پنجشنبه 11 تیر 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

چهار يادداشت بنيادی در باب اوضاع اتمی کردن کشور، احمد فعال

احمد فعال
حتی اگر ساخت تأسيسات اتمی بکار اين سرزمين می‌آمد، عقل ابتدايی هم می‌گويد که حاکمان ما بايد دستکم صبر پيشه می‌کردند تا آتش از اين منطقه رخت ببندد و تعدادی از کشورهای پيرامونی به وضعيت دموکراسی و گفتگو برسند، منطقه روی امنيت پيدا کند، همسايگان ما روی دوستی و صلح را به چشم ببينند، آنگاه حاکمان ما در صلح و گفتگو چشم به تأسيسات اتمی بدوزند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 



در مقاله‌ای که درباره توافقنامه لوزان نوشتم به روشنی بيان کردم که آن توافقنامه نقض آشکار استقلال کشور بود. نيازی به توضيح نيست که وقتی يک کشور بيگانه و قدرت‌های خارجی به هر دليل و بهانه‌ای و با هدف بازرسی پا در سرزمين ما می‌گذارند، استقلال کشور و حق حاکميت ملی را نقض کرده‌اند. نقض استقلال تنها در از دست دادن بخشی از سرزمين نيست، بدتر از آن، اجازه مداخله و از دست دادن حق تصميم‌گيری و تصميم خود را به ديگران واگذاردن است. اما چه کسانی و با چه هدفی استقلال کشور نقض کردند؟ چرا در فوتبال ايران فيفا دخالت می‌کند و حتی اساسنامه فوتبال بايد به تصويب فيفا برسد؟ اين ننگ را بايد به کجا برد؟ روشن است وقتی حاکميتی از همان آغاز با هدف سلطه همه جانبه ايدئولوِيک بر شئونات زندگی اجتماعی، حق استقلال فوتبال و ورزش و ورزشکاران را به رسميت نمی‌شناسد، معلوم است که بهانه روشن برای مداخله خارجی بدست می‌دهد. شايد اين سرنوشت تاريخی سرزمين ما باشد که جامعه همواره در اميد به خارج، دست به گريبان مشکلات درونی خود نشسته است. آنها که در رابطه سلطه، کاخ بر گُرده‌های جامعه می‌سازند، کم يا زياد شدن بنای خود را به خارجی نسبت می‌دهند، و جامعه‌ای که ناتوان از بيرون شدن از اين رابطه است، چشم به بيرون شدن دستی از خارج می‌دوزد. بدين‌ترتيب اين خارجی است که از هر سو دست در آستين جامعه ما گشوده است. هم در دشمنی وامدار خارجی هستيم و هم در دوستی‌هايمان. اکنون فرصتی ديگر می‌خواهد تا نشان دهم که راز ماندن و زيستن در مدار بسته مصرف‌محوری جامعه ما، از همين جريان خارجی شدن پی در پی زندگی ما سرچشمه می‌گيرد. اما از باب تذکر توجه خوانندگان و اگر گوش شنوايی هست توجه دولتيان را به اين يادداشت ها جلب می‌کنم:

يادداشت نخست: برپا کردن تأسيسات هسته‌ای و اتمی از همان آغاز خطايی آشکار در حق اين سرزمين بود. چرا؟

۱- آلمان به يک سرزمين با سه ويژگی نمور، تاريک و سرد معروف است. اين کشور بخشی از انرژی مورد نياز خود را از باد و آفتاب می‌گيرد. اگر هزينه چند صد ميلياردی و بنا به يک روايت هزينه ۳۵۶۰ ميلياردی (حاصل جمع هزينه‌ها در کل اقتصاد کشور) که صرف تأسيسات اتمی شده است، صرف توليد انرژی بادی و خورشيدی می‌شد، اکنون ما قادر بوديم به تمام منطقه انرژی صادر کنيم.

۲- همان سرزمين آلمان به دليل عواقب خطرناک و فشارهايی که از ناحيه آگاهی عمومی وجود دارد، درصدد برچيدن تأسيسات اتمی خود برآمده است. اين درحالی است که به غير از امنيت جغرافيايی و طبيعی، کشور آلمان در يک روابط دموکراتيک با کشورهای پيرامونی قرار دارد. و مسائل خود را از راه گفتگوهای دموکراتيک حل و فصل می‌کند. اما وضعيت سرزمينی ما چگونه است؟

۳- به غير از قرار گرفتن سرزمين ايران در نوار حوادث طبيعی، کشور ما به لحاظ زيست منطقه‌ای در حلقه آتش قرار دارد. اختلافات سرزمينی و ديگر اختلافات، اگر نه از راه جنگ و منازعه فيزيکی، اما حتماً بايد از راه منازعه ديپلماتيک حل و فصل شوند. اينها به غير از آتشی است که هم اکنون سراسر منطقه را در کام خود می‌سوزاند. بنابراين حتی حتی حتی اگر،

۴- حتی اگر ساخت تأسيسات اتمی بکار اين سرزمين می‌آمد، عقل ابتدايی هم می‌گويد که حاکمان ما بايد دستکم صبر پيشه می‌کردند تا آتش از اين منطقه رخت ببندد و تعدادی از کشورهای پيرامونی به وضعيت دموکراسی و گفتگو برسند، منطقه روی امنيت پيدا کند، همسايگان ما روی دوستی و صلح را به چشم ببينند، آنگاه حاکمان ما در صلح و گفتگو چشم به تأسيسات اتمی بدوزند.

۵- آيا از خود نپرسيده‌ايد و جهان از خود نمی‌پرسد که اگر هدف از برپايی تأسيسات اتمی استحصال انرژی بود، به عبارتی اگر همه مسائل اتمی به مسائل فنی و اقتصادی مربوط می‌شد و هيچ هدف نظامی‌ای در کار نبود؛ پس چرا هرگاه از کم يا زياد شدن اين تأسيسات سخن به ميان می‌آيد؛ اين نظاميان و جنگ‌طلبان هستند که با برافروختگی تمام دلواپس می‌شوند؟!!!

۶- آيا از خود نپرسيده‌ايد و جهان از شما نمی‌پرسد که اگر هدف از برپايی تأسيسات اتمی استحصال انرژی بود، به عبارتی اگر هدف اين بود که مردم ما از اين بيشتر در چلچراغ‌های شبانه جشن بگيرند و پايکوبی کنند و شب‌ را روشن‌تر و پرزرق و برق‌تر از روز سرکنند، پس چرا هرگاه از کم يا زياد شدن اين تأسيسات اسراف‌آميز سخن به ميان می‌آيد، اين ارزش‌گرايان هستند که داد از فغان دلواپسی‌های خود بر‌می‌آورند؟ اگر اهداف نظامی در کار نبوده و نيست، نظاميان و دلواپسان ارزش‌گرا از برچيدن کل اين تأسيسات بايد خوشحال هم می‌شدند.

يادداشت دوم: سرو صداهای يک عده افراطی و سينه ستبر کردن آنها، همه از کيسه مردم است. اين قلدری‌ها و جنجال‌ها وقتی از کيسه مردم باشد، شجاعت که نيست هيچ، تجسم روشنی از ترس و جبونی است. روانشناسی دست اين نوع ترسوهای شجاع را بخوبی رو کرده و چهره واقعی انها را از پس نقاب شجاعت لو داده است. ديکتاتورها اغلب دچار همين ويژگی هستند که روانشناسی از آن به عنوان ترس تهاجمی ياد می‌کند. مثل وقتی که انسان از ترس سگ، بجای پا به فرار گذاشتن، به طرف او حمله‌ می‌کند. با اين تفاوت که ترس از سگ و حمله کردن به او يک کنش طبيعی و از روی آگاهی است، اما حالت تهاجمی ترسوها و ديکتاتورها، واکنش غيرطبيعی و ناشی از وانمودسازی ترس در شجاعت است. شجاعت بخرج دادن از کيسه مردم و با هزينه‌ای که مردم بايد پس بدهند، واقعاً شرم‌آور است. شرم آور است اگر يک عده‌ای معدود و اقليتی معلوم، به دليل منافع و منافذی که در چيره شدن بر نهادهای قدرت می‌جويند، از جيب مردم و از خورد و خوراک مردم، در برابر جامعه بين‌الملل شاخ و شانه بکشند. حتی اگر اين سروصداها و دلواپسی‌ها، نه از باب چيره شدن بر نهادهای قدرت، بلکه واقعاً از باب دلواپسی و تعهد به حقيقت بود، بازهم پيشبرد هر گونه حقيقتی از کيسه مردم، بدون انتخاب و تصميم‌گيری‌ آنها، شرم آور خواهد بود، زيرا:

۱- اينجانب به عنوان يک کارمند حقوق بگير در صنعت نفت، فشارهای ناشی از تحريم را روزانه در زندگی خود احساس می‌کنم. دست تنگی دولت و وزارتخانه نفت، پرداخت‌های ماهانه من و همکارانم را بشدت تقليل داده است. آئين‌نامه اجرايی وزير و دولت در خصوص تعديل حقوق و دستمزد کارمندان بنا بود در آذرماه ۱۳۹۳ اجرائی شود، اما به دليل خالی بودن خزانه دولت اجرای آن متوقف شده است. پاداش‌ها و اضافه‌کاری‌هايی که بخشی از حقوق کارمندان محسوب می‌شود، يک قسم آن از مهرماه سال گذشته قطع و قسم ديگر به حداقل رسيده است. کارمندان از اين وضعيت بشدت ناراضی هستند و مدعی‌اند که حقوق آنها روزانه به سرقت می‌رود.

۲- با وجود کاهش حقوق کارمندان و فقر روزافزون آنها، وضعيت بی‌اعتباری بازار در عدم توازن عرضه و تقاضا مستقيماً و مشخصاً متآثر از تحريم‌هاست. اين وضعيت توان خريد کارمندان و اقشار ضعيف را بشدت تحت تآثير قرار داده است. اين بی‌اعتباری علاوه بر نابسامانی دهشناکی بود که در دو سال آخر دولت آقای احمدی نژاد به موجب سقوط چند برابری ارزش پول ملی، وضعيتی بوجود آورد که جامعه را به فقر و ذلت کشاند.

۳- وزير نفت از قول دولت اعلام می‌کند که ديگر قادر به پرداخت حقوق کارکنان خود نيست. آقای روحانی رئيس جمهور صراحتاً وضع تحريم‌ها را در آغاز به يک تب تشبيه می‌کند، و باز از قول او: در آن زمان به اين تب رسيدگی نشد و اکنون با بيماری مواجه هستيم که بر زمين افتاده است. اظهار نظر رئيس جمهور به روشنی می‌گويد که دولت او يا جامعه‌ای که او رئيس جمهور آن است، به موجب تحريم‌ها کاملا زمين‌گير و دچار بيماری سختی شده است. با اين وجود دلواپسان با تکيه به انرژی‌های مازادی که در کيسه زر و يا در کينه سر اندوخته‌اند، بنام اين ملت بيمار و بر زمين فتاده، شاخ و شانه می‌کشند. اگر نام اين رفتار را بی‌شرمی و وقاحت نخوانيم، بفرمائيد چه بايد خواند؟

۴- ممکن است ادعا شود که جامعه بيمار نشده و بر زمين نيافتاده است، تصور جامعه بيمار و برزمين فتاده، تصوير غلطی از جامعه است. در اين باره چند توضيح بدهم : نخست اينکه جامعه ايران را نبايد با بعضی از جوامع عقب مانده آفريقا مقايسه کرد. جامعه ايران را بايد با ظرفيت‌های خود و با استعدادهای خود مقايسه کرد. به عنوان مثال اگر در آلمان تورم از يک درصد به ۲۴ درصد برسد، اين جامعه از بيماری که هيچ، می‌گويند کاملاً در حال احتضار و فروپاشی است. دوم اينکه، ادعای بيماری و بر زمين فتادگی، ادعای خود دولت است. دولتی که آمار و اطلاعات در اختيار اوست. شما می‌توانيد بگوئيد دولت دروغ می‌گويد. اما باز مسئوليت بی‌شرمی از شانه کسانی که سينه ستبر کرده‌اند نمی‌کاهد. زيرا دروغ گفتن به يک جامعه چه توجيهی جز بی‌اخلاقی دارد؟ آيا جز با انکار خدا می‌توان به يک جامعه دروغ گفت؟ سپس از خود نمی‌پرسيد که اين چه سيستمی است که مدام و طی ۳۵ سال بی‌اخلاق‌ها و دروغگويان و فراوان فراوان اختلاس‌گران از دل آن بيرون می‌آيند؟ آيا با زبان بی‌زبانی مسئوليت همه بی‌اخلاقی‌ها را به نهاد ذاتی همين سيستم و همين نظام نسبت نمی‌دهيد؟ مگر می شود يک نظام در نهان خود همه‌اش پاک و آنچنان پاک و منزه باشد که گويی مشيت خدا بر آن دست نهاده است، اما مدام و پی در پی محصولاتی ناپاک و فرزندانی نامشروع به دنيا می‌آورد؟ با اين توصيف که از ادعای خود شما برمی‌آيد، ديگر چه چيزی برای دفاع باقی می‌ماند؟

يادداشت سوم: اتمی کردن کشور و لو به نام توليد برق، در شرايطی که دور تا دور مرزهای ميهنی و تا سراسر خاورميانه، هم در حلقه آتش و هم در بی‌اعتمادی بسر می‌بريم، جز بی‌خردی و آتش‌افروزی چه می‌توان ناميدش؟ اگر نه چنين است، بفرمائيد تا نامی بر آن بگذرايم. امروز هيچيک از کشورهای خاورميانه تا همسايگان دور و نزديک، به سياست خارجی ايران و اهداف ايران در توسعه انقلاب و در چشم دوختن يا چشم پوشيدن بر تماميت سرزمين‌هايی که جهان اسلام است، هيچ اعتمادی ندارند. اين ‌بی‌اعتمادی با تند شدن آتش در منطقه و با گسترش ناآرامی‌ها و تشنج‌ها در منطقه از يک طرف، و نيز با راديکال شدن اوضاع سياسی در کشور از طرف ديگر، بيشتر و بيشتر می‌شود. بطوريه تا مرز آشتی‌ناپذيری می‌رسد. خوب در وضعيت بی‌اعتمادی و آتش و تشنج چه اتفاقی می‌افتد؟

رقابت برای افزايش فروش نفت از يک سو و تسليح روزافزون منطقه از سوی ديگر، شدت می‌گيرد. هم اکنون عربستان در مقابله به مثل با اتمی شدن ايران، در آستانه خريد و ساخت چندين نيروگاه اتمی است. اين درحالی است استفاده از انرژی اتمی در سرزمين نفتی خشک و سوزان عربستان، مرغ پخته را هم به خنده می‌اندازد. آن دسته که آمريکاستيزی و اسرائيل‌ستيزی را پيشه بيشه خود گردانده‌اند بگويند، اينها به سود کيست؟ رقابت در فروش نفت و رقابت در مسلح کردن منطقه و در نتيجه، پيش فروش کردن حقوق نسل‌های آينده و مازاد آن را به خورد کارتل‌های نفتی و تسليحاتی ريختن، به سود کيست؟

يادداشت چهارم: در سياست استقلال بزرگترين فضيلت يک سياستمدار و بزرگترين فضيلت يک جامعه است. متقابلاً وابستگی بزرگترين رذيلت يک سياستمدار و بزرگترين رذيلت يک جامعه است. تجاوز به مرزهای جغرافيايی، به غير از آنچه که هنوز در روابط کشورهای عقب‌مانده و پرتشنج رايج است، چيزی است که به دوران استعمار کهن مربوط می‌شد. مراد از استقلال، حق تصميم‌گيری‌ در امور داخلی است. از اين فراتر، استقلال تعيين سياست خارجی توسط سياست داخلی است. چيزی که نويسنده از آن به عنوان "سياست داخلی محور" ياد می‌کند. در مقاله‌ای که با عنوان تأملاتی فلسفی پيرامون استقلال نوشته‌ام، نشان دادم که کشورهايی که سياست خارجی‌محور هستند، به معنای واقعی فاقد سياست داخلی هستند. از اين نظر، اين کشورها به ظاهر در باره سياست داخلی و خارجی خود تصميم می‌گيرند، اما به واقع مجموعه‌ای از واکنش‌ها که به موجب سياست خارجی اتخاذ می‌کنند، سياست داخلی خود را تنظيم می‌کنند. استقلال و عدم استقلال تنها ناظر به سياست داخلی و خارجی دولت‌ها مربوط نمی‌شوند. تمام افراد و جامعه‌ها وقتی به موجب رشته‌ای از واکنش‌ها، کنش خود را از دست می‌دهند، عنان اختيار و تصميم خود را از درون به بيرون وامی‌نهند. بدين‌ترتيب است که سياست خارجی، ‌محور تصميم‌گيری‌ در سياست داخلی می‌شود. و بدين‌ترتيب است که نويسنده معتقد است که استقلال مهمترين فضيلت يک سياستمدار و مهمترين فضيلت يک جامعه است.

مداخله بيگانگان، تحت نظارت و کنترل بيگانگان قرار گرفتن، قدم نهادن بيگانگان به سرزمين ميهنی با هدف بازرسی و کنترل، معنايی جز نقض استقلال ندارد. دليل آنچه که امروز در ايران شاهد آن هستيم و دليل صدور توافقنامه ژنو و لابد بدتر از آن توافق با قدرتهای خارجی، چيزی جز اين نبود که مسئله اتمی کردن کشور به هر انگيزه‌ای که وجود داشت و وجود دارد، نقطه آغاز سياست خارجی کردن سياست داخلی کشور بود. اما انسان وقتی قدرت را هدف قرار می‌دهد، از فضائل خود غفلت می‌کند. از اين حقيقت بس مهم غفلت می‌کند که قدرت مجتمع همه رذيلت‌های انسانی است. خط قرمز انسان و يک سياست مدار واقعی، فضايل اوست و نه آنچه او را در حفظ و بقاء و يا گسترش قدرت کمک می‌رساند. اگر فضائل خط قرمز می‌شدند، انسان نيازی به دروغ گفتن و مدام دروغ گفتن نداشت. نيازی نداشت تا مدام خطوط قرمز خود را بنا به ذائقه گردان قدرت تغيير دهد. نيازی به آن نبود تا مدام بنا به آنچه خارجی می‌گويد و می‌خواهد، خطوط قرمز خود را به عقب واپس نهد. نياز به فريب نبود تا حافظه جامعه را شستشو دهد، و عقب نشينی‌های دائمی را با ژست‌های تهاجمی پنهان کند.

هنوز و هر روز برای بازگشت انسان به فضائل ناشی از استقلال دير نشده است. کافی بود تا دولت صراحتاً و بی‌پرده به جامعه بين‌الملل اعلام می‌کرد که خطوط قرمزی که از ساليان دور ابراز می‌کردند، ناشی از توهمات قدرت بود. کافی است که به جامعه بگويند که خط مشی گذشته آسيب‌های فراوان و دهشناک بر حقوق و منافع کشور وارد کرده است، اکنون ديگر نمی‌خواهند اين راه را ادامه دهند. کافی است اعلام کنند که پيرو کسب فضيلت استقلال آماده‌اند تا تمام تأسيسات اتمی را پس از کسب مشورت‌های واقعی از فيزيکدانان اتمی و سياستمدارانی که از فضل استقلال بهره دارند، از کشور خارج کنند. اينجانب هيچ ترديدی ندارد که ديری نخواهد پائيد که هم با جلب اعتماد بين‌المللی هيچ بهانه‌ای برای ورود بيگانگان برای نظارت و کنترل داخل کشور باقی نخواهد ماند، و هم جامعه آنها را با سينه باز و پرگذشت به آغوش خود می‌خواند. شجاعت يک سياستمدار واقعی در همين جاست که بروز پيدا می‌کند. اما آن دسته که بنياد انديشه و رفتار و کردار خود را در قدرت تعريف کرده‌اند، چنان بر قلب‌های خود قفل زده‌اند که هرگز به چنين شجاعتی دست نمی‌يابند. بدين شجاعت است که انسان درمی‌يابد که آيا مَثَل او مَثَل کسانی است که خداوند بر قلب و گوش و چشم آنها پرده غفلت ابدی کشانده است، و يا نه، هنوز اميد رحمت در او هست؟

www.bayaneazadi.com
ahmad_faal@yahoo.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016