دوشنبه 5 مرداد 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

بگذار سخن بگويم: برای نرگس محمدی، طلعت تقی نيا

مدرسه فمينيستی: اين روزها بازار اظهار نظر «دايه های مهربان‌تر از مادر» در شبکه های اجتماعی داغ است. از حضورشان و خاطرات‌شان می نويسند و به راحتی ديگر فعالان مدنی را که اکنون در زندان هستند مقصر معرفی می کنند! وقتی نوشته هايشان را می خوانم زير لب شعر شاعر نامدارمان را زمزمه می کنم: «هوا بس ناجوانمردانه سرد است».

آيا متوجه هستيم که راجع به زنان زندانی قضاوت و رأی صادر می کنيم که روزگار سختی را در بند و هجران می گذرانند و عمر با ارزش‌شان چگونه می گذرد؟ ما درباره زنانی حرف می زنيم که آنها هرگز احتياج به دلسوزی و تعريف ما ندارند و ما نمی توانيم در جايگاه آنها باشيم. از برابری و حقوق زنان و «حق انتخاب» مردم حرف می زنيم، اما در جای ديگر، حق انتخاب کسانی را که مورد تأييدمان نيستند و اکنون در زندان به سر می برند نقض می کنيم و از هر فرصتی برای شماتت آنها بهره می گيريم. جالب است که همچون مردسالاران، فرمان خانه‌نشينی و سکوت را برای زنان صادر می کنيم!!

آيا صِرفِ بودن با فرزند در خانه، فضليت است يا آنچه به فرزندانمان می آموزيم مهم است؟ واقعاً چه کسی و طبق کدام منطق دموکراتيک و حقوق‌بشری گفته زنی که مادر و همسر است نبايد فعال اجتماعی باشد و لازم نيست دنبال خواسته های بشردوستانه‌اش برود؟



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


اگر جامعه مدنی ما تعريف نشده و به مطالبات حقوق شهروندی‌مان وقعی گذارده نمی شود و حتا قوانين نيم‌بند موجود هم اجرا نمی شود، بايد مادری و همسرِی زنانی چون نرگس محمدی و بهاره هدايت و ديگر زنان زندانی که مادر و همسر هستند، زيرسؤال برود؟ آيا وقتی مردان فعاليت سياسی می کنند و سال ها زندانی می شوند دارای فرزند و همسر و مادر نيستند؟ در حال حاضر مردانی در زندان هستند که مسئوليت اداره همسر و فرندان‌شان را رها کردند و به دنبال امری که حق می نامند رفته اند و بار مسئوليت‌شان را زنان به عهده گرفته اند! اما وای به حال زنی که مانند اين همه مردان سياسی به دنبال حق خواهی باشد!

هزاران نفر برای دفاع از ميهن و عقيده‌شان راهی جبهه های جنگ شدند و تعداد زيادی شوهر، برادر و پدر در ميدان های جنگ کشته، مفقود يا معلول شدند. آن هنگام ما نمی گفتيم که «آقا تو زن و بچه داری، برو سر کار و زندگی ات، تو مسئوليت داری!». يا احيانا وقتی از نابسامانی وضعيت اقتصادی‌شان، گرفتاری‌شان و بيکاری شان گفته می شد آيا ما می گفتيم که «مسائل خانوادگی ات را سپر مسائل اجتماعی قرار نده؟». اين چه نگاه سخت و خشن و مردسالارانه است که يک زن مسئول و فداکار و پُر دل و جرأت همچون نرگس محمدی را به راحتی زير سؤال می برد؟ آن هم زيرسؤال بردن زنی که دغدغه آينده همه بچه های جامعه اش را دارد و نمی تواند از اتفاق هايی که در مملکت اش می افتد بی تفاوت بگذرد. زيرا فقط مادری‌کردن را در رفت روب و تيمارداری فرزند خودش نمی داند؛ او آينده ای که در خور فرزندانش است را طلب می کند. او چه بخواهد و چه نخواهد مادر همه است حتا زمانی که پشت در زندان می ايستد تا از اعدام فرزند مادرهای ديگر چشم‌پوشی کنند! حتا زمانی که سرما و توهين ها را تحمل می کند باز هم او مادر است، و به خاطر همين حس عميق مادرانه است که همدلانه با مادرهای ديگر همراهی می کند و هزينه آن را هم می پردازد. نرگس آگاهانه مسئوليت انتخاب اش را به عهده گرفته است.

نرگس محمدی فعاليت خود را همواره مدنی و مسالمت آميز در جهت ارتقای جامعه مدنی و حقوق شهروندی دنبال می کرد و در مقام شهروندی متهعد، در راستای ارتقای حقوق شهروندی که حق هر شهروند مسئولی است می کوشيد. او نه تنها وظايف مادری را انجام می داد بلکه وظايف پدری را هم به‌ناگزير بر عهده داشت. در خلوت از خودمان بپرسيم که واقعاً چه کسی مايل است از فرزندان و خانه و خانواده و دوستان بگذرد؟ طبعاً زندان، انتخاب نرگس نبود. «منتقدان» می خواهند بگويند که او شناختی از زندان و زندانی بودن نداشته!؟! اين درحالی است که همه می دانيم که نرگس به خوبی اين مسائل را می دانسته اما انگيزه اش که اتفاقاً به آينده بچه هايش هم ربط دارد قوی‌تر از همه دلهره ها و ترس هايش بود. او با فائق آمدن بر ترس هايش به فرزندان اش مقاومت، شجاعت و مسئوليت در قبال گفته ها، حرکات و انگيزه هايش را می آموزد و جهانی پُر از شادمانی و عدالت برای آينده آنها در نظر دارد، و در نهايت با انتخاب و تصميم آخرش حتا خود را از ديدار هفتگی محروم می کند تا بچه ها حداقل پيش پدرشان باشند. کسانی که زندان بودند می دانند که اين ملاقات های هفتگی چه قدر در روحيه زندانی تأثير مثبت دارد. حالا نرگس از اين ديدارها هم محروم است. اين ديدارها يعنی زندگی، يعنی انگيزه برای ادامه زندگی در زندان، اما او باز هم صبورانه از آن می گذرد.

چه کسی گفته که زنان اگر وارد فعاليت اجتماعی، مدنی و سياسی بشوند حق گفتن مسائل شخصی را ندارند؟ اين تلقی به ظاهر وارسته، در واقع ناشی از تابوهای کهنه و نخ‌نما است. اين تلقی قديمی به فعالان زن می گويد که نبايد از دردها و رنج ها گفت، نبايد از تنهايی، از عمر و جوانی هدر رفته، از دوری و فراق فرزند، از بيماری و پريشانی فرزندان از محروميت عشق مادرشان، از بی‌کسی و بی‌همزبانی، از مشقت و سختی زندان، از مشکلات هم بندان و... سخن گفت! در حالی که گفتن و نوشتن اين ها نه فقط لازم است بلکه بنا به تعريف حقوق شهروندی، حق مسلم يک انسان است. يعنی اگر هر شهروندی در چنين تنگنايی قرار بگيرد و از حقوق اش محروم شود بايد همه را بگويد و بنويسد تا همه ما خصوصاً بچه ها و نزديکان اش بدانند که او چه رنجی را متحمل می شود. او رنج و محروميت را تحمل می کند تا بتواند به رؤياهايش که ايجاد يک زندگی عاری از خشونت و تبعيض و بی‌عدالتی است برای همگان رقم بزند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016