سه شنبه 22 اردیبهشت 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

شعر سعدی و سگی به نام بابی، ف. م. سخن

آقایان روحانی٬ آن جا که چیزی به نفع شان باشد٬ حتی اگر نَفَس و آب دهان سگ - که معتقدند طوری نجس است که به آب هفت دریا نیز پاک نمی شود - به آن بخورد٬ آن را حلال و قابل استفاده می نامند و انگار نه انگار که در مواردی دیگر٬ حکم به حرمت مطلق آن داده اند. مثلا سگْ خوب است برای کشف مواد منفجره که ممکن است وجود نازنین این آقایان را به خطر بیندازد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


۱- بگذارید ابتدا خاطره ای برای تان تعریف کنم: در جنوب فرانسه زندگی می کردم. روزی در یک خیابان٬ جمعیتی را دیدم که پای درختی در کنار ماشین آتش نشانی ایستاده بودند و به بالای درخت نگاه می کردند. آتش نشان٬ با نردبان از درخت بالا رفته بود. به خودم گفتم شاید کسی در بالای درخت گیر کرده و یا خود را به شاخه ای دار زده و این آتش نشان قصد پایین آوردن او را دارد. اما هر چه به بالای درخت نگاه کردم٬ چیزی ندیدم. نزدیک تر که شدم٬ پرنده ای را دیدم که به پایش سیمی پیچیده بود و آن سیم به شاخه ی درخت گیر کرده بود و پرنده ی بخت برگشته به شاخه آویزان مانده بود. بخت و اقبال اما با این پرنده بود که در کشوری متمدن٬ با مردمانی متمدن٬ دچار چنین حادثه ای شده بود! کسی به آتش نشانی زنگ زده بود و آن ها با تجهیزات کامل٬ خود را برای نجات جان پرنده به آن جا رسانده بودند! زمانی که پرنده از بند رست٬ چه خوشحالی که مردمان کردند و چه احساس خوشایندی به نجات دهندگان و مردمی که در نجات دادن جان این حیوان سهیم بودند دست داد.

181331.jpg

۲- شاعر اندرزگوی ما سعدی٬ شعری دارد که بخشی از آن چنین است:
یکی در بیابان سگی تشنه یافت / برون از رمق در حیات اش نیافت // کله (‌kolah) دلو (dalv: وسیله ای که داخل چاه می اندازند و با آن آب می کشند) کرد آن پسندیده کیش / چو حبل (habl: طناب) اندر آن بست دستار (عمامه) خویش // به خدمت میان بست و بازو گشاد / سگ ناتوان را دمی آب داد // خبر داد پیغمبر از حال مَرد / که داور گناهان از او عفو کرد! //...

یعنی حتی سعدی که سگ را حیوانی نجس می دانست٬ این لطف را به سگ داشت که وقتی او را ناتوان و تشنه می دید٬ حاضر بود قهرمان داستان اش عمامه از سر باز کند و آن را به شکل طناب در بیاورد و به کلاه خودش ببندد و با آن آب بکشد و به سگ بی نوا بدهد تا او از تشنگی هلاک نشود٬ و بعد پیغمبر به خواب منجی سگ می آید و به او مژده می دهد که خداوند٬ گناهان او را به خاطر آب دادن به سگ تشنه بخشیده است!

۳- آقایان روحانی٬ آن جا که چیزی به نفع شان باشد٬ حتی اگر نَفَس و آب دهان سگ - که معتقدند طوری نجس است که به آب هفت دریا نیز پاک نمی شود - به آن بخورد٬ آن را حلال و قابل استفاده می نامند و انگار نه انگار که در مواردی دیگر٬ حکم به حرمت مطلق آن داده اند. مثلا سگْ خوب است برای کشف مواد منفجره که ممکن است وجود نازنین این آقایان را به خطر بیندازد و در این مورد نه تنها سگ حیوان بدی نیست بلکه بسیار هم نیکوست! اگر این حیوان بتواند جلوی قاچاق اشخاص غیر خودی را هم بگیرد که فبها! این هم باعث فزونی درآمد می گردد و چه بهتر از این! حتی در گذشته که شکارچیان مسلمان٬ دست و پای شان بخصوص در آب برکه ها بسته مانده بود و این تنها سگ بود که می توانست به آن ها در شکار کمک کند٬ فتوا صادر شد که آب دهان سگ و نَفَس و حتی هیکل خیس او٬ باعث نجاست شکار نمی شود و شکارچی می تواند با خیال راحت٬ گوشت شکاری که سگ آورنده ی آن بوده را مصرف کند!

۴- اما سگ در دنیای امروز ما٬ نقش بزرگی در تلطیف جوامع بشری دارد. از خدماتی که این حیوان به صورت های مختلف برای ما انسان ها انجام می دهد -مثل تشخیص مکان انسان های مدفون در زیر آوارها به هنگام زلزله؛ یافتن اشخاصی که در زیر برف و بهمن حبس شده اند و مرگ آن ها در صورت پیدا نشدن فوری حتمی است؛ خدمت به اشخاصی که دچار ناتوانی های جسمی اند٬ مثل اشخاص نابینا و کم بینا؛ و کارهای دیگری از این قبیل-٬ تا همدم انسان های تنها و بی کس شدن و کمک به درمان افرادی که دچار افسردگی و بیماری های روانی هستند٬ تنها گوشه ای کوچک از تاثیر این حیوان مهربان و با عاطفه بر زندگی انسان است؛ تاثیری که حاکمان اسلامی ما٬ پاک از آن بی خبرند و توانایی درک ارزش آن را مطلقا ندارند.

dogbabai.jpg

۵- بر کشور ما٬ عده ای بیمار روانی حاکم اند. نه تنها سران کشور دچار بیماری های حاد روانی هستند٬ بل که زیر دستان آنان و عمله ی ظلم نیز هر یک به فراخور حال و موقعیت خود٬ از کمبودها و کمپلکس های شدید روانی رنج می برند. کم نیستند پرسنل نیروی انتظامی جمهوری اسلامی٬ که از قدرتی که برای اعمال قانون در اختیار آنان گذاشته می شود٬ برای خودنمایی و رفع کمبودهای روانی استفاده می کنند و آن را تبدیل به قدرت شخصی و فراقانونی می کنند. ظلم به متهم و افراد دستگیر شده که در ایران امری کاملا طبیعی است. ولی بسیار مشاهده شده که بخشی از پرسنل نیروی انتظامی٬ مثلا با خانواده ی متهم٬ مثل جنایت‌کاران برخورد می کنند. از چنین افرادی٬ انتظار نمی رود که در مسائل «ناچیز و غیر مهمی» مثل برخورد با سگ نجس٬ انسانی رفتار کنند.

۶- استوار یکم مهدی شهبازی٬ مامور پاسگاه کوهسار شهران٬ یکی از این بیماران روانی است که به راحتی به سمت سگ خانگی شلیک می کند و وقتی از او سوال می شود که چرا این کار را کردی٬ با خنده ی رذیلانه ای پاسخ می دهد که خوب کردم٬ و اگر آدمش هم باشد می کشم! واقعا چنین ماموری اگر ترس از بازخواست نداشته باشد٬ به طرف انسان ها هم به همین سادگی شلیک خواهد کرد و ابایی از این کار نخواهد داشت. برای این تیپ آدم های بیمار٬ اصل٬ اعمال قدرت و خشونت٬ و تخلیه ی عقده های درونی است. صاحب بابی باید خوشحال باشد٬ که این موجود٬ به سمت خود او شلیک نکرده هرچند مرگ بابی چنان برای او دردناک است که شاید فکر می کند باید خود را در مقابل سگ و هفت تیر استوار شهبازی قرار می داد و مانع کشته شدن بابی می شد.

۷- شعر سعدی در کشور ما راه به جایی نمی برد. در جایی که مقام و منزلت انسان٬ از موجودی فرشته سان٬ به موجودی بدبخت و تیره روز و تو سری خور سقوط کرده است٬ انتظار کله را دلو و دستار را حبل کردن و به سگی تشنه آب دادن نباید داشت. پیغمبر٬ نگاهش را از این کشور که انسان و حیوان را به یکسان در آن با گلوله می زنند و بر لب تشنه ی آن ها رحم نمی آورند گرفته است و کمتر کسی در پی آن است که گناهانش به شیوه ی توصیه شده توسط سعدی بخشیده شود.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016