دوشنبه 2 آذر 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

دیکتاتورهای شاعر، تروریست‌های احساساتی، حمید آقایی

حمید آقایی
این سوال همچنان باقی است که این جوانان چه پروسه‌ای را طی کرده‌اند و چه مکانیزمی در روح و روان آن‌ها اتفاق افتاده است که توانسته جوان نرمال و مهربان دیروز را تبدیل به یک آدم کش حرفه‌ای و بی‌ترحم نماید. برای پاسخ به این سوال شاید مروری بر زندگی دیکتاتورهای بزرگ تاریخ که نام و چهره آنان سمبل شقاوت و بی‌رحمی است کمک کننده باشد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


باور کردن اینکه یک انسان مهربان و خوب دست به قتل و کشتار بزند بسیار سخت است، همانطور که برای هم محله‌ای‌ها و هم شاگردی‌های تروریست‌هایی که با خونسردی تمام دست به قتل عام می‌زنند، پذیرش این واقعیت که جوان سربراه و نرمالِ دیروز، امروز در لباس آدم کشان بی‌رحم ظاهر می‌شوند، بسیار دشوار می‌باشد. در مصاحبه‌های دوستان، آشنایان و اطرفیان تروریست‌های پاریس و بلژیک می‌شنویم که آن‌ها اکثرا جوانانی معمولی و مهربان بودند و برایشان غیر قابل تصور است که اکنون پا در این راه گذاشته باشند. عکس‌های بسیاری از آن‌ها نیز به هیچ وجه تداعی کننده قاتلان حرفه‌ای نیست، و آنطور که اطلاعات منتشر شده از وضعیت خانوادگی و اجتماعی آنان نشان می‌دهند آن‌ها معمولا از طبقات متوسط و نسبتا مرفه برخاسته‌اند و حتی داری سطوحی از تحصیلات بوده‌اند.

بنابراین این سوال همچنان باقی است که این جوانان چه پروسه‌ای را طی کرده‌اند و چه مکانیزمی در روح و روان آن‌ها اتفاق افتاده است که توانسته جوان نرمال و مهربان دیروز را تبدیل به یک آدم کش حرفه‌ای و بی‌ترحم نماید. برای پاسخ به این سوال شاید مروری بر زندگی دیکتاتورهای بزرگ تاریخ که نام و چهره آنان سمبل شقاوت و بی‌رحمی است و پاکسازی‌های قومی و نژادی و کشتار میلیون‌ها انسان را بنام خود ثبت کرده‌اند، کمک کننده باشد.

در زندگی نامه رادوان کاراجیچ (Radovan Karadžić) رهبر سیاسی صربهای مقیم بوسنی و هرزگوین آمده است که وی یک سیاستمدار، شاعر و روان‌شناس بود که از ۱۹۶۰ در سارایوو زندگی می‌کرد و در دادگاه بین اللملی لاهه متهم به نسل کشی مسلمانان بوسنی در دوران جنگ بالکان در دهه نود میلادی گشت. در عین حال اما جالب است که بدانیم که رادوان کاراجیچ چند بار برای اشعارش جایزه دریافت کرده بود. اگرچه تعلق اینجایزه و درج اشعار او در یکی از نشریات اسلواکی مورد انتقاد نویسندگان مستقل از جمله انجمن قلم اسلواکی که زیر مجموعه انجمن بین اللملی قلم بود، قرار گرفت، اما سردبیر نشریه مزبور از درج اشعار وی بعلت کیفیت بالای آن دفاع نمود و ابراز داشت که اتفاقا خسارت عدم انتشار این اشعار بسیار بیشتر از انتشار آن‌ها خواهد بود.

جوزف استالین نیز در سالهای جوانی اشعار رمانتیکی سروده بود که بعلت کیفیت خوب آن‌ها در یکی از نشریات آنزمان چاپ گردید. در آنزمان در اشعار وی اثر و نشانه‌ای از سیاست، خشونت و دیکتاتوری دیده نمی‌شد. وی در یکی از اشعارش بنام بامداد سرزمین مادری خود گرجستان را بصورتی رمانتیک به اینگونه توصیف می‌کند:

«شکوفه گل سرخ بر دمیده بود
در آستانه لمس بنفشه
گل سوسن از خواب برخاست
و سر خویش در نسیم خم کرد
چکاوک در بلندی ابر‌ها
شیرین زبانانه سرود نیایش می‌خواند
همان‌گاه بلبل سرمست خوش الحان می‌گوید:
پر شکوفه باشی‌ای سرزمین دوست داشتنی
شادمان باشی‌ای کشور کهن
و تو‌ای گرجی، سواد ودانش بیاموز تا
سرزمین مادری‌ات را غرق در لذت کنی»

می‌گویند آدلف هیتلر نیز در زمان جوانی به هنر و نقاشی علاقه داشته است. او نیز چند بیت شعر سروده است، از جمله در وصف مادر:

«آن هنگام که مادرت پیر‌تر می‌شود؛
و چشمان گرانب‌ها و با ایمان او،
زندگی را آنگونه که [زمانی می‌دید] نمی‌بینند؛
زمانیکه پا‌هایش فرسوده می‌گردند،
و برای گام برداشتن نمی‌خواهند او را یاری دهند؛
در آن هنگام بازوانت را برای یاری او به کار گیر،
با خوشی و سرمستی از او نگاهبانی کن،
زمانی که اندوهگین است،
بر توست که تا آخرین گام او را همراهی کنی»

سید روح الله خمینی نیز اهل شعر و عرفان بوده است و غزلیات و رباعیات بسیاری بنام او توسط سایت جماران جمع آوری و منتشر گردیده است، از جمله وی در رباعی عشق اینگونه می‌سراید:

«آن دل که به یاد تو نباشد دل نیست قلبی‌ که به عشقت نتپد، جُز گِل نیست
آن کس که ندارد به سر کوی‌ تو راه از زندگی‌ بی‌ثمرش حاصِل نیست»

سید علی خامنه‌ای نیز چه در گذشته و چه در زمان حال اهل شعر و ادب بوده و اشعاری چند سروده است:

«دل را ز بی‌خودی سر از خود رمیدن است جان را هوای از قفس تن پریدن است
از بیم مرگ نیست که سرداده‌ام فغان بانگ جرس زشوق به منزل رسیدن است
دستم نمی‌رسد که دل از سینه برکنم باری علاج شکر گریبان دریدن است»

اگر این اشعار را بدون ذکر نام سراینده آن‌ها برای شعر دوستان و اهل هنر بخوانیم شاید برداشت بسیاری از شنوندگان این باشد که سرایندگان این اشعار انسانهای پر احساس، با روحیه لطیف، عاشق و عارف بوده‌اند. و طبیعی است که زمانی که نام سراینده بر آن افزوده گردد، کنتراست و علامت سوال بسیار بزرگی در اذهان ظاهر می‌شود که چگونه می‌توان جمع متناقض و ناموزون، اراده کشتار مخالفان، اقوام و نژاد‌های دیگر و بطور کلی سیاست‌های سرکوبگرانه و استبدادی سرایندگان این اشعار را با احساسات شاعرانه، لطیف و عارفانه آن‌ها که خود را در اشعار و یا نقاشی‌های آن‌ها نشان می‌دهند، حل نمود و توجیه کرد؟ این سوال زمانی جدی‌تر مطرح می‌شود که دقت داشته باشیم که اکثر این اشعار با اهداف سیاسی و برای پروپاگاندای رهبران سروده نشده‌اند و بسیاری از آن‌ها پس از سال‌ها بعد منتشر شده‌اند.

همچنین، وقتی برخی از آیات قران را از منظر کلامی و آهنگ و وزن جملات آن مورد بررسی قرار می‌دهیم نوعی هنر دکلمه و شعر را در آن‌ها مشاهده می‌کنیم؛ در حالیکه در محتوا و مضمون، همین آیات دستورالعمل‌های شرعی، نفرین و عذاب اخروی و فرمان قتل و به اسیر گرفتن مشرکین و کفار را صادر می‌نمایند. گویی که فاصله بین شعر و هنر از یکسو و ایدئولوژیهای‌نژاد پرستانه و غایت گرا که توجیه گر قتل و سرکوب و نابودی نژاد‌ها و اقوام دیگر هستند از سوی دیگر، به اندازه یک تار مو است!

فیلم پدر خوانده این کنتراست عجیب و اختلاف تارمویی را بین هنر، شعر و احساسات انسانی از یکسو و انگیزه قتل و سرکوب برای کسب قدرت از سوی دیگر را بخوبی در صحنه‌هایی از این فیلم نشان می‌دهد. هنگامی که مراسم غسل تعمید و یا اپرا همزمان با ترور رقبا و مخالفین پدر خوانده و خانواده کورلئونه به نمایش گذاشته می‌شوند و به بیینده می‌فهماند که روح حاکم بر هر دو صحنه غسل تعمید و اپرا و قتلهایی که همزمان صورت می‌گیرند یکی است، و آنهم احساسات انسانی است؛ منتها، نحوه بروز و نمایش این احساسات بسته به آن است که از چه زاویه‌ای به آن بنگری.

هنر و شعر در حقیقت محصول فرایند خلق و اکتشاف پدیده‌ای مستقل از خود هنرمند وشاعر است، برای درک و روشنگری بیشتر، ایجاد لذت ناشی از هیجان و ایجاد شور و حتی‌گاه برای برهم زدن آرامش و سکون. در این فرایند معمولا موضوعِ شعر و هنر همانا خودِ هنرمند و یا شاعر نیست، بلکه جهان پیرامون او می‌باشد. اما زمانی که موضوع هنر و شعر خودِ فرد هنرمند قرار گرفت و بطور مشخص هنگامی که برای اکتشاف و یا خلق و اثبات خود بعنوان یک رهبر و پیشوا بکار گرفته شد، همواره تهدید آن وجود دارد که این آثار هنری بتدریج به یک ایدئولوژی و مرام عقیدتی تبدیل گردند. پروسه‌ای که ظاهرا بسیاری از دیکتاتورهای شاعر و هنرمند طی نموده‌اند و در فرایند آن بجای خلق آثارِ هنری، در واقع امر به خلق و اثبات خویش دست یافته‌اند.

از این منظر شاید بتوان گفت که آن جوان احساساتی و پر شور، بدلیل زندگی در یک محیط بسته و محدود، الگوی دیگری برای پاسخ به احساسات و عواطفش بجز فرو رفتن در خویشتن خود و اثبات هویت فردی از طریق راهی که ادیان و ایدئولوژی‌های غایت گرا در پیش پای او گذاشته‌اند و دیکتاتورهای شاعر الگوی آن هستند، ندارد. ادیان و ایدئولوژی‌هایی که بنظر من بیش از هر تفکر و فلسفه دیگری فردگرا می‌باشند، زیرا تنها و تنها هدف آن‌ها رستگاری فرد مومن و رساندن او به درگاه الهی و بهشت موعود است، حال این رستگاری می‌تواند از طریق عملیات انتحاری و بنابراین شهادت باشد و یا انجام سایر وظائف دینی. هدف و موضوع در هردو حالت یکی است و آنهم رستگاری فردی و رسیدن فردی به بهشت موعود می‌باشد، همانطور که برای دیکتاتورهای شاعر و هنرمند موضوع هنر همانا فرد خودشان بوده است.

http://haghaei.blogspot.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016