پنجشنبه 16 مهر 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

هشدار به "ظهور فاشیسم جدید"، احمد فعال

احمد فعال
فاشیسم با نشان دادن هویت‌های اسطوره‌ای، به پناهگاه توده‌های بی‌هویت و تحقیر شده تبدیل می‌شود. توده‌های بی‌هویت با پوشیدن لباس اسطوره‌ای، آگاهانه و ناآگاهانه به ارتش جنبش فاشیستی می‌پیوندند. اما اغلب توده‌ها از اهداف و برنامه‌های واقعی جنبش فاشیستی بی‌اطلاع هستند. هدف واقعی فاشیسم، سلطه سرمایه‌داری انگل‌‌وار است. توجه شما را به چند نكته پیرامون ظهور جنبش فاشیستی جلب می‌كنم

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 



فاشیسم یك جریان راست افراطی است كه با استفاده از قواعد چپ كودكانه، از نظام سلطه دفاع می‌كند. فاشیسم خواستار سلطه سرمایه‌دارانه است، نه سلطه سرمایه‌داری. این دو نوع سلطه با یكدیگر فرق می‌كنند. سلطه سرمایه‌دارانه، سلطه سرمایه‌داری انگل‌وار است. اما سلطه سرمایه‌داری، سلطه بورژوازی صنعتی است. سرمایه‌داری انگل‌وار، سرمایه‌داری دلالی و بزن در رویی است. سرمایه‌داری بورژوازی صنعتی، مخالف محدودیت‌های دولتی است، اما سرمایه‌داری دلالی و انگل‌وار با استفاده از محدودیت‌های دولتی، به حاكمیت مافیاهای اقتصادی دست پیدا می‌كند. سرمایه‌داری‌ای كه با زد و بند كردن و از راه دلالی یك شبه ره صد ساله را طی می‌كند. حالا نه اینكه سرمایه‌داری بورژوازی صنعتی خیلی گل و بلبل است، نه، این نوع سرمایه‌داری دستكم در ایران ماهیت تبهكارانه دارد۱. فاشیسم جنبشی است علیه دیگراندیشان سیاسی و دیگرباشان فرهنگی و قومی. وجود بحران‌ها و تضادها و نابرابری‌های اجتماعی، همچنین تضادها و نابرابری‌ها در روابط بین‌الملل، زمینه‌ساز ظهور فاشیسم است. در این میان توده‌ها یا همان مردمان بی‌هویت، بی‌نام و نشان و ناآگاه و یا كم آگاه، هیزم خشك جنبش‌های فاشیستی می‌شوند. توسل به هویت‌های اسطوره‌ای و كاذب گذشته دستمایه جنبش‌های فاشیستی است. این هویت اسطوره‌ای می‌تواند در قالب احیاء یك آئین و مرام خاص باشد، و می‌تواند در قالب احیاء یك فرهنگ و ملیت از دست رفته باشد. بدین‌ترتیب است كه فاشیسم با نشان دادن هویت‌های اسطوره‌ای، به پناهگاه توده‌های بی‌هویت و تحقیر شده تبدیل می‌شود. توده‌های بی‌هویت با پوشیدن لباس اسطوره‌ای، آگاهانه و ناآگاهانه به ارتش جنبش فاشیستی می‌پیوندند. اما اغلب توده‌ها از اهداف و برنامه‌های واقعی جنبش فاشیستی بی‌اطلاع هستند. هدف واقعی فاشیسم، سلطه سرمایه‌داری انگل‌‌وار است. اكنون با این مقدمه توجه شما را به چند نكته پیرامون ظهور جنبش فاشیستی جلب می‌كنم:

۱- وجود تضادها و نابرابری‌ها در سطح روابط بین‌الملل و موج مهاجرت‌ها از سرزمین‌های فقرزده و تحقیر شده به سرزمین‌های سبز اروپا، بطور روزافزونی موجب تقویت جریان راست افراطی و فاشیستی در اروپا شده است. مبارزه جریان چپ روشنفكری و مداخله نهادهای مدنی و دموكراسی‌خواه تا كنون نتوانسته است از گسترش این موج جلوگیری كند. تحقیر ملیت‌های مختلف و بیگانه‌ستیزی، انرژی محركه جنبش‌های فاشیستی است. اروپا یك نوبت در میانه جنگ جهانی اول و دوم تجربه فاشیستی را پشت سر گذاشت. ظهور فاشیسم در آلمان و ایتالیا محصول تحقیرهایی بود كه این دو ملت بعد از جنگ جهانی اول بر آنها تحمیل شده بود. احزاب فاشیستی در این دو كشور به رهبری‌های هیتلر و موسولینی، خود را در كوره‌های تلخ تحقیر گداختند، تا در فردای پس از سلطه‌، دگراندیشان و دگرباشان را روانه كوره‌های آدم‌سوزی كنند. اكنون بار دیگر اروپای سبز و دموكراسی در تهدید فاشیسم قرار دارد.

۲- اگر هر انتقادی به روشنفكران وجود دارد؛ اما آنها را در سراسر جهان و در ایران این افتخار بزرگ است كه همواره با هرگونه فرقه‌گرایی (سكتاریسم sectarism) سیاسی، مذهبی، قومی و نژادی مخالفت كرده‌اند. از فرقه‌گرایی سیاسی و مذهبی كه درگذریم، دستكم هیچ روشنفكری وجود ندارد كه با فرقه‌گرایی یا سكتاریسم قومی و نژادی موافقت نشان دهد. روشنفكران دشمنان اصلی فاشیسم هستند.

۳- ایرانیان را این افتخار بزرگ است كه از عهد باستان بینان‌گذاران دو ویژگی انسان دوستی و برابری بودند. در جاهای دیگر گفته‌ام كه اگر ملل مغرب زمین در حوزه نظریه و اندیشه بینان‌گذار اومانیزم و سوسیالیزم بودند، اما ایرانیان در عمل و در جنبش‌های اجتماعی‌ای كه پشت سر گذاشتند، بنیان‌گذار اومانیزم و سوسیالیزم بودند۲. باز در جای دیگر نشان داده‌ام كه ایرانیان دین اسلام را بنا به همین دو ویژگی بود كه پذیرفتند و با فرهنگ سرزمینی خود سازگار كردند.

۴- دستكم در دو و سه دهه اخیر فرهنگ و اخلاق ایرانیان بشدت در معرض انحطاط و فروپاشی قرار گرفته است. ناامنی و فقدان آینده‌ای روشن، مهمترین عاملی است كه فرهنگ و اخلاق ایرانیان را تهدید می‌كند. ویژگی‌هایی چون دروغگویی، مصلحت‌اندیشی، خودخواهی و منفعت طلبی، بی‌نظمی، دامن زدن به اقتصاد دلالی و بزن دررویی، سرگرمی‌گرایی و فقدان آرمان در نسل جوان، رسوخ بزهكاری و لمپنیزم در ادبیات و در مراودات اجتماعی در همین نسل جوان، و بدتر از همه تحقیرها و توهین‌های قومی و میل به نژادپرستی كه هم اكنون بزرگترین تهدید فرهنگ و اخلاق ایرانیان است. ویژگی‌هایی كه گذشت همه عامل بی‌هویت‌شدن، سرگردانی و سردرگمی جامعه و در نتیجه، بستر ظهور فاشیسم جدید در ایران بحساب می‌آیند.

۵- پرسش اینجاست كه آیا ایرانیان اقوامی نژادپرست بودند؟ اگر نیستند پس این همه هجمه‌های قومی و نژادی كه دستكم در دو و سه دهه اخیر در جامعه و در افواه عمومی رسوخ و رواج پیدا كرده، از كجا و چگونه بوجود آمده است؟ دیر زمانی است كه در ادبیات و در تكیه‌‌كلام‌های عمومی تُرك بودن مساوی با نفهمی و خریت تلقی می‌شود و چند مدتی است كه این معادل‌‌سازی‌ها و هجمه‌های ناهنجار و ضد انسانی به قوم لُر نیز نسبت داده می‌شود. علاوه بر آنچه كه در سراسر ایران عمومیت‌ دارد، یك رشته هجمه‌های قومی و فرهنگی وجود دارند كه جنبه محلی دارند. یعنی وابسته به محل و شهری است كه هر فرد ایرانی در آنجا زندگی می‌كند. در خُرده فرهنگ‌های قومی نیز این هجمه‌ها بشدت رواج دارند. فقدان تحمل دیگراندیشان و دیگرباشان، مهمترین ویژگی هجمه های قومی و فرهنگی است. هجمه‌هایی كه آبستن یك جنبش فاشیستی جدید را در كشور نوید می‌دهد. حجم جوك‌هایی كه در تحقیر اقوام رد و بدل می‌شود، واقعا سرسام آور است. بعید می‌دانم كه در هیچ كجای دنیا و در هیچ ملتی از جهان تا این اندازه مردمانشان به تولید و رواج جوك و ابتذال اشتغال داشته باشند. سرچشمه این همه جوك و ابتذال كه هم اكنون از فضای عمومی شهری، به فضای مجازی، و از آنجا به قلب كانونی خانواده‌ها منتقل شده است، چیست؟ آیا فقط سرگرمی‌ها منشاء این همه هجمه‌های قومی و فرهنگی است؟ مگر لرها و ترك‌ها و عرب‌ها وسیله سرگرمی اقوام دیگر هستند؟ انحطاط و ابتذال تا كجا و تا چه حد؟

۶- كدام هجوم قومی و سرزمینی ایران را تهدید می‌كند كه ایرانیان را به عرب‌ستیزی واداشته است؟ آیا قتل ۴۰۰ نفر در حادثه منا بهانه كافی است برای عرب‌ستیزی؟ تردیدی نیست كه سهل‌انگاری‌های و بعضاً تعمد مأمورین عربستانی، به دامن زدن حادثه كمك كرده است. اما چه كسی تردید دارد كه حفظ امنیت مكه، و حفظ جان و مال حاجیان در مكه برای دولت عربستان جنبه حیاتی و استراتژیك دارد؟ اگر ۴ بار از این حوادث با این حجم و گستردگی در مكه رخ دهد، چیزی از اعتبار دولت این كشور در حفظ و نگاهداری مكه و كلیدداری كعبه، باقی می‌گذارد؟ اكنون فرض بگیریم كشتار ایرانیان در حادثه منا با دستور مقامات سعودی بوده است، یا سایر بدرفتاری‌ها با ایرانیان در كشورهای عربی، یا ادعای كشورهای حاشیه نشین عرب بر جزایر سه گانه و عربی خواندن خلیج فارس، بدون هیچ استدلالی روشن است كه اختلافات میان اقوام و ملل مختلف، حاصل روابط قواست. معنای روشن این سخن این است كه: هرگاه میان دو قدرت از دو قوم و یا دو فرهنگ و یا دو ملت مختلف، اختلاف منافع، و یا اختلاف در قلمروهای سلطه ایجاد ‌شود، كانون‌ها یا مراكز اصلی قدرت، هم برای پنهان كردن منافع واقعی خود، و هم برای موجه كردن روابط قوا، اختلافات را پشت سر مردم پنهان می‌كنند. مردمی كه آگاهی از ماهیت و سرچشمه اختلاف ندارند. اینكه مردم عرب با ایرانیان بد هستند، معلوم است كه در نتیجه روابط قوا میان دولت‌های حاكمه در دو كشور به وجود آمده است. مردم آگاه و جامعه آگاه وارد این بازی‌ها و روابطی كه مقتضی منافع كانون‌های قدرت است، نمی‌شوند. اما جامعه ناآگاه وارد این بازی می‌شود و انرژی محركه خود را صرف چیزی می‌كند كه نه تنها بر ضد حقوق اساسی و ذاتی اوست، بلكه برضد منافع و مصالح شخصی او نیز هست.

۷- در اختلافات و كشمكش‌های قومی و فرهنگی، نخستین و مهلك‌ترین چیزی كه بر ضد حقوق اساسی جامعه است، افتادن در باتلاق ملی‌گرایی افراطی (شوونیسمchauvinisme ) و بدتر از آن نژادپرستی (راسیسم racisme) است. شوونیسم، افراط گرای ملی است، و نژادپرستی (راسیسم) برتری شماردن یك نژاد نسبت به نژادهای دیگر است. اختلاط اقوام و فرهنگ‌ها طی قرون متمادی، اثری از نژاد خالص بجا نگذاشته است. اگر فرهنگی و یا نژادی مدعی شود كه طی چندهزار سال خالص مانده است، هیچ گواهی روشن‌تر از این در اثبات عقب‌افتادگی آن نژاد نیست. زیرا مدعی این خلوص به ما می‌گوید، كه طی چند هزار سال با فرهنگ‌های مختلف، وارد هیچ مناسباتی از زندگی اجتماعی نشده است؟ و اگر شده با هزار و یك وسواس و تحكم و استبداد درونی همراه بوده است. كه اینها به خودی خود علائم عقب‌ماندگی فرهنگی است. برای خارج شدن از مدار عقب‌ماندگی، باید پذیرفت كه طی چند هزار سال اثری از نژاد باقی نمانده است. جهان امروز به از بین رفتن نژادها و اختلاط نژادها كاملاً آگاه است. مهمتر از آن به این حقیقت آگاه است كه كلیه انسان‌ها صرفنظر از رنگ پوست، زبان و نژاد و صرفنظر از آئین و فرهنگ و مذهب، دارای سرچشمه مشترك هستند. علاوه بر این انسان‌ها دارای حقوق مشترك هستند. كشمكش‌های قومی و نژادی و فرهنگی با تحقیر و توهین دگراندیشان و دگرباشان، این سرچشمه مشترك و حقوق مشترك را نادیده می‌گیرد.

۸- بنا به مطالعات مردم‌شناختی، چیزی بنام قوم پَست و نژاد پَست وجود خارجی ندارد. بنا بر همین مطالعات، همه انسا‌ن‌ها دارای سرچشمه مشترك هستند. مطالعات دیگر در حوزه‌های انسان‌شناختی به ما می‌گویند كه انسان‌ها دارای حقوق، استعدادها و فضائل مشترك و ذاتی هستند. تفاوت در استعدادها و فضائل آدمیان، به شرایط زندگی، قلمروهای سرزمینی و مهمتر از همه، به حاكمیت‌ها و دیرپایی استبدادها وابسته است. با این وجود، تفاوت در استعدادها و فضائل آدمیان، مانع از وجود حقوق مشترك آنها نخواهد بود. یعنی هركس در هر نقطه از جهان و در هر جامعه عقب‌مانده، دارای همان حقی است كه دیگرانی نظیر او در سرزمین‌های سرسبز، پرنعمت و با فرهنگ و تمدن زندگی می‌كنند. مبانی استدلال مدافعان حقوق بشر (صرفنظر از آنچه كه اینك دستاویز بعضی از دولت‌ها شده است)، متكی بر همین مطالعات است. اما مدافعان واقعی حقوق بشر، همواره صف خود را از دولت‌هایی كه حقوق بشر را دستاویز قرار می‌دهند جدا كرده‌اند.

۹- در دنیای امروز با توجه به مطالعات صورت گرفته، علائق و احساسات نژادپرستانه و شوونیستی را باید در زمره علائم مرضی محسوب دانست. زیرا برتری‌خواهی و تحقیر، دو روی سكه بیماری سادومازشیستی sadomasochism هستند. از این بدتر این دسته از علائم در زمره بیماری مالیخولیایی هم بحساب می‌آیند، زیرا تحقیركننده دچار توهم برتری است. چیزی كه در عالم خارج وجود عینی ندارد. تَبَخْتُر یا فخرفروشی قومی، از علائم مرضی دیگری نیز ناشی می‌شود. همانگونه كه آلمانی‌ها به موجب سرگذشت تحقیرآمیزی كه در پی جنگ جهانی دوم بدست آوردند، برای جبران این حقارت به دامن فاشیسم روی آوردند، متقابلاً فاشیست‌ها توانستند با اتكاء به هویت اسطوره‌ای نژاد ژرمنی، مردمان تحقیر شده را از زیر بار حقارت بظاهر نجات دهند. اما مردمان از یك حقیقت بس مهم غفلت می‌كنند. و آن اینكه، متبختران و فخرفروشان قومی و نژادی در هر سرزمینی كه هستند، تَبَخْتُر (= فخرفروشی) از قماش تحقیر بر تن جامعه می‌پوشانند. اینها رشته‌های پردامنه امراضی است كه از علائق و احساسات نژادپرستانه و شوونیستی ناشی می‌شوند.

۹- دیر زمانی است كه بخشی از مردم آگاه و یا كم آگاه ایران به توهین و تحقیر مردمان عرب مشغول شده‌اند. بسیاری از آنها دارای علائق و احساسات نژادپرستانه و شوونیستی نیستند. اما ناآگاهانه در دام كسانی قرار گرفته‌اند كه بشدت از علائم مرضی نژادپرستی و شوونستی رنج می‌برند. حادثه منا صرفاً یك بهانه است. بهانه‌ای كه سبب شد تا آتش تحقیر و توهین از زیر خاكستر تَبَخْتُر تاریخی نژادپرستی و شوونیسم، سر به بیرون باز كند. توسل به افسانه‌های كذب و دروغین گذشته با هدف ساختن یك هویت اسطوره‌ای و نمادسازی این هویت به جامعه تحقیر شده، مأیوس، بحران زده و بی‌آینده‌ای مانند جامعه ایران، كاری است كه جریان نژادپرستی و شوونیستی در حال تدارك آن هستند. همین كار را طرفداران فاشیسم دینی با دینداران خود در نقاط مختلف جهان انجام می‌دهند.

جنبش فاشیستی برای پیشبرد مقاصد خود از هر نمادی بهره می‌برد. از نمادهای سینمایی و هنری گرفته تا نمادهای تاریخی، همه و همه چیز ابزار سلطه اسطوره‌های فاشیستی به شمار می‌آیند. نمایش سراسر انحطاط‌ آمیز اكبر عبدی به عنوان یك دلقك سینمایی، مثل سایر هنرمندان فاسدی كه تنها هنرشان كارگزاری قدرت و اشاعه فرهنگ و هنر قدرت است، در ژست یك نژادپرست، درس بزرگی به مردم ایران بود. از سوی دیگر، نسبت دادن هر چه سخنان خوب است به كورش و داریوش و ساختن چهره‌های اسطوره‌ای از این شخصیت‌ها، چنانكه گویی هر یك از این شخصیت‌ها یك مانیفست كامل و یك برنامه جامع برای جامعه امروزی هستند، كاری است كه شوونیست‌های وطنی از سالها پیش آغاز كرده‌اند. شوونیست‌های وطنی در افسانه‌سازی چنان افراط كرده‌اند كه بدون توجه به دو ویژگی مهم و برجسته رضاشاه، یعنی بی‌سوادی و قلدری، سخنانی به او نسبت می‌دهند كه از قول ژان ژاك روسو و ژان پل سارتر هم بعید نشان می‌دهد. اكنون بسیار از هموطنان ما آگاه نیستند كه تحقیر اقوام مختلف و به ویژه قوم عرب، برانگیختن ستیزه‌جویی‌های قومی، ابراز تَبَخْتُر و فخرفروشی با افسانه‌هایی كه اغلب كذب هستند، اسباب هیزم‌كشی یك جنبش فاشیستی را در ایران تدارك می‌بینند. جنبشی كه بعد از گذشت ۷۰ سال، كشورهای اروپایی آن را لنكه سیاه و ننگین تاریخ خود می‌شناسند. اكنون در خاتمه برای نشان دادن یكی از دروغ‌هایی كه به افسانه تَبَخْتُر ملی تبدیل شد، اشاره‌ای به یك رویداد تاریخی در ایران خواهم داشت،

۱۰- آلمانی‌ها در دوران پیش از جنگ جهانی دوم، سیاست گسترش به طرف شمال را در دستور كار خود قرار دادند. در این میان كشور ایران به عنوان حیات خلوت آلمان‌ها و سكوی پرتاب آنها به سمت شمال، اهمیت حیاتی پیدا كرد. اروپائیان از منویات آلمانی‌ها در آغاز بشدت ناآگاه بودند. حتی انگلیس‌ها با هدف جلوگیری از نفوذ كمونیزم و بعدها روس‌ها با هدف امن كردن رابطه تجارت با جنوب ایران، با حضور آلمانی‌ها در ایران موافق بودند. اما زمانی چشم بازكردند كه دیدند بیش از چندهزار مستشار نظامی همراه با جاسوسان گشتاپو، در ارتش و در دستگاه دیپلماسی ایران نفوذ كرده‌اند.‌ و بدین ترتیب سیل تجهیزات نظامی از آلمان به ایران سرازیر شده است. ورود آلمانی‌ها كه از سال ۱۳۰۵ هجری شمسی آغاز شد، رفته رفته، تا آنجا پیش رفتند كه حجم مبادلات تجاری ایران و آلمان از كمتر از ۵ درصد به بیش از ۵۰ درصد رو به گسترش گذاشت. احداث خط راه‌آهن به طول ۱۲۰۰ كیلومتر بخشی از نفوذ آلمانی‌ها بطرف شمال ایران بود. در سال ۱۳۱۶ لیندن بلات وزیر جوانان هیتلر به دیدار علی اصغر حكمت وزیر فرهنگ رضا شاه می‌آید و او مقدمات دیدار با رضا شاه را فراهم می‌كند. سبك اقتداری حكومت نازی‌ها، قدرت سخنوری و روحیه نظامی‌گری شخص هیتلر، برای شخص رضا شاه بسیار جذاب می‌نمود. تبلیغات پیرامون هم‌نژاد بودن ایران و آلمان شدت می‌گیرد و حتی بعضی افسران چنان از این رابطه به هیجان آمدند كه مایل به یك كودتای آلمانی در ایران بودند۳. اروین اتل سفیر آلمان در ایران توصیف‌های مهیجی از همپیوندی نژادی و تحسین ایرانیان به عمل می‌آورد. اما واقعیت این است كه اسناد محرمانه‌‌ای كه بعدها در سفارت آلمان منتشر شد، نشان می‌دهد كه همین شخص سفیر، یعنی اروین اتل، در مكتوبات محرمانه خود توهین‌ها و تحقیرهای فراوان درباره ایرانیان گزارش كرده است. گزارشاتی كه پرده از افسانه همپیوندی نژاد آریایی/ ژرمانی برمی‌دارد.

حاصل سخن اینكه، فهرست واقعیت‌هاتی كه از نظر گذشت، هشدار به همه آنهایی است كه خطر فاشیسم را درك می‌كنند. به آنها كه می‌دانند فاشیسم از هر نوع آن، جز خشونت هیچ چیز برای تولید كردن ندارد. نكته با اهمیت اینجاست كه چگونه افراطیون مذهبی با افراطیون ملی در حادثه مكه وجه مشترك پیدا می‌كنند و باد در شیپور جنگ با عرب‌ها می‌دمند؟ یكی با هدف پس گرفتن قادسیه و یكی با هدف ایجاد یك قادسیه وارونه، اینبار در سرزمین عربستان. جنبش فاشیستی و شوونیستی، فریاد اقتدار و عظمت ایران باستان برمی‌آورد، اما چه كسی دروغ آنها را باور می‌كند؟ آیا عرب‌ستیزی و تحقیر قومی مردم رنج دیده اعراب خوزستان، و ایجاد میل به تجزیه‌طلبی در آن سرزمین، فریادی از سر تجدید عظمت ایران باستانی است؟ آیا تحقیرهای قومی و ایجاد میل به تجریه‌طلبی در اقوام دیگر مانند ترك و كرد، در سود یكپارچگی و احیاء ایران بزرگ است؟ مردم آگاه باید دامن خود را از هرگونه ستیزه‌جویی با اقوام مختلف پرهیز دهند. دولت عربستان اگر فاسد است، (كه هست) تنها از راه ایجاد امنیت و اطمینان در منطقه و خارج شدن از مناقشات فرقه‌ای و مذهبی، به یك دولت هیچكاره تبدیل می‌شود. و الا در پرتو ناامنی و دامن زدن به مناقشات و ستیزهای مذهبی و قومی، پیروزی با آن كشوری است كه با تكیه بر ثروت‌های بادآورده، پرورش تروریسم و كسب حمایت‌ها بین‌المللی و متحد كردن جهان عرب، به دولتی همه‌كاره و اثرگذار در منطقه تبدیل می‌شود. در واقع این نوع رفتار دولت‌های حاكم در ایران است كه عربستانی را كه می‌توانست هیچكاره باشد، به یك آلترناتیو (نیروی جانشین alternative) در منطقه تبدیل می‌كند. جنبش فاشیستی و شوونیستی، ماشین اتوماسیون تبدیل عربستان هیچكاره به عربستان آلترناتیو و همه‌كاره در منطقه است.

ــــــــــــــــ
منابع:
۱- به مقاله "چرا بورژوازی در ایران ماهیت تبهكارانه دارد" اثری از همین قلم مراجعه شود.
۲- به مقاله "اسلام سیاسی و جنبش‌های اجتماعی" بخش اول ، اثری از همین قلم مراجعه شود.
۳- برای مطالعه بیشتر به كتاب "روابط خارجی ایران با قدرت‌های جهان" نوشته دكتر علیرضا ازغندی مراجعه شود.

www.ahmadfaal.com
ahmad_faal@yahoo.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016