دوشنبه 10 فروردین 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

ولايتی: مذاکره‌کنندگان ايرانی مراقب خدعه طرف مقابل باشند

خبرگزاری تسنيم: مشاور مقام معظم رهبری در امور بين‌الملل گفت: جمهوری اسلامی ايران در مذاکرات هسته‌ای به موازنه دو طرفه معتقد است.

به گزارش گروه سياسی خبرگزاری تسنيم، پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری پيرامون مذاکرات هسته‌ای و نيز اوضاع منطقه، به خصوص تحولات يمن گفت‌وگويی با علی اکبر ولايتی انجام داده است که در زير می‌خوانيد:

يکی از نکاتی که در طول مذاکرات هسته‌ای ميان ايران و کشورهای ۱+۵ قابل تأمل است، به تعبير رهبر انقلاب، پايبندی ايران به «اخلاق سياسی- اسلامی» بوده است. گزارش‌های رسمی آژانس بين‌المللی انرژی اتمی نيز مؤيد آن است که ايران تا به حال نقض عهد نکرده و به همه‌ تعهدات خود عمل کرده است. در مقابل اما طرف آمريکايی همواره دچار تلون، تقلب و خدعه‌گری بوده است. رهبر انقلاب در بيانات خود در نخستين روز فروردين ماه ۹۴ به يکی از خدعه‌های مقامات آمريکايی اشاره کرده و فرمودند: «اين يک خدعه‌ آمريکايی است که می‌گويند قرارداد می‌بنديم، نگاه می‌کنيم به رفتارها، بعد تحريم‌ها را برمی‌داريم!» از اين حيث، اگر چه تيم مذاکره‌کننده‌ هسته‌ای ايران متشکل از افرادی امين و دلسوز است که تمام تلاش خود را به کار بسته‌اند، اما می‌بايست مراقب خدعه‌گری و شگردهای دشمن نيز بود. در اين‌باره با دکتر علی‌اکبر ولايتی، مشاور رهبر معظم انقلاب در امور بين‌الملل به گفت‌وگو نشسته‌ايم. دکتر ولايتی از احتياج آمريکايی‌ها به مذاکرات با ايران به‌عنوان تنها گزينه‌ای که در اختيار دارند و هم‌چنين کارشکنی‌های آنان در طول فرآيند مذاکرات صحبت کرده است.

* چرا امروزه حرکت ما به سمت داشتن فناوری هسته‌ای، يک ضرورت مهم است؟
- تقريبا اين موضوع را همه به خوبی می‌دانند که انرژی آينده‌ جهان، انرژی هسته‌ای است. هم انرژی پاکی است و هم تقريباً پايان‌ناپذير. البته نمی‌شود به لحاظ فلسفی گفت پايان‌ناپذير، چون که يک امر مادی است؛ ولی عملاً که ما در طول سال‌ها و دهه‌ها و قرن‌ها نگاه می‌کنيم به انرژی هسته‌ای، می‌بينيم تنها منبعی که ما داريم و می‌توانيم روی آن تکيه بکنيم برای پيشرفت امور صنعتی و امور جاری رو به رشد جهان بشريت، انرژی هسته‌ای است.
انرژی هسته‌ای به دو گونه است: شکافت هسته‌ای و جوش هسته‌ای. شايد بتوان گفت جوش هسته‌ای منبع نهايی توليد انرژی خواهد بود که نمونه‌ بسيار بارز آن خورشيد است. در حقيقت انرژی عظيمی که طی ميلياردها سال از خورشيد ساطع می‌شود، به‌وسيله‌ جوش هسته‌ای است. اينکه منبع آينده‌ انرژی، جوش هسته‌ای خواهد بود، حدس دانشمندان است و در حال حاضر نيز روی اين موضوع کار می‌شود، ولی تاکنون آنچه رايج است، شکافت هسته‌ای است.
شکافت هسته‌ای زباله‌های زيادی دارد که بشر نمی‌داند با آن چه کند. هرجا که اين زباله‌ها قرار بگيرند، صدها سال تشعشع هسته‌ای دارند و موجب بروز امراض و آلودگی می‌شوند. لذا بعضی‌ها آنها را در کف درياها دفن می‌کنند. يا در مقطعی معلوم شد که برخی کشورها با پرداخت پول به کشورهای آفريقايی می‌خواستند آنجا زباله‌ هسته‌ای دفن کنند که اعتراضاتی را به‌ همراه داشت.
اين در حالی است که در جوش هسته‌ای، زباله‌ها و زوائد ناشی از توليد انرژی هسته‌ای خيلی کمتر است. به‌هر‌حال اگر بخواهيم عاقبت‌انديشی کنيم، بايد بدانيم که دير يا زود انرژی فسيلی تمام می‌شود و علاوه بر اين، اين انرژی‌ها آلودگی زيست‌محيطی زيادی دارند؛ به‌خصوص نفت و در درجه‌ بعد گاز.
پس از يک طرف انرژی‌های فسيلی محدود و پايان‌پذيرند و از سوی ديگر آلودگی زيست‌محيطی ايجاد می‌کنند. علاوه بر اينها، نفت کاربردهای بسيار ارزشمندتری دارد تا اينکه فقط آن را بسوزانيم و انرژی توليد کنيم. بنابراين بايد فکر آينده باشيم. هر کشوری که فکر آينده باشد و بخواهد «استقلال» خود را حفظ کند تا دستش زير سنگ آسيای کشورهای دارنده‌ نيروی هسته‌ای قرار نگيرد، بايد به فکر توليد انرژی هسته‌ای باشد.
جمهوری اسلامی به همين دليل به اين امر اهتمام دارد و آنها هم درست به همين دليل، در جهت عکس، اهتمام دارند، چون ايران می‌خواهد استقلال خود را حفظ کند و به کشورهای بيگانه وابستگی نداشته باشد تا به‌ خاطر وابستگی‌هايش مجبور شود از آرمان‌ها و اهداف اصلی خود دست بردارد.

* پس در حقيقت هدف اصلی آنها اين است که هم ايران را از اين حق خود محروم کنند و هم از سويی ديگر، استقلال کشور را با مخاطراتی همراه نمايند.
- بله، دقيقا. خودشان خوب می‌دانند ايران نمی‌خواهد سلاح هسته‌ای بسازد، ولی بهانه می‌گيرند و می‌گويند که ما مراقبت می‌کنيم که شما سلاح هسته‌ای نسازيد. ما هم می‌گوييم اگر موضوع سلاح هسته‌ای است، همه‌ کارهايی که در نطنز، فردو، اراک و... انجام می‌دهيم، تحت نظارت سازمان جهانی انرژی هسته‌ای قرار داده‌ايم. آنها در زمان بوش و کلينتون ما را تهديد به جنگ کردند. بعد ديدند تهديد تأثيری ندارد، ما را تحريم کردند و بعد هم متوجه شدند که تحريم‌ها هم بی‌اثر هستند. البته تحريم برای ايران سخت است، ولی فهميدند که ما تحريم‌ها را تحمل می‌کنيم. بنابراين تنها راهی که برايشان باقی مانده، مذاکره است.

* رهبر انقلاب در بيانات خود در حرم رضوی به اين نکته اشاره کردند که آمريکايی‌ها به مذاکره با ايران احتياج دارند، دليل آن چيست؟
- اينکه آنها احتياج به مذاکره دارند به اين دليل است که راه ديگری ندارند جز اينکه مذاکره کنند. در واقع همه‌ راه‌های ديگر را امتحان کرده‌اند و موفق نشده‌اند. تهديد به جنگ را امتحان کردند، چرا اقدام نکردند؟ برای اينکه تجربه‌ آنها در عراق، افغانستان و... نشان داد که اگر بخواهند در منطقه دخالت کنند، هزينه‌های سنگينی بايد پرداخت کنند. در عراق هرچند خسارت‌هايی به ملت اين کشور وارد کردند، ولی خودشان هم متحمل هزينه‌های سنگينی شدند و در نهايت، مجبور به عقب‌نشينی شدند. لذا آن تجربه‌ها در کنار اين محاسبه که ايران از عراق و افغانستان به‌ مراتب مقتدرتر است، آنها را به اين نتيجه رساند که نمی‌شود در مقابل ايران، کار نظامی انجام داد. اگر چنين تصوری برای آنها به وجود آمده باشد، که قطعاً به وجود آمده است، معلوم می‌شود تهديد نظامی آنها بدون پشتوانه و تأثيرگذاری است. جمهوری اسلامی ايران نشان داده که آماده است با قوت از خود دفاع کند، ولو اينکه در مقابلش آمريکايی‌ها باشند. ما ثابت کرده‌ايم که به‌هيچ‌وجه زير بار زور و تحريم نمی‌رويم. بنابراين تنها راهی که برای آنها باقی می‌ماند، مذاکره است. چه‌ بسا از راه مذاکره، گاهی اوقات با انواع طرح‌ها و فريبکاری‌ها سعی می‌کنند به اهداف خودشان برسند.
در واقع اغلب بنايشان بر اين است که در باغ سبز نشان دهند تا ما وارد مذاکره شويم و بعد می‌گويند اگر شما در اين قسمت عقب‌نشينی کنيد، فلان امتياز را می‌دهيم. وقتی که ما عقب‌نشينی کرديم، آنها امتياز نمی‌دهند و بهانه‌های ديگری می‌آورند و به‌ هر ترتيب، مرحله‌ به‌ مرحله با تبحری که در ديپلماسی پيدا کرده‌اند و ارتباطاتی که با کشورهای منطقه و قدرت‌های جهان دارند، اهدافشان را محقق می‌کنند. در همين راستا، مجموعه‌هايی مثل ۵+۱ را تشکيل داده‌اند و توانسته‌اند کشورهای صاحب حق وتوی شورای امنيت را دور هم جمع کنند برای اينکه وزنه‌ آنها سنگين‌تر شود. به اين ترتيب، آمريکايی‌ها و طرفدارانشان در مذاکره با ايران، اکثريت را دارند.
گاهی آمريکايی‌ها اين‌طور وانمود می‌کنند که اگر با آنها تفاهمی برقرار شود، آنها متکفل قانع کردن بقيه‌ کشورها هم هستند. بعد که با آمريکايی‌ها صحبت می‌شود و به قرارهای اوليه‌ای می‌رسيم، در گام بعدی به عهدشان عمل نمی‌کنند و می‌گويند ما تلاش کرديم، اما موفق نشديم دوستانمان را قانع کنيم. اين اتفاق بارها رخ داده است.

* ممکن است مصاديقی از اين دست کارها را بيان بفرماييد؟



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


- برای مثال، با اينکه فرانسه با آمريکا در موارد مختلف هماهنگ است، وقتی آمريکايی‌ها با طرف ايرانی چند روز مذاکره می‌کنند، روز آخر وزير امور خارجه‌ فرانسه می‌گويد ما اين را قبول نداريم و به اين ترتيب، همه‌ آنچه به‌صورت اوليه توافق شده را وزير امور خارجه‌ فرانسه به هم می‌زند. حال اين به هم زدن بازی، به داخل آمريکا هم سرايت کرده است؛ يعنی يک‌ مرتبه می‌بينيم تعدادی سناتور نامه می‌نويسند و می‌گويند اين کاری که رئيس‌جمهور می‌کند ما قبول نداريم. در مقابل، وزير خارجه‌ آمريکا می‌گويد اينها حرفشان را می‌زنند، ولی ما کار خودمان را می‌کنيم.

* همين موضوع هم موضوع جالبی است که تا به حال سابقه نداشته است. تحليل شما از اين مسئله چيست؟
- يک تحليل اين است که اين يک جنگ زرگری است و يک تحليل ديگر اين است که واقعاً اختلافاتی بين آنها وجود دارد. بين جمهوری‌خواه‌ها و دموکرات‌ها و يا به تعبير ديگر، بين حزب صاحب قدرت در کنگره و هيئت اجرايی و دولت، بعضی اختلافات واقعی وجود دارد، ‌ولی از کشوری که خود را ابرقدرت معرفی می‌کند، پذيرفته نيست که وزير امورخارجه‌اش مذاکره بکند و بعد اگر جايی به بن‌بست رسيد، بگويد عقبه‌ ما در داخل کشور به‌واسطه‌ لابی صهيونيست‌ها با ما مخالفت می‌کند. هرچند ممکن است چنين چيزی واقعيت داشته باشد، اما تجربه‌ ما با کشورهای ديگر از جمله آمريکايی‌ها نشان داده است که اگر حزبی سر کار باشد، به دنبال اين است که هم منافع آمريکا و هم منافع حزبی‌اش را تأمين کند تا در دور بعدی، ‌مردم با توجه به دستاوردهای آن حزب، به نماينده‌ آن رأی بدهند. بنابراين حزب مقابل ممکن است برای رقابت با اين حزب، کاری کند که موفق نشود و به اين ترتيب، در انتخابات برگ برنده‌ نداشته باشد، ولی وقتی خودش به قدرت رسيد، همين راه را ادامه خواهد داد.
تجربه نشان داده است که در آمريکا، چه حزب جمهوری‌خواه سر کار باشد و چه حزب دموکرات، سياست خارجی آن‌ها تفاوت اساسی نمی‌کند. ضمن اينکه اقدامات آنها در رابطه با مذاکرات هسته‌ای با ما، يکی از مهم‌ترين محورهای سياست خارجی آمريکاست و در تاريخ آمريکا سابقه ندارد که در يک امر اساسی سياست خارجی، چنين دوگانگی و شکاف عظيمی در بين گروه‌های مختلف اين کشور وجود داشته باشد؛ چراکه صرف‌نظر از اينکه جمهوری‌خواه‌ها سر کار باشند يا دموکرات‌ها، گروه‌های تصميم‌گير پشت‌ صحنه مشترک‌اند. اين‌طور نيست که يک امر سياست خارجی را حزب قبلی به جايی برساند و حزب بعدی که قدرت را در دست می‌گيرد، آن را به هم بزند. برای مثال، سياست‌ خارجی آمريکا در خصوص موضوعات مهمی مانند جنگ ويتنام، پشتيبانی از رژيم صهيونيستی، ارتباط با کشورهای مرتجع منطقه، روابط با اروپا، روسيه و چين، مسئله‌ هسته‌ای ايران و مواردی از اين دست، تغييری نکرده و نخواهد کرد.
لذا همان‌طور که مقام معظم رهبری فرمودند، در اين مسئله‌ اساسی که از زمان کلينتون دموکرات تا زمان بوش جمهوری‌خواه همه‌ راه‌ها را در خصوص آن امتحان کرده‌اند، سياست‌هايشان تفاوتی نکرده است. هرکدام که سر کار بوده‌اند، از جمله ريگان و کارتر، سياست‌های مشخصی در مقابل ايران داشته‌اند. حالا هم که اوبامای دموکرات سر کار است، در مسير همان سياست‌های کلی حرکت می‌کند و در دور بعدی، چه دموکرات‌ها به قدرت برسند و چه جمهوری‌خواه‌ها، اين سياست‌های اصلی تفاوتی نخواهد کرد.
بنابراين می‌توان گفت هر دو تحليل، بخشی از واقعيت را پوشش می‌دهند؛ يعنی می‌توانيم بگوئيم هر دو تحليل صحيح است، اما اين‌گونه نيست که صد درصد باشند. در واقع اين اتفاقات هم بخشی از اين جنگ زرگری است و هم بخشی از منافع حزبی. البته همان‌طور که عرض کردم، منافع کلی آمريکا اقتضا می‌کند که با ايران مذاکره کنند، چون هم جمهوری‌خواه‌ها و هم دموکرات‌ها تهديد نظامی را تجربه کردند و گفتند گزينه‌‌ نظامی روی ميز است، ولی هميشه تحليل‌گرهای خودشان هم گفته‌اند که جنگ با ايران به مصلحت نيست. جرئت نمی‌کنند با ايران وارد جنگ شوند، چون می‌دانند اگر با ما وارد جنگ شوند، منطقه به ناکجاآبادی خواهد رفت که کسی نمی‌تواند عاقبت آن را پيش‌بينی کند و مصالح آمريکايی‌ها چنين چيزی را اقتضا نمی‌کند. لذا دوستان خودشان هم اين تهديدها را جدی نمی‌گيرند. پس تنها راهی که برای آنها باقی مانده، مذاکره است.

* در مقابل، ايران همواره نشان داده که از يک منطق و اصول هميشگی در سياست خارجی خود پيروی کرده است.
- بله، آنچه مربوط به طرف ما می‌شود، اين است که ما بايد به افکار عمومی جهان ثابت کنيم که اهل مذاکره هستيم و برای اثبات حقمان هيچ‌گاه به خشونت متوسل نمی‌شويم، بلکه منطق داريم. می‌گوئيم مگر نه اينکه هرکس قرارداد ان‌پی‌تی را امضا کرد، حق استفاده‌ صلح‌آميز از انرژی هسته‌ای را دارد؟ ما هم امضا کرده‌ايم و مثل بقيه‌ کشورها نظارت را قبول داريم و آژانس بر ما نظارت می‌کند. به تمام تعهداتی که داده‌ايم هم عمل کرده‌ايم و حتی در گذشته، پروتکل الحاقی را که مجلس هم تصويب نکرده بود، در يک دوره‌ کوتاهی اجرا کرديم؛ يعنی بنا به ملاحظاتی که داشتيم و می‌خواستيم به ديگران نشان دهيم که يقيناً می‌خواهيم به صورت صلح‌آميز از انرژی هسته‌ای استفاده کنيم، به چيزی فراتر از آنچه امضا کرده بوديم و قانونی بود، عمل کرديم.
لذا آمريکايی‌ها راه ديگری جز مذاکره ندارند، منتها هرجا بتوانند، اگر مراقبت نکنيم، ممکن است يک کلاهبرداری بين‌المللی انجام بدهند و عهدی ببندند و خلاف آن عمل کنند. به اين بهانه که در داخل آمريکا فشارهايی وجود دارد. همين‌طور ممکن است فشارهای خارجی را مطرح کنند. اينکه يک‌ مرتبه می‌بينيد رئيس رژيم صهيونيستی می‌گويد نبايد با ايران تواقفی امضا شود يا فلان کشور عربی حرفی بزرگ‌تر از حد خودش می‌زند و می‌گويد با ايران نبايد قرارداد امضا شود يا مذاکره شود، در نهايت فقط يک بهانه‌ سياسی می‌تواند باشد؛ چراکه آمريکايی‌ها نشان داده‌اند هر وقت بخواهند، خواسته‌هايشان را به چنين کشورهايی تحميل می‌کنند. نمونه‌اش پايين آوردن قيمت نفت برای ضربه زدن به ايران و روسيه است. پايين آوردن قيمت نفت در حقيقت اراده‌ آمريکاست و بحمدالله ايران توانسته مقاومت کند. روسيه هم راه خودش را پيدا کرده است. ولی به‌ هرحال، موقعی که آمريکايی‌ها تصميم گرفتند چنين کاری انجام دهند، همين توليدکنندگان نفت در منطقه، تبعيت کردند و عملاً قيمت نفت پايين آمد.

* رهبر انقلاب در ديدار اعضای مجلس خبرگان با ايشان فرمودند نامه‌ آن ۴۷ سناتور نشان‌دهنده‌ فروپاشی اخلاقی آمريکاست. با توجه به اين مسئله، به نظر شما اين نامه در همان فضای جنگ زرگری قرار می‌گيرد يا نشان‌دهنده‌ به‌هم‌ريختگی سياسی آمريکاست؟
- شايد بتوان بين اين نامه و نامه‌ای که بيش از سيصد نفر از نمايندگان مجلس امضا کردند، تفاوتی قائل شد؛ چراکه لحن و محتوای آن يکی، رقيق‌تر است. می‌خواهم عرض کنم همه نوعش را دارند؛ يعنی وقتی سناتورها نامه می‌نويسند و مذاکره‌کنندگان ايران به لحن نامه و محتوای آن اعتراض می‌کنند، می‌بينيد نامه‌ نمايندگان مطرح می‌شود که ملايم‌تر است، اما در همان جهت قرار دارد. هر وقت می‌بينند جمهوری اسلامی ايران اعتراض می‌کند که چرا اين دوگانگی وجود دارد، سعی می‌کنند سمتی را که بيشتر در جهت حمايت از دولت و قوه‌ مجريه است، نشان دهند.
اما اينکه رهبر انقلاب فرمودند نشانه‌ فروپاشی اخلاقی آمريکا است، در حقيقت توصيفش همين است که بنده عرض کردم. در واقع اگر کسی به‌ عنوان وزير امور خارجه‌ بر سر ميز مذاکرات حاضر می‌شود، فقط نماينده‌ شاخه‌ اجرائی آمريکا نيست، بلکه نماينده‌ کل حکومت آن کشور است. منطقاً نمايندگان مجلس آنها که نبايد با ما وارد مذاکره‌ سياسی شوند. همان‌طور که از طرف ما هم وزير امور خارجه مذاکره می‌کند و از مجلس ما کسی برای مذاکره نمی‌رود. پس قوه‌ مجريه و وزير خارجه، نماينده‌ کل حکومت است.
علاوه بر اين، رئيس‌جمهور آمريکا وقتی می‌تواند فرمان بمباران اتمی، اشغال يک منطقه، بمباران شيميايی آن يا جنايات ديگری که آمريکا در طول تاريخ مرتکب شده است را صادر کند، يعنی اختيارات گسترده‌ای دارد. چنين تجربه‌هايی نشان می‌دهد که رئيس‌جمهور آمريکا در بسياری از امور اختيار تام دارد؛ اختياری که در کمتر کشوری به رئيس‌جمهور داده می‌شود. مثلاً اگر بودجه‌ای را رئيس‌جمهور به مجلس پيشنهاد بکند و مجلس به آن رأی ندهد، او می‌تواند رأی مجلس را وتو کند و همان چيزی را که خودش می‌خواهد، اجرا کند.
بنابراين اگر وزير خارجه به سر ميز مذاکره آمد، فرض بر اين است و اساساً قاعده‌ دنيا بر اين است که او از طرف کل نظام سياسی آن کشور می‌آيد. اينکه ديگران حرف‌هايی می‌زنند و تيم مذاکره‌کننده‌ آمريکا آن حرف‌ها را بهانه قرار می‌دهد، از ترفندهای آنهاست.
در يک دور از مذاکرات، کار به جايی رسيده بود که مثلاً تا يکی دو ساعت مانده به پايان مذاکرات، همه و حتی متحدين آمريکا تصور می‌کردند که امضای بخشی از توافقات، قطعی است، ولی وزير خارجه‌ آمريکا گفت من با پايتخت و دولت صحبت کردم و آنها نپذيرفتند. به اين ترتيب، مدت مذاکرات پنج شش ماه تمديد شد! اين يک نمونه مربوط به مذاکرات وين (۳ آذر) بود که حتی کشورهای متحد آمريکا خطاب به بقيه می‌گفتند موافقت‌نامه را تايپ و امضا کنيم. در همان موقع، وزير امور خارجه‌ آمريکا می‌‌گويد موفق نشدم واشنگتن را قانع کنم و بهتر است توافق نهايی پنج شش ماه تمديد شود. اصلاً هيچ منطقی بر اين اتفاق حاکم نيست. اگر تو اختيار نداری، برای چه مذاکره می‌کنی؟ آن هم در کشوری مثل آمريکا که اين همه ادعا دارد. چطور وزير خارجه‌ ما می‌رود آنجا و با اختياراتی که دارد، صحبت می‌کند و پای حرفش می‌ايستد، اما وزير امور خارجه‌ کشوری که مدعی ابرقدرتی است، اختيار ندارد؟

* قبل از وين هم مصداق ديگری از اين رفتار آمريکا می‌توان يافت؟
- پيش از اينکه مذاکرات اتفاق بيفتد، واسطه‌ای از يکی از کشورهای منطقه آمد و پيام آورد که مثلاً آمريکايی‌ها بنا دارند مثبت حرکت کنند. اين در حالی است که آن واسطه برای ما قابل اطمينان است و اطمينان داريم آنچه او می‌گويد واقعاً از طرف آمريکايی‌هاست. در اينجا بايد به اين مسئله توجه کنيم که وقتی آمريکايی‌ها از راه‌های مستقيم و غيرمستقيم علائمی می‌فرستند و اعلام می‌کنند تمايل به مذاکره دارند، نشان‌دهنده‌ همان چيزی است که مقام معظم رهبری هم فرمودند؛ يعنی آنها به اين مذاکرات احتياج دارند.
نکته‌ ديگر اين است که آنها در چراغ سبزهای ابتدايی که از طريق آن واسطه فرستادند، گفتند حق دستيابی ايران به انرژی هسته‌ای را به رسميت می‌شناسند، درحاليکه پای ميز مذاکرات به‌گونه‌ ديگری عمل کردند. اين موضوع هم نشان‌دهنده‌ خدعه‌ای است که آمريکا همواره به کار می‌برد.

* اين خدعه‌ای که می‌فرماييد چيست؟ آيا ما تجربه‌ای داشته‌ايم که در اين مذاکرات از آن استفاده کنيم؟

- خدعه همين تفکيک کلی و جزئی است. می‌گويند اول شما به آنچه تعهد می‌کنيد عمل کنيد، بعد ما ارزيابی می‌کنيم و اگر شما درست عمل کرده بوديد، تحريم‌ها را به تدريج بر‌می‌داريم. قبلاً در اوايل دهه‌ هشتاد هم اين کار را کرده بودند. گفتند شما فقط برای مدت کوتاهی غنی‌‌سازی را متوقف کنيد، بعد گفتند که کار يوسی‌اف را متوقف کنيد. دو سال و خرده‌ای به همين منوال گذشت. ما کاملاً با آنها همکاری کرديم، ولی ديديم آنها قدم‌ به‌ قدم جلوتر می‌آيند. کم‌کم گفتند شما موشک‌های با بُرد بلند برای چه می‌خواهيد؟ بعد موضوع موشک‌های ما را در بروکسل (مرکز ناتو) مطرح کردند و گفتند شما می‌خواهيد اروپا و اسرائيل را هدف بگيريد و ما با اين اقدامات شما مخالفيم. تا آمديم راجع‌به مسئله‌ موشک‌ها صحبت کنيم، موضوع حقوق بشر را مطرح کردند. آنها همواره اين سه موضوع را مطرح می‌کنند و هيچ شکی نداريم اگر ما در قضيه‌ هسته‌ای عقب‌نشينی کنيم، همان‌طور که پيش از اين يک بار چنين کاری کرديم، آنها موضوع ديگری را مطرح خواهند کرد.
برخی از واسطه‌ها و افرادی که نگاه بی‌طرفانه داشتند و می‌خواستند منصفانه به قضيه نگاه کنند، به ما می‌گفتند که شما برای مدت کوتاهی به خواسته‌ آمريکا تن بدهيد، اما تجربه نشان داد که به‌ محض عقب‌نشينی در يک عرصه، آمريکايی‌ها موضوعات ديگری مطرح می‌کنند. حالا هم همين‌طور است. اين فقط يک نظريه‌پردازی نيست، بلکه منطقاً وقتی آنها تصور کنند با استفاده از فشار، توانسته‌اند ما را ملزم به عقب‌نشينی در موضوع هسته‌ای کنند، همين ابزار فشار را در موضوع موشکی هم به کار خواهند بُرد. کم‌کم موضوع حقوق بشر را هم پيش می‌کشند و مثلاً می‌گويند چرا شما به بهايی‌ها آزادی نمی‌دهيد؟ آزادی به بهايی‌ها يعنی اينکه آنها را آزاد بگذاريم تا بتوانند برای رژيم صهيونيستی جاسوسی کنند. چون ارتباط بهائيت با رژيم صهيونيستی بر کسی پوشيده نيست. اصلا مرکز بهائيت در سرزمين‌های اشغالی است. يا می‌گويند در داخل کشور چرا احکام شرعی را اجرا می‌کنيد و امثالهم.
بنابراين نتيجه‌ای که از صحبت‌های قبل می‌گيريم اين است که توافق بايد متوازن باشد؛ يعنی اين‌طور نباشد که ما فعاليت‌هايمان را متوقف کنيم و برداشتن تحريم‌ها موکول شود به چند سال نظارت و ارزيابی آنها. در واقع همان‌طور که ما در اين طرف به تعهداتمان عمل می‌کنيم، آنها هم بايد به‌ صورت همز‌مان به تعهداتشان عمل کنند. به قول نظامی‌ها، در روز «ر» و ساعت «س» بايد دو طرف به تعهداتشان عمل کنند. درست مثل اينکه ما و عراق در ساعت مشخصی از روز ۲۹ مرداد ۶۷، آتش‌بس را اجرا کرديم. به همين صورت، در قضيه‌ هسته‌ای هم بايد در يک زمان مقرر، دو طرف به اقدامات عملی بپردازند. آنها می‌گويند اگر به تشخيص ما، شما درست عمل نکرديد، ما تحريم‌ها را برمی‌گردانيم. ما هم در مقابل می‌گوييم اگر شما تحريم‌ها را برگردانيد، ما هم همه‌ فعاليت‌های هسته‌ای را به قبل از مذاکرات برمی‌گردانيم. آنها با اين موضوع مشکل دارند و می‌گويند تحريم‌ها بايد برگشت‌پذير باشند، ولی فعاليت‌های ما بايد به صورت برگشت ناپذيری، متوقف شود. اين در حالی است که ما به موازنه‌ دوطرفه معتقديم.

* رهبر انقلاب از تعبير غيرمنطقی عمل کردن طرف مقابل استفاده کرده‌اند. آيا در گذشته مصداق ديگری وجود دارد که آنها غيرمنطقی‌تر از امروز رفتار کرده باشند؟
- بله، در زمان حکومت دکتر مصدق که ترومن رئيس‌جمهور آمريکا و آچسون وزير امور خارجه بود، آنها به دکتر مصدق قول دادند که در تحريم نفت ايران شرکت نمی‌کنند و اگر انگليس نفت ايران را تحريم کند، آنها از ما نفت می‌خرند. بعد که انتخابات شد و آيزنهاور روی کار آمد، درست خلاف آن چيزی که به دکتر مصدق قول داده بودند عمل کردند و با انگليسی‌ها متحد شدند و کودتای ۲۸ مرداد را به راه انداختند. بنابراين اين سوابق تاريخی وجود دارد و ربطی به جمهوری اسلامی ندارد.

* چرا رهبر انقلاب تا به حال چندين‌بار تکرار کرده‌اند که ايران فقط در مسئله‌ هسته‌ای حاضر به مذاکره با آمريکا است؟
- برای اينکه ايران و آمريکا در منطقه، دو هدف متفاوت دارند. ايران طرفدار حکومت مردم است و آمريکايی‌ها از ديکتاتورها و حکومت‌های قرون وسطايی و گروه‌های تروريستی مثل داعش حمايت می‌کنند و اصلاً به‌وجودآورنده‌ داعش هستند. هدف آنها اين است که در منطقه آشوب راه بيندازند و کشورهای منطقه را تجزيه کنند. امروز می‌بينيم که دخالت آمريکا در ليبی موجب شده است عملاً اين کشور، حاکميت مرکزی نداشته باشد. همين کار را در يمن می‌خواهند انجام دهند. اين اتفاق قبلاً در سومالی هم رخ داده است. حکومت مرکزی سومالی را آمريکايی‌ها مضمحل کردند و امروز اين کشور به مقر دزدان دريايی و حاکميت‌های پراکنده قبايل تبديل شده است. در واقع آنها می‌خواهند کشورهای منطقه حاکميت مرکزی مقتدر نداشته باشند تا به‌ راحتی بتوانند در امور داخلی آنها دخالت کنند، درحاليکه ايران درست برعکس عمل می‌کند. اگرچه ممکن است بر سر موضوعی خاص، امروز مذاکره کنيم، اما سياست‌های ما در منطقه کاملا متفاوت از آمريکا است.
آنها دنبال اين نيستند که حکومت‌های دموکراتيک سر کار بيايند که خواسته‌ مردم را اجرا کنند، بلکه می‌خواهند هيچ کشور مقتدری در اين منطقه وجود نداشته باشد که جلوی رژيم صهيونيستی و آمريکا بايستد. بر همين اساس، آمريکايی‌ها طالبان را در افغانستان به وجود آوردند. خانم بوتو آن زمانی که زنده بود، در مصاحبه با بی‌بی‌سی اقرار کرد که آمريکا، عربستان، انگليس و پاکستان همه دست‌ به‌ دست هم دادند و حکومت طالبان را درست کردند. امروز هم همان‌طور که عرض کردم، خانم کلينتون در کتابش نوشته است داعش را آنها درست کرد‌ه‌اند. حکومتی که ادعای طرفداری از حقوق بشر و انسانيت دارد، گروهی را به وجود آورده است که بی‌رحمانه‌ترين و وحشيانه‌ترين رفتارهای حيوانی را مرتکب می‌شوند. وقتی مزدوران داعش زخمی می‌شوند، برای درمان به بيمارستان‌های رژيم صهيونيستی می‌روند.
از سويی ديگر يکی از مهم‌ترين اهداف آمريکا در منطقه اين است که رژيم صهيونيستی به رسميت شناخته شود و توسعه پيدا کند. اين در حالی است که جمهوری اسلامی ايران طرفدار آزادی فلسطين، برقراری حکومت مردمی در عراق، حمايت از مردم سوريه و حزب‌الله و به‌طور کلی، طرفدار حفظ حرمت‌ها و حقوق ملت‌ها است. اينها درست برعکس اهداف آمريکاست. بنابراين درباره‌ منطقه، ما هدف مشترکی با آنها نداريم که بخواهيم در اين‌ باره مذاکره کنيم. آنها از اين طريق می‌خواهند آبروی جمهوری اسلامی ايران را نزد انقلابيون منطقه ببرند و اهداف خودشان را پی بگيرند.
اهداف ما اين است که کشورهای اسلامی مقتدر و معزز باشند و بتوانند از منافع خودشان حمايت کنند و در روز حادثه، دست‌ به‌ دست هم بدهند و از منافع کلی امت اسلام دفاع کنند. همه‌ اين اهداف در مقابل اهداف آمريکايی‌هاست. لذا اينکه اعلام می‌کنند تمايل دارند درباره‌ موضوعات منطقه با ايران مذاکره کنند، به‌ هيچ‌ عنوان حسن نيت ندارند و می‌خواهند با آبروی ايران بازی کنند و مثل قرارداد اسلو که به سازمان آزاديبخش فلسطين تحميل کردند و آن سازمان را به بايگانی تاريخ منطقه سپردند مجددا با ايران و ديگران تکرار کنند.

- اين روزها شاهد حملات هوايی برخی کشورهای منطقه با حمايت لجستيکی و روانی آمريکا و کشورهای منطقه به کشور يمن هستيم، ارزيايی شما از اين موضوع چيست؟
- در مورد يمن دو نکته‌ کلی قابل ذکر است:
اول؛ در بهمن‌ماه سال ۱۳۸۹ رهبر معظم انقلاب در خطبه‌های نماز جمعه آغاز امواج جديد بيداری اسلامی را در منطقه نويد دادند. از آن زمان تا به حال تحولات بی‌سابقه‌ای در کشورهای عربی رخ داده است که جمع‌بندی آن به نفع مردم منطقه بوده است. هرچند که رخدادهای مخرب و نگران‌کننده‌ای را هم در طی اين مدت شاهد بوديم.
اما از جمله حوادث اميدوارکننده انقلاب مردم يمن بود که در زمره‌ اصيل‌ترين آنها است. پايه‌های انقلاب يمن بر ارزش‌های اسلامی در حال احيا شدن قرار دارد و عامه‌ مردم در اين تحول عظيم شريکند. تمامی عوامل لازم برای بالندگی يک حرکت انقلابی نيز در اين کشور جمع است.
اولين عامل اسلامی بودن آن است؛ لذا ريشه‌های آن در قلوب يمنی‌ها است.
دومين عامل مردمی بودن آن است.
سومين عامل حمايت تمامی علمای اسلام اعم از شيعه و سنی است.
چهارمين عامل وجود امکانات وسيع دفاعی در اختيار انقلابيون و عامه‌ مردم است.
پنجمين عامل هم اتحاد تمامی احزاب، گروه‌ها و قبايل انقلابی از صعده در شمال تا صنعا در مرکز و عدن در جنوب است. به اين دليل است که رئيس‌جمهوری مستعفی يمن نتوانست علی‌رغم حمايت وسيع بيگانگان بر سر قدرت بماند و قدم به قدم از مواضع خود عقب‌نشينی کرد و سرانجام ناچار شد از کشور بگريزد و به دامن اجانب پناه ببرد.
دوم؛ تکرار سناريوهای ضد ملت‌های منطقه محکوم به شکست است. امروز سناريوی مشترک آمريکا و متحدين غربی‌اش به اضافه‌ صهيونيست‌ها و مرتجعين منطقه برای چندمين‌بار در يمن تکرار شده است. اگر اين سناريو در لبنان، غزه، سوريه و عراق شکست خورد، در يمن هم به طريق اولی شکست خواهد خورد. کسانی که با هواپيماهای اهدايی آمريکا از آسمان، مردم بی‌گناه و غير نظامی يمن را بمباران می‌کنند جرئت روبرو شدن با مردم شريف، غيرتمند و مؤمن يمن را در زمين ندارند.
حمله‌ی هوايی چند کشور عربی به يمن با حمايت روانی بعضی کشورهای فرصت‌طلب منطقه‌ای و غربی هيچ مشکلی را از افزون‌طلبان و سلطه‌جويان حل نخواهد کرد. مهاجمين و حاميان آنها دچار يک اشتباه محاسباتی استراتژيک شده‌اند و قطعاً شکست خواهند خورد. کسانی که در اتاق‌های شيشه‌ای نشسته‌اند، به طرف مقابل خود سنگ پرتاب نمی‌کنند.
بمباران زيربناهای يک ملت دچار مشکلات فراوان مادی ولی با شرف و غيرتمند پايان اين ماجرا نيست؛ بلکه آغاز بحران طولانی در جنوب جزيره‌العرب است؛ هرچند که دامن شروع‌کنندگان و آتش‌افروزان اين معرکه را خواهد گرفت و سرانجام آنها را پشيمان خواهد کرد. لذا به آنها توصيه می‌شود تا دير نشده از آتش‌افروزی دست بردارند؛ قبل از اينکه آتش خشم ملت آزاده، شجاع و با ايمان يمن، آنها و منافع ايشان را در کام خود فروبرد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016