دوشنبه 2 آذر 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

فلسفه: درد یا حقیقت، امید منتظری

فرهادپور ـ نیکفر
نیکفر و فرهادپور از منتقدان اصلی نواندیشان دینی به شمار می‌آیند؛ نواندیشانی که در نگاه آنها "هرمنوتیک" هم روشی برای تفسیر متن بود و هم جشن و شیرینی‌خوران مفاهمه‌ای است که همه چیز را آشتی می‌دهد، از سنت و مدرنیته تا اسلام و غرب. انقلابی نرم که قرار بود سوءتفاهم‌های تاریخی را رفع کند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 



امید منتظری

برای ورود به سالن سخنرانی دانشگاه هومبولت برلین باید از زیر تندیس «اشلایرماخر» می‌گذشتی؛ مبدع هرمنوتیک مدرن و از بنیان‌گذاران دانشگاه هومبولت. در چرخشی تاریخی هرمنوتیک بار دیگر به آلمان باز می‌گشت. اینبار در هیأت گفت‌وگوی مراد فرهادپور و محمدرضا نیکفر بر سر «هرمنوتیک و سیاست».

آلمان یگانه قلمرو توسعه هرمنوتیک مدرن است: از اشلایرماخر و دیلتای تا هوسرل و هایدگر و گادامر. یعنی همان فلسفه‌ یا روشی که نه تنها محدود به مرزهای این کشور نماند بلکه در دهه هفتاد شمسی آنچنان سراسر گفتارهای فلسفی ایران را تحت الشعاع خود قرار داد که هنوز هم می‌توان پس لرزه‌های آن را احساس کرد.

حتی پیش از به وجود آمدن چیزی به اسم هرمنوتیک مدرن، آلمان به واسطه جنبش اصلاح دینی و از خلال تفسیر متون مقدس دانش هرمنوتیکی خود را پایه گذاشته بود. شاید تصادفی نیست که هرمنوتیکی‌ترین چهره روشنفکری دینی ایران نیز نزدیک به یک دهه پژوهش‌های فلسفی و الهیاتی خود را در هامبورگ ادامه داد: مجتهد شبستری.

اگرچه سخنرانان ۲۹ آبان/ ۲۰ نوامبر دانشگاه هومبولت که خود را زمانی از طریق بحث‌های هرمنوتیکی به فضای دینی روشنفکری سال‌های دهه هفتاد تحمیل کردند، از منتقدان اصلی این جریان نیز به شمار می‌آیند. علاوه بر این، آنها با گذر از فهم و تفسیر هرمنوتیکی بحث خود را به محدودیت‌ها و کاستی‌های هرمونتیک اختصاص دادند.

نیکفر و فرهادپور از منتقدان اصلی نواندیشان دینی به شمار می‌آیند؛ نواندیشانی که در نگاه آنها "هرمنوتیک" هم روشی برای تفسیر متن بود و هم جشن و شیرینی‌خوران مفاهمه‌ای است که همه چیز را آشتی می‌دهد، از سنت و مدرنیته تا اسلام و غرب. انقلابی نرم که قرار بود سوءتفاهم‌های تاریخی را رفع کند. گفتارهایی دینی که متقارن بود با فضای سیاسی دوران اصلاحات و پیشنهادی به نام "گفتگوی تمدن‌ها"، دوران کار فرهنگی و جامعه مدنی و مردم‌سالاری دینی و الخ.شاید به همین خاطر بود که فرهادپور و نیکفر هر دو از تجربه زیسته‌شان در مواجهه انتقادی خودشان با هرمنوتیک آغاز کردند.

گذر از هرمنوتیک

مراد فرهادپور بحثش را به میانجی تاریخ تحول فکری خود پیش برد و به یک اعتبار ایستگاه‌های بحث او کارهای ترجمه‌اش بود. فرهادپور تلاش کرد حتی المقدور علاوه بر بستر سیاسی بحث وارد نقد مفهومی هرمنوتیک نیز بشود و در این مسیر به سراغ تاریخ و سیاست رفت.

شاید بتوان بحث فرهادپور را در این سه نکته خلاصه کرد: نخست اهمیت نقش فلسفی- نظری هرمنوتیک برای همه سنت‌های فکری معاصر ایران؛ دوم محدودیت‌ها و مرزهای هرمنوتیک؛ و سر آخر ضرورت گذر به سیاست (politics به مثابه یگانه افق فرا رفتن از هرمنوتیک در قیاس با اخلاق، فرهنگ و عرفان.)

در بخش نخست با یادآوری اهمیت هرمنوتیک و توجه شخصی خودش بر این موضوع اذعان کرد که این رویکرد از یک نیاز واقعی برخاسته بود و نه از یک تفنن روشنفکرانه. به گفته او این نیاز واقعی ضرورت فهم سنت و مواجهه آن با سنت‌های دیگر بود؛ مواجهه یک دنیا با دنیای دیگر و ضرورت فهم آن.

برای فرهادپور فروکش کردن انرژی‌های سیاسی و فلسفی و نظری‌ یکی دو سال پس از انقلاب ۵۷ به یک دوره تاریخی‌ِ بینابینِ راه برد که او در آن با ترجمه کتاب «شجاعت بودن» پل تیلیش پرداختن به هرمنوتیک را آغاز کرد. چاپ این کتاب که درباره الاهیات مسیحی است اولین گام فرهادپور است تا در مقدمه آن در بحث «پرشور» آن روزها میان طرفداران مارتین هایدگر و کارل پوپر مداخله‌ کند.

به زعم فرهادپور درگیری طرفداران این دو فیلسوف تا حدودی مفاهیم انتزاعی فلسفی را به مسائل عملی سیاسی پیوند می‌داد و به یک اعتبار نمایانگر نقطه تلاقی فلسفه و قدرت بود.

برای فرهادپور خود اینکه چگونه دعوای این دو فیلسوف یعنی هایدگر و پوپر با یک موقعیت خاص(یعنی پس از یک انقلاب مردمی) گره می‌خورد و تغییر می‌کند و محملی می‌شود برای یکسری جریانات فکری، نشان‌دهنده اهمیت هرمنوتیک است: اینکه فهم همیشه در یک موقعیت تاریخی شکل می‌گیرد؛ به یک اعتبار اهمیت جایگاه تاریخی تفکر و آنچه به عنوان سنت طرح می‌شود.

در ادامه سخنرانی فرهادپور به این نکته اشاره کرد که به عنوان یک مترجم آثار فلسفی و ادبی غربی - که تلاش می‌کرده پلی میان دو تاریخ و فرهنگ غریب و ناآشنا بزند- نیاز به هرمنوتیک را در کار خود حس می‌کرده است؛ چنانچه برای گادامر نیز ترجمه و تفسیر و فهم، سه سویه یک فرایند واحد هستند.

علاوه بر این، در کار فرهادپور به عنوان یک متفکر، هرمنوتیک برای ارائه نظریه ترجمه- تفکر نقشی جدی‌ داشته است. برای او ترجمه در شرایط حاضر - یعنی متن واقعیت تاریخ معاصر ایران-، یگانه شکل واقعی تفکر است. به همین خاطر نظریه تفکر و ترجمه یک شکل دیگری از نیاز به هرمنوتیک برای فهم سنت بود.

بنابر گفته فرهادپور، برای او هرمنوتیک یک روش و یا فن تأویل نبود، آنچنان که هرمنوتیک ادبی و کلامی چنین بودند، بلکه هرمنوتیک برای او بیشتر یک جنبه فلسفی داشت. همین سویه است که او را به سوی گادامر می‌کشاند.

گادامر پاسخی بود تا نه به دام عینی‌گرایی -یعنی فقط یک فهم و روش وجود دارد- بیفتیم و نه از ترس آن به یک نسبی گرایی پناه ببریم. فرهادپور می‌گوید همین موضوع انگیزه ترجمه کتاب «حلقه انتقادی» بود.


مراد فرهادپور و محمدرضا نیکفر

از همین جاست که قرار گرفتن در موضع فلسفی که گادامر فراهم کرده بود او را با محدودیت‌های هرمنوتیک و ضرورت گذر از آن روبرو کرد. فرهادپور بر تاریخی بودن فهم و تعلق آن به یک وضعیت و دیالوگ تأکید می‌کند و این نهایتاً به مسئله تاریخی بودن خود هرمنوتیک می‌انجامد؛ یعنی تعلق آن به یک وضعیت تاریخی خاص در غرب مدرن. یعنی تاریخمندی شامل خود هرمنوتیک هم می‌شود.

فرهادپور در متن کلیت فهم هرمنوتیکی و تاریخمندی هستی‌شناسانه فهم(در کار هایدگر) نوعی فهم غیر تاریخی و غیر هرمنوتیکی می‌بیند. او برای توضیح این رابطه دیالکتیکی به جنبش‌های فاشیستی در متن کلیت نظام‌های دموکراتیک غربی اشاره می‌کند.

به نظر او این مثال‌ها خود گویای محدودیت هرمنوتیک و نیاز به گذر از آن به سیاست است. با توجه به این موضوع که هرمنوتیک تاریخمندی خود را لحاظ نمی‌کند، به "دیالوگ، زبان، فرهنگ و مسئله تفسیر متن و فهم ذهنیت دیگری محدود می‌ماند؛ آنچه امروز با عنوان چند فرهنگی(multiculturalism) شناخته می‌شود. به این ترتیب هرمنوتیک نسبت به ساختار قدرت، سرمایه و نظام سلطه و استثمار طبقاتی و خشنوت ساختاری و عینی غافل می‌ماند.فرهادپور در این بخش با بازگشت به بستر تحول فکری‌اش به ترجمه کتاب "آلن گالوی" درباره «پانن‌برگ» اشاره می‌کند.

پانن‌برگ تأکید دارد که تاریخ دین را باید به شکلی تحت الفظی یا به عبارت دیگر ماتریالیستی فهمید. به این معنا رخداد رستاخیز در مسیحیت را باید همچون هر رخداد تاریخی دیگری بررسی کرد و از قوانین پژوهش علمی درباره تاریخ در مطالعه همه رویدادهای علم استفاده کرد.

فرهاد پور نظرات پاننبرگ را در تقابل با سنت روشنفکری دینی در ایران قرار می‌دهد. به نظر او نواندیشان دینی بحث خود را تنها با معرفت‌شناسی انتزاعی دین در کل و تفسیر گزاره‌های دینی به سبک فلسفه تحلیلی پیش می‌برند. به عبارت دیگر پروژه‌های آنها نسبت به قدرت و در نتیجه سیاست بیگانه و نابینا است.

بنابر این می‌توان گفت فرهادپور به نوعی خوانش سیاسی و ماتریالیستی از سنت دینی قائل است که در تقابل با هرمنوتیک به مثابه روش فهم دینی، معنوی و اخلاقی قرار می‌گیرد.

ما همگی بدبخت بوده‌ایم

نیکفر هم همچون فرهادپور در ابتدای سخن به تجربه شخصی‌اش با موضوع هرمنوتیک پرداخت و گفت نکته‌ای را که با آموزش پدیدارشناسی فراگرفته، رابطه‌اش را با هرمنوتیک دانشگاهی از ابتدا تنش‌آمیز کرده است. این نکته به گفته او ضرورت ماندن در موقعیت و عدم خروج از آن است، خروج با تداعی معانی و جهش‌های نظری به بهانه داشتن یک فرادید. او گفت که از ابتدا موقعیت خود را موقعیت انسانی در نظر گرفته که تجربه یک انقلاب ناکام را دارد و از میان نسلی می‌آید که زندان و شکنجه و اعدام و تبعیض و تبعید را تجربه می‌کند. او در همین رابطه گفت که هرمنوتیک استادی چون گادامر، هرمنوتیک پروریده در کتابخانه‌ای است که آثار کلاسیک ادبی و فلسفی آن را پر کرده‌اند، گادامر می‌خواهد این آثار را بفهمد، در صورتی که او علاقه‌اش به فهم موقعیت‌هایی چون شکست، سرکوب، شکنجه، و فرار بوده است.

نیکفر گفت او در عین حال به کسانی چون گادامر ارج می‌گذارد و با این نظر هرمنوتیکی گادامر که تاریخ فلسسفه تاریخ یک گفت‌وگوی طولانی است همدل است. بر همین مبنا او بحث خود را در رابطه با هرمنوتیک در پیوند با سنت فلسفه تحلیلی پیش برد و به ویژه به هیلاری پاتنم، فیلسوف معاصر آمریکایی، توجه نشان داد.

نیکفر گفت که همان گونه که گادامر می‌گوید در کانون هرمنوتیک، زبان قرار دارد، و افزود اگر قرار باشد قایل به وجود حقیقت هرمنوتیکی شویم، باید به رابطه زبان و واقعیت توجه کنیم. او ضمن تشریح دیدگاه پاتنم، در دوره موسوم به "واقع‌گرایی درونی" (باور به رابطه با واقعیت، اما نه بی‌میانجی، بلکه از طریق یک جهان زبانی)، این انتقاد را کرد که پاتنم و بسیاری از فیلسوفان دیگر گزاره‌های زبانی را از نظر نوع رابطه‌شان با جهان هم‌ارز می‌گیرند.

نیکفر در ادامه مثال‌هایی زد برای اینکه نشان دهد، شکل رابطه زبان با جهان در همه جا یکسان نیست. او از جمله مقایسه کرد میان گفت‌وگو در یک نمایشگاه نقاشی با گفت‌وگو در اتاق بازجویی. این مورد دوم را او رادیکال‌تر کرد و از تهدید بازجو به شلاق زدن رسید و صدای شلاق و ناله زندانی را همچون شاخص مرزی توصیف کرد که در آن زبان به واقعیت میخ شده و متوقف می‌شود، حال ماده است که به ماده می‌خورد و از ماده صدا برمی‌خیزد.

نیکفر بر همین روال توضیح داد که دنبال موقعیت‌های مرزی‌ای است که در آن زبان، بازی‌گری خود را از دست می‌دهد، و پیش از اینکه بازایستد، سرراست و مستقیم می‌شود. نیکفر گفت این موقعیت مرزی را نمی‌توان با بازی‌های تفسیری تحریف کرد، و اگر کسی تحریف کند علاوه بر ناراست‌گویی مرتکب بی‌اخلاقی می‌شود. او در توضیح این موضوع به اختصار به داستان سیاوش در شاهنامه پرداخت و گفت که این داستان از مجموعه‌ای از گزاره‌ها تشکیل شده که همه آنها تفسیرپذیرند، در حدی که بتوان از هر گزاره فهمی متفاوت با فهم متعارف داشت. اما به این بیت که می‌رسیم، دیگر تحرک و آزادی تفسیر و بازیگوشی زبان به پایان می‌رسد:
جدا کرد از سروِ سیمین سرش / همی رفت در طشت، خون از برش

این بیت خبر از قتل می‌دهد و نیکفر تأکید کرد که اگر از آن چیزی جز قتل بسازیم، با قاتل و نظام قتال همراه شده‌ایم.

نیکفر در ادامه از سه توپوس (موضع، جایگاه) نام برد و گفت در آنها زبان و واقعیت به صورت ویژه‌ای درهم ‌تنیده‌اند: توپوس خشونت، توپوس استثمار و توپوس تبعیض. او برای استنتاج آنچه که به آن توپولوژی یک هرمنوتیک انتقادی نام نهاد، به تجربه درد اشاره کرد و ویژگی آن را در میان دیگر تجربه‌های انسانی تشریح کرد. او در اینجا نیز نظرش را در اشاره به آرای هیلاری پاتنم پیش برد.

نیکفر در ادامه گفت که در هنگام خواندن متن و کلا فهم جهان در درجه اول نگاهش متوجه سه موضع و موضوع خشونت، استثمار و تبعیض است. او از اثری از کانت با عنوان "چگونه می‌توان در فکر جهت‌یابی کرد؟" نام برد و گفت پرسش او با آموزش از کانت این است: چگونه می‌توان در متن جهت‌یابی کرد؟ نیکفر افزود که در درجه اول به آن سه توپوس حساس است و با نظر به آنها متن‌های سنت را بازخوانی می‌کند. او گفت می‌خواهد صدای ستمدیدگان را از دل اعصار و قرون بشنود.

نیکفر این شیوه خوانش را به پیروی از اصطلا‌ح‌گذاری فیلسوف فرانسوی، پل ریکور، هرمنوتیک سوءظن خواند. نیکفر در توضیح هرمنوتیک سوءظن شیوه خوانش متن‌های مقدس از سوی مؤمنان را مثال زد و گفت که رویکرد آنها برپایه هرمنوتیک پذیرش است، پذیرش بی‌چون‌و چرای متن و تسلیم شدن به آن، در حالی که هرمنوتیک سوءظن نظر به نیرویی دارد که متن مقدس برای خشونت‌ورزی، بهره‌کشی و تبعیض ایجاد می‌کند. نیکفر بر همین مبنا با هرمنوتیک مورد نظر روشنفکران دینی در ایران مرزبندی کرد و گفت تصور آنها از هرمنوتیک نوعی دستمال شعبده‌بازی است که بر یک افعی افکنده می‌شود و سرانجام از آن یک کبوتر بیرون می‌پرد.

نیکفر این پرسش را هم مطرح کرد که آیا می‌توان همواره در سوءظن باقی ماند و آیا آشتی و تفاهمی ممکن است. جوابش این بود تا زمانی که یک متن در موضع قدرت استراتژیک قرار دارد، خوانش آن برپایه هرمنوتیک سوءظن است، اما متن قدرتش را که از دست داد، با نظر به موقعیت تراژیک زندگی انسانی بازخوانی می‌شود؛ در این بازخوانی معلوم می‌شود که ما همگی بدبخت بوده‌ایم، آن که ستم دیده و آن که ستم کرده است.

این مطلب پیش از این در سایت بی بی سی منتشر شده است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016