سه شنبه 25 فروردین 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

دروغ سلاح هسته ای، و تلاش اوباما در مذاکرات، هادی قدسی


توافق هسته ای اخير برخلاف آن چه می نمايد، برای طرف آمريکائی از اهميت بيشتری برخوردار است، و بيشتر به امور داخلی آن کشور بازمی گردد. اما در صورت موفقيت کامل که بعيد به نظر می رسد، تاثيرات فراوانی بر نظام منطقه، بلکه بر نظام جهان خواهد داشت. پی گيری مطلب شايد به مقدمه کوتاهی نياز داشته باشد:

از پايان جنگ دوم جهانی به اين سو، صهيونيسم با بهره جوئی از جنايات رخ داده در آن جنگ، توانست با کمک سرمايه بر رسانه های همگانی، به خصوص در آمريکا، تسلط يابد. با زمينه سازی هائی که به کمک همين رسانه های همگانی فراهم نمود، کم کم با قدرت نيروی نظامی آمريکا بر سياست جهانی تسلط يافت. صحنه سياست جهانی، از آن پس با فساد و دروغ و توطئه آميزش جست و افراد لايق و متمدن و مدير، عمدتا به مثابه منتقد در حاشيه سياست به فعاليت های مختصری قانع شدند، به نحوی که مزاحمتی برای بلندپروازی های سرمايه فراهم ننمايند. ازآن تاريخ به بعد، سياست در خشونت فرو رفته و مديريت جامعه معنائی ديگر به خود گرفته است. کندی، رئيس جمهور دمکرات و جوان آمريکا که با اتمی شدن اسرائيل به طور جدی به مخالفت برخاسته بود ترور شد. دخالت در حاکميت کشورهای ضعيف از سوی سلطه گران به امری عادی، بلکه ضروری تبديل شد. توسط همين رسانه های همگانی، افکار عمومی و بلکه دست اندرکاران سياست را متقاعد کردند که صدام حسين سلاح کشتارجمعی دارد تا جنگی خونين را به مردم عراق تحميل نمايند( يادآوری می کنم که اوباما در مصاحبه اخيرش با فريدمن می گويد: "تحرکات ضد آمريکايی، ضد اسرائيلی و ضد يهود آنها(ايران) عميقا نگران کننده است". در واقع "تحرکات ضد يهود" دروغی ساخته و پرداخته رسانه های صهيونيستی بيش نيست که به ايران هم اختصاص ندارد، اما شيوع اين دروغ، رئيس بزرگترين قدرت جهانی را هم فريب داده است). باوجود گزارشات مکرر سازمان های اطلاعاتی مبنی بر توقف ساخت سلاح هسته ای توسط ايران، همين رسانه ها آن قدر اين دروغ را تکرار کردند تا کنگره آمريکا بتواند به راحتی ايران را تحريم نموده و سازمان ملل و اروپا را بر ضد ايران بسيج نمايد. طبيعی به نظر می رسد که سياست خارجی جنگ و تخريب و خشونت آمريکا در جهان، به داخل اين کشورهم سرايت نمايد. جامعه آمريکائی به خشونتی همه جانبه کشانده شده است وبا سرعتی زياد با دمکراسی فاصله می گيرد. برای مثال، به لطف تکنولوژی جديد، تصاوير و فيلم های گوشه ای از اين خشونت و جنايت که پليس آمريکا بر سياه پوستان آمريکائی به صورتی روزمره اعمال می کند را در فضای مجازی شاهديم. البته ابعاد خشونت وفساد در اين جامعه فقط به کشتن انسان ها محدود نمی شوند که می توان گفت کم وبيش همگی از آن ها تا حدودی آگاهند.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


سخنان اوباما درشب توافق، ابهام پا فشاری غير عادی دستگاه ديپلماسی آمريکا را در مذاکرات اخيربا ايران روشن گردانيد. مرکز سخنانش خطاب به جنگ طلبانی بود که با دروغ و نيرنگ، يعنی توطئه، بيش از شش دهه است که جهان را با جنگ وبحران و تشنج درگير کرده اند. به بهانه اين مذاکرات، او دروغ ساخت سلاح هسته ای ايران را به مثابه ابزاری برضد سازندگان دروغ تبديل کرد و خطاب به آنان گفت: "کاری را که شما می خواستيد با جنگ حل کنيد، از راه سياسی و گفت و گو حل کردم" و آن را برای خود يک پيروزی قلمداد کرد. در عمل، با وقوف به جامعه خشونت زده آمريکا، به مردم کشورش نشان داد که جنگ و خشونت لزوما چاره حل مسائل نمی باشند، يعنی همان سياستی که از بعد از جنگ دوم جهانی، سياست عمومی آمريکا گشته است. در صورتی اوباما بتواند با دست خالی اين فرهنگ را در جامعه آمريکائی جا دهد، بزرگ ترين پيروزی را برای دمکراسی در کشورش به دست آورده است. متاسفانه با قدرت مالی و رسانه ای و خشونت بيش از حد صهيونيسم، موفقيت تجديد فرهنگ دمکراسی را در اين کشورنمی توان جدی تلقی نمود. البته درمقام رياست جمهوری آمريکا، اوباما هيچ وقت اصل سلطه گری را زير سئوال نبرده است. اودر مصاحبه اخير خود می گويد: " آمريکا با قدرت فوق العاده اش بايد برای مواجهه با خطرهای حساب شده ای که می توانند زمينه های جديدی را ايجاد کنند آمادگی داشته باشد. مانند تلاش برای محکم کردن يک توافقنامه با ايران که هم اجازه بدهد اين کشور بخشی از تاسيساتش را حفظ کند و هم توانايی اين کشور را برای ساختن بمب اتم حداقل برای ده سال از بين ببرد". در واقع او سلطه گری خزنده، يا سلطه گری نرم را برای منافع آمريکا بهتر از جنگ و خشونت می داند. به همين دليل نبايد زير بار کم ترين سلطه گری رفت. درعين حال نبايد عمل اوباما را در امر خشونت زدائی تضعيف نمود و بلکه کمک به او را در اين مورد، يک وظيفه انسانی دانست.

اما آن چه به ايران مربوط می شود، گذشته از منافع اندک جانبی نظير برداشته شدن تحريم ها حتا در طول زمان نامعلوم و رفع ظاهری فشارهای خارجی و توقف فعاليت های غنی سازی (البته پژوهش های هسته ای، حتا در مورد غنی سازی نبايد متوقف شوند)، خطر بزرگی را برای استقلال کشور دربر دارد. برای اولين بار بعداز انقلاب، ايران به سلطه گران اجازه می دهد تا خارج از معاهده های بين المللی در امور داخلی ايران نظارت، و به تبع آن، دخالت نمايند. درست است که اين نظارت و دخالت در محدوده فعاليت های هسته ای می باشند، اما صرف پذيرش زير سلطه قرار گرفتن، خطر آن را دارد که تحت همان شرائطی که اين سلطه هسته ای را پذيرفتنی کرده است، بتوانند آن را گسترش داده و کشور را به موقعيت قبل از انقلاب برگردانند. هم چنان که از هم اکنون می گويند تحريم های مربوط به موشک و موارد ديگر برجا خواهند ماند و زمينه آن را از حالا چيده اند. اصل پذيرفتن تغييرات داخلی درپی فشار خارجی، فرهنگ وابستگی می باشد، چه از سوی قدرت حاکم باشد، وچه از سوی اپوزيسيون. پذيرفتن اين فرهنگ برابر است با پذيرش وابستگی و سلطه گری سلطه گر، کم و زياد هم ندارد. مديرانی که "نظم جهانی" ساخته و پرداخته به دست سرمايه داری را به مثابه يک "واقعيت" نشئت گرفته از حقيقت می پندارند، سلطه گری را به راحتی می پذيرند و زير سلطه قرارگرفتن را امری طبيعی تلقی می کنند. البته مديرانی که تحت روابط سلطه گر- زيرسلطه تربيت يافته باشند و سامانه تفکرشان براين پايه استوار باشد، راحت تر به خفت زير سلطه بودن تن می دهند. کسانی که سلطه ولايت فقيه را چه از لحاظ عقيدتی و چه از نظر سياسی و قدرت پذيرفته باشند، دليلی ندارد که تن به سلطه قدرت بزرگتری ندهند. به همين دليل، بی هوده نيست که رهبر ايران اعتمادی به کارگزاران خود نداشته باشد و در جريان مذاکرات ايران و آمريکا رسما اعلام کند "چک سفيد به کسی نداده ايم". و اين رهبر شايد غافل باشد از اين که عامل اصلی اين بی اعتمادی، چيزی جز نظام ولايت مطلقه فقيه نمی باشد. زيرا در يک نظام دمکراتيک، مردم فرصت دارند از خادم و خائن بودن کارگزاران خويش آگاه شوند.

ايران نبايد خارج از محدوده قوانين بين المللی زير بار هيچ پروتکل جانبی و بازرسی ويژه برود. در مورد بازرسی های هسته ای، ايران نبايد بهای بهانه "بدبينی" های بيگانگان را بپردازد. در صورتی کسانی نسبت به فعاليت های هسته ای ايران بدبين هستند، می توانند در محدوده قوانين بين المللی رفع بدبينی کنند، خارج ازآن، مسئوليت رفع بدبينی بايد بر عهده خودشان واگذار شود. مردم ايران اقلا طی ۳۶ سال، صدمات و سختی های فراوانی را برای استقرار استقلال و آزادی خودشان متحمل شده اند، می شوند و مسلما خواهند شد تا به هدف خويش برسند. مردم نبايد اجازه دهند غوغا سالاران داخلی به کمک استبداد مستقر، نتيجه دست آوردهای اجتماعی خودشان را به باد فنا بسپارند تا سلطه گران داخلی بتوانند سرمايه هائی که با چپاول ملت گرد آورده اند را با سرمايه جهانی گره بزنند.

برداشتن تدريجی و يا يک جای تحريم ها، در برابر حفظ استقلال کشور اهميتی ندارد. اوباما در مصاحبه اخيرش، يک حقيقت بزرگ را بازگو می کند که دست آورد ملتی زنده و بافرهنگ می باشد، او می گويد: " ايرانی ها در جنگ هشت ساله با عراق يک ميليون کشته دادند و ثابت کردند زمانی که مسئله غرور و بقای ملی شان مطرح باشد در برابر سختی ها مقاومت می کنند". هرچند اين سخنان باز مصرف داخلی داشته و برای بازدارندگی تفکر جنگ طلبی آمريکائی اظهارشده، اما اين واقعيت يک عزت ملی برای ما است که در جهان امروز نادر می باشد. اين عزت ملی که تنها ضمانت در دست مردم برای حفظ ايران واستقرار استقلال و آزادی در کشور است را بايد پاس داشت و زير بار سلطه نرم نرفت.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016