جمعه 18 دی 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

اسلام نو انديشان دينى، اسلام واكنشى٬ ف.م.سخن

neo-islam23rqw.jpg
در بررسى اسلام نو انديشان دينى اگر نخواهيم زياد به عقب برگرديم و ريشه هاى تاريخى آن را بازيابى كنيم، مى توانيم بحث را از دوران امثال زنده ياد مهندس بازرگان و زنده ياد دكتر شريعتى آغاز كنيم و به دوران سحابى ها و طالقانى ها و سروش ها و يوسفى اشكورى ها و مجتهد شبسترى ها برسيم. در چند كلمه ى مختصر مى توان گفت كه اسلام نو انديشان دينى، اسلام واكنشى است.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


از ما سوال مى شود، اين اسلام اعتقادى و فردى كه شما در مقابل اسلام حكومتى و اسلام سياسى قرار مى دهيد چگونه اسلامى است و تفاوت آن با اسلام نو انديشان دينى چيست؟

اسلام اعتقادى و فردى، در مقابل اسلام نو انديشان دينى كه نوعى اسلام واكنشى ست قرار مى گيرد. اسلام اعتقادى و فردى، اسلام اكثريت مردم ايران است. اسلامى كه اغلب مردم در دوران پيش از انقلاب به آن اعتقاد داشتند. اسلامى قلبى، كه به دنبال آگاهى خاص نبود و دليلى براى ورود به اعماق فلسفى آن وجود نداشت. اسلام پدران و مادران ما كه از پدر بزرگ ها و مادر بزرگ هاى ما به ارث برده بودند و ما نيز به شكلى طبيعى آن را جذب كرده بوديم و به صورت خود به خودى، دين و مذهب خود مى دانستيم. اسلامى كه با قلب انسان سر و كار داشت و نه با دليل و منطق علمى. اسلامى كه در آن نماز خوانده مى شد ولى كسى در صدد كشف معناى آن نبود. اسلامى كه در آن قرآن به زبان عربى خوانده مى شد ولى كسى به فارسى آن كار چندانى نداشت. اسلامى كه آرامش بخش بود و لحظات سخت را با دعا و توكل به خدا آسان مى كرد. جايى كه علمْ توانايى مقابله با حوادث تلخ را نداشت، دست به دامن خداى اسلام شدن به انسان آرامش مى داد. در مواقع مرگ و مير اين اسلام و قدرت ماوراء طبيعى اش، آشفتگى بازماندگان را كاهش مى داد. جهان ديگرى كه اين نوع اسلام وعده مى داد، و عمر ابدى كه براى روح انسان قائل مى شد، تصور باقى بودن فردِ درگذشته را تقويت مى كرد و به بازماندگان اميد مى بخشيد كه متوفى، همچنان زنده است و در جهانى بهتر و در آرامش به زندگى ابدى خود ادامه مى دهد. اين اسلام اسلامى بود كه در ماه رمضان، انسان لطافت اش را احساس مى كرد و حتى كودكان تحت تاثير فضاى به وجود آمده در اين ماه قرار مى گرفتند؛ ماهى كه انسان بايد انسان بهترى مى شد و كارهاى خوب انجام مى داد. دروغ نمى گفت، به فقرا فكر مى كرد، ايتام را به خاطر مى آورد، افراد مظلوم را در مقابل چشم قرار مى داد و از انسان عادى، انسانى شفيق و رحيم مى ساخت. كسانى كه فرياد رسى نداشتند، اسلامْ فرياد رس آن ها مى شد و سمبل هايى مثل ضريح امام زاده ها، مامنى بود براى انسان درمانده و نااميد.

در بررسى اسلام نو انديشان دينى اگر نخواهيم زياد به عقب برگرديم و ريشه هاى تاريخى آن را بازيابى كنيم، مى توانيم بحث را از دوران امثال زنده ياد مهندس بازرگان و زنده ياد دكتر شريعتى آغاز كنيم و به دوران سحابى ها و طالقانى ها و سروش ها و يوسفى اشكورى ها و مجتهد شبسترى ها برسيم. در چند كلمه ى مختصر مى توان گفت كه اسلام نو انديشان دينى، اسلام واكنشى است.

واكنش اول، در زمان شاه، واكنش نسبت به مكتب ماركسيسم لنينيسم بود. مكتبى كه به ظاهر پايه اى علمى داشت و جامعه را براى مبارزه با ظلم و استبداد دعوت مى كرد. مكتبى كه براى وجود پديده هاى طبيعى و اجتماعى دليلى مادى و علمى مى خواست و مذهب را به تعريف آن روزها، افيون جامعه مى دانست. براى اين كه جوانان به دام اين مكتب مادى نيفتند، اسلامى جديد بايد معرفى مى شد. اسلامى كه صرفا به اعتقاد قلبى بى بنياد متكى نباشد، بلكه با دلايل علمى جوان پسند، مسائل مهم روز را تجزيه و تحليل كند و بر اساس داستان ها و اقوال و سمبل هاى انسانى اش، در جوان ايرانى قرن بيستم هيجان و التهاب ايجاد كند و او را از ركود افيونى بيرون آورد و مكتبى جديد و متفاوت از ماركسيسم لنينيسم در اختيار او قرار دهد.

براى اين كار اولا بايد ترجمه اى مطلوب و امروزى از قرآن ارائه مى شد تا مردم حداقل بفهمند چه چيز در اين كتاب نوشته شده، و قرآن، آن كلمات مجزاى بى سر و تهى نيست كه مترجمان محافظه كار سنتى، زير هر كلمه ى عربى فارسى اش را نوشته اند و جملاتى نامفهوم با اين كلمات به وجود آورده اند، و ثانيا بايد براى هر نكته اى كه در قرآن و يا در تاريخ صدر اسلام وجود داشت، تفسيرى جديد و جوان پسند كه ظاهرى علمى داشته باشد فراهم آورند.

نظر به اين كه ماركسيسم، غير از فلسفه بافى و ارائه جهان بينى مدون و مدرن، جوانان را به شكلى جذاب و هيجانى، به سمت مبارزات علمىِ اجتماعى و طبقاتى مى كشيد، لذا اسلام نو انديشان دينى هم بايد همين خواص را مى داشت تا بتواند با ماركسيسم مقابله كند و جوانان را به سمت خود جذب نمايد.

چون واقعيت اسلام براى چنين كارى مناسب نبود، و به عبارت صحيح تر جذابيت و منطق قرن بيستمى نداشت، لذا وارد كردن انديشه هاى تكه پاره شده از مكاتب ديگر و تركيب كردن آن ها با مواد اسلامى در دستور كار نو انديشان دينى قرار گرفت. اين كه امروز مى بينيم اين نوانديشان، مانند دانشمندان دوران جديد از واژه ها و مقولات علمى در تفاسير خود بهره مى گيرند و اين واژه ها و مقولات علمى اصلا در اسلام وجود ندارد و به خاطر قدمت اين دين اصلا نمى تواند وجود داشته باشد از اين روست.

زنده ياد مهندس بازرگان به دليل تحصيلات مهندسى سعى در تركيب اسلام با دانشى كه آموخته بود داشت. دكتر شريعتى نيز متناسب با تحصيلات و مطالعات جامعه شناسانه ى خود، تركيب عجيب و جذابى ميان مكاتبى كه آموخته بود و اسلامى كه در ذهن داشت به وجود آورد. اگر مهندس بيشتر در صدد تطبيق مفاد كتب دينى با دانش روز بود، شريعتى با ساختن اسطوره ها، از اسلام، دينى جذاب و پر كشش براى جوانانى كه در ترديد انتخاب ميان اسلام و كمونيسم بودند به وجود آورد. اما نه آن چه بازرگان در طول فعاليت هاى سياسى و اجتماعى اش ساخت، و نه تركيب هنرمندانه اى كه شريعتى از اسلام و مكاتب روز به وجود آورد، هيچ كدام اسلام به معناى واقعى كلمه نبود، و اين امر موجب شد تا روحانيت سنتى عليه اين دو نفر بشورند و با تفكرات آن ها به مقابله برخيزند. اين اختلاف نظر ميان نوانديشان و اصحاب سنتى دين، خود موجب كنش و واكنش در ميان اين دو گروه شد و دليل ديگرى براى نو سازى دين توسط نوانديشان دينى به وجود آورد. به عبارتى اگر تا اين جا واكنش و مقابله با ماركسيسم لنينيسم دليل خلاقيت هاى نوانديشانه بود، از اين به بعد واكنش در مقابل روحانيون سنتى و دين و مذهب سنتى نيز به آن اضافه شد. اگر به جوانان ثابت نمى شد كه موضوع اسلام، تنها موضوع طهارت و نجاست و بول و غائط نيست، به طور قطع آن ها در آن دورانِ مبارزاتِ آرمانى و چگوارايى، جذب گروه هاى مختلف ماركسيستى مى شدند.

شاه هم كه از ماركسيست ها به شدت متنفر بود و مايل بود به هر شكل ممكن آن ها را تضعيف كند، به نوانديشان دينى تا حد زيادى اجازه ى تبليغ افكارشان را داد بلكه جوانان به سمت ماركسيست ها نروند و جذب آن ها نشوند چرا كه اسلامى ها، هر مخالفتى هم كه با حكومت شاه داشتند، اصلا مهم شمرده نمى شدند، و اين اشتباه بزرگ و استراتژيك شاه بود كه عاقبت منجر به سقوط نظام او توسط روحانيون و نوانديشان دينى -كه هر يك به نوبه ى خود سهمى در وقوع انقلاب داشتند- شد.

بعد از انقلاب نيز، در نبود دكتر و درگير شدن مهندس به مسائل سياسى، نوانديشان دينى كه ابتدا سعى مى كردند تضادهاى خود را با روحانيت سنتى به حداقل برسانند و با آن ها به نوعى متحد شوند، آرزوهاى خود را نقش بر آب ديدند و به تدريج از بدنه ى حكومت جدا شدند. در اينجا اسلام نوانديشان، در واكنش به كنش هاى حكومت اسلامى شكل و صورتى خاص پيدا كرد و روند نشان دادن اين واكنش ها به شكلى تدريجى و بطئى صورت گرفت. از دكتر سروش تا مجتهد شبسترى، يكى با وارد كردن تركيبات عرفانى و شعر و غزل و مفاهيم استعارى آن ها در تفسير اسلام، و ديگرى با وارد كردن مقوله ى تفسير به شكل علمى و غربى در مقابل اسلام خشك فقاهتى كه هيچ انعطافى از خود نشان نمى داد قرار گرفتند و حكومت هم كه طاقت واكنش آن ها را نداشت و اصالت اسلام آن ها را رد مى كرد، هر يك را به نوعى از عرصه ى اجتماع ايران به بيرون راند و در مقابل اسلام واكنشى آن ها، اسلام سركوب گر را قرار داد.

مطلب طولانى شد و ما هنوز نتيجه گيرى نكرده ايم. اولا اسلام مردم عادى، اسلام اعتقادى و قلبى ست. اسلامى كه ربطى به سياست و قدرت ندارد و بيشتر باعث تلطيف روح آدمى مى شود. اسلام واكنشى نوانديشان دينى اسلام خالص نيست و به جاى اين كه با عواطف انسانى كار داشته باشد با منطق علمى كار دارد و پيروان اش را در ميان كسانى كه از خشكه مذهب ها جان شان به لب رسيده و سواد خواندن كتاب هاى امثال دكتر سروش را دارند مى جويد بل كه مانع به بيرون پرتاب شدن اين گروه از جوانان بلاتكليف از گردونه ى اسلام شوند. اما چيزى كه مسلم است، عمده ى مسلمانان، اسلام شان اعتقادى و قلبى ست و گروه اندكى، از نظر عقيدتى، اسلام خود را از نو انديشان دينى مى گيرند و گروه اندك ترى تن به اسلام متحجر روحانيت حاكم بر ايران مى دهند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016