گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
29 دی» محدوده آزادی، با نگاه تازهای به حادثه پاريس، احمد فعال16 دی» بنياد تفکری که منجر به فساد میشود، احمد فعال
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! درسهايی که تفاهمنامه لوزان نگرفت، احمد فعالآيا آنها که میگويند ديپلماسی زبان مصلحت است، مرادشان از مصلحت همين مصلحت است؟ آيا مردم ايران از صدها ميليارد دلار هزينههای انجام شده درباره پروژه هستهای کردن کشور و يا به قول خودشان پيوستن به باشگاه هستهای جهان، کمترين اطلاعی دارند؟ آيا مردم اطلاع دارند که به موجب اين توافقنامه، همين هزينههای انجام شده در ساخت و تجهيز نيروگاههای اتمی تا چه اندازه راکد و بلااستفاده و سرانجام پس از سررسيد تعهدات ۱۰ و ۱۵ و ۲۵ ساله فرسوده و از چرخه توليد و تکنيک خارج خواهند شد؟
زبان حق، زبان مصلحت حاصل آنکه، زبانی که به زبان مصلحت معتقد است و سياست را جز بيان قدرت و سلطه نمیشناسد، بجای گفتمان حق و باطل، به گفتمان سود و زيان و يا گفتمان فايده و هزينه روی میآورد. اين گفتمان در عالم ديپلماسی و "عقلانيت معطوف به هدف" ممکن است درست باشد، اما نويسنده از ديد آنهايی سخن میگويد که به "عقلانيت ارزشمدار" معتقدند و ۳۵ سال کشور را درگير ارزشهای ذهنی خود گرداندهاند. "عقلانيت ارزشمدار" هم آنچنانکه ماکس وبر میگويد، در جای خود درست است، اما نويسنده فعلا داوری خود را درباره هر دو اين عقلانيت کنار مینهد، تنها اشارهای به پيامدهايی دارد که طرفداران عقلانيت ارزشمدار در بزنگاه خطر منافع، ناگهان به عقلانيت صوری يا عقلانيت ابزاری روی میآورند، و پارهای از تحليلگران و روشنفکران بدون اعتنا به اين تناقضها و هزينههای از دست رفته، دچار هيجان تحسين میشوند. در زبانی که زبان مصلحت است، مهم نيست که چه چيز حق است و چه چيز باطل است، آنچه مهم است محاسبه "هزينه و فايده" است. با اين وجود، آنچه که به زبان حقيقت مربوط میشود، تنها محاسبه "هزينه و فايده" نيست که مشکل آفرين است، مشکل از جايی آغاز میشود که اثر هزينه و فايده نه در مقياس کل جامعه و نه در مقياس کليت بشر، و نه در مقياس هزينه و فايدههای کل، بلکه تنها در مقياس منافع آنی و موقتی گروهبندیهای حاکم و يا گروهبندیهايی که در کمين قدرت نشستهاند، محاسبه میشود. آفت زبان مصلحت و عقلانيت ابزاری از همين جاست که آغاز میشود. نمونه اين نوع عقلانيت را میتوان در همين تفاهمنامه اخير و واکنش بعضی از روشنفکران مشاهده کرد. بجای محاسبه سود و زيان در مقياسهايی که اشاره کردم، تنها به آن قسم سود و زيانی توجه میشود، که در حال حاضر دولت نميه اصلاحات و نيمه اصولگرايی را از مخمصه تحريم رها کرده است. در هر روی نقد اين ديدگاهها را در جاهای ديگر آوردهام، اما چون در اين جا با زبان آنهايی سخن میگويم که به نيابت از دين و پيامبر و حقيقت محمدی بر صدارت و وزارت تکيه زدهاند، اشاره به درسهايی که از صلح حديبيه و صلح امام حسن میتوان گرفت، برای همه آنها که دل در گرو حقيقت دارند، خالی از فايده نيست. درسهايی از صلح حديبيه و صلح امام حسن بنا به شهادت تاريخ، هر دو عهدنامه توسط آن دو حضرت و به قلم خودشان نوشته شدند. در صلحنامه حديبيه متن پيام را پيامبر (ص) قرائت میکرد و حضرت علی مینوشت و سهل بن عمرو نماينده قريش بر مکتوبات نظارت میکرد، چنانچه نماينده قريش در دو جا با خواسته پيامبر مخالفت کرد. يک جا وقتی که آن پيامبر متننامه را با بسم الله الرحمن الرحيم آغاز کرد و دوم آنجا که پيامبر خود را رسول خدا خطاب کرد. مخالفتهای سهل بن عمرو حق شمرده شد و پيامبر آن را در متننامه لحاظ کرد. و در صلحنامه امام حسن نيز از قول طبری و ابن اثير نقل میشود که، معاويه ورقهای سفيد و مهر شده را نزد امام حسن فرستاد و از او خواست با اختيار خود، او هر شرطی را میخواهد در آن بنويسد. مفاد آن دو عهدنامه همه بر اساس حق تنظيم شدند. در عهدنامه حديبيه مواردی چون، اعطاء آزادی عمل به مسلمانان در مکه از سوی حاکمان قريش تا احترام متقابل به جان و مال يکديگر، و اجرای مناسک حج در آن سال به دليل شرايط بحرانی بودن و احتمال خونريزی و تا آمدن آنها در سال بعد بدون هرگون سلاح که تحريک کننده است. بالاخره حکم برگرداندن هر پناهندهای از قريش به مسلمانان و تا عدم برگرداندن هر پناهندهای از مسلمانان به قريش، از جمله مفادی بودند بر اساس حق تنظيم شدند. در اين فقره آخر، پيامبر نيک میدانست که مسلمانی که به بيگانه پناهنده میشود، ديگر نيازی به اسلام او نيست و او میتواند آزادانه بر عقيدهای ديگر و در سرزمين ديگر زندگی کند. در عهدنامه امام حسن نيز که بدست خود او تنظيم شده بود، جای جای آن بيان حق و آزادی رعايت شده بود. اين عهدنامه ايجاد محدوديت در بيان حق نبود، بلکه لگام زدن و ايجاد محدوديت برای حکومت ناحق بود. هيچ جا در آن نيامده است که آن حضرت و ياران او بايد به قوانين ناحق معاويه تسليم شوند، بلکه به عمد سراسر آن محدود کردن حکومت به قواعد آزادی بود. جالب است که در همان عهدنامه، از حکومت معاويه در خواست شد که او به کتاب خدا و سنت پيامبر و سيره خلفای پيشين عمل کند. توجه داشته باشيد، نظر نويسنده اصلا دفاع يا رد حکومت دينی نيست، بلکه نکته با اهميت اين است که امام حسن به منزله نماينده اپوزسيون در آن ايام بود، که خط و نشان برای حکومت میکشيد و نه برعکس. چنانچه در مفاد ديگر اين پيمان معاويه متعهد میشود که حکومت را به آن حضرت در مقام اپوزسيون انتقال دهد. ساير مفاد، همه بر اساس بيان حق و آزادی تنظيم شدند، از محدود کردن معاويه به ناسزاگويی و تا رعايت حقوق قوم بنیهاشم به منزله قوم اقليتی که در آن زمان مورد اجحاف و ستم قرار میگرفتند، تا اين حقيقت مهم که ، مردم در هر گوشه از زمين خدا بايد در امان باشند و حکومت حق تبعيض و تعرض به افراد به حيث نژاد و مال آنان نداشته باشد و نيز معاويه بايد لغزشهای آنان را ناديده و هيچکس را بر خطای گذشتهاش مؤاخذه نکند. نادرسی تفاهمنامه لوزان ۱- محتوای تفاهمنامه توسط قدرتهای خارجی يعنی همانها که در جبهه باطل بودند۰، نگارش و در اختيار وزير و هيئت همراه گذاشته شد. ۲- ايران در مقابل شش قدرت بزرگ دنيا در موازنه قوا و کاملا نابرابر قرار داشت. ايران در شرايط ضعف کامل وارد مذاکره با هيئت اروپايی/آمريکايی شد. زيرا : ۳- در موازنهای که موازنه قواست، ميز مذاکره جز با هدف تسليم کردن ضعيف در برابر قوی هيچ امر ديگری متصور نيست. راهحل اين بود که از همان ابتدا ايران وارد اين موازنه نشود. جلوتر به اين بحث بازمیگردم. ۴- در موازنهای که موازنه قواست، زبان و ادبيات مبهم و نگارش سراسر ابهامآميز متنهای توافق، مهمترين ابزار تسليم کردن بيش از بيش طرف ضعيف خواهد بود. طرف قوی همواره استفاده از ابهام را فضای خالی برای کامل کردن تسلط خود میبيند. روشن است که متن تفاهمنامه و يا توافقنامه لوزان به زبان انگليسی نوشته شده است نه فارسی. پس از هر لحاظ مرجع تفسير متن، طرف قوی است. خاصه آنکه ريش و قيچی هم تحريمها و هم بازرسیها دست آنهاست. ۵- توافقنامه لوزان يا تفاهمنامه لوزان نقض آشکار استقلال ايران است. بنا به استقلال، هيچ احدی از خارج از کشور و هيج دولتی و هيچ قدرتی حق بازرسی و ورود و دخل و تصرف به آنچه که به حقوق ملی مردم ما مربوط میشود، را ندارد. روشن بگويم، يک قدرت خارجی غلط کرده است که چنين حق تصرفی را برای خود قائل شود. ۶- در جای ديگر توضيح دادهام که مداخله فيفا در فوتبال ايران و مداخله در تعين اساسنامه فوتبال، مداخله آشکار در نقض استقلال ايران است. توضيح دادم، به چه حقی فيفا حق داشت و يا حق دارد که در فوتبال ايران و در اساسنامه فوتبال مداخله کند؟ اما واقع اين است که فيفا حق داشت و دستکم برای خود حق قائل بود که در فوتبال ايران و در نحوه سازماندهی باشگاهها مداخله کند. زيرا فدراسيون فوتبال ايران و بيشتر از آن دستگاههای سياسی کشور از حقوق واقعی مردم ايران و ورزشکاران ايرانی غفلت کرده بودند. آنها نبايد ورزش را آلت دست سياست میگرداندند. ورزش بايد مستقل باشد، و شأن خود را در استقلال حرمت بگذارد. اين آن حقوقی است که مردم ايران و ورزشکاران از آن غفلت کرده بودند و دولتيان از اين غفلت در سلطه خود سود جستند. خطای فدراسيون و دستگاههای سياسی در نقض استقلال ورزش، فضای خالی برای نقض استقلال ايران را تدارک ديد. ۹- با اين وجود بجز آنچه که به نقض استقلال ايران مربوط میشود، نويسنده مانند ساير مردم ايران از اين توافق بسيار خشنود است. اينکه بگوئيم چون اقتصاد ما اقتصاد رانتی است ووو هيچ اتفاقی نمیافتد، به عنوان کسی که ساليان دراز انقباض و انبساط بودجه دولت را در زندگی خود و مردم خود از نزديک لمس کرده است، چنين اعتقادی ندارد. مصيبت تحريمها و سوء استفادهها از بحران سياست خارجی در آن حد بود که از همان آغاز دولت يازدهم معتقد بودم که اگر دولت همين يک کار را به پايان رساند بايد خشنود شد. ۱۰- با وجود همه ناملايمات، دولت میتوانست بجای دروغ گفتن، با آشکار کردن حقيقت، و ناحق شماردن آنچه که ناحق بود، و نقد روشهای گذشته، توافق و يا تفاهم حاصل شده را بسود جريان اصلاحات کشور و تقويت اصلاحات مورد بهرهبرداری قرار دهد. اما حقيقت اين است که بيان قدرت و مصلحت نه تنها بيانی نيست که به حقوق جامعه تسليم شود، بلکه بيانی نيست که به حقوق مسلم خويش نيز عمل کند. تسليمنامهها از همين روست که يکی پس از ديگری رخ میدهند. Copyright: gooya.com 2016
|