گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
24 فروردین» حقيقت نهفته در مواضع اخير رهبر جمهوری اسلامی، تضاد آشتیناپذير خير و شر، حمید آقایی4 فروردین» از سِلفی تا ابراز وجود سياسی، سکولاريته و ابراز وجود، سمبلهای يک جامعه مدرن و آزاد، حمید آقایی
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! جامعه ايران در آينه خانه دانشجويی، حمید آقاییدر خانه دانشجويی همه يک معنا و هويت داشتند و آزادی در کنار همدلی و همياری و مبارزه با تبعيض مفهوم پيدا میکرد، اما در جامعه امروز ايران گاه متعجب میشوی با وجود اين سابقه طولانی آزادیخواهی و برابریطلبی، همچنان تبعيض و مسخره کردن اقوام بهنحو گستردهای وجود دارد؛ و همچنان هويت ايرانی - شيعی و حاکميت ملی که بر حق برخورداری از توانايی هستهای سوار شده آن اندازه گفتمانهای غالب شدهاند که موضوعاتی چون حقوق بشر و آزادی در حاشيه قرار گرفته و يا فراموش شدهاندجوامع کوچکی که در خوابگاه ها و خانه های دانشجويی بوجود می آيند می توانند از منظر روابط و مناسبات اجتماعی آينه گويايی از جوامعِ بشری باشند. در محيط های دانشجويی گاه ويژگيهايی جلب نظر می کنند که در جوامع بزرگتر و در ميان ملت ها کمتر ديده می شوند. اين ويژگيها را در يک کلام می توان در مفاهيمی مانند "جامعه باز" و متشکل از "انسان های مستقل" (autonomous) خلاصه نمود. زمانی که يک جوان به صفت دانشجو وارد دانشگاه و مناسبات درونی خوابگاه دانشجويی می شود، معمولا از سوی هم قطارانش، بدون توجه به پيش زمينه های فرهنگی، نژادی و زبانی، پذيرفته می گردد. جوان تازه وارد پا به محيطی می گذارد که بر خلاف سکون و تکرار خسته کننده زندگی اجتماعی و خانوادگی، بر شور و حرکت، تجربه های جديد و خطا و آزمايش استوار است. دورانی که بر خلاف زندگی معمولی والدينش، که گويی فرايند آن فقط با يک اتفاق بزرگ مانند مرگ قابل توقف است، بسيار کوتاه مدت می باشد و يک هدف ويژه از جمله دست يابی به يک مرحله مشخص از رشد علمی و تجربی را مد نظر دارد. دوران دانشجويی دوران عبور از جوانی و دست يابی به درجه ای از بلوغ فکری و شخصيتی نيز می باشد. دورانی که همراه است با ريسک پذيری، شکل گيری ايده آلهای جديد و تلاش برای يافتن و تحقق آنها. دورانی که برآن فقط يک زبان و يک فرهنگ، آنهم زبان و فرهنگ علم و دانش، حاکم است و در آن تبعيض های نژادی و قومی کمتر ديده می شوند . فرد دانشجو نيز از استقلال نسبی برخوردار و هويت او در درجه اول بواسطه موقعيت تحصيلی اش تعيين می گردد. البته بايد اذعان کرد، که اين تصوير از محيط دانشجويی، مطابقت دقيقی با محيط های دانشجويی جوامعی مانند ايران ندارد. در جوامع استبدادی و از نظر سياسی بی ثبات، دانشگاه ها معمولا بسرعت تبديل به قلب تپنده و ذهنيت خودآگاه جامعه خود می شوند. موقعيتی که موجب می گردد دانشجو تحت تاثير شرايط اجتماعی و سياسی زمان خود بسوی اهداف و فعاليت های خارج از کادر های علمی و دانشگاهی کشيده شود. با وجود اين اما، به قطع می توان گفت که ويژگيهای دوران دانشجويی، از جمله: استقلال فردی، شکسته شدن مرزهای زبانی، فرهنگی و مذهبی، قدرت ريسک پذيری، صفت موقت بودن آن و رسيدن به مراتبی از رشد تجربی، عقلانی و علمی قابل مقايسه با جوامع بزرگتر نيستند. اما زمانی که يک جوان محيط دانشجويی را ترک کرده و وارد جامعه گرديد، شانس بسياری هست که به فرهنگ، آداب و هنجارهای موروثی جامعه و محيط تولد و زندگی اش باز گردد. گويی دوران دانشجويی، يک دوران ايزوله و مصنوعی و بنابراين غير واقعی بوده است. بر خلاف دروان دانشجويی، معمولا تصور بر اين است که دوران زندگی اجتماعی، پس از فارغ التحصيلی، دورانی دائمی است و لزومی بر عبور از مراحل موقت و رسيدن به درجاتی از رشد عقلانی، تجربی و شخصيتی نيست. امور زندگی، تکراری می شوند، جرات ريسک پذيری فروکش می کند و بر خلاف جوامع دانشجويی، ديگر به محيط پيرامون و انسانهای ديگر، بدون پيش داوری و قضاوت نگريسته نمی شود. بر خلاف دوران دانشجويی که روابط پسر و دختر که معمولا زلالی و شفافيت خود را دارد، در روابط اجتماعی سنت های مرسوم عمل می کنند، تا جايی که جوان وارد شده به بازار کار، والدين و خانواده خود را دخيل در انتخاب همسر آينده خود می نمايد و بعضا مادر را برای خواستگاری می فرستد. بر خلاف دوران دانشجويی، جوان بازگشته به زندگی معمولیِ اجتماعی، از استقلال شخصيتی کمتری برخوردار است و تحت تاثير جو حاکم بر اجتماع خود بار ديگر جامه فرهنگ و هنجارهای موجود را برتن می کند. اگر در آن دوران دانشجوی ترک، عرب و يا افغان برای او فرقی نداشتند و همه يک هدف مشترک را دنبال و به يک زبان صحبت می کردند و از تبعيض و مسخره کردن اقوام و زبانهای ديگر کمتر خبری بود؛ اما با ورود به صحنه اجتماع، همه چيز فراموش می شود، بار ديگر ترک و لر و رشتی موضوع جوک ها، و عرب سوسمار خور و افغانی نژادی پست تر می گردد، و از همه مهمتر زن و همان دوست دختر دوران دانشجويی، جنس دوم می شود که هنگام تقسيم ارث پدری يا مادری بايد نصف سهم مرد را بگيرد، چون قوانين جمهوری اسلامی آنرا الزام آور کرده اند. همانطور که در اين روزها شاهد آنيم که بخشی عمده از همان تحصيل کرده های دانشگاهی، تحت تاثير جو تشديد شده عليه اعراب و جنگ شيعه و سنی، و پس از انتشار خبر "تعرض جنسی" به دو مرد جوان در هنگام ورود به عربستان، شديدا غيرتی می شوند و هم صدا با مقامات سياسی و نظامی جمهوری اسلامی خواهان اشد مجازات برای دو متعرض سعودی می گردند. که البته برای تسکين و فروکشِ خشم خود بلافاصله جوکهای جديدی نيز عليه اعراب ساخته و رد و بدل می نمايند. گزارشات ميدانیِ مربوط به واکنش مردم و مسئولين نشان می دهند که حدود دو سوم مردم خواهان مجازات مامورين عربستان شده اند و فقط حدود يک سوم از سوال شوندگان معتقد بوده اند که اين نيز نمونه ايست از جنگ بين شيعه و سنی که عده ای قصد دامن زدن و بهره برداری از آنرا دارند. اگر در دوران دانشجويی هر چالش اجتماعی و سياسی، بحث ها و مجادلات جدی را بر می انگيخت، اما همين جوانان قديم در رابطه با جدی و حياتی ترين بحثها و مذاکرات تاريخ جمهوری اسلامی، مذاکرات هسته ای، بيش از هر چيز به رد و بدل جوک و شوخی های مربوط به اين مذاکرات مشغول می شوند و بازار رقابت در ساختن و پخش جوک های ناب و دست اول بالا می گيرد. در جامعه کوچک دانشجويی اما خواست آزادی از فرديت و فردگرايی بر نمی خيزد، بلکه بر مبنای استقلال شخصی تعريف می شد و در کنار و شانه به شانه با ارزشهای ديگری مانند، برابری، عدالت، حس همکاری و همدردی قرار می گيرد؛ و اساسا مقوله ای مستقل به ذات نيست. در اين جامعه کوچک، آزادی همانند ايده آلهای ديگر، مقوله و مکانيزمی پويا و ديناميک است که هدف آن رشد جوان تازه وارد به دانشگاه و سپس تحويل او جامعه می باشد. همانطور که اين جوان در اين دوران کوتاه، سرشار از انرژی و روحيه مثبت است، آزادی استشمام شده در اين خانه کوچکِ دانشجويی نيز همانا (بر خلاف جوامع سنتی) "آزادی مثبت" و ديناميک می باشد. آزادی که در يک ارتباط جمعی و هماهنگ با ديگر آرمانها معنا پيدا می کند و بجای حفاظت از منافع فردی و بيرون کشيدن گليم خود از آب، بر همکاری و نجات جمعی استوار است. به سخن ديگر در کادر آزادی مثبت همه به هم احتياج دارند و حتی موفقيت در درس و امتحانات نيز منوط به همکاری و هم ياری با يکديگر است. در دمکراسی منفی، که امروز در بسياری از جوامع غربی گفتمان غالب را پيدا کرده است، از دولت انتظار می رود که از يکسو در امور فردی و خصوصی دخالتی نداشته باشد و از سوی ديگر امکانات رفاه عمومی را تامين نمايد. در چنين جوامعی، مشارکت عمومی و اجتماعی در اموری که دولت دخالت کمتری (بدليل سياست های کاپيتاليستی و فرد گرايی افراطی) می کند، از جمله نظافت عمومی، حمايت از سالمندان، حفظ محيط زيست بسيار ضعيف شده است و احزابی که در کنار آزادی بر مسئوليت و مشارکت جمعی، عدالت نسبی در تقسيم منابع ثروت و حفظ محيط زيست تاکيد می کنند در اقليت قرار گرفته اند. در جامعه ايران، اين خانه ملت، از هنگامی که اين سرزمين بار ديگر يگانگی و يکپارچگی خود را پس از آغاز دوره صفوی بدست آورد، تا زمان حال، شاهد سه گونه هويت ملی و يا مذهبی بعنوان گفتمان های کاملا غالب بوده ايم. به اين معنی که بجز سه دوران بسيار کوتاه آزادی در عصر حنبش مشروطه خواهی، يا دوران کوتاه دولت دکتر مصدق و جنبش ملی شدن نفت و يا دوران بسيار کوتاه قبل و بعد از انقلاب ضد سلطنتی سال ۱۳۵۷، که آزادی خواهی، عدالت طلبی و همياری ملت گفتمان های اصلی را تشکيل می دادند، گفتمان غالب همانا موضوع هويت ايرانی بوده است. هويتی که در درجه اول تحت تاثير گفتمان غالب در هر دوره زمانی، که آن نيز متاثر از حضور نيروهای خاصی در عرصه های قدرت اجتماعی، طبقاتی و سياسی بوده، قرار داشته است. مردم ايران در سه دوره بسيار کوتاه آزادی خواهی که در چند سده اخير شاهد آن بوده است، در حقيقت بمانند جامعه کوچک دانشجويی، مرزهای زبانی، قومی و مذهبی را فراموش و دست همياری و همدلی بسوی يکديگر دراز کرده اند. اما اين دورانها اگرچه همانند دوران دانشجويی موقت و کوتاه مدت بودند، ولی متاسفانه اکثريت غالب همان جوانان قديم نتوانستند از اين دوران کوتاه درس و تجربه لازم را بياموزند و وارد مراتب جديد از بلوغ و رشد اجتماعی شوند. اگر خانه های دانشجويی خانه آزادی، همدلی و برابری بود، اما خانه ملت همواره بر پايه هويت های مصنوعی و تبعيض آميز استوار بوده، گاه خود را در برابر اهل سنت، گاه اقوام غير فارس و اکنون در برابر اعراب تجهيز کرده و می کند. که شوربختانه ما امروزه آثار آنرا در تاثيرپذيری از جو مصنوعی ضد عرب، که حتی مسابقه فوتبال صحنه به خاک ماليدن پوزه عربستان سعودی می شود می بينيم؛ و يا می خوانيم و می شنويم که بسياری از همان جوانان قديم و يا شايد جوانان جديد با فراموش کردن جنايت هايی که ماموران زندان اين نظام عليه جوانان زندانی مرتکب شدند، از "تعرض جنسی" به دو جوان ايرانی غيرتی می شوند و خواهان اشد مجازات مامورين عربستان سعودی می گردند؛ و يا بدليل ضديت عميق با جمهوری اسلامی که ايرانيت و مليت را له کرده است، ضديت شوونيستی نسبت به اعراب که روزگاری به ايران زمين حمله کردند و اسلام را وارد اين سرزمين نمودند، پيدا کرده اند. در خانه دانشجويی همه يک معنا و هويت داشتند و آزادی در کنار همدلی و همياری و مبارزه با تبعيض مفهوم پيدا می کرد، اما در خانه ملت، گاه متعجب می شوی که چرا در جامعه امروز ايران با وجود اين سابقه طولانی آزادی خواهی و برابری طلبی، همچنان تبعيض و مسخره کردن اقوام و زبانهای ديگر بنحو گسترده ای وجود دارد؛ و همچنان موضوع هويت ايرانی-شيعی و حاکميت ملی که بر حق برخورداری از توانايی هسته ای سوار شده است آن اندازه گفتمان های غالب شده اند که موضوعاتی مانند حقوق بشر و آزادی زنداينان و حصر نشينان در حاشيه قرار گرفته و يا فراموش شده اند. Copyright: gooya.com 2016
|