گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان![]()
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
23 آذر» در ستايش زبان غيرريايی و نکوهش "روشنفکر ايرانی شيعه" رياکار، نیکآهنگ کوثر12 آذر» آب زلال که رفت بالا، عطا، ابوعطا خواند، شيعهسالاری يا شيههسالاری؟ نیکآهنگ کوثر
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! فائزه هاشمی: دختر پدرخوانده یادداشت نیک آهنگ کوثر در سایت خودنویسهمکاری یکساله من با فائزه هاشمی، تجربه بسیار جالبی بود. روزنامهی زن، در نوع خودش کمنظیر بود و فرصتی برای بررسی بهتر وضعیت زنان در جامعهی مردسالار و پدرسالار ایران. میتوانم بگویم که این روزنامه، نسبت به بقیه رسانهها بسیار آزادمنشانهتر اداره میشد و اگر گاهی جلال رفیع و دایی فائزه به دفتر روزنامه سر نمیزدند، هیچ اثری از سانسور در روزنامه قابل مشاهده نبود. وقتی روزنامه را تعطیل کردند، بسیاری از بزرگترهای خاندان رفسنجانی خوشحال بودند. روزی در بهمن ۷۷، دو ماه قبل از توقیف روزنامهی زن، محسن هاشمی در دفترش در شرکت مترو به من به خاطر «از راه بهدر کردن فائزه» اعتراض کرد. میگفتند فائزه دارد فشار را روی خانواده زیادتر میکند. من و همکارانم بعد از تعطیلی به دفتر روزنامه میرفتیم، تا اینکه یکروز فائزه همهی ما را جمع کرد و گفت دارد برای پیدا کردن راه حل برای باز کردن روزنامه به دفتر پدرش میرود... وقتی فائزه از دیدار با پدرش برگشت، دیگر سیمای دختر مستقل سابق را ندیدیم. قافیه را باخته بود...یکی از همکاران به شوخی با صدایی که فقط دو سه نفر میتوانستند بشنوند گفت: «باباجون دخترش رو به راه آورد». بعد از تلاش ناموفق در جشنواره مطبوعات ۸۸، همه چیز عملا تمام شد و مدیر مالی روزنامه که مردی حدودا ۶۰ ساله و شیرازی بود و به فائزه به شوخی میگفت «خانم رئیس» (منظورش رئیس فاحشه خانه بود*)، بخشی از حقوق خبرنگاران و طراحان را پرداخت کرد و والسلام...نامه تمام... دو سه بار دیگر فائزه را دیدم...یک بارش در تابستان ۷۸ بود که یکی از دوستانش را از زندان بیرون کشیده بود و در دفتر روزنامه نشاط، آن زندانی سابق، با زندانی سابق دیگری (فرزند یکی از نمایندگان مجلس) رو در رو شد. فرزند نمایندهی مجلس دادش در آمد، چون دوست فائزه گویا در هنگام بازجوییهای بازداشتگاه توحید، بر علیه او و شاید ۵۰ نفر دیگر اعتراف کرده بود... سالها گذشت تا اینکه بعد از خرداد ۸۸ یکی دو بار با خودش و بارها با فرزندش حرف زدم. یک بار، بحث با فرزندش بر سر «دایی مهدی» طولانی شد. این اعتقاد عمیق در ذهن نوه هاشمی رفسنجانی وجود داشت که «دایی» قربانی خبرسازیهای منفی است و از دولت احمدینژاد بسیار پاکتر است. ماجرای پرونده کانادا را مطرح کردم. گفتم اگر مهدی بیگناه است، چقدر خوب میشود که از خودش در دادگاهی کانادایی که هیچ ربطی به جمهوری اسلامی ندارد دفاع کند تا یکبار برای همیشه به همه دنیا ثابت شود که خطاکار است و یا خطایی مرتکب نشده و چیزهایی که علیه مهدی هاشمی بهرمانی گفته شده، دروغ است... حداقل فایده این گفتگوها این بود که فرزند فائزه دو روز پیش از اینکه عباس یزدانپناه یزدی، جوابیهای به خودنویس بفرستد، به من خبر داد که مهدی متن جوابیه را به او داده است تا بخواند. من از محتوای جوابیهای که قرار بود دو روز بعد برای ما فرستاده شود باخبر بودم. این ثابت میکرد که مهدی، نه تنها همه ریزهکاریهای خودنویس را میخواند، بلکه از اتهامات علیه خودش و همچنین متن احضاریه دادگاه عالی استان انتاریوی کانادا آگاه بود. حدود دو سال بعد که پرونده مسیری دیگر را طی کرد، مهدی هاشمی برای «راستی آزمایی» باید به دفتری در نزدیکی مرکز قدیمی بیبیسی فارسی در بوشهاوس میرفت. فائزه تصادفا در لندن بود...همزمان با المپیک ۲۰۱۲...گویا حضور فائزه در کنار برادرش در مستندات آن جلسه ثبت شده اما وکیل شاکی نسبت به این مساله اعتراض میکند و دختر هاشمی رفسنجانی مجبور به ترک محل میشود. این در حالی بود که ادعا میشد فائزه به کل از ماجرای پرونده برادرش بیاطلاع است. نمیدانم آیا یکبار هم که شده، مستندات دادگاه را از برادرش گرفت که بخواند؟ حمایت خواهر از برادر، قابل درک است، اما چیزی که قابل درک نیست، باور کردن «حقیقت جویی» او از سوی حامیانش است. آیا فائزه با وجود حجم بسیار زیاد مدارک مرتبط با دریافت رشوه، برادر خود را کماکان بیگناه میداند؟ این روش و منش، من را یاد خانواده کورلئونه در مجموعه فیلمهای پدرخوانده میاندازد... یکی از کسانی که با فائزه در زندان اوین همبند بود، میگفت: «تا قبل از همنشینی با او، طرفدارش بودم اما الان چشم دیدنش را ندارم...» چرا؟ در گفتگو با افراد مختلف خانواده و یا نزدیک به خانواده هاشمی، متوجه شدهام که مجموعه روابط، شباهت زیادی به ساختار رفتار قبیلهای خانوادههای مافیایی دارد. نوع حمایتها از یکدیگر، بدون بررسی مستندات است و هر آنچه پدرسالار میگوید، حتما درست است. وقتی مهدی هاشمی تاکید میکرد که «وظایف میان من و بابا و فائزه» تقسیم شده، اولش باور نمیکردم، اما امروز به خوبی میبینم فائزه هاشمی روزنامه زن، فرسنگها با فائزه هاشمی بهرمانی فرق دارد. شنیده بودم وقتی آیتالله لاهوتی (پدر همسر فائزه هاشمی) و پسرش در سال ۶۰ کشته شدند، فائزه به پدرش بابت کوتاهی در پیگیری ماجرا معترض بود. به گفته آشنایان، آیتالله لاهوتی از جمله کسانی بوده که توطئه هاشمی رفسنجانی را به ابوالحسن بنیصدر گوشزد کرده بود و گویا رئیس مجلس شورای اسلامی بخت به کشتن دادن رئیس جمهوری وقت را به خاطر دخالت لاهوتی از دست داده بود. دختر پدرخوانده، گویا لحظاتی از عمرش به دنبال واقعیت و حقیقت رفته است، اما انگار مشکلات این خاندان ژنتیکی است و امید بهبود نمیرود. فائزه بنا به گفته فرزندش، حامیان بسیاری در رسانههای داخل و خارج از کشور دارد. اعضای این رسانهها گویی برای حفظ رابطه و دستیابی به اطلاعاتی که هاشمیها میخواهند منتشر شود، هیچگاه علاقهای به ناراحت کردن او ندارند. باور ندارید؟ از همان دوستان خواهش کنید با کمک فائزه، به موارد نقض حقوق بشر در سالهای ۶۸ تا ۷۶ را از اسناد پدرش استخراج کنند. اگر از موارد نقض گسترده حقوق بشر در روزگار ریاست جمهوری اکبر هاشمی در میان آثار این دوستان اثری یافتید؟ دوستی که سابقه کار رسانهای دارد، میگفت که شبکهای تلویزیونی در استرالیا میخواست در باره معاملات پسران و دختران خانواده هاشمی در این کشور تحقیق کند. از دفتر نخست وزیری خبر دادند که به نفع کشور نیست در این باره تحقیق و جستجو شود. گویا کشورهایی که ویزاهای طولانی مدت به افراد خانواده دادهاند، تمایلی به ایجاد زحمت برای خانواده دون کورلئونه ایران ندارند. چرای این مساله، بعدها آشکار خواهد شد. امیدوارم خیلی دیر نشود. Copyright: gooya.com 2016
|