دوشنبه 23 آذر 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

رمز بقا در میانه جنگ علیه ترور و گرمایش زمین، آیا آزادی به محاق می رود؟ حمید آقایی

حمید آقایی
دست بر قضا کنفرانس شرایط اقلیمی ۲۰۱۵ پاریس با جنگ جهانی علیه ترور و تروریسم که با شدت تمام جریان دارد، همزمان شده است. در مذاکرات و اعلام مواضع دولت های درگیر در هر دو واقعه مزبور به کرات از واژه جنگ استفاده می شود، "جنگ علیه گرمایش زمین" و "جنگ علیه تروریسم". در هر دو مورد نیز هدف نهایی و مورد توافق یافتن "رمز بقا و ماندگاری" است

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


در زمان برگزاری کنفرانس تغییرات اقلیمی در پاریس، گزاره "no plan B" بر فراز برج ایفل نور افشانی می کرد و پیام مهمی به برگزار کنندگان کنفرانس پاریس منتقل می نمود، به این معنی که راه دیگری جز تلاش برای نجات کره زمین و کند کردن روند صعودی گرمایش آن وجود ندارد.

اگرچه این گزاره بسیار منطقی و معقول می نماید و در این واقعیت که بقای نسل بشر و بطور کلی تداوم حیات به شرایط اقلیمی این کره خاکی وابسته است، نمی توان تردید داشت؛ اما باید دقت نمود که گزاره مزبور در چه کادری و توسط چه کسانی مطرح می شود.

بسیار طبیعی است که در دوران و شرایط گریز ناپذیز کنونی که محیط زندگی نسل بشر تبدیل به یک کارخانه بزرگ تولید و مصرف شده است، که انسان نیز جزیی از این پروسه و خود نیز یک کالای تولیدی و مصرفی گردیده، کارخانه ای که مانند خوره بسرعت منابع طبیعی را می بلعد و خود را مانند غده سرطانی گسترش می دهد، ظاهرا راهی جز کُند کردن مصرف بی اندازه و لجام گسیخته این منابع باقی نمی ماند. زیرا در غیر این صورت، با تخریب طبیعت و نابودی زمین، بقای نسل بشر، تنها موجودی که بر این وضعیت آگاه است و آینده را می تواند پیش بینی نماید، در خطر جدی قرار می گیرد.

بعبارت دیگر یا باید نابودی سریع نسل بشر را پذیرفت و یا سعی نمود از سرعت گردش چرخهای این کارخانه و این سیستمِ گریز ناپذیر کاست؛ کارخانه ای که انسان در میان چرخه تولید آن همزمان تولید شونده، مصرف کننده، تولید گر و مصرف شونده نیز هست. گویی راه دیگری جز ادامه نظم موجود و سرپا نگاه داشتن این کارخانه نیست، گویی که انسان بمانند سایر موجودات، وظیفه ای جز بقا و حفظ خود ندارد. به سخن دیگر، پیام این گزاره، در حقیقت انتخاب بین بد و بدتر و گزینش بین مرگ سریع و فجیع و یا مرگ تدریجی است. گویی که انسان برای چند صباحی، بدون آنکه خود بخواهد، وارد چرخه تولید و مصرف این کارخانه شده و سرانجام قرار است از درب دیگر آن خارج گردد.
اگرچه شاید پذیرش آن سخت و برای برخی دردناک باشد، اما واقعیت این است که اکثر ساکنین این کره خاکی مهره، محصول و جزئی از اشیاء (object) این دستگاه بزرگ تولید و مصرف شده اند. دستگاهی که قانونمندی و رمز اصلی آن بقای آن است، و مهره ها و اجزاء آن نیز نمی توانند به چیزی جز بقای خویش و تداوم حیات خود بیندیشند. مگر فقر، بیکاری و یا کارمزدی که فقط برای گذران زندگی کافی است اجازه اندیشدن و یا قدرت فکر در خارج از چهارچوب های این کارخانه را می دهند؟ و یا الگوهای یک زندگی لوکس، تفریحات و تلاش در بدست آوردن امکانات رفاهی استاندارد، مجالی برای اندیشیدن به دنیایی غیر از تولید و مصرف باقی می گذارند؟

البته قانونمندی دیگری نیز بر نظام طبیعت حاکم است که رویه پنهان رمز بقا را برملا می سازد. به این مفهوم که، آن که قانون زندگی و رمز حیات را فقط بقای خود قرار دهد، بطور قانونمند و طبیعی تبدیل به مهره و شیء نیز می گردد. مهره ای که بالاجبار اختیار خود را به دست آنهایی می سپارد که بقای او را تضمین کرده و جایگاهی در چرخه تولید و مصرف این کارخانه بزرگِ جهانی به او واگذار نمایند.

همزمان با کنفرانس شرایط اقلیمی در پاریس، کاندیدای پر سر و صدای جمهوری خواهان در آمریکا دولاند ترامپ (Donald Trump) در یکی از سخنرانی هایش اعلام می کند که ایالات متحده امریکا باید مرزهای خود را بروی مسلمانان ببندد. موضوعی که در مقام حرف بسیار نژاد پرستانه و خطرناک و در مقام عمل هرگز شدنی نیست. واقعیتی که سیاسمتداران امریکا و حتی شخص ترامپ بر آن کاملا آگاه هستند.

این موضعگیری در دل خود پیامی دارد، به این معنی که: یا باید مرزهای خود را ببندیم و حتی مسلمانان را از امریکا اخراج نماییم، که البته بسیار زشت و یادآور دوران نازیسم، نسل کشی و تصفیه نژادی است؛ و یا بپذیریم که برای حفظ امنیت و جان شهروندان در برابر حملات تروریستی، دولت و سیستم های امنیتی و اطلاعاتی بر همه امور شخصی و خصوصی ما نظارت کامل داشته باشند و مهاجرین و اقلیت های مذهبی نیز بپذیرند که برای یافتن یک جایگاه مطمئن در این مهد دمکراسی و لیبرالیسم باید خود را کاملا با فرهنگ غالب در امریکا تطبیق دهند و جذب آن (assimilation) گردند.

اگرچه انتخاب دوم نیز بد است اما طبیعتا زمانی که در برابر انتخاب بین سیاست های نژادپرستانه راست افراطی و فاشیستی از یکسو و نظارت سیستم های اطلاعاتی و امنیتی بر امور خصوصی از سوی دیگر قرار می گیری، طبیعی است که دومی را انتخاب می کنی. در این رابطه یکی از سیاستمداران برای توجیه نقش دولت در کنترل زندگی مردم می گفت که اگر من در اثر یک حمله تروریستی کشته شوم، دیگر اطلاعات شخصی و خصوصی من چه فایده ای می توانند داشته باشند. بنابراین من حاضرم برای حفظ امنیت خود اجازه دهم که دولت و سیستم امنیتی و اطلاعاتی بر امور خصوصی من احاطه کامل داشته باشند. و آیا یک پناهنده بی خانمان و فراری از جنگ و خونریزی زمانی که در پشت مرزهای این کشورها قرار می گیرد راهی جز پذیرش شرایط کشور مهمان در برابر بازگردانده شدن در برابرش گشوده است؟

دست بر قضا کنفرانس شرایط اقلیمی ۲۰۱۵ پاریس با جنگ جهانی علیه ترور و تروریسم که با شدت تمام جریان دارد، همزمان شده است. در مذاکرات و اعلام مواضع دولت های درگیر در هر دو واقعه مزبور به کرات از واژه جنگ استفاده می شود، "جنگ علیه گرمایش زمین" و "جنگ علیه تروریسم". در هر دو مورد نیز هدف نهایی و مورد توافق یافتن "رمز بقا و ماندگاری" است، "رمز بقای زمین و محیط زیست" و "رمز بقای سیستم و نظام جهانی" که تحت عنوان "راه و روش زندگی ما" معرفی می شود.

اما برای یافتن این رمز بقا تنها دو راه قابل تصور است، که یکی بسیار بد و خطرناک و دیگری کمی بهتر؛ به این معنی که یا اجازه دهید که تروریست ها راه و روش زندگی ما را آنطور که می خواهند تغییر دهند و یا به رهبران و سیستم های سیاسی و مالی جهانی اجازه دهید که سیستم های اطلاعاتی و امنیتی خود را گسترش دهند. در هیچ یک از دو مورد، چه در رابطه با جنگ علیه گرمایش زمین و چه در رابطه با جنگ علیه تروریسم، قرار نیست که راه و روش زندگی در نظم موجود بهم بخورد و چرخه گردش کارخانه بزرگ جهانی متوقف گردد، بلکه هدف اصلی ایمنی هر چه بیشتر این سیستم و تداوم حیات آن می باشد.

همچنین از رسم روزگار رهبری هر دو جنگ، جنگ علیه گرمایش زمین و جنگ علیه تروریسم، امروزه بعهده امریکا و فرانسه بعنوان میزبان این کنفرانس گذاشته شده است. دو ملتی که تقریبا همزمان دو انقلاب بزرگ آزادی خواهانه و دموکراتیک را رقم زدند. در امریکا در سال ۱۷۷۶ اولین نظام دموکراتیک قانونمند در جهان متولد می شود و حدود سیزده سال بعد از آن در سال ۱۷۸۹ انقلاب فرانسه بوقوع می پیوندد. اهداف هر دو انقلاب فردگرایی، لیبرالیسم و دمکراسی بود و شعار معروف انقلاب فرانسه "آزادی، برابری و برادری" جنبه جهانی بخود می گیرد و الگویی برای دیگر ملت ها میشود.

در واقع پس از این دو انقلاب بزرگ، دو ملت جدید بر مبنای ایده و آرمان آزادی، استقلال فردی، دمکراسی و لیبرالیسم پا به عرصه گذاشتند و آزادی و استقلال خود را بر زندگی و بقا در زیر سایه نظام پیشین ترجیح دادند. که شاید اگر این دو انقلاب نبودند و اگر جسارت کسب آزادی و استقلال فردی نبود دو ملت کنونی امریکا و فرانسه وجود نداشتند. بعبارت دیگر، رمز بقا و سربلندی این دو ملت، اتفاقا همان آرمان آزادی، استقلال فردی و لیبرالیسم بود. آرمانی که اکنون به بهانه جنگ علیه تروریسم و به بهای بقا و تداوم کارخانه معیوب تولید و مصرف و سیستم های مالی و اقتصادی وابسته به آن در محاق قرار گرفته است؛ و متاسفانه بخشی از مردم این کشورها بر خلاف پدران خود که علیه فاشیسم و ناسیونالیسم افراطی جنگیدند، برای حفظ شرایط زندگی خود و بقا در سیستم موجود باردیگر بسوی ناسیونالیسم و مرزکشی بین خود و دیگر فرهنگ ها و عقاید کشیده شده اند.

شواهد بسیار نشان می دهند که ناسیونالیسم در بسیاری از کشورهای اروپایی در حال رشد است، بویژه در کشور فرانسه با پیشروی جبهه ملی فرانسه به رهبری ماری لوپن. این ناسیونالیسم اما دیگر فقط یک محصول اروپایی نیست بلکه امواج آن به سواحل ایالات متحده امریکا نیز رسیده است. ناسیونالیسمی که بقای یک فرهنگ، یک عقیده و یک سیستم واحد را پی می گیرد،‌ ناسیونالیسمی که به بهانه بقای یک ملت و فرهنگ قبل از هر چیز دست آورد دو انقلاب بزرگ تاریخ چند سده اخیر و آرمان آزادی، برابری و برادری را در محاق می برد.

http://haghaei.blogspot.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016