گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
31 فروردین» آخوندهای حکومتی نجساند يا سگها؟ ف. م. سخن24 فروردین» بحران طنز در ايران؛ بعد از پزشکان اکنون نوبت وکلاست! ف. م. سخن
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! سقوط حکومت اسلامی به قعر دره ابتذال، ف. م. سخنسقوط سياسی و اجتماعی که از سال ۵۷ آغاز شد٬ با نفوذ و گسترش سرطانی تحجر و خرافات هر لحظه سرعت بيشتری گرفت تا امروز که کار پرداختن به موضوع اپيلاسيون زنان به صحن مجلس کشيده شده است! حکومت خودکامهای که به امر خمينی میتوانست با تعطيل نماز بر سر پا بايستد٬ امروز حتی تحمل اپيلاسيون زنان را هم ندارد و آن را خطری برای اضمحلال خود میبيند!کوهنوردان می دانند که صعود٬ هميشه دشوار است و سقوط آسان؛ آن ها همچنين می دانند که صعود با زحمت و مهارت و صبر صورت می گيرد و سقوط در لحظه ای کوتاه٬ با شتابی باور نکردنی. کوهنوردی که سقوط می کند٬ لحظه به لحظه شتاب می گيرد؛ هر چه سرعت سقوط بيشتر شود٬ جلوگيری از سقوط دشوارتر می شود؛ از حدی معين هم که بگذرد٬ جلوگيری از سقوط غير ممکن می شود. در کوهنوردی گروهی٬ کسی که رهبری گروه را برعهده دارد٬ و به عنوان نفر اول و راهنمای گروه حرکت می کند٬ اگر سقوط کند٬ ديگران را هم به دنبال خود می کشد و جان آن ها را به خطر می اندازد. اگر نفرات دوم و سوم نيز اتکایشان به نفر اول باشد٬ آن ها هم به دنبال او کشيده می شوند و بقيه را هم به دنبال خود می کشند. در چنين حالتی به سختی می توان مانع از سقوط تمام افراد گروه شد. نحوه ی عمل حکومت اسلامی ايران را می توان با عملکرد گروه کوهنوردی مقايسه کرد؛ گروهی که به دنبال رهبری بی لياقت٬ در حال سقوط به قعر ابتذال است؛ ابتذال از هر نظر: ابتذال سياسی٬ ابتذال اخلاقی٬ ابتذال علمی٬ ابتذال ادبی٬ و هر ابتذال قابل تصور ديگر. سقوط جامعه٬ با رهبری خامنه ای٬ لحظه به لحظه شتاب بيشتر می گيرد و به جرات می توان گفت٬ امروز سرعت سقوط به حدی رسيده است که ديگر نمی توان مانع از ادامه ی آن شد. زمانی که کل اين گروه اجتماعی٬ به قعر دره ابتذال رسيد٬ آن گاه لحظه ی سکون فرا می رسد. شايد فرق افراد جامعه با کوهنوردان در اين باشد که آن ها به طور فيزيکی نمی ميرند٬ و می توانند دوباره از نو٬ صعود خود را به رهبری کس ديگر آغاز کنند٬ ولی زمانی که بايد صرف اين صعود -که موفقيت آن هم تضمين شده نيست- گردد٬ زمانی بس طولانی است. با شنيدن خبر مقابله ی حزب الله قزوين با اپيلاسيون خانم ها٬ و کشيده شدن اين بحث توسط نماينده ی قزوين به مجلس شورای اسلامی٬ سرعت سقوط حکومت به دره ابتذال به خوبی آشکار می گردد. حتی می توان مشاهده کرد اين سقوط تا چه عمقی از دره صورت گرفته است. اين تنها نمونه ی به ابتذال کشيده شدن جامعه و سياست نيست؛ وقتی رييس بی يال و کوپال جمهور٬ در سخنرانی خود خطاب به نيروی انتظامی می گويد که وظيفه ی آن ها اعمال قانون است و نه اعمال قوانين اسلام٬ آيات عظام٬ فرياد وااسلاما سر می دهند و او را از چنين گفتاری نهی می کنند! تو گويی آن ها فرق قوانين مشخص و مکتوبی که توسط ماموران حکومت بايد اعمال شود٬ با قوانين اسلامی که بايد و نبايد و واجب و مستحبات بسيار دارد و امر و نهی ها در آن از ديد فقها هر يک به صورتی است٬ نمی دانند٬ و بلبشوی اجتماعی که اين نادانی به وجود خواهد آورد به ذهن فرسودهشان هرگز راه نمی يابد. فرق خمينی با خامنه ای٬ نه در استفاده از قدرت سرکوب و خونريزی در برابر مخالفان و منتقدان٬ بلکه در درک تفاوت های حفظ اسلام با حفظ قدرت سياسی و اجتماعی است. خمينی به محض قبضه کردن قدرت و به دست گرفتن سکان کشتی جمهوری اسلامی٬ متوجه شد که رهبری يک کشور٬ با رهبری يک عده ی محدود آدم متشرع٬ که شامل خود او و خانواده اش نيز می شد٬ فرق دارد. به همين دليل٬ تعصبی را که پيش از انقلاب نسبت به همسر سالخورده اش داشت٬ بعد از انقلاب٬ نسبت به دختران جوان خانواده اش نداشت. در اجتهاد دينی نيز کار را به جايی رساند که حتی می شد برای حفظ قدرت و حکومت٬ پايه ی دين٬ يعنی نماز را تعطيل کرد. به موارد سياسی و اجتماعی و هنری که هرگز به آن ها معتقد نبود٬ مثل حضور زنان در انتخابات (هر چند فرمايشی و نمايشی)٬ مثل کار کردن زنان در خارج از خانه٬ مثل استفاده از آلات موسيقی٬ مثل سينما٬ مثل مجسمه سازی و نقاشی٬ مثل خوردن خاويار و بازی شطرنج٬ تن در داد و هر کسی را که بر سر راهش ايستاد -حتی اگر عالم دين و آيت الله بود-٬ با اخم هايی در هم و قيافه ای عبوس کنار زد. کسانی را که٬ وی را متصل به امام زمان می دانستند٬ با تمسخر از خود دور کرد٬ و اشخاصی را که می خواستند به دور سر او هاله ای نورانی بگذارند به نزديکی خود راه نداد. با مرگ او٬ راه برای کسانی که او متحجر می ناميد باز شد و آنان مثل آبی که پشت سد جمع شده باشد٬ در اثر شکستن سد٬ سيل آسا به بدنه حکومت و جامعه کوبيدند. تلاش نافرجام خاتمی و اصلاح طلبان و نوانديشان دينی برای دوباره ساختن سد منطق حکومتی٬ در برابرِ سيلِ حکومتْ بر اندازِ تحجر و خرافات دينی ناکام ماند و سيل٬ خود آن ها را نيز با خود برد. خامنه ای٬ عنصری ضعيف و ترسو در برابر غول های تحجر مذهبی و اراذل مسلح حکومتی بود٬ و توانايی مقابله با آن ها را نداشت. سقوط سياسی و اجتماعی که از سال ۵۷ آغاز شد٬ با نفوذ و گسترش سرطانی تحجر و خرافات هر لحظه سرعت بيشتری گرفت تا امروز که کار پرداختن به موضوع اپيلاسيون زنان به صحن مجلس کشيده شده است! حکومت خودکامه ای که به امر خمينی می توانست با تعطيل نماز بر سر پا بايستد٬ امروز حتی تحمل اپيلاسيون زنان را هم ندارد و آن را خطری برای اضمحلال خود می بيند! بايد منتظر بمانيم و صدای شکستن استخوان های حکومت و جامعه را در اثر برخورد با تخته سنگ های کف دره بشنويم؛ شکستنی که به شدت دردناک خواهد بود. Copyright: gooya.com 2016
|