گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
6 بهمن» ميراث ماندگار بازرگان؛ اصالت، صداقت و حُريت، گفتوگو با سروش دباغ1 بهمن» مصاحبه با سروش دباغ به مناسبت انتشار ترجمه رساله - منطقی ويتگنشتاين
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! قرآن، اهانت و "دیگری"، سروش دباغکشیدن کاریکاتورهای پیامبر گرامی اسلام، به نزد کثیری از مسلمانان، امری اهانتآمیز است. با تفکیک میان "آزادی بیان" و "آزادی اهانت" از یکدیگر، باید اولی را برگرفت و از رواییِ اخلاقی آن دفاع کرد، در عین حال دومی را فرو نهاد و آن را غیراخلاقی انگاشت
دوست کشیش مسیحیای دارم که باپتیست است و به لحاظ الاهیاتی با آموزههای کلیسای کاتولیک همدلی ندارد و به کلیسای انگلیکان نزدیک است. اخیرا از او شنیدم که هر چند به لحاظ الاهیاتی با پاپ فرانسیس اختلاف نظر جدی دارد، اما با این سخن او مبنی بر توهین آمیز بودنِ عمل نشریۀ «شارلی ابدو» کاملا همدل است و بر خلاف کسانی که این سخنان پاپ را متضمن نقضِ آزادی بیان و دفاع تلویحی از تروریستها قلمداد کرده، معتقد است پاپ فرانسیس با آزادی اهانت مخالفت کرده و آنرا متضمن نقض کرامت انسانی انگاشته، نه با آزادی بیان. افزون بر این، باید عنایت داشت که دایرۀ مصادیق اهانت، امری فرهنگی است و «وابسته به سیاق» و نه جهانشمول. وقتی عقلای قوم و گروهی، به نحو اغلبی امری را توهین آمیز قلمداد میکنند و در این باب به تفکیک میان «طنز» و «توهین» باور ندارند، باید آنرا جدی انگاشت و مطمح نظر قرار داد؛ امر توهین آمیز علی الاصول میتواند از سیاقی و فرهنگی به سیاق و فرهنگی دیگر تغییر یابد. البته باید جامعۀ مسلمانان را به احراز هاضمۀ فراخ دعوت کرد، اما، این امر مانع از این نمیشود که این جماعت ۱. ۵ میلیاردی، رفتار و کنشی را به نحو اغلبی و اکثری ناروا و موهن قلمداد کنند. این امر که قاطبۀ مسلمانان (اعم از اهل سنت و شیعیان) با به تصویر کشیدن چهرۀ پیامبر هیچ بر سر مهر نیستند، امری است که به تعبیر فیلسوفان اخلاق، «خصوصیت اخلاقا مربوط» است و باید در داوری اخلاقی ما در این باب، به حساب آید و لحاظ شود، فارغ از اینکه از منظر یک مسلمان به این ماجرا بنگریم یا یک مسیحی و یا یک خداناباور. هنگامیکه این جماعت با به تصویر کشیدن همدلانۀ پیامبر اسلام موافق نیستند، روشن است که تا چه میزان از کشیده شدن تخفیف آمیزِ تصویر پیامبر آزرده میشوند و میرنجند. آن زمان مجال و حضور ذهن کافی برای پاسخ دادن نداشتم، خصوصا که سیاق آیه را ندیده بودم. در ادامۀ این نوشتار میکوشم تلقی خویش از آیۀ فوق را با مد نظر قرار دادن مضامین این آیه و استشهاد به برخی دیگر از آیات قرآن تبیین کنم. اولا آیه فوق در مقام اتخاذ موضع دربارۀ اعتقادات دیگر ادیان، اعم از مسیحیان، یهودیان، بوداییان و همچنین خداناباوران نیست، بلکه در آن دربارۀ «جهنمیان» سخن رفته، کسانی که چشم و گوششان کور و کر است و باطن کژ و کوژی دارند و نسبت به حقیقت گشوده نیستند و ضمیرشان تیره و تار شده است. همین معنا در برخی دیگر از آیات قرآن نیز به بحث گذاشته شده: «أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلا. أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلا» از منظر قرآن، چون کافران از موهبتِ سمع و بصر و قلب خویش بهرۀ وافی نبرده و قدر آنرا ندانسته، به لحاظ وجودی به مرتبت پایینتر از چارپایان تنزل پیدا کردهاند. جهنمیان و کافران کسانیاند که هوای نفس را اله و مقتدای خوش قرار داده و از آن تبعیت میکنند، جماعتی که پردهای بر قلبها و چشمهایشان کشیده شده و عالماعامدا پای روی حقیقت گذاشتهاند، کسانی که چشمِ باطن بینشان کور شده و به ندای وجدان خود وقعی نمینهند و فی المثل از خوردن مال یتیم خم به ابرو نمیآورند: ثانیا، برای فهم بهتر منطق قرآن، باید میان «کفر فقهی» و «کفر قرآنی» تفکیک کرد. نه هر که کافر فقهی است و غیر مسلمان، لزوما کافر قرآنی است و جهنمی؛ که اگر کسی مجدانه و صادقانه از پی حقیقت روان گردد و به نتایجی دیگربرسد، کافر قرآنی نیست و جهنمی محسوب نمیشود، بلکه کافر قرآنی کسی است که وجدان خود را زیر پا بگذارد و از پی مشتهیات نفسانیِ عنان گسیخته روان گردد؛ کسی که حساسیتهای اخلاقی و معنویاش بالمره از میان رخت بر بسته؛ در غیر اینصورت آیاتی نظیر آیات ذیل در قرآن بیوجه میگردد: «وأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى» آنچه انسان بدست میآورد، محصول تلاش و جدّ و جهد اوست؛ همچنین در آیۀ اول تصریح شده که خداوند تکلیف فوق طاقت نمیکند. برخی از مفسران گفتهاند که مفهوم طاقت در این آیه، اعمّ از طاقت بدنی و ذهنی است. مدلول این سخن این است که کسی علی الاصول میتواند مسلمان نباشد، مسیحی نباشد، دیندار نباشد و در عین حال «کافر قرآنی» به حساب نیاید. «جهنمی» و «کافر» به روایت قرآن، کسی است که به تعبیر فیلسوفان اخلاق، «کوررنگی اخلاقی» دارد و حساسیتهای اخلاقیاش از بین رفته و به ندای وجدانش پاسخ نمیدهد و به رغم اینکه حقیقتی بر او مکشوف شده، بدان اعتنا نمیکند، در غیر اینصورت، انسان دغدغه مندِ گشوده به حقیقت، ولو اینکه به نتایج دیگری برسد و حتی از دایرۀ ادیان خارج شود، لزوما کافر قرآنی نیست. چنانکه در مییابم، به کار بستن تعبیر «چارپایان و پایینتر از آن» برای جهنمیان، کم و بیش معادل تعبیری است که امروزه در زبان عرفی دربارۀ کسی که فی المثل فرزند خود را شکنجه میکند و یا از پسرکان نابالغ سوء استفادۀ جنسی میکند ویا انسان بیگناهی را سر میبرد، بکار میرود. بارها شنیدهایم که وقتی در رسانهها، خبری دربارۀ چنین کسانی منتشر میشود، گفته میشود چنین فردی از حیوان پستتر است. تعبیری که در قرآن دربارۀ جهنمیان (و نه پیروان ادیان دیگر و کافران فقهی) بکار رفته متضمن همین معناست. بگذریم از اینکه، مصادیقِ مفاهیمی چون «عدالت»، «اهانت»، «عفت»، «ظلم»... اموری عرفی و فرهنگی است و برای احراز آنها نباید دچار خطای «زمان پریشی» شد و به نحو مکانیکی معیارهای امروزین را برای فهم حدور و ثغور این مفاهیم و مصادیق آنها در آن دوران بکار گرفت. هیچ مشخص نیست در جامعهای با مختصات جوامع و رسوم قبیلگیِ آن روزگارِ عربستان که در آن خشونت ورزی همعنان با دشنه و شمشیر و خونریزی و ستاندن جان کسی از قبیلۀ دشمن بوده، ولو اینکه آن فرد مشخصا مرتکب جرم و خبطی نشده بود، زمانهای که در آن هویت شخصی و تفرّد محلی از اعراب نداشت و مردمان به صورت «امت» گرد هم آمده بودند و نشانی از مفاهیم مدرنی چون «ملت- دولت»، «خودآیینی» و «تفکیک قوا» در آن یافت نمیشد، بکار رفتن تعابیری چون «اولئک کالانعام بل هم اضلّ»، مصداق امر توهین آمیز قلمداد میشده است. برخی از دستاوردهای نیکوی بشر در سدههای اخیر، خصوصا «اعلامیه جهانی حقوق بشر»، نباید بر داوریهای اخلاقیِ ما دربارۀ تحلیل چگونگی مناسبات و روابط در هزار و چهارصد سال پیش سایه افکند و رهزنی کند. مؤلفهها و مصادیق مفاهیمی چون عدالت واهانت و خشونت قویا تخته بند زمان و مکان است و میتواند از عصری به عصری دیگر تغییر یابد، بدون اینکه خللی در بایستگی و خوبیِ جهانشمول عدالت و بدیِ اهانت پدید آید. در واقع، به تعبیر فیسلوفان اخلاق، میتوان از اتّصافِ «عدالت» به وصف خوبی و اتّصافِ «اهانت» به وصف بدی در عمومِ سیاقهای اخلاقی سراغ گرفت، هر چند مؤلفهها و مصادیق مفاهیم عدالت و اهانت میتوانند از عصری به عصری تغییر یابند. افزون بر این، قرآن به صراحت مسلمانان را از دشنام دادن به کسانی که به جای خداوند امور دیگری را میپرستند، منع کرده است، همچنین از به سخره گرفتنِ دیگران و آزار و اذیت ایشان با بکار بستن عناوین و القابی چند. چنین آیاتی آشکارا از مواجهۀ این متن مقدس با «دیگری» و انسانهای گوشت و پوست و خوندارِ پیرامونی و پاسداشت حرمت ایشان پرده بر میگیرد: «و کسانى را که به جاى خداوند مىپرستند، دشنام ندهید، چرا که از سر دشمنى و نادانى خداوند را دشنام مىدهند، بدینسان عمل هر امتى را در چشمشان آراستیم، سپس بازگشتشان به سوى پروردگارشان است و او ایشان را از [حقیقت] کار و کردارشان آگاه مىسازد.» «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن یَکُونُوا خَیْرًا مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاء مِّن نِّسَاء عَسَى أَن یَکُنَّ خَیْرًا مِّنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ وَمَن لَّمْ یَتُبْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» در برخی از آیات، به بندگانی بشارت داده شده که اقوال گوناگون را میشنوند و سپس از بهترین آنها تبعیت میکنند. همچنین به مسلمانان توصیه شده که با عموم اهل کتاب به نیکی مباحثه و مجادله کنند و بر این امر تاکید نمایند که خدای مسلمانان و خدای یهودیان و مسیحیان یکی است: «وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْنَا وَأُنزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» از مجادلۀ احسنِ با اهل کتاب که بگذریم، در سورۀ مزّمل که در اوائل بعثت نازل گشته، به پیامبر توصیه شده که در مقابل سخنان تلخ و گزندهای که میشنود، صبوری پیشه کند و از گویندگان فاصله بگیرد، همین و نه بیشتر: در سورۀ فرقان نیز در اوصاف «عباد الرحمان» گفته شده، اگر جاهلان ایشان را مورد خطاب قرار دهند، کریمانه از آن در میگذرند و جز سلام پاسخی نمیدهند: در سورۀ نساء، همچنین سورۀ انعام هم به مؤمنان توصیه شده هنگام مواجهه با کسانیکه آیات خداوند را استهزاء میکنند، مجلس را ترک کنند و از گوینده اعراض کنند و روی برگردانند؛ همین و لا غیر. حتی توصیه به پاسخ دادن و محاجه کردن و برافروخته شدن هم نشده، چه رسد به برخورد فیزیکی و احیانا ضرب و شتم: به نزد جمهور فقها، اگر کسی به پیامبر اسلام اهانت کند و یا از دایرۀ اسلام خارج شود، به تعبیر فقهی «مرتدّ» و «سابّ النبی» قلمداد میشود و مجازات اعدام در انتظار اوست. اما، این امر که پارهای از دشنامها و اتهاماتی که متوجه پیامبر بوده درمتن قرآن گنجانده شده، همچنین عنایت در آیاتی نظیر آیات فوق بیانگر این امر است که از منظر قرآن، به لحاظ حقوقی و قضایی، مجازاتی در انتظار شخصِ مرتد و اهانت کننده (در بحث کنونی فردی که کاریکاتور کشیده) نیست. منطق قرآنی در این میان عبارتست از خویشتنداری و صبوری و شکیبایی پیشه کردن و عبور کردن و همنورد افقهای دور شدن: به صبر کوش توای دل که حق رها نکند چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی در واقع، از آنجاییکه مصادیقِ «کافر قرآنی» در سرای باقی مشخص میگردد و تشخیص آن بر عهدۀ خداوند است و بس، آثار و نتایج دنیوی و اینجایی بر این عنوانِ قرآنی مترتب نمیشود. چه بسا مسلمانانی که کافر قرآنی باشند، چه بسا غیر مسلمانانی که کافر قرآنی نباشند؛ علی ایّ حال تشخیص این امر بر عهده خداوند است؛ امری که اخروی است و نه دنیوی. حال آنکه «کافر فقهی»، ملاک و معیارهای عینی و این جهانی دارد؛ امری که فقها متکفل تبیینِ حدود و ثغور آناند. افزون بر این، از منظر قرآن، هر چند از منظر اخلاقی، اهانت کردن و دشنام دادنِ به اعتقادات مسلمانان امری خطا و ناموجه است، اما از منظر حقوقی، مجازاتی درانتظار فرد اهانت کننده نیست. بنابرآنچه آمد، میتوان چنین نتیجه گرفت که کشیدن کاریکارتورهای پیامبر گرامی اسلام، به نزد کثیری از مسلمانان، امری اهانت آمیز است. با تفکیک میان «آزادی بیان» و «آزادی اهانت» از یکدیگر، باید اولی را برگرفت و از رواییِ اخلاقی آن دفاع کرد، در عین حال دومی را فرو نهاد و آنرا غیر اخلاقی انگاشت. در آیۀ محل بحث، اهانتی به اعتقادات پیروانِ دیگر ادیان و خداناباوران نشده، بلکه بر اوصاف جهنمیان تاکید رفته است. با تفکیک میان «کافر فقهی» و «کافر قرآنی»، همچنین مدّ نظر قرار دادن دیگر آیات قرآن، میتوان دریافت که مراد از «جهنمی» در آیۀ سوره اعراف و آیاتی از این دست، کافر قرآنی است و نه کافر فقهی؛ کسی که گشودگیِ نسبت به حقیقت را از دست داده و حساسیت و وجدان اخلاقیاش فروخفته و مرده است. همچنین، توصیۀ قرآنی در مقام مواجهۀ با شخص دشنام دهنده و استهزاء کننده، عبارتست از صبوری و خویشتنداری پیشه کردن و عبور کردن، نه ضرب و شتم و آزار و اذیت جسمی و تعقیب حقوقی و قضایی. [نسخه پیدیاف مقاله با ارجاعات و زیرنویسهای آن را از اینجا دریافت کنید] Copyright: gooya.com 2016
|