چهارشنبه 20 اسفند 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
13 اسفند» تبريک به شيوه م. سخن، مارال سعید
6 اسفند» تبريک به مسيح علی‌نژاد، ف. م. سخن
پرخواننده ترین ها

بخارای جمالزاده، ف. م. سخن

بر روی جلد شماره ی ۱۰۳ مجله ی گرامی بخارا٬ تصویر نویسنده ی نامدار کشورمان٬ محمدعلی جمالزاده نقش بسته است. بخشی از این شماره اختصاص دارد به یادنامه ی این نویسنده٬ و مطالبی که در باره ی او نوشته شده است

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


fmsBokhara032015.jpg
این یادنامه با نوشته ای از استاد ایرج افشار - که این روزها مقارن است با سالگرد درگذشت ایشان- آغاز می شود؛ نوشته ای که جملات آغازین آن چنین است:
«یکی از ایرانیان نازنین و نازک‌اندیشه٬ سال‌هاست که دور از ما بر دریاکنار «لمان» -دریاچهء نیلگون و رود آرمیدهء سوئیس- زندگی می‌کند. اما خیال او از ما دور نیست. در اندیشه‌اش ما و سرزمین ما جلوه‌ای و مقامی ارجمند داریم. خانه‌اش بر دریا بار ژنو پوشیده از قالی ایران و آراسته به دیگر مآثر و مظاهر ذوق و هنر ایرانی است. عشق به زاد و بوم پدری در نهادش با شیر اندرون شده و دلش لبریز از مایهء مهر و یاری به غریبان ایرانی در آن سرزمین بهشتی و آسمانی است.»...

با این جملات لطیف٬ خواننده وارد دنیای پر هیاهوی جمالزاده می شود؛ دنیایی که منعکس کننده ی ترکیب فرهنگ ایرانی با تمدن غربی است. دنیای مردی روشنفکر و نواندیش که به گفته ی استاد٬ «فقط سیزده سال از عمر درازش را در ایران بود٬ و نود و چند سال در بیرون از ایران زندگی کرد. با این حال او با ایران می زیست. هر روز کتاب فارسی می خواند و بی وقفه به دوستان ایرانی خود نامه می نوشت. هر چه تالیف و تحقیق کرد در باره ی ایران بود. اگر هم در باره ی ایران نبود به زبان فارسی و برای بیداری و گسترش معارف ایرانیان بود.»

یکی از کتاب هایی که او نوشت و جنجال بزرگی در زمان خودش به وجود آورد٬ کتاب «خلقیات ما ایرانیان» بود. در نوشته ی محمد افشین وفایی٬ که در بخش «حاشیه ایرانشناسی» مجله چاپ شده٬ می خوانیم که همین کتاب و ناخشنودی حکومت وقت از مفاد آن باعث شد تا او نتواند جایزه ی نوبل ادبی را از آن خود کند. اگر کم اعتنایی دستگاه فرهنگی نسبت به جمالزاده نبود٬ به ظن قریب به یقین٬ جایزه نوبل ادبی سال ۱۹۶۶ به جمالزاده و ایران تعلق می گرفت. داستان مفصل این رویداد غم انگیز را در مطلب وفایی می خوانیم.

میلاد عظیمی در «آویزه ها»ی خود که به شماره ی ۲۸ رسیده٬ اشاره ای دارد به جلسات «دیدار و گفت و گو با استادان و بزرگان فرهنگ و ادب ایران» که صبح های پنجشنبه٬ در محل کتاب فروشی «آینده» وابسته به بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار برگزار می شود. برنامه ی این دیدارها را می توان در صفحه ی فیس بوک این کتاب فروشی یا سایت مجله ی بخارا مشاهده کرد. عظیمی در مطلب خود از دیدارش با سرکار خانم دکتر ژاله آموزگار می نویسد.

در نوشته ی ۳۰۴ عظیمی٬ از خسرو افشار٬ برادر درگذشته ی استاد ایرج افشار می خوانیم. مردی «ایران دوست٬ آرام٬ متین٬ فروتن٬ نجیب٬ آراسته و مبادی آداب؛ یک نجیب زاده نیک سرشت بی ادعا و بی آزار... کسی که بسیار متواضعانه و بدون حماسه پردازی و خودنمایی سخن می گفت و از این حیث شبیه استاد ایرج افشار بود...».

اما حکایت گم شدن قبر علی اصغر خان حکمت٬ حکایتی ست دردناک٬ که گویا سرنوشت آخرین اثر اهل فرهنگ ایران زمین است. بعد از داستان فروش قبر استاد بزرگ٬ بدیع الزمان فروزانفر به مبلغ یک میلیون تومان به یک تاجر بازار٬ که دکتر شفیعی کدکنی با تاثر خاطر بسیار آن را نقل کردند٬ اکنون مشاهده می شود که قبر علی اصغر حکمت٬ کسی که نخستین رییس دانشگاه تهران و بنیان گذار کتاب خانه ملی و مصحح اثر عظیم «کشف الاسرار و عده الابرار» میبدی بوده است گم شده و جوینده ی آن که برای میلاد عظیمی نامه نوشته و از او درخواست یاری نموده٬ در به در به دنبال آن به بسیاری از قبرستان ها سر زده و دست خالی بازگشته است.

مقاله ی «زبان و نظریه ارتباط»٬ مثل تمام نوشته های جناب دکتر محمدرضا باطنی خواندنی و آموزنده است. توجه به جنبه ی نحوی مجموعه علائم و پیام ها در موضوع «ارتباط» و این که جنبه های معنایی و عملی در این دانش ابدا مورد اعتنا نیست٬ سر آغاز بحثی ست در خور توجه که می تواند برای اهل رسانه آموزنده باشد.

آیا در استوانه کوروش و سنگ نوشته های هخامنشی٬ به نیروهای فراسویی یا همان نیروهای ماوراءالطبیعه و قدرت های ایزدی مافوق بشری اشاره شده است؟ سرکار خانم دکتر ژاله آموزگار در مطلب پر بار و دلنشین خود به این موضوع اشاره فرموده اند. خانم دکتر به دو بخش اصلی متن استوانه ی کوروش اشاره می کنند که در بخش نخست٬ وقایع٬ به صورت غیر شخصی حکایت می شود و شرح رویدادهایی است که از دیدگاه مردوک روایت می گردد و بخش دوم از زبان خود کوروش. در این لوح تقریبا در همه ی بندها مردوک و نیروی فراسویی او به نوعی حضور دارند. اوست که به کوروش مشروعیت ورود به بابل و تسلط بر مردمان را می بخشد. مشروعیت سلطنت٬ باید الهی باشد؛ سنتی که بعدا در کتیبه های هخامنشی نیز دنبال می شود... در سراسر این لوح٬ سایه ی با عظمت مردوک را می توان مشاهده کرد. او نهاد قدرتی است مافوق قدرت ها٬ با شخصیتی همسان یهوه در کتاب مقدس....

جناب بهاءالدین خرمشاهی در شماره ی ۲۴ «قلم رنجه»ی خود٬ به شرح چهار پنج بیت دشوار می پردازند که یکی از این ابیات٬ «روی سوی قبله نهادن چه سود / دل به بخارا و بتان طراز // ایزد ما وسوسهء عاشقی / از تو پذیرد نپذیرد نماز» است. جناب خرمشاهی از بیت «نفس اول راند بر نفس دوم / ماهی از سر گنده گردد نی ز دم» به عنوان دشوار ترین ابیات مثنوی [که در متن به خاطر اشتباه تایپی (ادبیات مثنوی) درج شده] یاد می کنند چرا که نه معنای هر مصرع معلوم است٬ نه ربط مصرع ها با هم.

تک تک مقالات جناب یزدان منصوریان در بخش «یادداشت های یک کتابدار» خواندنی و تامل کردنی است. بحث در باره ی فقر اطلاعاتی٬ سواد اطلاعاتی٬ در ادامه ی صحبت از نظریه های دانش شناسی صورت می پذیرد. علاقه دکتر منصوریان به آشنا شدن بیشتر با شخصیت استاد بزرگ٬ بدیع الزمان فروزانفر٬ بحث ایشان را به موضوع نارسایی روش شناختی و فرمالیسم روشی می کشاند که خواندنی و آموزنده است.

یادداشت های فیس بوکی جناب نصرالله پورجوادی از این پس جای ویژه ای در مجله ی بخارا خواهد داشت. شماره ی اول این یادداشت ها٬ با مطلب «سرزمین من٬ مادر من»٬ و این جملات آغاز می شود:
«مادرم را دوست داشتم. عاشقش بودم. پدرم را هم خیلی دوست داشتم٬ ولی مادرم را جور دیگری می خواستم. نمی توانم بگویم یکی را بیشتر از دیگری دوست داشتم. ولی مثل این که هر کدامشان را نوع دیگری دوست داشتم. مگر دوست داشتن فقط یک نوع است؟ نمی دانم چرا این قدر مادرم را دوست داشتم. الان که فکرش را می کنم اشک از چشمانم سرازیر است. یک چیزی در چشمهایش بود. در لپ و دهانش٬ در پیشانی نورانیش٬ در حرف زدنش. گریه های او را هیچ وقت فراموش نکرده ام...».
باید سپاسگزار آقای دهباشی گرامی باشیم که به نوشته های اینترنتی اساتید نیز توجه می کنند. هنوز طعم شیرین مقالات مجله ی ارجمند «نشر دانش» که به همت جناب پورجوادی منتشر می شد در دهان مان است.

نوشتن از تمام مقالات مجله ی بخارا مقدور نیست. حتی نمی توان به همه ی آن ها اشاره ای مختصر کرد. ۵۳۳ صفحه این شماره از مجله٬ صفحات پر بار و ارزنده ی دیگری به کتاب عظیم فرهنگ ایران زمین افزوده است.

شماره ی ۱۰۳ بخارا را می توان به صورت الکترونیکی از سایت «فیدیبو» (www.fidibo.com) نیز خریداری کرد. متاسفانه چند روزی ست که خرید ارزی از این سایت مقدور نیست. قیمت نسخه چاپی مجله پانزده هزار تومان و نسخه ی الکترونیکی آن هشت هزار و دویست تومان یا پنج دلار و ده سنت است.

برای آقای علی دهباشی گرامی٬ تنی سالم و قلمی استوار آرزو می کنیم.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016