گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
11 اردیبهشت» جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟4 اردیبهشت» جمعه گردی های اسماعيل نوری علا ما و نهادهای مدنی خارج کشور
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايرانوضعيت اسلاميست های ايرانی در دوران پهلوی (در قامت نهضت آزادی و ملی ـ مذهبی ها و بخشی از جبههء ملی) بيشتر شبيه وضع اسلاميست های ترکيهء امروز بود. آنها، در راستای منحل ساختن حکومتی در عمل سکولار و استقرار حکومت اسلامی مورد نظر خودشان تا پای پيروزی بر حکومت سکولار رفتند و اميد هم داشتند که، در پی انحلال حکومت مشروطه، حکومت اسلامی خودشان را برقرار سازند اما، بخاطر وجود دينکاران مجتهد شيعهء مستقل از حکومت در ايران، قافيه را به آنها باختند.تأملی در دو تجربه شک ندارم، برای هر کسی که به ايران و حال و آيندهء آن می انديشد، دقت در تجربهء سياسی صد سالهء اخير ترکيه، بعنوان کشوری مسلمان با يک قانون اساسی سکولار واجد اهميت بسيار است؛ چرا که ترکيه، بعنوان بازماندهء امپراطوری عثمانی، و ايران بعنوان بازماندهء امپراطوری صفوی، در پانصد سال اخير تجربه هائی گاه متشابه و گاه متفاوت را از سر گذرانده اند و از هر يک از اين تجربيات می توان درس هائی مفيد به حال آينده گرفت. - با انقراض صفويه و تجربهء کوتاه افشاريه، ايران گرفتار حکومت هائی شد که همگی اسير دخالت آخوندهائی مجتهد و متفرق، اما مقتدرتر از سلطان، شدند و اين امر تا بدانجا کشيد که وقتی رضا شاه پهلوی زمام امور کشوری برآمده از انقلاب مشروطه را به دست گرفت، و پيش از آنکه تبديل به ديکتاتوری نالازم شود، مجبور شد بخش هائی از متمم قانون اساسی مشروطه را، که به دينکاران امامی ميدان و رخصت دخالت در کار حکومت می داد، کنار بگذارد. جانشين اش نيز، اگرچه با ترديد و دو دلی، به اين کار ادامه داد اما عاقبت تاب مقاومت در برابر مجتهدان را از دست داد و کشورش را به دست همان دينکاران ضد مشروطه سپرد و تن به مرگ در غربت داد. - در مقابل، با انقراض حکومت عثمانی و بر آمدن حکومت کماليست، و تصويب قانون اساسی «لائيک ِ» (در زبان ترکی ـ با الهام از زبان فرانسه ـ «لائيک ليک» laiklik)* ترکيه، کمال آتاتورک وارث مجموعهء «علما»ئی شد که همگی قرن ها بود کارمند و حقوق بگير دولت محسوب می شدند و حق اجتهاد و صدور فتوای مستقل را نداشتند. اين امر باعث شد که آتاتورک با سهولت بيشتری نوع خاص سکولاريسم مورد نظر خود را در قانون اساسی آن کشور جا بياندازد و ممنوعيت دخالت دينکاران در حکومت و دولت را «قانونی» کند. ورود اسلاميست ها به صحنه - در ترکيه، و اصولاٌ در عالم تسنن اسلامی، «اسلاميسم» نمی توانسته از دل علمای وابسته به حکومت های سنی که برخی از مظاهر سکولاريسم را در ادارهء کشور می پذيرفتند بيرون آيد چرا که علمای سنی جزو ديوان سالاری حکومت بودند و چاره ای جز پذيرش اين گردش به سوی سکولاريسم نداشتند. مورد ترکيه، مصر، تونس اين واقعيت را به روشنی نشان می دهد. مقاومت در برابر سکولاريسم در کشورهای سنی نشين از دل جمع «علما» (يا دينکاران) بيرون نمی آمد و آنها که در برابر حکومت سکولار ايستادگی و مبارزه می کردند «اسلاميست ها» بودند که اساساً روحانيت سنی را قابل به بازی گرفتن نمی دانستند و آن را، به درستی، نيروئی خنثی در برابر گسترش سکولاريسم می ديدند. اين اسلاميسم (مثلاً در قالب حزب «عدالت و توسعه»ی آقای اردوعان) در روياروئی با سکولاريسم حکومتی، راهی مستقل از علمای سنی داشته است. - در ايران اما «اسلاميست ها»، علاوه بر دولت متمايل به سکولاريسم، با نيروی اسلاميست ديگری هم روبرو بودند که از دل روحانيت اجتهادی برخاسته و بالقوه مدعی حق دستيابی به قدرت بود. بدينسان اسلاميسم ايرانی را می توان به دو شاخه تقسيم کرد: «اسلاميسم فقهائی»، همچون مکتب خمينی و دار و دسته اش که «قاصم الجبارين» را می پرستند، و «اسلاميسم غيرفقهائی ِ» شريعتی، بازرگان و عقبه شان در نهضت آزادی، ملی ـ مدهبی ها و بخش اسلامی جبههء ملی و مجاهدين، که مدعی «اسلام رحمانی» اند و، با الهام از نوانديشان دينی جوامع سنی، به «اسلام بدون روحانيت» اعتقا داشته و روحانيت را شايستهء رهبری حکومت اسلامی مورد نظرشان نمی بينند(2). - در عين حال هر دوی اين اسلاميست ها در گير جدال با حکومت سکولار در قدرت نشسته بودند و در اين مورد از يکسو همکار و، از سوی ديگر، رقيب يکديگر محسوب می شدند، با اين ملاحظه که «اسلاميست های غير فقهائی» ناچار بودند که در جريان مبارزه از نردبام همين آخوندها به پشت بام پيروزی درآيند، با اين اميد که بتوانند از ادامهء حضور آخوندها در قدرت جلوگيری کرده و خود مؤسس حکومت اسلامی ايران شوند. نگاه حسرت به اسلاميسم ترکيه می توان بصورت خلاصه چنين گفت که در ترکيه «اسلاميست ها» با «سکولارها» دعوا دارند و نه با دينکاران؛ حال آنکه در ايران، «اسلاميسم غيرفقهائی»، علاوه بر مشکل سکولاريسم، دچار مصيبت «اسلاميسم فقهائی» نيز هست. اين جريان وضعيت های متفاوتی را در دو کشور آفريده است: - حکومت ترکیه هنوز زیر لوای یک قانون اساسی سکولار (در شکل لائيک آن) اداره می شود و اسلاميست های ترک کوشيده اند، پس از تصرف دولت، به تغيير قانون اساسی سکولار اين کشور اقدام کرده و آن را «اسلامی» کنند. - در ايران اما يک حکومت اسلامی (در شکل فقهائی و توضيح المسائلی اش) برقرار است و اسلاميست ها، که علت وجودی شان جلوگيری از گسترش سکولاريسم در جامعهء اسلامی بوده است، ناچارند از يکسو و ابتدا با حکومت فقها بجنگند و، از سوی ديگر، از پيشرفت و توسعهء سکولارها جلوگيری کنند. تفاوت عکس با فيلم در اين ميان آنچه جالب توجه است به سرگردانی سکولارهائی بر می گردد که وضعيت کنونی ترکيه را، بعنوان يک کشور مسلمان نشين، با وضعيت آيندهء ايران، بعنوان يک کشور مسلمان نشين ديگر، مقايسه کرده و، بدون توجه به تحرکات سياسی اسلاميست ها در ترکيه طی نيم قرن اخير، می پندارند که «ترکيه کشوری سکولار است که در آن احزاب مذهبی آزادی عملی تا حد تصرف دولت را دارند»؛ غافل از اينکه آنچه می بينند تنها عکس منجمدی از «وضعيت حال» است و نشانی از گذشته و آيندهء تحولات ترکيه در آن به چشم نمی خورد؛ گذشته ای که در آن سکولارها قدرت مطلقه را داشتند و آينده ای که اسلاميست ها می کوشند، با تغيير قانون اساسی و تحميل ارزش های به اصطلاح اسلامی خود، آن را به حکومتی اسلامی تبديل کنند؛ حکومتی که در آن آخوندها کارمندان دولت اند و نه کارفرمايان آن. اما، اگر اين «عکس» را لحظه ای از يک «فيلم بلند» بدانيم، آنگاه در می يابيم که «ترکيه کشوری سکولار است اما اسلاميست هايش در پی برانداختن تدريجی حکومت سکولار و استقرار ديگر بارهء خلافت اسلامی اند و نمی توان آنها را پذيرندگان سکولاريسم ِ ريشه در کماليسم دانست». سرگردانی سکولارها در برابر اسلاميست های ايرانی حال، بر اساس مفروضات و تحليل های بالا، می توانم توضيح دهم که چرا در ميان ما برخی از کسانی که براستی خود را سکولار دموکرات می دانند در برابر اسلاميست ها دچار سرگردانی می شوند. و اين امر مرا بر می گرداند به آنچه در حاشيهء مقاله های دو هفتهء اخيرم پيش آمده است. من، در هفتهء گذشته، در پاسخ به تعريضات دوستم آقای درويش رنجبر، به مقالهء دو هفته پيشم، نوشته بودم که سکولار دموکرات های ايران، از منظر سکولار دموکراسی، تفاوتی بين «اصلاح طلبی اسلاميست های غير فقهائی» و «بنيادگرائی اسلاميست های فقهائی» نمی بينند و اولی را سنگی بزرگ در راه منحل کردن حکومت دومی می بينند. اين نکته موجب شد تا هم آقای رنجبر و هم ديگر خوانندگانم در سايت گويانيوز وارد گفتگوئی کتبی دربارهء اصلاح طلبان (يا همان اسلاميست های غيرفقهائی ايرانی) شوند. در اين ميان، و در پاسخی که آقای رنجبر به دوست و همپيمان ديگرمان، آقای حميدرضا برهانی، داد، نکاتی مطرح شد که بروشنی ريشهء ادراکی موضع گيری های آقای رنجبر در مورد «برخی از اصلاح طلبان» را توضيح می داد. ايشان نوشته بود: «هموطن گرامی، جناب برهانی، اینکه ما در ساحل امن خارج از کشور بنشینیم و توقع داشته باشیم فردی در زندان حکومتی که نشان داده در اعمال خشونت هیچ حد و مرزی نمی شناسد بگوید مرگ بر رژیم ولایت فقیه، مرگ بر اسلام فقاهتی، نه اخلاقی نه پسندیده و نه انسانی است. وقتی تاجزاده میگوید "این حکومت همان نظام پادشاهی است، بدون مشروبات الکلی" یعنی ما گرفتار همان دیکتاتوری سابق هستیم منتهی با ظواهر اسلامی. وقتی تاجزاده میپرسد " آیا در ترکیه که حجاب اجباری نیست مردم کمتر از ایران مسلمانند؟" بجز این است که میگوید در ترکیهء سکولار، که حکومت در دین مردم دخالتی نمی کند، مردم حتا بیش از ایران مسلمانی خود را حفظ کردهاند؟ چرا او ترکیه را مثال میزند؟ چون میخواهد بگوید سکولاریسم دوای درد ما است و برای نمونه در ترکیه به عنوان کشوری مسلمان این نوع سیستم خوب جواب داده است. میخواهد بگوید بساط دین دولتی باید جمع شود. خب ما که خواهان نظام سکولار و دمکراتی هستیم باید تاجزادهها را تخطئه کنیم یا حمایت؟» اگر به مفروضات مندرج در پرسش های اخير آقای رنجبر دقت کنيم به نکاتی در مورد ترکيه بر می خوريم که عيناً از «ديدن عکس بجای فيلم» خبر می دهند. آقای رنجبر درک خود از سخنان آقای تاجزاده را بر اساس اين مفروضات برساخته است: 1. تاجزاده حکومت فعلی اسلامی را همان نظام پادشاهی می داند با ظواهر اسلامی. 2. تاجزاده «میخواهد» بگوید که بساط دین دولتی باید جمع شود. 2. تاجزاده می گويد در ترکيه حجاب اجباری نيست اما مردم آن بيش از مردم ايران مسلمانند. 1. پيش از پيدايش «احزاب اسلامی» متعلق به «اسلام سياسی» که همان مکتب اسلاميست های ترکيه باشد، حکومت اين کشور «سکولار ـ لائيک» بود و اجازه نمی داد که مسلمان ها ارزش های خود را بر ديگران تحميل کنند. 2. اسلاميست های ترکيه، با استفاده از ابزارهای دموکراتيکی فراهم شد بوسيلهء همان حکومت سکولار، همچون انتخابات، و با تظاهر به پذيرش اصول سکولاريسم، توانستند در دستگاه سياسی کشور رسوخ کنند. 3. آنها، با محاکمه، معزول سازی، و بازنشسته کردن ژنرال های ارتش ملی ترکيه، نيروئی را ـ که طبق قانون اساسی ِ کماليست ترکيه حافظ سکولاريسم مندرج در قانون اساسی بود ـ از سر راه خود برداشتند. 4. آنها سپس دست به تغيير تدريجی قانون اساسی کماليست زدند. 5. و اگر مسئلهء پيوستن ترکيه به اتحاديهء اروپا نبود، قطعاً در راه انحلال کامل حکومت سکولار ترکيه پيش می رفتند؛ همانگونه که هر بار اميدشان به آن «پيوستن» کاهش می يابد فيل شان هوای زعامت عالم اسلام و بازسازی خلافت عثمانی می کند. نه، دوستان. خودمان را گول نزنيم. «اصلاح طلبی»، در هر شکل خودش، يعنی «کوشش برای حفظ رژيم اما تغيير آن بصورتی که سکولاريسم جانشين اش نشود». اين وضعيتی است که اسلاميست های غيرفقهائی شيعهء ايران را از اسلاميست های سنی ترکيه که قدرت سیاسی را در دست دارند و بی پروا در پی منحل ساختن حکومت سکولار کمال آتاتورک حرکت می کنند، متفاوت می سازد. Ahmet T. Kuru & Alfred Stepan. Democracy, Islam & Secularism in Turkey. Columbia University Press. 2012 ** در اين مورد می توان به نوشته ها و سخنرانی های علی شريعتی مراجعه کرد. Copyright: gooya.com 2016
|