گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
9 اسفند» حیوان آزاری، دانش، دین، فلسفه و جامعه شناسی (بخش یکم)٬ جلال ایجادی25 بهمن» مذهب شيعه، ريشه از خود بيگانگی ايرانيان (بخش ششم)، جلال ايجادی
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! مذهب شیعه، ریشه ازخود بیگانگی ایرانیان (بخش هفتم)٬ جلال ایجادیاگر مذهب شیعه زنده و فعال است به خاطر عملکرد این نهاد ها و ماشین تولیدی مراسم ساز و روایات ساز و مقدس ساز است. مذهب شیعه بدون مراسم سوگواری و گریه، بدون یاوه گوئی امامان، بودن تکرار منگ کننده قرآن، بدون آخوند نیرنگ باز، بدون سینه زنان و زنجیر زنان و قمه کشان عاشورا، بدون روایات حاوی چرندیات، بدون داستان معجزه امامان و گنبدهای طلائی آنان و بدون دشمنی با هویت ایرانی می میرد.
در شش شماره پیشین به بررسی ازخودبیگانگی، تهاجم اسلام به ایران زمین، دین سازی اسلامی و خشونت پروری و جعلیات مذهب شیعه پرداختیم. در این نوشته ها نشان دادیم که چگونه ذهنیت ایرانی از خود بیگانه گشته و عرب زده میشود و از تاریخ خود و ارزش های والای انسانی دور می ماند. پس از توضیح آسیب پذیری ذهن و ضمیرناخودآگاه در شماره پیش، در این نوشته به نهادهای ایدئولوژیک شیعه یعنی حوزه و امامزاده و مسجد می پردازیم. راز ادامه کاری حاکمیت در بکارگیری قانون و خشونت و ایدئولوژی است. بطور مسلم قانون همیشه مبتنی بر دمکراسی نیست و همیشه از مشروعیت دمکراتیک برخوردار نمی باشد. ولی در شرایط استبدادی قانون مشروعیت صوری بوجود می آورد. خشونت باعتبار قانون رسمی، خود را بعنوان پایه اساسی تنبیه جامعه مطرح ساخته و در بسیاری از موارد به خود اجازه میدهد تا از چارچوب رسمی قانون فراتر رفته و هر مقاومتی را سریع درهم شکند. ایدئولوژی بطرز ملایمتر در جستجوی تحکیم پیوند وفاداری ذهنیت نسبت به قدرت می باشد و این وفاداری را از طریق شیفته کردن و جلب ذهن و ضمیر ناخودآگاه میسر می بیند. قانون افراد را مجرم می کند، قهر مجرم را سرکوب می کند و ایدئولوژی سلطه را می قبولاند. ایدئولوژی بر ذهن و ناخودآگاه می نشیند و آدمی مطیع و شیفته می سازد. ایدئولوژی با ایجاد مشروعیت سلطه را طبیعی جلوه می دهد. به گفته میشل فوکو: «ذهن به منزله صفحه ای برای نوشتن قدرت بر آن، به همراه نشانه شناسی به منزله ابزار آن؛ مطیع کردن بدن ها از رهگذر کنترل ایده ها؛ و تحلیل تصورات به منزله اصلی در سیاست بدن ها، اصلی که به مراتب موثرتر از کالبد شناسی آیینی شکنجه یا عذاب جسمی است.»، سپس میشل فوکو از قول «سروان» می نویسد: «باید ایده جرم و ایده مجازات ارتباطی محکم با یکدیگر بیابند و بدون وقفه در پی هم آیند. اگر شما این چنین زنجیر ه ایده ها را در ذهن شهروندان تان شکل دهید، آنگاه می توانید از این که آنان را هدایت کرده و اربابشان شده اید برخود ببالید. مستبدی ابله با زنجیرهای آهنی می تواند بردگان اش را به انقیاد درآورد، اما سیاستمداری حقیقی آنان را با زنجیری از ایده های خودشان به مراتب محکمتر به بند می کشد؛ او اولین حلقه ی زنجیر را به سطح ثابت عقل وصل کرده است و از آنجا که از حلقه های بافته ی این زنجیر بی خبریم و تصور می کنیم خودمان آن را ساخته ایم، این زنجیر بمراتب محکمتر است؛ ناامیدی و زمان، زنجیر آهنی و فولادی را می فرساید اما نمی تواند هیچ گزندی بر پیوند عادی ایده ها وارد آورد، بلکه آن را مستحکم تر نیز می سازد؛ بر الیاف نرم مغز، بنیان تزلزل ناپذیر استوارترین امپراتوری ها بنا می شود.».(مراقبت و تنبیه، برگ 30) در ایران در کنار نهادهای سرکوب دولتی مانند قوای نظامی ارتش و پلیس و پاسداران و سپاه قدس، زندانها، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی(واجا)، سازمانهای مخفی جاسوسی، سیستم کنترل الکترونیکی انترنت، سازمان بسیج مستضعفین، گروهای فشار، حراست دانشگاه، انجمن های اسلامی در اداره و کارخانه، اعدام های میدانی و اعدام در زندانها، شبکه قتل های زنجیره ای، شبکه های اسید پاشی و درگیری و غیره، نهادهای ایدئولوژیک نیز قرار دارند. نهاد های ایدئولوژیک مجموعه نهادهای تدوین و تبلیغ و پخش ایدئولوژی شیعه گری و کنترل و مراقبت ایدئولوژیکی مذهبی را دربرمی گیرد. نهاد ها و مراسم دینی مانند حوزه های مرجع و تربیت طلاب، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، مرکز و دفتر مراجع تقلید و پخش رسالات، مساجد و منبرها، تکیه ها و حرم ها و گنبدهای امامزاده ها، سلسله مراتب روحانیت از آیت الله تا آخوند و شیخ و ملای روضه خوان، فتواهای فقهی و سیاسی، نمازهای جمعه و امام جمعه ها، مراسم قرآن خوانی و مسابقه های قرآنی، مراسم مذهبی سراسری ماه رمضان، مراسم ماه محرم و سینه زنی و زنجیرزنی و قمه زنی با علم و کتل، مراسم یادبود تولد و مرگ امامان، مراسم نیمه شعبان، مراسم غذای نذری در تکیه ها و منزل شخصیت های محلی، مراسم روضه خوانی و سفره اندازی و شله زرد نذری در خانواده ها، مراسم خاکسپاری و نماز میت و تابوت کشی عمومی، مدارس و سازمانهای آموزشی، رسانه های نوشتاری و دیداری دولتی، کمیته امداد صندوقهای صدقه، موسسه مسجد و غیره، نه تنها در انضباط روحی و جهت دادن اذهان در راستای مشروعیت دین و قدرت حاکم عمل می کنند، بلکه بعلاوه در دین سازی و تولید و پخش خرافات و مرتجعانه ترین اعتقادات در میان مردم بسیار فعال اند. اگر مذهب شیعه زنده و فعال است به خاطر عملکرد این نهاد ها و ماشین تولیدی مراسم ساز و روایات ساز و مقدس ساز است. مذهب شیعه بدون مراسم سوگواری و گریه، بدون یاوه گوئی امامان، بودن تکرار منگ کننده قرآن، بدون آخوند نیرنگ باز، بدون سینه زنان و زنجیر زنان و قمه کشان عاشورا، بدون روایات حاوی چرندیات، بدون داستان معجزه امامان و گنبدهای طلائی آنان و بدون دشمنی با هویت ایرانی می میرد. یک نظام ایدئولوژیک نیازمند تولید مداوم نرم ها و هنجارهای رفتاری برای اعضای جامعه است تا اطاعت در پندار و کردار و رفتار افراد نفوذ کند و استقلال و خودمختاری انسانی مضمحل گردد. نظام ایدئولوژیک دینی سوژه خود مختار را نمی تواند تحمل کند بنابراین تمامی توان دستگاههای ایدئولوژیک را بکار می گیرد تا از تولد تا مرگ ذهنیت فرد را مثله مثله کرده و آنرا از عملکرد روانی و فکری غیر شیعی بدور کرده و انسان از خودبیگانه و مذهب زده را وارد جامعه و مدار مسئولیت های نظام نماید. فرد شیعه از لحظه تولد، زندگی خود را با «اشهد» در گوش و نام الله و محمد و علی شروع می کند و تا لحظه مرگ و در درون گور، این فرد صدای مکرر منکوب کننده را در جسم و روان خود جذب می کند. این فرد در مناسبات از خودبیگانگی، می زید و میمیرد. در این مناسبات ایدئولوژیک، پرورش و آموزش مدنی و فلسفی و دمکراتیک و آزاد منش موجود ندارد. سابقه ذهنی حاکم بر واکنش روانی مشتی از خرافه گرائی و احکام واپسگرا و ضدخرد قرآن و مهدویت است. آنهائی هم که تحصیل کرده می باشند کهنه فکر و خرافاتی و اسلام زده می باشند و دانش آنها در خدمت خرافات آنان است. مذهب رازآمیز است و وسوسه گراست و ذهنی که با خرد پرورش نکرده و تنبل است، ذهنی که در اعتقاد یک جانبه قرار دارد و فاقد جنبه انتقادی است، بسادگی شیفته می شود و در برابر دین و اوهام وابسته آن تسلیم است. روشنفکر عقب مانده و دین خو و بزدل در جامعه ما فراوان است. تنها امکان برای استقلال شخصی بیرون رفتن از مناسبات سلطه و از خودبیگانه است. ذهنی که نقد را فهمید و اندیشه خردگرا را دریافت، درک می کند که متولد شدن در شیعه گری (یا هر دین دیگر) یک جبر ناپسند است و می فهمد اینگونه دین آوری ارثی جزبلاهت چیز دیگری نیست. هدف سرکوبهای فیزیکی خشن نه تنها به هلاکت رساندن قطعی مخالف است و بلکه ترساندن و فلج نمودن افراد دیگر را نیز تعقیب می کند. هدف کار نهادهای ایدئولوژیک به تسلیم واداشتن ذهن و نابودی قدرت روشنفکری مستقل است. این نهادها و مجموعه سنت ها و مراسم وابسته به آن، ریز به ریز، آهسته آهسته، ذهن و ضمیرناخودآگاه فرد را به زیرفرمان خود می کشند و رفتارهای ریز و درشت را جهت می دهند و معیارهای خود را به معیارهای طبیعی تبدیل می کند. اسلام و سپس شیعه و در کنار آن صوفیگری و درویش مسلکی، هرگونه خرد را منحل کرده، مسئولیت فردی را به حاشیه رانده، زندگی زمینی و تمایل عشقی و میل جنسی و زیبائی خواهی و شادمانی جوئی و آزادی روانی را خوار نموده، تا موجود مفلوکی بپروراند. ایرانی شیعه یک واقعیت اجتماعی است ولی یک واقعیت مفلوک و بدون شخصیت است. کسی که برای دشمنان مانند علی و حسین دل می سوزاند و هتک شرافت خود توسط عرب را از یاد می برد، جز یک شخصیت مفلوک بیگانه از خود چیر دیگری نیست. شخصیتی که نه تاریخ خود را می داند و نه به ارزش های انسانی و والای جهان امروز بطور مشخص و پراتیک اعتنای جدی دارد، عقب مانده و آسیب دیده است. کسی که گروه های آیت الله های مرتجع را به سرور و راهنمای خود تبدیل می کند و حل مسائل خود را از این بیخردان می طلبد، بطور مسلم دانش خردگرا و شخصیت مستقل ندارد و تازیانه تاریخ را بطور مکرر بر بدن و روان خود احساس خواهد کرد. مردمان غرب از فلسفه ارسطوئی به دانش و دمکراسی می گرایند و مردم ایران و نخبگان آن در انتظار نشانه خر دجال و ظهور فرد موهوم مهدی می باشند و آستانبوس سلطه طلبی آخوند وقیح حوزه ها و ایدئولوگ نوین دروغپرداز شیعه می باشند. وقتی از آسیب دیدگی مردم می گوئیم، آسیب دیدگی عمیق نخبگان نیز مراد است، نخبگان سیاسی و روشنفکری ایران همدست روحانیت شدند تا پایه دین در اذهان تحکیم شود و خود به کرنش مودبانه در برابر قدرت آیت الله ها دست زنند. حوزه ها، کانونهای دین ساز برای ادامه قدرت دینی و تحمیق مردم و سیاسیون آنها، کارزار دینداری و تقویت دین سازی باید ادامه یابد. هرگونه کوتاهی و سستی به عقب نشینی دین منجر می شود. دینسازی توسط دین سازان و دین پروری در نزد مردم دو پایه ادامه سلطه دینی است. حوزه، بعنوان بارزترین قدرت شیعه، آنچه که بر عهده دارد تولید و تدوین اعتقادات جزمی و ارتجاعی و بازتولید سلسله مراتب روحانیت و اتوریته های سمبولیک آنها در جامعه است. حوزه، ماشین حلال و حرام کننده است، اداره اخلاقیات دینی است، دستگاه تنظیم کننده سلیقه و انتخاب و میل آدمها است. حوزه، مواظبت می کند، تکفیر می کند و تنبیه می کند. حوزه انحصار تفسیر قرآن را دارد و اجتهاد می کند، حوزه تشخیص دهنده خیر و شر است، تاکتیک فریب دارد و اخلاق اجتماعی ندارد. ماهیت آیت الله ها را در گفته عبید زاکانی بجوئید: «گربه ای از خانه شیخی مرغی به دندان گرفت، در حال فرار شنید که زن شیخ فغان سر داد و گفت: حاج آقا گربه مرغ را برد. شیخ با خونسردی گفت : ملالی نیست قرآن را بیاور، گربه باشنیدن این سخن بلافاصله مرغ را رها کرد و گریخت. از گربه پرسیدند: تو را چه پیش آمد که مرغ رها کردی، گفت: شما این ها رو نمی شناسید، الان یه آیه از توی قرآن پیدا میکنه و فردا بالای منبر گوشت گربه رو حلال اعلام میکنه.». این حکایت طنزآمیز زیبا بیان یک واقعیت بزرگ است: آیت الله فاقد اخلاق اجتماعی و راستگویی است. آیت الله ها فقط در پی منافع و قدرت خود هستند و برای حفظ موقعیت خود از هر مکری استفاده می کنند. تمام آیت الله ها که خود را نشانه خدا می دانند و خود را تنها نمایندگان معتبر دین و دنیا جامیزند، قرآن را همراه با دروغ و کلک پیامبر اسلام به تفسیر های متناسب روز تنظیم می کنند. آنان جنبه قدسی و جهالت را در آمیخته تا ابهام برای فریفتن را جاذبه بیشتری دهند. حوزه محل قدرت و اتوریته مذهبی و روحانی و نهاد رسمیت دادن به آیت الله مرجع است. حوزه تعیین کننده استراتژی سیاسی و دینی می باشد. حوزه فقه شیعه را که مجوعه ای از بی خردی و خرافه گرایی است را معنای امروزی می بخشد. در شیعه یکی از کانون های دین ساز حوزه های دینی جهت اداره سلسله مراتب دینی و تربیت طلاب است. این کانون ها لشگر ایدئولوگ های شیعه را آماده می کنند. «حوزه علمیه نجف» نخستین حوزه ویژه شیعه است که در سده چهارم قمری در شهر نجف در عراق بوجود آمد و در کنار مقبره علی ابی طالب قرار دارد و بنابراین بیش از ۹۰۰ سال سابقه دارد و گفته می شود سالانه نزدیک 2000 طلبه شیعه آماده می کند. در نجف طلبه جديد كه مرحله «مقدمات» را سپرى مى كند بطور عمده رسالات آیت الله های بزرگ شیعه را می خواند. در «نحو» كتاب «أجرومية يا تحفة السنية»، در «فقه» رساله هاى عمليه ساده يا جلد اول «شرائع» يا هر رساله ديگرى مانند «مسائل المنتخبة» اثر آيت اللّه خويى يا «صراط القويم» آيت اللّه صدر و در «اخلاق» كتابى مانند «منية المريد» را مى خواند. در مرحله «سطح»، أصول فقه و منطق آيت اللّه مظفر، «لمعة الدمشقية» يا «زبدة اللمعة الدمشقية» كه به آن ملحق شده است و سپس «مكاسب»، رسائل و كفاية خوانده مى شود. محتوای اصلی این کتابها که به عربی نوشته شده، تفسیر قرآن و توضیح روایات کلینی و مجلسی و کلمات قصار امامان شیعه است. بعلاوه مباحث در این دوره ها و رساله ها در باره اجتهاد، تقليد، طهارت، صلوه مضاربه، مزارعه، شركت، ضمان، حواله، نكاح، غصب، نجاست، طهارت فضيلت قرآن، قرائت قرآن، اعجاز و حقيقت آن، اعجاز قرآن از ديدگاه هاي مختلف، جاودانگي هدايت قرآن، پاسخ به گفته هاي منكرين فضل قرآن، معجزات پيامبر و عهدين، قراء سبعه، نزول قرآن بر «سبعه احرف»، مبحث بداء، ديدگاه شيعه و تفسير آن و پاسخ منكران بداء، حدوث و قدوم قرآن، علوم اسلامي چون احكام، فقه، اصول، حكمت و فلسفه، تاريخ، حديث، مناظره، تراجم، تفسير، ادب، لغت و احاطه بكتب شيعه و سني، جنگ خیبر و غسل... می باشد. در این درس ها و رساله ها، مشتی خزعبلات و اعتقادات ضدخرد آمده که طی 7 سال ذهنیت طلبه و آخوند را می سازد و او را به یک متعصب جانی و روحانی فاسد تبدیل می نماید. به این تربیت، در شیعه از مکتب های فلسفه و تمدن بشری و حقوق بشر و ادبیات و جامعه شناسی و روانکاوی و اقتصاد و تکنولوژی های نوین و اکولوژی و زیست شناسی و تئوری داروین و انیشتن و علم رازی و شعر فردوسی و هنر و موسیقی و غیره، خبری نیست. در ایران پس از انقلاب اسلامی فعالیت حوزه ها با بودجه دولتی بیسابقه ای گسترش یافت. در سال 1393 تعداد طلاب و روحانیون در ایران، در حدود 150 هزار نفر تخمین زده میشود، بنظر می رسد که این آمار ناکامل باشد. بیشتر طلاب در شهرهای قم، مشهد، اصفهان، تهران هستند. البته چند هزار طلبه و روحانی اهل سنت نیز وجود دارند که بیشتر در مناطق بلوچستان و کردستان هستند. هر سال هزار و دویست نفر از طلاب جدید در مدارس قم پذیرفته می شوند که با پذیرش آنها، طلاب مشغول به تحصیل کتابها و رسالات شیعه در قم به بیش از 80 هزار نفر می رسد. اهمیت اساسی این شهر مذهبی در تمرکز طلاب شیعه به خاطر حوزه و به خاطر وجود حرم معصومه است. شهر قم در سال ۲۳ هجری قمری در آخرین سال زندگی عمر خلیفه دوم به دست تازیان اشغال شد. بعضی از نویسندگان برآنند آغاز تشیع در میان مردم قم به تاریخ پس از ورود «اشعریها» به قم درسال ۸۳ هجری قمری برمیگردد. پس از اشغال عرب و افزایش اختلاف خانواده های عرب مانند بنی هاشم با دیگرعربها، بخشی از افراد خاندان علی بسوی ایران زمین می آیند. یکی از فرزندان «مالک بن عامر اشعری» عبدالله نام داشت و عبدالله پسری به نام «سعد» داشت، سعد دارای دوازده پسر بود و آنها از راویان جعفر صادق و اهل کوفه بودند که بسوی ایران و برای بهره بری از ثروتهای این سرزمین حرکت کردند. بعلاوه گویند در سال 201 هجری قمری فاطمه معصومه دختر موسی بن جعفر امام شیعیان، در راه مشهد، در قم در اثر خوردن سم درگذشت و پس از آن و طی یک دوران، دستگاه عظیم آرامگاه و حرم قم برای یک عضو خاندان عرب توسط دین سازان برپا شد. بدین ترتیب استعمارگران عرب در این خاک به ثروت و منزلت رسیده و توسط دین سازان گورشان به زیارتگاه افراد نادان و پریشان تبدیل می گردد. در دوران صفوی مدرسه فیضیه برپا شد. در دوران قاجاریه «علمای» شیعه در «حوزه علمیه قم» به تحصیل رسالات فقهی و تدریس اشتغال داشتند. در این دوران «حوزه علمیه» وارد مرحله تازهای از قدرت گیری خود شد. آیت الله های برجسته شیعه مانند حائری و بروجردی بر این دستگاه حکم راندند و با بودجه عظیم خمس و ذکات و سایر امکانات مالی، به تربیت آخوند بمثابه عامل تبلیغات مذهبی، برای گسترش و تحمیل مذهب شیعه گری پرداختند. در اینگونه مدارس حوزوی بطور جانبی آموزش فلسفه در کنار «مبانی سطح و کلام» وجود داشت، ولی فلسفه ای که در بند الهیات گرفتار است. باید بروشنی گفت روش رایج و معمول، تدریس «علوم حوزوی» دینی بوده و محتوای آن در راستای قرآن و کتابها و روایات شیعه قرار داشته است. در طول تاریخ، «علمای فقیه کلامی»، پیوسته مخالف تند علیه تدریس فلسفه بوده و محتوای تربیت دینی و فقهی خط اصلی بوده است. حوزه ها که یک دستگاه پرقدرت شیعه هستند زیر کنترل آیت الله ها و مورد رقابت آنها می باشند. آیت الله ها در بالای سلسله مراتب روحانیت قرار دارند و تعداد مهمترین آنان به بیش از سی نفر میرسد. این افراد علیرغم تفاوتشان، تولیدکنندگان دین و اتوریته های تعیین کننده کفر و دین می باشند. آیت الله ها دارای «رساله عملیه» بوده و خود را در مسائل فقهی «اعلم» میدانند. البته آیت الله هائی وجود دارند که دارای کتابهای دربرگیرنده احکام هستند ولی رساله عملی مورد تائید سلسله مراتب روحانیت را ننوشته اند. همه این آیت الله ها بطور مستقیم در سیاست های حکومتی شرکت ندارند، گرایش سیاسی یگانه ای ندارند ولی همه در تحکیم دین و فقه و اجرای دستورهای قرآنی همسو می باشند و طرفدار نظام تبعیض گرای شیعه هستند. لشکر طلاب توسط این افراد تربیت میشوند تا در جامعه پاسداران شریعت باشند و ذهنیت اعضای جامعه را زیر کنترل و مراقبت داشته باشند. از جمله آیت الله هائی که بازیگر قدرت و سیاست دینی و فقه در ایران هستند عبارتند از: آیت الله سید علی سیستانی، آیت الله سید موسی شبیری زنجانی، آیت الله حسین وحید خراسانی، آیت الله ناصر مکارم شیرازی، آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی، آیت الله سید صادق روحانی، آیت الله سید صادق شیرازی، آیت الله جوادی آملی، آیت الله عزالدین زنجانی، آیت الله علوی گرگانی، آیت الله آقا مجتبی تهرانی، آیت الله یوسف صانعی، آیت الله عبدالکریم موسوی اردبیلی، آیت الله سید محمود هاشمی شاهرودی، آیت الله محمد صادقي اصفهاني معروف به صادقي تهراني، آیت الله محمد رضا نکونام، آیت الله سید علی خامنه ای، آیت الله اسد الله بیات، آیت الله رستگار جویباری، آیتالله مصباحیزدی. امامزاده ها، ابزار اسارت روح امامزاده ها نقش فعالی در بازتولید نمادها و سمبولهای شیعه ایفا می کنند و از عوامل بردگی و اطاعت روانی انسانها می باشند. حرم امام رضا و معصومه و فضای سحرآمیز آنها روان سست را بخود می کشاند. حرم ها مقدس و با قدرت جاذبه تلقی می گردند و مراسم جاری در آنها با نوعی بت پرستی و توتم ها پیوند برقرار می کنند. شبکه عظیم امامزاده ها در ایران توسط سازمان اوقاف سرپرستی میگردد و دارای دو جنبه اساسی، ایدئولوژیک و مالی، برای قدرت سیاسی مذهبی عامل اساسی در پایداری مذهب بشمار می آید. منابع دولتی می گویند از میان 124 هزار پيامبر، مقبره 33 پيامبر در ايران است و نیز تعداد بسیار زیادی امام و امامزاده در ایران مدفون هستند. طبق آخرین آمار اعلام شده تا سال 1393، تعداد 10هزار و 500 امامزاده در ایران به ثبت رسیده است. آمار امامزادها درسال1357 حدود 1500 بقعه بوده است. اين امامزادهها از كجا و چگونه پيدا شدهاند؟ سال 1392 تعداد 32 بقعه امامزاده در استان مازندران پيدا و سال قبلش هم دو امامزاده در خوانسار اصفهان كشف شد. از زمان انقلاب به اینسو سالانه 300 امامزاده در ايران «كشف» می شوند. براساس آمار دولتی حدود دو هزار امامزاده دارای سند یا شجره نامه اند. از این میان 220 بقعه متعلق به حکام، امیران و خانها و 100 بقعه نیز مربوط به دانشمندان و مشاهیر از قرن پنجم تاکنون است. یک چهارم امامزاده ها در استان گیلان و مازندران می باشند. البته این ادعا وجود دارد که در ایران نه تعداد ده هزار بلکه صدهزار مقبره امامزاده وجود دارد. مقامات دولتی هنوز همه این امامزاده ها را در آمار رسمی قرار نمی دهند. این اماکن در نظر دولت «قدمگاه» ارزیابی می شوند. مسئولان دولتی می گویند: «ما در مورد اين اماكن واكنشي نشان نميدهيم، يعني نه تاييد ميكنيم و نه تكذيب؛ چراكه برخي به آنها اعتقاد دارند و به عنوان مكاني مقدس به آنجا مراجعه ميكنند.». به بیان دیگر تعداد امامزاده ها می تواند از ده هزار بطور رسمی تا صدهزار هم افزایش یابد. یکی از منابع برای تشخیص امامزادهها کتاب «بحرالانساب» نوشتهی محمدعلی بن محمدتقی گلپایگانی است. این کتاب بعنوان نمونه امامزادگان «احمد» و «مختار» در روستای «کالج نور» را از فرزندان امام موسی معرفی کرده است. این سند مانند بسیاری از منابع شیعه بی اعتبار است زیرا بعنوان نمونه در این کتاب دربارهی روستای کالج اطلاعات بسیار غلوآمیز و غیر واقعی آمده است. در قسمتی از این کتاب، ۴۰هزار کدخدا، هشتهزار مسجد، هشتهزار حمام و چهارهزار دکان برای روستای کالج شمرده شده که این دادهها برای کل مازندران هم زیاد است، چه برسد به یک روستای کوچکی مانند کالج که دارای قلمرو و جمعیت بسیار محدود است. امامزاده سازی و اعلام رسمی آن، بمثابه کالا در بازار تجاری بوده که متناسب با تقاضای افراد مشتری در بازار به فروش می رسد. امامزاده های فعلی ایران به چند دسته تقسیم می گردند: دسته اول افراد عربی که از خانواده بنی هاشم هستند و برای استعمار ایران، کسب ثروت و نجات خود در مقابل حریفان به ایرانزمین آمده و سپس مرده اند. در جدال میان قبایل عرب بر سر قدرت بازماندگان خاندان علی در ایران پراکنده شدند تا بدست خلفای اموی کشته نشوند و سپس نادانان و شیادان و فرصت طلبان در ساختن امامزاده و رونق آن کوشیدند. در «تاریخ اجتماعی ایران» رواندی (ج 2، ص 55) نقل شده که قبر قتیبة بن مسلم باهلی سردار خونخوار عرب را ایرانیان ساده لوح زیارت می کنند و حاجت می طلبند! بسیاری از این مقبره ها به سران و فرماندهان عرب در زمان خلفای بنی امیه و بنی عباس تعلق دارد. دسته دوم مولود اهداف و شگردها و خوابنما شدنهای دروغین شیادان است. کسانی که خواستار درآمد بوده و در فریبکاری مهارت داشته، امامزاده سازی نموده و از این طریق برای خود موقعیت سازی می کنند. در تاریخ شیعه بدون شک این گونه اقدام ها سابقه طولانی دارد و بسیاری از امامزاده ها و گنبدها برپایه افسانه سازی و شیادی و دروغ صورت گرفته است. اگر امروز بنا به گفته مقام های دولتی سالانه 300 امامزاده کشف میشود، افراد پولساز و خرافه ساز به کار خود ادامه می دهند. امامزاده ساختن و رونق دادن آن یک تکنیک بازار و کسب درآمد است و در ضمن در راستای ادامه قدرت در نظام سیاسی دینی ولایت فقیه در ایران است. دسته سوم بزرگان و دانشمندان ایرانی هستند که شجره نامه های واقعی آنها به عللی از میان رفته اند. امیر تیمور گورکانی در زمان تصرف آمل دستور داده بود تا فرماندهان همه بکشند به جز سادات یعنی فرزندان پیامبر: «گبران را از مسلمانان جدا کرده به تیغ جهاد بگذرانید و خانمان موحد و مشرک عرصه تاراج گشت الا اموال سادات که از آسیب مصون و محروس ماند.» و فرماندهان «قتل عام بکنند مگر سادات را نکشید. دیگر هر چه که را یابند محابا نباشد». برای اینکه آرامگاه «گبران» آسوده بماند ایرانیان چه بسا وانمود می کردند که «سادات» می باشند تا اعلام شود که عربی از بنی هاشم یا فردی از تبار بنی هاشم در آن در گور است، تا مگر آرامگاه تخریب نگردد.( عباس اقبال آشتیانی در کتاب تاریخ مغول) بسیاری از آیت الله ها و مقامات دولتی و مجلس شورای اسلامی این مطالب را می دانند ولی آنرا بیان نمی کنند تا اهدافشان بهتر به اجرا درآید. آنها هیچ بررسی دقیقی درخواست نمی کنند و اجازه نمی دهند زیرا مصلحت نظام را بطور مسلم در افزایش امامزاده و وابستگر روحی و تحمیق مردم می دانند. مسئولیت مستقیم امامزاده ها زیر نظر ادارهی اوقاف و امور خیریه می باشد. بطور منطقی و خیلی ساده اداره اوقاف در این زمینه اقدام های متعددی می تواند انجام دهد و حقایق را کشف یا حقایق را پخش کند. بعنوان نمونه این اداره از نصب تابلوی معرفی یک امامزاده در هر نقطهای از کشور می تواند جلوگیری کند و مانع از برقراری زیارتگاه های خواب نما شده گردد و یا از ساختن مقبره های جدید از جانب پولسازهای سوداگر تازه به دوران رسیده ممانعت به عمل آورد. حال آنکه سیاست این چنین نیست. این اداره دولتی کوچکترین اقدامی در برابر افزایش امامزاده های تقلبی جدید نمی کند و بی سبب نیست که هر ساله صدها امامزاده افزوده می شود. در سال های اخیر، ضریح تازهای را که برای امامزادهای تازه میسازند، در شهرها میچرخانند و برخی مردم هم برای چیزی که تقدسی ندارد، سر و دست می شکنند، ولی مقامات دولتی و سازمان اوقاف مخالفتی ندارند. چرا حاکمان در مورد «امامزاده تقلبی» سکوت می کنند و فرد عرب یا فرد موهوم را بمثابه فردی مقدس می نمایند؟ حکومت خواهان رشد و بقای نظام امامزاده ای بوده و این امر به دو دلیل مهم اقتصادی و تبلیغاتی می باشد: یکم، عامل اقتصادی است زیرا سازمان اوقاف دارای قدرت مالی بسیار بزرگ است. «بر اساس بررسي هاي انجام شده از سوي مركز پژوهش هاي مجلس شوراي اسلامي، هم اكنون در كشور بيش از 110 هزار موقوفه وجود دارد. اين موقوفات در مجموع داراي بيش از 7400 هزار رقبه (واحد ملكي) هستند. بر اساس آمار سال 1385 درآمد سازمان اوقاف و امور خيريه به رقم 58 ميليارد و 870 ميليون تومان رسيده است، در حالي كه بيش از 80 درصد از كل موقوفات كشور به صورت متصرفي و تحت نظارت و اداره مستقيم سازمان اوقاف هستند و از مجموع 700 هزار رقبه شناسايي شده (بر اساس آمار سال 1379) تنها 70 هزار رقبه يعني حدود 10 درصد آنها اجاره داده شده اند. مركز پژوهش هاي مجلس شوراي اسلامي در اين گزارش كه با عنوان بررسي چالش ها و آسيب هاي مديريت موقوفات آن را منتشر كرد، مديريت موقوفات كشور را مورد انتقاد قرار داد.»( روزنامه شرق ، شماره 1136 به تاريخ 23/9/89،). بخشی از درآمد سازمان اوقاف پولی است که محل امامزاده ها به آن سازمان میرسد. روابط عمومی سازمان اوقاف و امور خیریه با انتشار جوابیه ای اعلام کرده است که از مجموع درآمدهای امام زاده ها 40 درصد برای عمران و آبادی بقعه، 30 درصد برای اموری و هزینه جاری، 20 درصد برای امور مذهبی و 10 درصد برای امور فرهنگی استفاده می شود. روشن است که واژه ها اشتباه برانگیز هستند زیرا هریک از این نهادها بطور کامل مذهبی است. میزان40 درصد برای ساختمان بقعه، مذهبی است، میزان30 درصد برای فعالیت روزمره نیز مذهبی است، 20 درصد برای امور مذهبی است و 10 درصدفرهنگ نیز مذهبی است. دوم، عامل تبلیغاتی است. تبلیغات، استراتژی پروپاگاند یک قدرت است که در پی تحت تاثیر قرار دادن رویدادها و اذهان مردم است. این تبلیغات با هدف تسلط بر ارزشها و اعتقادات در جهت بسیج مردم و دسترسی به اهداف ایدئولوژیک و سیاسی است. پخش اخبار راست و دروغ، غلوآمیز و تکراری، بمنظور سلطه گری بر ذهن و تفکر است. رژیم های ایدئولوژیکی مانند هیتلریسم و استالینیسم، دارای نظام تبلیغاتی پرقدرتی بودند. هیتلریسم سینما و ورزش و آفیش و کتابسوزان و رادیو و مراسم نظامی و گفتار های سیاسی هیتلر و ضدیت با یهود را به وسیله مهم تبلیغات خود تبدیل نموده بود. استالینیسم با کیش شخصیت شکل گرفته و استالین را میراث دار لنین و برنده جنگ دوم معروفی کرده و مخالفت با قدرت شوروی و هژمونی حزب را بمثابه خیانت تلقی نموده و در این راستا تروریسم ایدئولوژیکی و ارسال مخالفان به سیبری را در محور برنامه داخلی قرار می دهد. در رژیم استبدادی و دینی ایران تمامی ارگانهای حکومتی در باز تولید الگوی دینی و رفتاری دین ساخته شده و فعالند. امامزاده ها برای تقویت قدرت سیاسی از طریق تاثر گذاری بر ذهنیت و ناخودآگاه مردم نقش اساسی دارند. تبلیغات ایدئولوژیکی و پخش افسانه امامزاده یکی از موثرترین راهها برای تحمیق مردم و مبارزه علیه خردگرایی است. شبکه قدرت مساجد در ایران مسجدها جای برجسته ای در سازماندهی قدرت دارند و یکی از مراکز حساس کنترل و بسیج مردم برای روحانیت شیعه بوده است. طبق آخرین آماردولتی در ایران حدود 72 هزار مسجد وجود دارد و در تهران حدود 2000 مسجد موجود است. طبق برنامهای که دولت دارد قرار است تعداد مساجد در افق 1404 به رقم 92 هزار مسجد برسد با این فرض که جمعیت کشور در آن هنگام 92 میلیون نفر است. با این حال برخی هستند که میگویند 250 هزار مسجد دیگر در ایران نیاز است. با این حال در مورد مساجد کنونی هم گفته میشود که مشکلات زیادی وجود دارد. یکی از مشکلات نبود امام جماعت است. برخی آمارها نشان میدهد 30 هزار مسجد در سراسر کشور امام جماعت ندارند. مطابق آمار غیر رسمی نزدیک به 40 درصد مساجد شیعیان بدون روحانی و امام جماعت است و بیش از نیمی از این مساجد به بازسازی اساسی نیاز دارد . کل جمعیت شیعه بالغ بر 66 میلیون نفر خواهد بود که بطور متوسط برای هر1100 شیعه یک مسجد وجود خواهد داشت. تعداد مساجد کشور در طول 35 سال گذشته که از پیروزی انقلاب خمینیستی می گذرد 8 برابر شده است و از 25 هزار مسجد در سال 1357 به 72 هزار مسجد رسیده است ولی این تعداد به اعتقاد ایدئولوگهای شیعه، با توجه به افزایش جمعیت و با توجه به اینکه از میان مساجد موجود 10 هزار مسجد متعلق به اهل سنت است و هر 500 نفر اهل سنت یک مسجد دارند، کافی و متناسب نمی باشد. شیعه گری پیوسته خود را در رقابت حاد با مسلمانان سنی دانسته و آهنگ افزایش جمعیت و مساجد اهل سنت یکی از عوامل مقایسه ای مهم برا شیعه بشمار می رود. بخصوص آنکه روحانیت شیعه هژمونی خود را در مقیاس داخلی و نیز خاورمیانه ای و جهانی مورد سنجش قرار می دهد. برای ساخت250 هزار مسجد دیگر به سرمایه گذاری هنگفتی لازم است که این بودجه توسط دولت و شهرداری یعنی پول مردم و ثروت مالی کشوری تامین خواهد گشت و از آنجائی که حکومت موجود دینی است و هیچ جنبه از دولت لائیک و سکولار را در خود ندارد پول گروهبندهای گوناگون قومی و مذهبی و فرهنگی و شهروند دیندار و ناباور، برای یک مذهب خاص یعنی شیعه تصاحب می گردد. بعنوان نمونه مساجد مورد نظر دولت برای شهر تهران افزون بر هزینه زمین، مبلغ 2 هزار و 700 میلیارد تومان بودجه مورد نیاز است که از سوی نهادهای دولتی و شهرداری و مشارکت مردم و فعالان اقتصادی و بخش خصوصی تامین خواهد شد. شهرداری مشهد برای ساخت 200 مسجد در سال 1394بودجه لازمه را در نظر گرفته است و در لایحه بودجه شهرداری تهران نیز که به تصویب شورای شهر رسیده 380 میلیارد تومان اعتبار برای ساخت 160 مسجد جدید در نظر گرفته شده است. سازمان ها و نهادهای متولی امور مساجد کشور مانند شورای هماهنگی تبلیغات، اسلامی سازمان تبلیغات، اسلامی سازمان اوقاف ،امورخیریه ستاد اقامه نماز، کانون فرهنگی و هنری مساجد نیز در این طرح ها شرکت میکنند.(آمار از سایت اقتصاد ایرانی 23/2/1393). پول کلانی برای افزایش مسجدها بکارگرفته میشوند زیرا مسجد نهاد ایدئولوژیکی و سازماندهی شیعه بشمار می آید. ابزارهای ایدئولوژیک، راز شیعه گری حوزه، امامزاده، مسجد سه نهاد پرقدرت شیعه گری و فقه دوازده امامی هستند. این سه نهاد از زمان صفوی کار مشترکی را برای پیروزی قطعی شیعه آغاز کردند که در دوران جمهوری اسلامی با انقلاب خمینیستی و مجموعه رسانه های سنتی و مدرن به منسجم ترین شکلی به پیش می رود. با درهم شکستن دین زرتشت، با به حاشیه راندن سنی گری، با از نفس انداختن بهایی گری، با پراکنده نمودن کانونهای تفسیر رفرمیستی از اسلام، استیلای فقه شیعه کامل و قطعی شد. در طول تاریخ با نبرد علیه روشنائی و خرد و تمدن، شیعه گری تمام امکانات تکنیکی و اقتصادی و نفتی را در خدمت گرفت و با تمام قوا بر دمکراسی گرائی و آزادی طلبی پیروز شد. چگونه پیروزی حاصل شد؟ پیروزی قطعی شیعه در ایران بدون شک از حمایت جهانی برخوردار بود و با استراتژی موافق برخی محافل دیپلوماسی غربی برای محاصره کمونیسم شوروی همسو بود. قدرت سیاسی از صفوی تا زمان پهلوی، با جلوگیری از نیروهای انتقادی و فلج کردن شخصیت ها و گرایش های خردگرا و سکولار و پخش خرافه گری دوازده امامی جاده را هموار نمود، مردم دین خو و خرافاتی با مرده ریگ شیعه گری مزمن روان خود را بدان سپرده و دست تاریخ جهت گیری ضمیرناخود آگاه آنان را بسوی ورطه شیعه گری سرعت بخشید، روشنفکران چپ و ملی گرا و جمهوری خواه، خود را با غسل مقدس شیعه گری آغشته نمودند و هوش خود را برای معامله از دست دادند، نخبگان نواندیش دینی نیز کهنه پرستی خود را براق کردند، با دروغ علیه تمدن غربی جوانان را جلب کرده و قدرت را به آخوندیسم سپردند. آیت الله ها از تمامی امکانات مالی و اجتماعی و بخشی از نیروهای سیاسی جهانی و داخلی برخوردار شدند و با الگوی خلافت محمد و علی، حکومت خود را تعریف کرده و ثبت نمودند. آخوندیسم از قعر تاریخ آمد و بر مسند نشست. جهان انتظار داشت تا همه چیز به جلو برود و برگشتی در تاریخ بوجود نیاید، ولی قرآن و نهج البلاغه و روایات کلینی و مجلسی، با کهنه ترین پیام ها و بازگشت به گنداب روایات فقهی به قبله جامعه تبدیل گردید. جلال ایجادی، جامعه شناس Copyright: gooya.com 2016
|