روشنگریِ افشاگرانه و ترور شخصيت، مسعود نقرهکار
روشنگریِ افشاگرانه مبتنی بر ارائه مدارک، اسناد و شواهد مستدل است تا سره از ناسره جدا کند، در حالیکه در ترور شخصيت مدرک، سند و شواهد مستدل محلی از اِعراب ندارد. شارلاتانيسم سياسی با آوازهگری مرز ميان اين دو بههم میريزد و روشنگری افشاگرانه و نقد را ترور شخصيت معرفی میکند تا با خلط مبحث و سفسطه مانع پالايش و لايروبی سياست، فرهنگ و جامعه از دروغپردازی و مردمفريبی شود
پيشگفتار
در چندين مقاله و سخنرانی درباب ترور شخصيت، همراه با طرح عمومی موضوع به نمونه های مشخصِ ترور شخصيت در جنبش سياسی در ميهنمان اشاره کرده ام. زنده يادان ابراهيم شفيعی ( منوچهر هليل رودی) (۱) و خليل ملکی(۲) دو نمونه از قربانيان ترور شخصيت در تاريخ معاصر کشورمان بوده اند.
درسخنرانی ام در"ساکرامنتو" که درباره " ترورشخصيت: زمينه ها و نمونه ها " با عزيزانم گفت و شنيد داشتم" (۳)، و نيزدر گفت و گوی تلويزيونی با بهرام مشيری، در برنامه ی سرزمين جاويد(۴) اين سؤال مطرح شد که مرز ميان ترورشخصيت با روشنگری افشاگرانه و نقد کجاست، و تفاوت آشکار سازی واقعيتت های استتار شده با ترورشخصيت چيست ؟، چرا که هرکس وکسان می توانند هر نوع افشاگری، روشنگری و نقدِ افکار و کردارشان را، که مغاير و ناهمساز بامنافع معنوی و مالی شان باشد با برچسب ترور شخصيت و اتهام زنی و شايعه پراکنی رد و نفی کنند، و فرافکنانه از زيربار قبول مسؤليت و پاسخگوئی شانه خالی کنند. در چنين مواقع چگونه سره از ناسره تميز داده خواهد شد؟. پاسخ من روشن و صريح بوده است: سند، مدرک، شاهد، استدلال و روش و منش برخورد با سوژه است که پديده های افشاگری و روشنگری و نقد را ازترورشخصيت و مباهته اسلامی جدا می کند. بهرام مشيری در گفت و گوی مان اين نکته را به درستی مطرح کرد( نقل به مضمون)، که: " بخشی از جامعه و مردم تلاش می کنند عليه دستگاه استبداد افشاگری کنند، واز ستمگری ها و کلاهبرداری ها سران بگويند تا آن ها را بی آبرو و افشاء کنند، اين ديگر ترور شخصيت دستگاه استبداد و کلاهبرداران نبايد تلقی شود " ، که به گمان من نکته ی بهرام مشيری به جا و پراهميت بوده است، من ضمن تائيد سخن مشيری تاکيد کردم که: " چنانچه مردم بر مبنای مدارک، اسناد، شواهد مستدل، و با اتکا به واقعيت و تجربه زندگی خودشان دست به روشنگریِ ستمگری ها و فساد دستگاه استبداد و عمال آنان بزنند اين عمل ترور شخصيت و اتهام زنی معنا نمی شود، بل که روشنگری افشاگرانه در راستای ِ دفع و رفع پليدپنداری و بدکرداری معنا دارد". بنابراين هر نوع افشاگری، روشنگری و نقد را برچسب ترور شخصيت زدن خلط مبحث و تلاش برای استتار کژانديشی ها و کجروی ها، و تداوم آن ها خواهد بود.
پديده ی ترورشخصيت، پديده ای پيچيده و غامضی نبوده و نيست، فرايندی چند وجهی ست که به عنوان يک فنومن روانشناختی اجتماعی و جامعه شناسانه، تلاشی آگاهانه در جهت خدشه دار کردن شخصيت، شهرت و منزلت فرد يا سوژه است، نوعی تصوير سازی ست که با واقعيت خوانائی ندارد. اصلی ترين ابزار و وسائل ترور شخصيت اتهام زنی های دروغين و بی پايه و اساس، ارائه اطلاعات ساختگی و جعلی، سند ومدرک سازی، شهادت و سوگند دروغين، قلبِ حقايق و واقعيات است. در شايعه پراکنی و اتهام زنی عليه ابراهيم شفيعی وخليل ملکی سند، مدرک و شواهد محلی از اِعراب نداشتند، اتهامات نيز در شرايطی طرح شدند که خطر به زندان افتادن و حتی مرگ برای شفيعی ( هليل رودی ) و ملکی همراه می داشت. بنابراين در صورت فقدان ارائه سند، مدرک و شواهد قابل اتکا آنچه رخ خواهد داد افشاگری، روشنگری و نقد نخواهد بود، ترور شخصيت يا "مباهته" است.
چند کلمه در باب مباهته
اتهام زنی با هدف تخريب يک شخص يا يک گروه اجتماعی، و نهايتا" ايزوله يا حذف آنان، بدون ارائه سند، مدرک و شواهد مستدل سنتی ديرينه است که در سطوح مختلف حکومتی و جامعه وجود داشته و دارد. درميهنمان پس ازحمله اعراب به ايران سنت ناپسند اتهام زنی بی پايه و اساس چهره ی اسلامی وشرعی به خود گرفت و برای برخی از شيعيان به يک پديده ی قابل توجيه اسلامی و فقه شيعی بَدَل شد.
در تاريخ اسلام نخ تسبيحی تاريخی که ابوالحکم را ابوجهل ناميد، و دگرانديشان و مخالفان راکافرو مشرک و زنديق و منافق و مفسدفی الارض خواند را به "جاسوس و لواط کار و قاچاقچی خواندن روشنفکران ودگرانديشان" در حکومت اسلامی وصل کرده است، باب اسلامی و فقهی" مباهته" است. مباهته "تهمت در خدمت ديانت"(۵) است، يعنی می توان به مخالفان اسلام تهمت زد بدون آنکه برای اتهام وارده سند و دليل و شواهد قانع کننده و محکمه پسند داشت، واين يعنی ترور شخصيت شرعی و اسلامی. "مباهته" از همان خانواده ی باب های چند پهلویِ "خدعه و تقيه و توريه" است.
طی ۳۷ سال گذشته حکومت اسلامی نشان داده است که حکومت مباهته گری ست ، با پيشکسوتانی که نوع " روزنامه نگارانه" اش حسين شريعتمداری، مدير مسئول روزنامه کيهان است:
"....سروش نقل کرده است که دوره دوم رياست جمهوری هاشمی رفسنجانی، در حاشيه جلسه مديران مسئول مطبوعات با رئيس جمهور، جناب مهاجرانی مجالی برای گفتگو با شريعتمداری می يابد. روزنامه کيهان در آن ايام نوشته بود عبدالکريم سروش در سفر به آلمان جاسوسی کرده و اسرار مملکتی را با بيگانگان در ميان گذاشته است. مهاجرانی به شريعتمداری می گويد شما هر اختلافی که با سروش و ايده ها و اطرافيانش داری داشته باش و آنها را بنويس و در روزنامهات منتشر کن؛ اما شما میدانی، من هم می می دانم که وصله جاسوسی به سروش نمیچسبد و اين تهمتی ناروا و غير موجه است. سروش چه منصب دولتی و اطلاعات محرمانه ای دارد که با خارجی ها در ميان بگذارد؟ شريعتمداری در پاسخ می گويد: می دانم سروش جاسوسی نکرده، اما می شود به ايشان بهتان زد و افترا بست؛ چراکه در فقه بابی داريم تحت عنوان مباهته. مطابق با اين بابِ فقهی، اگر مردم به دور کسی جمع شوند که محبوبيت و نفوذ زيادی دارد و در عين حال خلاف اسلام سخن می گويد و نمی توان مردم را از اطراف او پراکنده کرد، می توان به او بهتان و تهمت زد و شخصيت او را تخريب کرد و از اين طريق با او در پيچيد و از نفوذ و تأثيرش کاست... " ... مهدی نصيری، مدير مسئول هفته نامه "صبح" نيز در اواسط دهه هفتاد شمسی در يکی از سرمقاله های خود به قصه مباهته پرداخته و آنرا تبيين همدلانه کرده بود.(۶)
"ترور شخصيت" و شارلاتانيسم سياسی
آنروی سکه ی ترورشخصيت، روشنگری افشاگرانه، نقد و انتقاد است. روشنگری افشاگرانه موجه ترين شکل و روش آگاه سازی افکار عمومی از وجود جريان سياسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی، و يا فرد و افرادِ دروغ پرداز و فريبکار است. آگاه سازی در باره مجموعه افکار و کرداری که طيف گستردهای از فعاليت های تهديد کننده ی منافع عمومی ( ويا خصوصی) در حوزه های مختلف حيات اجتماعی را در بر میگيرند. در ميهنمان حکام اسلامی با برچسب زدن "ترور شخصيت" به هر نوع روشنگری و نقد، ستمگری و بی عدالتی و فساد خويش توجيه کرده اند، با روش هائی گاه پيچيده و پوشيده، و گاه آشکار و روشن. در اين ميانه زيرکانه ترين برخوردهای تناقض آفرين و عوام فريبانه در رابطه با رد روشنگری افشاگرانه ، نقد و انتقاد، و نفی آزادی بيان و قلم را آيت الله خامنه ای بارها بروز داده است، وی که به نقش پراهميت روشنگری افشاگرانه آگاه ست، خطاب به مسئولان کشور گفته است: "...درباره اشخاص، نقاط مثبت را، نقاط خوب را افشاء کنيم، منتشر کنيم. از کسی، از مسئولی کار خوبی سراغ داريد، اين را بيان کنيد و بگوئيد. نقطه مقابل، اگر نقطهی منفیای سراغ داريد، اين را نگوئيد، افشاء نکيند. افشاء نکردن معنايش اين نيست که نهی از منکر نکنيد؛ چرا، به خود آن کسی که به کارش اشکالی وارد است و بايد ايراد گرفته شود، گفته بشود، اما افشاء کردن اين چيزها مصلحت نيست"(۷) ، اما همين موجود به فرماندهان سپاه پاسداران اش نصيحت می کند که : "...من با حرکت روشنگرانه از سوی هر کسی، از سوی هر نهادی هيچ مخالفتی ندارم؛ بلکه علاقه مندم و معتقدم به مساله تبيين. يعنی اصلاً جزء راهبردهای اساسی ما از اول، مساله تبيين بوده است. تبيين لازم است، ولی معنايش اين نيست که به اختلاف درونی هی دامن بزنيم. حرکت بايد متين، مستند و مستدل باشد. اگر کسانی اختلاف نظرهايی دارند با استدلال بيان کنند. عرض کردم من معتقد به تبيين هستم در دوران کار، انقلاب اسلامی از اساس با تبيين، روشنگری و بيان منطقی و مستدل و دور از هو و جنجال همراه بود. اگر هو و جنجال وارد شد، حرف منطقی را هم خراب خواهد کرد."(۸)
تلاش شارلاتانيسم سياسی اين بوده و هست که با خلط مبحث و پيچيده گوئی مرز ميان روشنگری افشاگرانه و نقد و انتقاد با ترور شخصيت را مخدوش کند، و زشت کردارانه واژه گان ترورشخصيت، اتهام زنی، شايعه پراکنی و سمپاشی را برای خلط مبحث و تداوم عوامفريبی ولخرجانه خرج کند تا بتواند به راه خويش ادامه دهد . نمونه در ميان حکومتی ها وغيرحکومتی ها در داخل وخارج کشورفراوان اند.
در ميان حکومتيان جدا از ولی فقيه خيل بزرگی از آخوندهای معمم و غير معمم مخدوش کنندگان حّد و مرز "روشنگری افشاگرانه و نقد" با " تروز شخصت و مباهته " بوده وهستند. هادی غفاری، محسن رفيق دوست و محمود احمدی نژاد سه نمونه اند که واقعيت زندگی مذهبی، سياسی و اقتصادی شان اثبات گر شارلاتانيسم سياسی و کلاهبرداری حرفه ای ست.
برخی ازمشخصه های فکری و کرداری اين افراد در پرتو انبوهه ای از اسناد ومدارک و شواهد- حتی با استناد به کتاب هائی که به قلم خودشان، و سخن ها ی بر آمده از دهان شان - شارلاتانيسم سياسی و کلاهبردارانه تعريف می کنند:
۱- جعل و دروغ پردازی در رابطه با سابقه و کارنامه مبارزه سياسی و اجتماعی
۲- خدعه و توريه و تقيه و مردم فريبی در حوزه ی سياست و مذهب و فرهنگ
۳- کلاهبراری و فساد مالی
۴- تلاش برای مرعوب و منزوی کردن روشنگران افشاگر با برچسب های رنگارنگ.
هادی غفاری در رابطه با سابقه و کارنامه مبارزه سياسی و اجتماعی خود و پدرش قلب واقعيت کرده است . وی با کارنامه ای آلوده به شرارت و جنايت، در امر کلاهبرداری و مال مردم خوری نيز يد طولائی داشته است. با اين حال روشنگران و افشاگران پليدی های اش را " مشتی اتهام زن و سمپاش" معرفی کرده است.(۹)
محسن رفيق دوست به هنگام ماجرای " رفيق گيت" تلاش کرد کلاهبرداری و فساد مالی برادرش را " اتهام زنی بی پايه وترور شخصيت" وی و خانواده اش قلمداد کند. روشی که اکثر کلاهبرداران مافيای اقتصادی به هنگام لو رفتن کلاهبرداری هايشان به کار می گيرند، و با دفتر دستک های ساختگی، روشنگری افشاگرانه را تخطئه می کنند. نه فقط در حوزه های کلاهبردای اقتصادی در باره شارلاتانيسم جاری در عرصه فعاليت های سياسی و اجتماعی نيز محسن رفيق دوست همين روش بکاربرده ا ست و روشنگران و منتقدان را ترور کننده شخصيت و يا اتهام زن خوانده است. (۱۰)
محمود احمدی نژاد نيز در کنار جهان وهم آلود و" منور" ش، هرآن زشت پنداری، چرک گفتاری و بد کرداری در حوزه ی جهان فريبی و عوامفريبی وبر باد دادن اموال ملت مرتکب شده است را " مباهته" خوانده است ، و امر ضرور روشنگری افشاگرانه ونقدِ استوار بر انبوهی سند، مدرک و شواهد مستدل و غير قابل انکار را اتهام زنی و ترورشخصيت و سمپاشی خوانده است.(۱۱)
***
خلاصه کنم : ترور شخصيت پديده ای مخرب و مذموم است و پيامدهای آسيب رسانانه و زيانبار اجتماعی، روانی و اخلاقی داشته و دارد. اين اما يک روی سکه است، روی ديگر سکه اهميت و نقش روشنگری افشاگرانه و نقد دررا ستای پالايش و زدايش عرصه سياست و جامعه و فرهنگ از پلشتی ها و پليدی های آسيب رسان به مردم و جامعه است . شناخت و شناساندن تفاوت اين دو پديده، تلاش و تقلای شارلاتان های سياسی و کلاهبرداران حرفه ای برای مصادره به مطلوب از اين پديده ها راخنثی خواهد کرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زيرنويس:
• در تعريف شارلاتان آورده اند کسی ست که " با زبان خوش مردم را فريب می دهد . حقه باز، چاخان ، چاچول باز است . به آنچه که فاقد آن است تظاهر می کند. وقيح و پررو در طرح نظرات خود و يا مخالفت با ديگران است، ودروغگوئی، عوامفريبی و مردم فريبی کسب و کار اوست."
۱- مسعود نقره کار، درس هائی از ترور وترور شخصيت "درون تشکيلاتی" در جنبش چپ ايران- در باره ابراهيم شفيعی- ، سايت اخبار روز و روشنگری، ٨ دی ۱٣٨۵ - ۲۹ دسامبر ۲۰۰۶
۲۰۰۷
۲- مسعود نقره کار، ترور شخصيت نافرجام- در باره خليل ملکی
۳-سخنرانی در ساکرامنتو، ۸ ماه مارس ۲۰۱۵
۴- برنامه سرزمين جاويد، تلويزيون پارس، گفت و گو با بهرام مشيری، جمعه ششم ماه مارس ۲۰۱۵
۵-" ....مباهته عنوانی فقهی ست که از عبارت "باهتوهم" گرفته شده است. در معنای آن ترديد است.اين اختلاف در معنا، موجب اختلاف در جواز و عدم جواز تهمت به اهل بدعت شده است. برخی فقها آن را به معنای اقناع و آوردن دلايل محکم در برابر مخالفين معنا کردهاند و جواز بهتان به اهل بدعت را مردود شمرده اند. در مقابل جواز تهمت زدن و دروغ بستن به اهل بدعت داده اند. برخی فقها ومحدّثين بهتان برای مصلحت دين را، احتمال مرجوح ميشمارند...."
۶-فيس بوک " خزعلی"
۷-سخنرانی خامنه ای : روز يکشنبه ۱۶/۵/۹۰
۸-سخنرانی خامنه ای : در تاريخ ۱۳/۴/۹۰
۹- در باره هادی غفاری
-مسعود نقره کار، روحانيت و پديده ی چماقداری
-خاطرات هادی غفاری،دفتر ادبيات انقلب اسلامی، سال ۱۳۷۴
۱۰-در باره محسن رفيقدوست
-مرکز اسناد انقلاب اسلامی: خاطرات محسن رفيق دوست از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲.
-رفيق دوست و آن کيسه پر از طلا، دنيای اقتصاد، ۲۴ آذر ۱۳۸۷.
-ناگفتههای سپاه پاسداران در گفتگوی شهروند امروز با محسن رفيقدوست، شهروند امروز، ۶ بهمن ۱۳۸۶.
محکوميت متهمان اصلی "خانه هدايت" کرج تأييد شد. . روزنامه ايران، ۱۹ آذر ۱۳۸۱.
۱۱-در باره محمود احمدی نژاد- شالاتانيسم روان پريشانه ( ۴ بخش)