گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
13 اسفند» مرگ خامنهای و وظيفه جمهوریخواهان، مازيار شکوری گيلچالان5 اسفند» خامنهای و اصلاحطلبان منتفعان تضاد احمدینژاد، مازيار شکوری گيلچالان
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! عربهای خوزستان و حقوق ملی، مازيار شکوری گيلچالانبهتر آن بود و هست تا هموطنان در پی ساختن ايرانی آزاد و مستقل در دفاع از حقوق حقه اقوام و مذاهب بر آمده تا با رويکرد حقوقی نسبت به اقليتها حس امنيت و درد مشترک را در آنها برانگيزند. در اين صورت است که گسل ميان حاکميت و ملت، حاکميت و قوميت به گسل ملت و اقليت تغيير ماهيت نداده و به همدلی و همزبانی ميان تمامی ملت از هر قوم و مذهب که باشند بدل شده و استقلال ميهن را ضامن میباشدباسمه تعالی
در جای جای محدوده جغرافيايی ميهنمان اقوام ، قوميت ها و پيروان مذاهب از ديرباز سکنی گزيده اند. اين اقوام و اصحاب مذاهب جهت زيست مسالمت آميز محتاج حقوق مذهبی و قومی خود ميباشند. محدوديت های غير عقلانی بر اهل سنت ايران که بعضا در نواحی مرزی ايران سکنی گزيده اند ميتواند موجبات جدايی آنان از ملت و ميهن را در بر داشته باشد. همچنين است در مورد هموطنان ايرانی مستعربه خوزستان. مسلم مستعربه های خوزستان در انتظار نشسته اند تا بتوانند از حقوق قومی خود مانند تکلم به لسان عربی، به تن کردن جامه عربی، برپايی رسومات مربوط به خود و . . . را انتظار نشسته اند. پيام نوروزی ديکتاتور فقيه مدخلی شد تا اين قلم به پيش آمد های اخير هموطنان مستعربه خوزستانی نظر اندازد. اخيرا در خوزستان وقايعی رخ نموده که نه تنها نشانگر شکاف ميان حاکميت با هموطنان مستعربه خوزستانی بوده، بلکه تهديدی برای استقلال ميهن ميباشد. خودسوزی هموطن در آتش غلطيده مان "يونس عساکره" در شهر خرمشهر پيامدهای وخيمی در بر داشته. پيش از اين هم ريزگرد های مهاجم به اهواز که به جهت قصور و اهمال چندين ساله حاکميت در انجام وظايف خود مشکلات عديده ای را برای شهروندان اهوازی در پی داشت موجبات بروز شعارهايی بس معنی دار را در استاديوم الغدير اين شهر به هنگام مسابقه فوتبال ميان باشگاه فولاد خوزستان و الهلال عربستان را حاصل نمود. شعار "العربی الاهواز" در استاديوم اهواز به مثابه آژير خطری برای تماميت ارضی و استقلال ميهن مان بوده است. اما پيش از پردازش به مسئله فوق ياد آوری نکاتی چند درخور تأمل ميباشد. *خوزستان و هموطنان مستعربه به هر روی هموطنان عرب زبان ما چه عرب باشند چه مستعربه ميبايد از حقوق برابر با ديگر شهروندان برخوردار بوده و حقوقشان به رسميت شناخته شود. اما آنچه در ساليان اخير بيش از پيش در اين ناحيه برجسته مينمايد فعاليت جريان های تجزيه طلب است که از جنگ دوم خليج فارس قوت گرفته اند. اينکه آيا جريان های تجزيه طلب در اين نقطه از خوزستان از حمايت خارجی برخوردارند و يا مستقل از اجنبی در مسير جداسازی خوزستان طی طريق نموده اند محل بحث نيست. آنچه ميبايد عميقا مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد نقش رويکرد هموطنان مستعربه در ساليان اخير نسبت به جريان های تجزيه طلب پان عربيسم ميباشد. آنچه از شعارهای سروده شده در استاديوم الغدير اهواز به مثابه پيامی غير قابل انکار به تمامی هموطنان داده شده جز اين نيست و نميباشد که رويکرد هموطنان مستعربه خوزستانی هر روزه به سمت جريان های تجزيه طلب اين منطقه لغزيده و می لغزد. اين خود نشانگر آن است که حاکميت فقيه با ناديده گرفتن حقوق قومی اقليت مستعربه و تحقير فزاينده آنها گسل را تا بدان حد عميق کلنگ زده است که اين اقليت تمايل به استقلال از خاک ميهن را دارند. اما سيگنال های ارسال شده از سوی حاکميت در پی رخداد های اخير خوزستان حامل يک پيام است و آن کمافی السابق برخورد امنيتی در قبال معضلات قوميتی ميباشد. گويی حاکميت سر آن ندارد تا با واقع نگری و ريشه يابی حوادث اخير در پی درمان بر آيد. رويکرد کنونی سرکوب و محدوديت تاکنون توانسته و از اين پس هم ميتواند به عميق تر شدن گسل ميان حاکميت و مستعربه خوزستان بيانجامد و در نهايت يا خوزستان را به سمت تجزيه سوق دهد و يا سرکوب شديد و وحشيانه از سوی حاکميت را منجر شود. با داشته های فوق نقش هم ميهنانی که دل در گرو استقلال وطن دارند چيست؟؟؟ آنچه جای بسی شگفت است اينکه تمامی کنش ها و واکنش های فضاحت بار در منطقه بين النهرين و خاورميانه که روزگاری سر آغاز تولد تمدن ها بوده اند روزمره و از پی هم بازتوليد ميشوند. هموطنان ايرانی هم از هر تيره و قوم و قبيله هم مستثنای از اين قاعده فساد نيستند. ريشه تمامی اين مشکلات را ميتواند در باور ها و بينش های منفعت جويانه که بر جای باورهای حق مدارانه جا خوش کرده اند جست. با هزاران هزار تأسف شاهد و ناظر بر آنيم که بسياری از هم ميهنان عزيز علی رغم ادعای حمل تمدن دو هزار و پانصد ساله و منشور حقوق بشر کوروش به گونه ای فزاينده و مستمر از هر فرصتی جهت تخريب و تحقير قوميت های سکنی گزيده در وطن بهره جسته و می جويند. توهين های بسيار زننده که از مصاديق نقض حقوق بشر ميباشد را به سهولت نسبت به عرب ها روا ميدارند. گويی اين هم وطنان ميهن پرست قاتل ميهن نه تنها برای حقوق و کرامت انسان ها ارزشی قائل نيستند که هيچ، حتی مصالح ميهن را هم فدای اميال جاه طلبانه خود نموده و مينمايند. توهين و تحقير انسان ها از هر رنگ و تيره و نژاد که باشند خلاف اخلاق و منش انسانی بوده و از اين روی درخور فرهنگ ايران و قوميت ها و ملل تمدن ساز بين النهرين نميباشد. اين هم وطنان بايد در يابند که با نقض حقوق قوميت ها و تحقير آنان نه تنها در جهت استقلال ميهن ره نمی پويند بلکه بالعکس در جهت نقض استقلال و مخدوش نمودن تماميت ارضی ايران کلنگی بس سنگين بر خاک وطن فرود می آورند. بهتر آن بود و هست تا هم وطنان در پی ساختن ايرانی آزاد و مستقل در دفاع از حقوق حقه اقوام و مذاهب بر آمده تا با رويکرد حقوقی نسبت به اقليت ها حس امنيت و درد مشترک را در آنها بر انگيزند. در اين صورت است که گسل ميان حاکميت و ملت، حاکميت و قوميت به گسل ملت و اقليت تغيير ماهيت نداده و به هم دلی و هم زبانی ميان تمامی ملت از هر قوم و مذهب که باشند بدل شده و استقلال ميهن را ضامن ميباشد. چه خوب می بود تمامی آنان که دل در گرو استقلال ايران داشتند در دفاع از حقوق از کف رفته هموطنان عرب خوزستانی شعله های آتشی را که جسم و جان "يونس عساکره" مشتعل نمود را به جسم و جان ديکتاتوری فقيهان می انداختند تا يونس برای ملت ايران يک "بو عزيزی" می شد، همچون بو عزيزی تونس که زبانه های آتشش کاخ ظلم زين العابدين بن علی را تا اعماق ظلم سوزاند. اگر ملت ايران آتش يونس را بر بيت ديکتاتور می انداختند هم سيد علی به سرنوشت بن علی دچار می شد و هم عرب های خوزستان در ميافتند که قطره ای از قطره های بی کران ملت ايران هستند و حقوق شان حقوق مردم ايران و درد های شان درد های مردم ايران. Copyright: gooya.com 2016
|