مجاز است و از نظر جامعه شناسی هر دينی بعنوان پراتيک و منافع افراد و اعتقادات غير عقلانی قابل نقد است. برچسب تهاجمی «اسلام هراسی» که حربه ايدئولوژيک اسلام گرايان و روشنفکران آسيب ديده است نبايد افراد منتقد را مرعوب نموده و آنها را به فراموشی آزادی فکری بکشاند. در جامعه افکار گوناگون، سليقه های گوناگون، ادبيات گوناگون و بيانهای گوناگون وجود دارد. کدام اتوريته و مرجع تعيين کننده مناسب ترين کردارها و سليقه هاست؟ تنها مرجع، حقوق بشر و مسئوليت فرد و آزادی انديشه است. افراد آزادمنش واژه های گوناگون دارند و آنها متناسب با فرهنگ خود و نوع نگرش خود و ميزان جسارت و صراحت خود و تربيت و آموزش خود، گويش خود را تنظيم می کنند و نيازمند «آقابالاسر» نيستند. کسانی هستند که با مذهب و خرافات ساخته اند و چيزی نمی گويند و کسانی وجود دارند که از دين و خرافات به لحاظ حساسيت و گرايش فرهنگی خود رنج می برند و با صراحت انتقاد خود را بيان می کنند. حال آيا گروه اول بايد تعيين کننده «اخلاق» گروه دوم باشد؟ زبان هنری شارلی ابدو نقد تمام مذاهب و مقدسات رايج و عاميانه اجتماع است. اين گونه هنرمند از آنجا که احساس مسئوليت هنرمندانه دارد و دارای سليقه و ذوق خاص خويش است، تمايل خود را با نقاشی و کاريکاتور و طنز و تمسخر نشان می دهد و او زبان ويژه خود را دارد. تعيين کننده اين کار هنری، نه پيامبر اسلام و قرآن اوست، نه آيت الله و نوانديش مذهبی است، نه درس اخلاق روشنفکران و نخبگان چپ و راست جامعه است و نه سطح فرهنگی توده هاست. اين کار هنری به «کنترلچی» نيازمند ندارد و تنها به اعتبار حساسيت فرهنگی و مسئوليت انسانی خود هنرمند است که عرضه ميشود و پرخاشی به آسيب ها و اتوريته ها و مقدسات است. اسلام از ابتدا تا امروز سياسی بوده و هست و خواهد بود. سياست اسلام جز ظلم و تبعيض و اشغال چيز ديگری بهمراه نداشته است. البته تفاسير از قرآن نيز متنوع بوده و خواهند بود، ولی از تفسير «داعش» و خمينی تا تفسير «لطيف و رحمانی»، همگی با آزاد فکری و انتقاد آزاد مسئله دارند. اسلام، هم در متن قرآنی و در سنت خود حامی خشونت است و بعلاوه در طول تاريخ اين دين از يکسو مورد استفاده اپوزيسيون و مخالفان قرار داشته و از سوی ديگر در خدمت منافع طبقه بالائی ها و قدرت سياسی داخلی و نيز قدرت های بين المللی قرار گرفته است. دولت ها و نيروهای سياسی آمريکا، عربستان سعودی، انگلستان، ايران، ترکيه، عراق، پاکستان و...در گذشته و در تاريخ معاصر بيشترين استفاده را از اسلام کرده اند. بنابراين اسلام در منشا مضمونی خود و در تاريخ خود، يک نيروی مخرب وواپسگرا بوده است و هرگز حقانيت و مشروعيتی برای اعمال نظر ندارد و جامعه بشری نسبت به همه اديان و ايدئولوژی ها و از جمله اسلام بايد روحيه انتقادی خود را حفظ کند. ديروز نازيسم و استالينيسم و امروز يکبار ديگر اسلام در پی سرکوب فکری و هنری جامعه بشری و نخبگان مترقی و آزاد منش می باشد. هنرمند و روشنفکر پيشرو و آزاد منش نمی تواند چشم خود را ببندد. دفاع از حقوق بشر و انسانيت، مستلزم نقد دين اسلام و آزادی بيان است. ــــــــــــــــــــــ جلال ايجادی Copyright: gooya.com 2016
|