یکشنبه 25 مرداد 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

چرا این بار قهرمان هاشمی نباشد؟ بیژن صف‌سری

بیژن صف‌سری
هاشمی رفسنجانی با وجود اینکه در طی همه این سال‌ها از سوی رقیبان خود در تنگنای حذف قرار داشته اما دم نمی‌زند و تنها به صرف بقای نظام سکوت می‌کند اما اکنون با چراغ سبز توافق هسته‌ای، انگیزه از صحنه خارج کردن دشمنان خود و ابقای نظامی که تنها بازمانده عضو مؤسس آن خود اوست، قوت دوبار می‌یابد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


تحلیل‌های بعد از توافق هسته‌ای صاحب نظران اگر نگوئیم از سر دل نگرانی برای اینده جهانی است که مدام در مخاصمه و جنگ و خون ریزی است بی‌شک تک مضراب‌هایی است از سر دغدغه عدم ثبات در منطقه و تغیرموازنه قدرتی که بعد از پروژه «بهار عربی»، ایران را بعنوان شاهکله این تغیردر منظقه نشانه گذاری کرده‌اند.
با پبروزی دمکرات‌ها و تصدی آن‌ها بر اداره امور کشور ابرقدرتی چون آمریکا که جهان را ملک تلک خود می‌داند، معضل حکومت جهموری اسلامی ازمنظر دیگر مورد بازبینی قرار می‌گیرد و بنا برنبود آلترناتیوی مناسب برای جایگزینی نظام سرکش ایران، طرح الزام اصلاح بجای تغیرنظام جمهوری اسلامی پی ریزی می‌شود.

در اولین گام برای تحقق طرح جایگزین پروژه براندازی نظام، که در زمان دولت جمهوریخواه «بوش» دنبال می‌شد، تحریم‌ها و محدودید‌های اقتصادی در جهت هر چه بیشتر انزوای ولایتمداران در صحنه جهانی افزایش یافت تا بدانجا که به رغم همه لاف‌های رهبری نظام و سرداران ولایتمدارش درالقا تحقق شعار «انرژی هسته‌ای حق مسلم ما ست» مجبور به نشستن پشت می‌زمداکره‌ای می‌شوند که تن دادن به مفاد توافق نامه پرمناقشه این نشست اجتناب ناپذیر بود.

حال پس از توافق هسته‌ای در حالیکه گروه مخالفان و موافقان این توافق سرگرم منازعه کلامی و قلمی با یکدیگر هستند، اوباما رئیس جمهور دمکرات آمریکا، در مصاحبه اخیر خود با سایت اینترنتی «مایک» حرف از «تغییر در سیاست و رهبری ایران» می‌زند که در واقع با ظرافتی خاص خبر از آغاز فاز دوم طرح اصلاح نظام را به گوش‌های شنوا می‌رساند، خبری که پیش از اعلام فاز دوم آن، سیاست پیشهٔ تیز هوش نظام، چون هاشمی رفسنجانی، با تشخیص شواهد و نشانه‌هایی که در طول مذاکرات هسته‌ای نمایان بود، آن را در می‌یابد و با استقبال ازاین دیدگاه دمکرات‌ها که بر خلاف رقیب خود جمهوری خواهان، اصلاح نظام ایران را با هدف همسویی با طرح نقشه راه پی می‌گیرند، باب میل خود می‌بیند وآن را فرصتی معتنم می‌شمارد و همچون مارشروع به پوست انداختن می‌کند، تحول ظاهری که در حکم مثال معروف «مظفر سوی مسکو رفتن و فیروز برگشتن» را آغاز می‌کند و تغیر رویه می‌دهد تا به وقت بزنگاه آماده لبیک گفتن به طرح دمکرات‌ها باشد.

اگر باور کنیم وجه تشابه سیاست با مار را که تمثیل مشهور در فرهنگ ایرانی برای سیاست پیشگان است، هاشمی رفسنجانی، این باهوش‌ترین عضو پیوسته نظام، مار دم کند‌ه ای را می‌ماند که برای طرد او از صحنه سیاست و ایضا از دایره قدرت، بار‌ها مورد هجوم سنگ باران رقیبان قرار گرفت اما جز کندن دم این مار خوش خط و خال، هرگز قادر به حذف کامل او از صحنه نظام نبوده‌اند.

می‌گویند مار زخمی به مراتب زهرآگین‌تر از مار سالم است خاصه اگربه فصد از بین بردن مار، فقط دم آن کنده شود. که حکایت هاشمی رفسنجانی هم بر همین نشانه است اما با این همه با وجود اینکه در طی همه این سال‌ها از سوی رقیبان خود در تنگنای حذف قرار داشته اما دم نمی‌زند و تنها به صرف بقای نظام سکوت می‌کند اما اکنون با چراغ سبز توافق هسته‌ای، انگیزه از صحنه خارج کردن دشمنان خود و ابقای نظامی که تنها بازمانده عضو موسس آن خود اواست، قوت دوبار می‌یابد.

هاشمی به خوبی دریافت که هدف از مماشات و تعامل آمریکا، درتمام دوران طولانی مذاکرات هسته‌ای، تنها برای مجاب کردن حاکمیت به تغیر رویه زمامداری خود و تعامل با جهان است و این خود برای سیاست پیشه‌ای که همه هستی خود را در گرو بقای نظام می‌داند بارقه‌ای از امید محسوب می‌شود اگر چه در طول مذاکره همواره تهدید به جنگ از سوی آمریکا وجود داشت اما در حد یک حربه کلامی بود چرا که به شهادت سابقه تاریخی دو حزب دمکرات و جمهوری خواه آمریکا، انکه همواره بر طبل جنگ می‌کوبد و گلیم خود را در ویرانی جنک می‌جوید جمهوری خواهانند و نه دمکرات‌ها که کمتر جنگ افروزی داشته‌اند و در خصوص تقابل با ایران دولت دمکرات اوباما هرگزدر پی جنگ و یا براندازی نظام جمهوری اسلامی نبوده، و این واقعیتی است که امروزحتی رسانه‌های آمریکا بدان اذعان دارند و آن را وجه تمایز بین دو حزب دمکرات و جمهوری خواه می‌دانند.

العرض اصرار و تلاش هاشمی و یا به قول یاران او، مجاهدت این روحانی سیاست پیشه در حفظ و بقای نظام، بر دوست ودشمن وی پوشیده نیست و از جمله خصیه‌های بارز این روحانی سیاست پیشه بحساب می‌‌اید و از همین رو تنها واکنش هاشمی در برابر تمامی سال‌های ترکتازی رهبری نظام که با نقل یک حاطرهٔ سراپا کذب خود او از آیت الله خمینی، طلبه شاعر مسلکی را بر مسند قدرت می‌نشاند، سکوت بود تا بدانجا که بنا بر گفته‌های اخیر این مار دم کنده شده، حتا برای رهایی فرزند خود که به اختصار متهم به سوء استفاده از مواهب «آقا زادگی» است، حاضر به طلب عفو از رهبری نیست تا مبادا مردم به دلیل این اعمال نفود به نظام بدبین شوند!!. اما با این همه هاشمی به رغم همه ذکاوت و تیز هوشی ذاتی خود شهره به عالم دانایی است که همواره درایت و کاردانی خود را برای حفظ و دوام ظلم در طبق اخلاص نظام و رهبری نهاده است و نه درراه رهایی مردم به ستوه امده از ظلم، طرفه آنکه همواره ازداشتن چنین نقشی که ضامن بقای عمله ظلم بوده به خود می‌بالد و تا سر حد مرگ به آن وفادار است آنچنانکه در دوره یازدهم انتخابات ریاست جمهوری وقتی خبرنگاری از او بعنوان یکی از کاندیدا‌های مطرح آن دوره سوال می‌کند که ایا آنچنانکه به وقت نیاز نظام خود را ملزم به حضور در صحنه می‌دانید، برای حفظ نظام حاضر به ترک لباس روحانیت هستید؟ او با ذکاوت مخصوص بخود پاسخ می‌دهد «اگر ضرورت این کاروجود داشته باشد، بله، چرا که نه، چون در هر لباسی می‌توان خدمتگذار بود»

در حکایت حسنک وزیر جمله‌ای وجود دارد که آدمی را بی‌اختیار بیاد اعمال و رفتارهاشمی رفسنجانی می‌اندازد. در فرازی از این حکایت آمده است روزی مجلسی ترتیب دادند تا حسنک وزیر رابیاورند و او همهٔ دارایی‌هایش را به نام سلطان قباله بنویسد. هنگامی که حسنک به مجلس وارد شد همه بر پا خاستند الی بوسهل سوزنی که بر خشم خود طاقت نداشت، برخاست، اما نه تمام کمال. وخواجه احمد او را گفت: «در همهٔ کار‌ها ناتمامی».

این جمله خواجه به درستی مصداق اعمال هاشمی رفسنجانی است که در همه کار‌هایش ناتمام بود؛ مردی که آرزوی امیر کبیر بودن داشت و نشد، در سال‌های پایانی عمر آیت الله خمینی داعیهٔ رهبری در سر می‌پروراند، اما به هنگام عمل، جایگاه ولایت و فقاهت را به کمتر از خودی وانهاد. بعد‌ها خواست تا سردار سازندگی باشد، اما بازهم مرد تمام کردن نبود. و سرانجام اینکه در آخرین خطبهٔ نماز جمعه خود که شاید آخرین فرصت بود تا حرف‌های ناتمام را بگوید سخن را نیمه تمام گذاشت و راه بر خطا کاران باز. اما او حالا گویا قصد تمام کردن تمام کارهای نیمه تمام خود را دارد، می‌خواهد آب رفته را به جوی بازگرداند و با یک تیر دو نشان بزند؛ یکی حقظ نظام متبوعش که به دست خود ساخته است و نشانه دیگر عاقبت بخیرشدن خود وخاندانش و با این نیت است که این مار دم کنده نظام با اتکا به مثل معروف «هدف وسیله را توجیح می‌کند»، حتی از زندانی شدن فرزند خود استقبال می‌کند و فیلم وداع او با فرزند محکوم به زتدانش، اعلام حضور او برای مبارزه در صحنه انتخابات پیش روی خبرگان رهبری تلقی می‌شود که این بارگویی دانای نظام فصد تاج و تخت رفیق نیمه راه خود را دارد اما ایا مخالفان او در هرم قدرت فرصت تحقق چنین رویایی را به او می‌دهند و یا ملت همیشه در صحنه، این مار دم کنده زهراگین اما خوش خط خال را از صندوق‌های رای بیرون خواهند کشید؟

بی‌شک با وجود مشاورانی چون «محمد هاشمی» (برادر هاشمی رفسنجانی) و یا صادق زیبا کلام که از زمره مریدان هاشمی محسوب می‌شوند پاسح این دوپرسش به مراد خود ارائه شده باشد و یا دست کم شاید پاسخ پرسش دوم نزدیک به این مضمون باشد که «مگر نه این است که در تمامی سالهای ظلم و ستم حاکمیت، هرکه از دایره قدرت بیرون افتاد و چند صباحی به بند و حبس کشیده شد، بی‌چون و چرا قهرمان این ملت خوش باور گردید؟ مگر نه اینکه حتی آنانکه دستان الوده به خون مردم داشتند با وجیزه‌ای جانگداز و توبه نصوح وایضا با وعده‌های پوشالی، خرقه رهبری ملت سر در گریبان را بر تن کردند؟ و حال چرا این بارقهرمان هاشمی نباشد؟


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016