دوشنبه 23 شهریور 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

ترس، عامل اصلی تناقض‌گویی‌های خامنه‌ای، حمید آقایی

حمید آقایی
خامنه‌ای در یکی از سخنرای‌های اخیر خود صراحتاً اعتراف می‌کند که بازگشت جمهوری اسلامی به مذاکرات هسته‌ای و حتی مذاکره مستقیم با دشمن بزرگ خود، آمریکا، به دلیل فشارهای اقتصادی ناشی از تحریم‌های بین‌المللی بوده است

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 



سید علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی، در گفته های اخیر خود پیرامون توافقات هسته ای و برجام مواضع متناقضی از خود نشان داده است. وی که همواره ورود دولت روحانی به مذاکرات هسته ای را دلیلی بر اقتدار نظام جمهوری اسلامی می دانست و ادعا مینمود که این امریکا بود که سرانجام مجبور گردید این اقتدار را بپذیرد و پای میز مذاکره بنشیند، در یکی از سخنرای های اخیر خود صراحتا اعتراف می نماید که باز گشت جمهوری اسلامی به مذاکرات هسته ای و حتی مذاکره مستقیم با دشمن بزرگ خود، امریکا، بدلیل فشار های اقتصادی ناشی از تحریم های بین المللی بوده است.

همچنین، تهدید وی که اگر تحریم های برداشته نشوند، جمهوری اسلامی نیز برنامه گسترش سانتریفیوژ ها و غنی سازی بالای بیست در صد اورانیوم را از سر خواهد گرفت، متناقض با همه مواضعی بود که خود او و سایر مقامات جمهوری اسلامی در میادین بین المللی و پای میز مذاکره مکررا اعلام می نمودند که هدف نظام متبوعشان از غنی سازی اورانیوم به هیچ وجه نظامی نیست، بلکه علمی و اقتصادی است. در این رابطه حتی بارها به نظرات شرعی و بقولی فتوای خامنه ای که استفاده از بمب اتم و سلاح های کشتار جمعی از نظر اسلام حرام است اشاره و مراجعه می شد.

در این میان، در حالیکه بتدریج کفه حامیان برجام، چه در سطح بین الملل و چه در امریکا، روز به روز سنگین تر می شود، خامنه ای در سخنرانی اخیر خود برای گروهی از مردم، بار دیگر به مواضع امریکا ستیزی و ترجیع بند معروف خود و روح الله خمینی که آمریکا دشمن بزرگ نظام جمهوری اسلامی بوده و خواهد ماند باز می گردد و بر خلاف فضای امید به سرانجام مثبت برجام، می گوید: "اقدام تاريخی امام خمينی در دادن لقب «شيطان بزرگ» به امريكا، حركتی بسيار پرمغز بود... رئيس همه شيطان‌های عالم، ابليس است، اما ابليس كارش فقط اغوا و فريب است در حالی كه امريكا هم اغوا می كند، هم كشتار، هم تحريم و هم فريب و رياكاری. وی سپس هشدار می دهد: "شیطانی را که ملت از در بیرون کردند در صدد است از پنجره برگردد و ما نباید اجازه این کار را بدهیم"

و بالاخره، پس از مدتها سکوت در رابطه لزوم و یا عدم لزوم تصویب برجام توسط مجلس شورای اسلامی، خامنه ای در دیدار با اعضای مجلس خبرگان می گوید: "به آقای رئیس جمهور هم این را عرض کرده‌ام، به نظر ما مصلحت نیست که ما مجلس را از این قضیه برکنار بداریم؛ چون قضیه‌ای است که بالاخره دو سال است که کشور به‌طور کلی متوجه به آن است و حالا هم به یک نتایجی رسیده؛ باید مجلس وارد بشود."

درباره تنافض و ابهام گویی های رهبر جمهوری اسلامی تحلیل های بسیاری صورت گرفته اند که عمدتا اشاره به دو دلیل عمده دارند. از نظر دورنی مطرح می گردد که پایه های قدرت وی عمدتا بر جناح های تندرو روحانیت و سپاه پاسداران استوار است و او چاره ای جز این ندارد که این جناح را راضی نگاه دارد و خواسته های آنها را اعلام و دنبال نماید. از منظر بیرونی اما مواضع اخیر وی بعنوان یک پاسخ و واکنش در برابر مخالفت های بسیار جدی تندروهای حزب جمهوری خواه امریکا و دولت اسرائیل با توافق هسته ای تحلیل و تلقی می گردد.

این تحلیل ها قطعا بخش هایی از واقعیت را آشکار می سازند. رهبری جمهوری اسلامی از همان ابتدای شکل گیری ای نظام همواره سعی کرده است دو جناح اصلی حاکم را راضی نگاه دارد و تعادل دو کفه اصلی ترازوی این نظام را حفظ نماید. اگرچه در سالهای اخیر وزنه و سنگینی کفه تندروها و اصول گرایان همواره رو به فزونی داشته و حضور اصلاح طلبان ضعیف تر گردید است، اما علی خامنه ای با علم بر انزوای خود و جناح های تندرو در میان ملت ایران، همواره مجبور بوده است که برای حفظ نظام ولایت فقیه، جناح مقابل را نیز تا حد قابل تحمل در صحنه نگاه دارد تا بدین وسیله شاید بر مقبولیت اجتماعی خود بیفزاید.

از منظر بین المللی نیز مواضع عکس العملی خامنه ای کاملا قابل فهم است. وی همواره نظام جمهوری اسلامی را در معرض تهدیدات دشمنان خود بویژه امریکا تصور می کرده است. برای مثال، کودتای انتخاباتی سال ۸۸ در حقیقت واکنشی هسیتریک بود از سوی بیت رهبری و سپاه پاسداران در برابر لشکر کشی های جورج دبلیو بوش به عراق و احساس خطر از اینکه ممکن است هدف بعدی امریکا و هم پیمانانش جمهوری اسلامی باشد. شرایط تهدید آمیزی که می بایست در برابر آن به هر وسیله ممکن، حتی با یک کودتا، یک جناح تند و جنگ افروزی را علم کرد.

اما گذشته از این تحلیل ها و ریشه یابی های سیاسی، صحبت ها متناقض و مواضع اخیر رهبر جمهوری اسلامی، از منظر روانشناسی مصداق این گفته ویلیام شکسپیر اند که ما به مرور زمان نسبت به آنچه که همواره از آن می ترسیده ایم نفرت پیدا می کنیم:
(In time we hate that which we often fear, Antony and Cleopatra ,1606). نفرت خامنه ای از امریکا در واقع مصداق ترس وی از شیطان، که همواره در کمین انسان نشسته است، نیز می باشد. همان موجودی که مطابق متون اسلامی از فرمان خدا سرپیچی می کند و در هنگام طرد از بهشت اعلام می دارد که مجدانه در پی گمراهی انسان و دور نگاه داشتن وی از درگاه خداوندی بر خواهد خاست. در واقع از منظر روانی و کاملا شخصی، ضدیت هیستریک خامنه ای با امریکا، از اعقادات دینی و توهمات وی مبتنی بر ترس از شیطان از یکسو و ترس از عذاب الهی بعلت گمراه شدن توسط شیطان از سوی دیگر، نیز بر میخیزد. وگرنه مواضع اخیر وی با هیچ منطق سالم و دور اندیش و مصلحت گرایی سر سازگاری ندارد.

داستان خلفت انسان توسط خدا و سپس اخراج وی از بهشت و وعده ای که او به انسان می دهد که زندگی بعدی وی بر روی زمین بسیار پرمشقت خواهد بود، در حقیقت داستان خلق مذاهب و ادیان نیز می باشد، که در درجه اول بر بیم و ترس استوار است. بطوریکه می توان گفت که اگر چنین ترس و وحشتی نبود دین و مذهبی نیز وجود نداشت.

بعبارت دیگر دشمنی های خامنه ای با امریکا، در کنار عوامل درونی و بیرونی و منافعی که جناحهای اصولگرا و نیروهای نظامی-امنیتی در شعله ور نگاه داشتن آتش این دشمنی دارند، از اعتقادات دینی وی و ترس و وحشت نهفته در آن نیز سرچشمه می گیرد. ترس و وحشتی که شاید در ابتدا در حد یک احساس ساده باشد، اما بتدریج تبدیل به یک ترس موهوم، مالیخولیایی و سرانجام نفرت می گردد. احساس و شریط روحی که مانع از هر گونه برخورد منطقی و نامتناقض با واقعیت های موجود می شود. شرایطی که بنظر می رسد که رهبر جمهوری اسلامی بیش از هز زمان دیگری دچار آن گردیده است.

در آموزش های دینی و اصولا فرهنگ و اعتقادات مذهبی مقوله ترس جایگاه ویژه ای دارد، بطوریکه یک مومن واقعی باید خدا ترس نیز باشد. در دل و روان کودکی که در خانواده های مذهبی و سنتی تربیت می شود از همان ابتدا تخم ترس از خدا و شیطان کاشته می گردد، که اگر دروغ بگوید و یا آداب و مقررات دینی را بجا نیاورد، خدا را خوش نخواهد آمد و او ممکن است مستوجب جزای دینوی و اخروی گردد. کلماتی مانند کافر و مشرک نیز فحش و نفرینی می شوند که والدین عصبانی و ناراضی، نثار فرزندانشان می کنند و فرزند خطار کار، گمراه شده توسط شیطان و یا رفیق شیطان نامیده می گردد.

البته واقعیت این است که وجود عنصر ترس ناشی از آموزشهای دینی و سنتی و تناقضات روحی و استدلالیِ منبعث از آن فقط مختص شخص خامنه ای نیست، این خدا ترسی و شیطان ترسی مطمئنا در ضمیر آگاه و یا ناخود آگاه بسیاری از رهبران نظامی، امنیتی و روحانیون جمهوری اسلامی وجود دارند. زمانی که بی آبی و زلزله به گناهکاری انسان نسبت داده می شود و یا زمانی که امامان جمعه هشدار می دهند که باید از ورود اروپائیان به کشور، برای مذاکره و احتمالا عقد قرار داد، ترسید، زیرا که آنان کفر را بهمراه خود می آورند؛ باید دانست که آنان از احساسِ واقعی خود سخن می گویند، زیرا ترس از گمراهی و دنباله روی از شیطان و بنابراین پناه به خدا، محور اصلی همه زندگی اشان را، از کودکی تا پیر سالی، تشکیل می داده است.

می گویند انسان اساسا موجودی است که نیازمند به اتصال و دلبستگی است. این دلبستگی اما می تواند بدو گونه شکل گیرد و نیازهای انسان را پاسخ دهد. یا دلبستگی بواسطه عشق و یا دلبستگی از راه بیم و ترس. طریقه ای که انسان دلبسته می شود اما در درجه اول متاثر از محیط آموزشی و تربیتی او است. به این معنی که، هر اندازه انسان در نظامهای تربیتییِ مبتنی بر آتوریته، تنبیه و مجازات پرورش یابد، همان اندازه از عنصر ترس و سپس نفرت از همان موجودی که عامل ترس و وحشت بوده است پُر و در مقابل از احساس عشق، محبت و اعتماد تهی تر می گردد؛ بویژه زمانی که علاوه بر تربیت های خانوادگی و اجتماعی فرد مزبور مسلح به یک ایمان مذهبی که آنهم مبتنی بر خدا ترسی است، گردد.

مقایسه ساده ای بین نظامهای آموزشی-تربیتی مبتنی بر بیم و ترس و یا مبتنی بر عشق و محبت نشان می دهد که پیوند و نوع برخورد و رابطه بین انسانهای تربیت شده در نظامهای نوع اول، بیشتر حاکی می باشد از بی اعتمادی به یکدیگر، عدم اعتماد به نفس، حضور شرم، ترس و نگرانی از رسوا و مجازات شدن، تا احساس محبت به یکدیگر، اعتماد و اعتماد به نفس. در نظامهای آموزشی و فرهنگی مبتنی بر ترس، حس و بیان احساست دیده نمی شود، چه از نوع منفی و یا مثبت آن. در نظامهای تربیتی مبتنی بر عشق اما، احساسات مثبت و منفی بطور آزادانه و بدون ترس از مجازات بیان می گردند. و مهمتر از هرچیز، در نظامهای آموزشی و فرهنگی مبتنی بر ترس و مجازات در درجه اول دروغ، ریا و فریب حکمفرمایی می کنند. از این نظر است که آنچه که از رهبر جمهوری اسلامی گرفته تا پیروان و هوادارنش، بیش از هر چیز دیده می شود، نفرت، ترس، دروغ و فریب است.

http://haghaei.blogspot.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016