دوشنبه 16 آذر 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

در دنیای نسبیت ها، تلاشی برای ارائه یک تعریف واحد از تروریسم، حمید آقایی

حمید آقایی
آیا واقعا نمی توان به یک تعریف واحد از معضلاتی که امروزه جوامع بشری با آنها دست بگریبانند دست یافت؟ و باید همچنان این اجازه را داد که هر دولتی به دلخواه خود تعریف خاصی از خشونت و تروریسم و بطور کلی حقوق بشر داشته باشد؟

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


حدود صد سال پیش ( ۱۹۱۵) آلبرت انیشتین نظریه نسبیت عام خود را در معرض قضاوت دانشمندان زمان قرار داد، وی یک دهه قبل از آن در سال ۱۹۰۵ نظریه نسبت خاص را مطرح کرده بود. چند دهه قبل، در اواخر قرن نوزدهم، فردریش نیچه نیز تحول بزرگی را با اعلام مرگِ خدا، سمبُل داستانهای بزرگ و مطلق، در زمینه فلسفه آغازگر شد که بعدها ثمرات آن در جنبش فلسفی پُست مدرن، که از مشخصات مهم آن نسبیت و دوری از مطلق اندیشی و پرهیز از نظریات جهان شمول می باشد، ببار نشست.

یکی از پیامدهای نظریه نسبیت در علم و فلسفه، باز شدن بحث های آزاد و چالش برانگیز در زمینه های مختلف اجتماعی و فرهنگی، و همچنین پذیرش این واقعیت بود که فرهنگ، اخلاقیات و هنجارهای اجتماعی و حتی برداشت هایی که هر جامعه از مقولات مختلف انسانی دارد، نسبی و وابسته به شرایط خاص تاریخی و فرهنگی آن جامعه می باشند. بعبارت دیگر مفاهیم مستتر در این مقولات، علی رغم تشابهات ظاهری و نوشتاری، در کادر شرایط زمانی و فرهنگی هر جامعه ساخته می شوند.

این برخورد نسبی گرایانه و نسبیت اندیشی اما در رابطه با برخی از بحث های حساس سیاسی، فرهنگی و اجتماعی چالش ها، اختلافات و بحثهایی بسیار حاد و جدی را موجب شده اند. ما این اختلافات را امروزه در بسیاری از زمینه های اخلاقی، سیاسی و اجتماعی، برای مثال در رابطه با مفهوم خشونت و تروریسم می بینیم. این اختلافات و نسبی اندیشی باعث شده اند که حتی بعضا خشونت های گوناگون در تاریخ جوامع و فرهنگ های بشری بنحوی توجیه گردند و تحت این عنوان که در گذشته اِعمال خشونت جزئی از فرهنگ، قوانین و مقررات این جوامع بوده اند، گفته می شود که ما نباید اینها را با معیارهای امروزی بسنجیم.

اما آیا واقعا نمی توان به یک تعریف واحد از معضلاتی که امروزه جوامع بشری با آنها دست بگریبانند دست یافت؟ و باید همچنان این اجازه را داد که هر دولتی به دلخواه خود تعریف خاصی از خشونت و تروریسم و بطور کلی حقوق بشر داشته باشد؟ برای مثال در امریکا سالانه هزاران نفر توسط سلاح های گرم به قتل می رسند، که قتل چهارده نفر در ایالت کالیفرنیا از آخرین نمونه های آن است. در رابطه با این حادثه، دولت و پلیس امریکا تا چند روز تردید از خود نشان دادند که آیا این تیراندازی و کشتار انسانهای بیگناه را یک عمل تروریستی بنامند و یا فقط یک حادثه جنایتکارانه مانند نمونه های پیشین. کما اینکه بلافاصله پس از این واقعه، باراک اوباما بار دیگر موضع رسمی و شناخته شده خود را مبنی بر کنترل بیشتر بر خرید و فروش سلاحهای گرم در امریکا اعلام نمود؛ و این عمل تا زمانیکه سرخط های ارتباط دو قاتل با داعش آشکار نشده بود، بعنوان یک عمل تروریستی شناخته نشد.

بطور قطع دولت های دیگر مانند دولت روسیه و جمهوری اسلامی نیز تعریف خاص خود را از تروریسم دارند. برای مثال زمانیکه بحث تروریسم، بدنبال یک حادثه جدید تروریستی، بالا می گیرد، مقامات جمهوری اسلامی ضمن ابراز همدردی با قربانیان این حوادث، ابراز می دارند که ما نیز سالها در معرض حملات تروریستی بوده ایم، که در اکثر موارد مقصودشان عملیات نظامی سازمان مجاهدین خلق در سالهای اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در دوران جنگ ایران-عراق می باشد. برخی از نظریه پردازان این نظام به این نیز بسنده نمی کنند و چریکهای فدایی خلق در دوران حکومت محمد رضا پهلوی را نیز "روشنفکران تروریست" می نامند (اشاره به یادداشت محمد قوچانی تحت همین عنوان در نشریه مهرنامه)‌. و، زمانی که ولادیمیر پوتین از تروریسم در کشور جنگ زده سوریه صحبت می کند و فرمان عملیات نظامی علیه تروریسم را صادر می نماید، صرفا نیروهای داعش را مد نظر ندارد، از نظر او دیگر نیروهای مخالف بشار اسد نیز، از جمله نیروهای نظامی سوریه آزاد، تروریست هستند.

با توجه به تفاوت هایی که در تعریف تروریسم دیده می شود و با عطف به گرایش غالب به نسبی اندیشی در زمینه های فرهنگی و نرم های اخلاقی، که برای مثال مقوله خشونت در جوامع مختلف ممکن است مصادیق مختلف داشته باشد، ارائه یک تعریف واحد از خشونت و تروریسم ناممکن بنظر می رسد؛ بويژه اگر توجه داشته باشیم که مفاهیمی مانند خشونت و ترور مانند بسیاری از مفاهیم دیگر قائم به ذات نیستند، بلکه در هر مقطع از تاریخ برای بیان و نمایش یک مصداق خاص مورد استفاده قرار می گرفته اند. توجه به این واقعیت ها بسیاری را بر آن می دارد که اعلام نمایند اساسا ارائه یک تعریف واحد برای مفاهیمی که ساختار و منزلگاه اجتماعی و فرهنگی و زمانی دارند، غیر ممکن است.

اما واقعیت این است که در دوران گلوبالیزاسیون و تبدیل شدن جامعه جهانی به یک دهکده کوچک، و در عصر ارتباطات و وابستگی های همه جانبه بین ملت ها به یکدیگر، همانند بسیاری از مفاهیم و مقولات انسانی-اجتماعی دیگر، مقولاتی مانند تروریسم و خشونت نیز مقولاتی جهانی شده اند و باید سعی نمود، علی رغم تفاوت های بسیار بین فرهنگها و منافع ملی، به یک تعریف واحد از آن دست یافت. همانطور که پس از بلایا و مصائب ناشی از دو جنگ جهانی اول و دوم، تحت رهبری سازمان ملل متحد تلاش گردید که برای حقوق بشر مبانی و اصول واحدی تعریف گردد. جدیت و اهمیت پافشاری بر ارائه یک تعریف واحد از تروریسم به این علت نیز می باشد، که شاید ما با مراجعه به طبیعت بشر و نیاز عمومی به صلح و امنیت، راحت تر بتوانیم روی کلماتی مانند جنگ و خشونت به توافق برسیم، اما بنظر می رسد که دست یابی به یک تعریف مشترک از تروریسم بسا مشکلتر و پیچیده تر باشد.

این پیچیدگی را در تلاشهای ناموفقی که زیر نظر سازمان ملل متحد برای تنظیم یک تعریف واحد از تروریسم انجام گرفت می بینیم. در گزارشی که رئیس وقت سازمان ملل متحد در سال ۲۰۰۴ پیرامون مباحث مربوط به تروریسم ارائه می دهد، آمده است که علی رغم بحث های بسیار مبسوط و مفصل در گروهای کار، اعضای سازمان ملل متحد موفق نشدند به یک توافق پیرامون تعریف واحد از تروریسم دست یابند. ( Secretary-General's High-Level Panel on Threats, Challenges and Change, More Secure World: DEC. ۲۰۰۴)

در این گزارش آمده است که برخی از اعضای سازمان ملل متحد مانند روسیه و چین معتقدند که هر عمل خشونت آمیز که با استفاده از مبارزات "غیر متعارف" علیه منافع نظام سیاسی حاکم صورت می گیرد، باید بعنوان تروریسم شناخته شود. در حالیکه برخی دیگر از اعضای ملل متحد نظر داشتند که اصولا باید هرگونه عمل خشونت آمیز علیه شهروندان و حتی اپوزیسیون و مخالفین، یک عمل تروریستی محسوب گردد. بنظر می رسد که در دهه دوم قرن بیست و یکم و با آغاز جنگ جهانی و منطقه ای علیه تروریسم، که البته هر یک از طرف های درگیر تعریف خاص خود را از آن دارند، نه تنها از اختلاف نظر در این زمینه کاسته نشده، بلکه بشدت نیز افزایش یافته است. همچنین، اگر در گذشته عوامل اصلی این اختلافات عمدتا سیاسی و منافع ملی و ژئوپولیتیک بودند، اکنون موضوعات اعتقادی و فرهنگی نیز بر آن افزوده شده و مباحث را پیچیده تر نموده اند.

مفاهیمی مانند ترور و خشونت کاملا متاثر از شرایط زمانی و تاریخی خود هستند و حتی ممکن است در یک دوره خاص تاریخی برداشتی مثبت از آن وجود داشته باشد. برای مثال در زمان جنگ دوم جهانی، گروههای ترور در پوشش پارتیزانها دست به ترور فرماندهان ارتش نازی می زدند و یا در دوران جنگ سرد، فعالیت های زیر زمینی و مخفی علیه دخالت نظامی ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی در کشورهای اروپای شرقی مورد تایید بودند. با این وجود، چون در این دوران، تروریسم نیز جهانی شده است و با آگاهی به وجود دشواریهای بسیار در راه دست یابی به یک تعریف واحد و علیرغم تجربه های ناموفق پیشین، می بایست بازهم در راستای دست یابی به یک تعریف مشترک تلاش ورزید. بویژه که عدم موفقیت در یافتن تعریف واحد و مشترک از تروریسم، جامعه جهانی را در مسیر جنگ های نا منظم طولانی مدت قرار خواهد داد و سازمان ملل متحد و کشورهای صلح طلب را عاجز از دست یابی به یک تصمیم مشترک علیه ترور و خشونت خواهد نمود. واقعیت این است که چگونه می توان علیه تروریسم و خشونت مبارزه کرد در حالیکه تعریف واحدی از آن وجود ندارد. برای نمونه از نظر دولت اسرائیل، مبارزین فلسطینی تروریست هستند، فلسطینیان نیز دولت اسرائیل را یک دولت تروریستی و تجاوزگر می شناسند، این وضعیت در مورد حکومت بشار اسد و مخالفین وی نیز صدق می کند و هریک بر مبنای فلسفه سیاسی خاص خود خشونت و ترور علیه رقیب خود را مجاز می شمارد.

در حقیقت، یکی از عوامل اصلی در عدم دست یابی به یک تعریف واحد از تروریسم، همانطور که در گزارش رئیس سازمان ملل متحد آمده است، دولت ها و یا گروههای خشونت طلبی هستند که بر مبنای منافع سیاسی و ایدئولوژیک خود یک تعریف بسیار محدود و دلبخواه خود ارائه می دهند، که هر فردی که علیه منافع آنها مبارزه کند و به منافع سیاسی و استراتژیک اشان لطمه وارد آورد تروریست و یا خرابکار محسوب می گردد.

برای مقابله با این دولت ها و جریانات یک تلاش روشنگرانه و حقوق بشری لازم است. برای مثال در جهت دست یابی به یک تعریف واحد می توان مفاهیمی را مورد توجه قرار داد که در ارتباط مستقیم با مقوله ترور قرار می گیرند و اکثرا در بیانیه حقوق بشر آمده اند.

اولین و مهمترین مقوله موضوع خشونت است. به این معنی که تروریسم بدون شک شکلی از خشونت و یا تهدید برای اعِمال خشونت می باشد. در این رابطه طبیعی است که تروریسم فقط در شکل عملیات انتحاری و یا قتل و خونریزی نمی تواند خلاصه گردد و اصولا اعِمال هرگونه رفتار خشونت آمیز که پتانسیل آزار و ا‌ذیت یک انسان را در خود دارد، یک عمل تروریستی محسوب می شود.

دیگر موضوعی که می تواند در رابطه بحث تروریسم مورد عنایت قرار گیرد، مقوله سیاست می باشد. به این معنی که ترور، علی رغم اینکه شکلی از خشونت را نمایندگی می کند، اما معمولا بار و خاستگاه سیاسی دارد و یک هدف سیاسی مشخصی را دنبال می کند. که نمونه مشخص آن دولت های استبدادی و توتالیتر هستند که هرگونه مخالفت غیر قانونی را، که همراه با خشونت صورت گیرد، نمادی از تروریسم معرفی می کنند. اما با توجه اینکه سیاست مفهومی بسیار عام تر از حفظ منافع سیاسی دول حاکم دارد و به معنی حق مشارکت عموم در تعیین راه و روش زندگی و تنظیم قوانین و مقررات اجتماعی شناخته می شود، تروریسم را می توان هر شکلی از ایجاد مانع و سد در برابر حق مشارکت عمومی در تعیین سرنوشت خود، از طریق تهدید، ایجاد رعب و وحشت گرفته تا بستن شرایط سیاسی و سرکوب آزادیها معرفی نمود، حال فرقی نمی کند که این ممانعت از سوی دولت حاکم و یا نیروهای اجتماعی و سیاسی خارج از دولت صورت گیرد.

موضوع سومی که می تواند مبنای بحث قرار گیرد، مقوله ترس می باشد. به این معنی که هر عملی که موجب ایجاد ترسِ از دست دادن امنیت و آرامش زندگی، از تهدید، توطئه، رعب و وحشت و شانتاژ گرفته تا تعقیب و دستگیری، میتواند شکلی از ترور شناخته شود. و در نهایت اینکه معمولا عملیات تروریستی بصورت کور انجام می شوند و هدفشان کشتار و قتل عام مردمی است که بطور اتفاقی در آن لحظه در صحنه ترور حاضر هستند. پس می توان گفت که هر عمل خشونت آمیز و آنارشیستی که فقط و فقط هدفش برهم زدن آرامش زندگی مردم باشد و بصورت کور عمل نماید، ترور محسوب می شود.

بنابراین می توان گفت مقولات و مفاهیمی مانند خشونت، سیاست (بمعنای حق مشارکت آزاد در سرنوشت خود) ، ترس و وحشت و نیز کشتار کور مردم عادی و بیگناه می توانند پارامترهای تعیین کننده ای در دست یابی به یک تعریف واحد و مورد قبول از تروریسم باشند. البته در این رابطه جا دارد که تاکید مجدد شود تعریفی که بسیاری از اعضای سازمان ملل از تروریسم کرده اند، بر خلاف روسیه، چین و جمهوری اسلامی محدود به عملیات خشونت آمیز و نامتعارف علیه نظام حاکم نمی گردندد، بلکه هر گونه اِعمال خشونت علیه شهروندان و یا تهدید به آن، که موجب ترس و وحشت عمومی می گردد را دربر می گیرد، به یک تعریف واقعی و مورد قبول مردم بسیار نزدیک است. طبیعی است که اگر این تعریف مبنا قرار گیرد نه تنها گروههایی مانند داعش و طالبان و القاعده بلکه بسیاری از دولت های توتالیتر، دیکتاتوری و تجاوزگر را نیز مشمول می شود.

Http://haghaei.blogspot.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016