یکشنبه 4 بهمن 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

تحقیق در باب دروغ "مصلحت‌آمیز"، بخش یکم (قسمت دوم): پیاده کردن اسلام و سوار کردن آخوند و فقیه، محمد جعفری

[قسمت نخست بخش یکم مقاله را با کلیک اینجا بخوانید]

۴. ریشه‌های گفتمان خشونت اسلامی کنونی
در یک تقیسم بندی کلی ما دو نوع اسلام داریم: اسلام بیانگر قدرت و اسلام بیانگر آزادی. و اسلام بیانگر قدرت است که توجیه‌گر قدرت است و این قدرت است که دین و انسان را از خود بیگانه می‌کند و خمینی‌زا، داعشزا و القاعده‌ زا می‌شود. ما چه دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم اسلام آقای خمینی در نظر و عمل بیانگر قدرت است و در نتیجه پیوندی بنیادین با داعشی‌گری و القاعده‌‌گری اهل سنت دارد. انتقاد از فلسفه نظری و عملی آقای خمینی از این باب است که ریشۀ درد را حد‌اقل در دوران بعد از پیروزی انقلاب بهتر درک کنیم و بی‌جهت خود را به این در و آن در نزنیم و به پای این و آن نپیچیم. نقد بی‌تعارف در باره آثار فکر و عمل شخصی نظیر آقای خمینی، به مثابه یکی از مراجع عام دینی امروزی شیعه، نه تنها ضرری به جامعه نمی‌زند بلکه فضای جامعه را برای باز یافت جامعه‌ای ارزیاب و آگاه باز خواهد کرد. در زمانه‌ای که، در ایران، اسلام فقهی به رهبری حوزویان راس تا ذیل قدرت را تصرف کرده‌اند، آیا کسانی که حیطه اختیاراتشان را مطلق می‌انگارند و مدعی می‌شوند این ولایت رسول (ص) و معصومان است که به آن‌ها رسیده‌است، در این منطقه، جز بر خشونتگرایی و جنگ و تجزیه کشور‌ها ببارآورده‌اند؟
به لحاظ نظریه‌پردازی، عصارۀ کتاب حکومت اسلامی آقای خمینی عبارت است از: «حکومت اسلامی، نه حکومت سلطنتی، نه مشروطه و نه جمهوری است (۵) بلکه «حکومت قانون الهی بر مردم است... شارع مقدس اسلام یگانه قدرت مقننه است» (۶) و به جای مجلس قانونگذاری، «مجلس برنامه ریزی وجود دارد که برای وزارتخانه‌های مختلف در پرتو احکام اسلام برنامه ترتیب می‌دهد...» (۷) فق‌ها «به مقام حکومت و قضاوت منصوبند و این منصب برای همیشه برای آن‌ها محفوظ است.» (۸) و حکام حقیقی «ه‌مان فق‌ها هستند و نه کسانی که به علت جهل به قانون مجبورند از فق‌ها تبعیت کنند» (۹) ««ولی امر» متصدی قوۀ مجریه هم هست» (۱۰) و ولایت فقیه «مانند جعل قیم برای صغار، قیم ملت یا قیم صغار از لحاظ وظیفه هیچ فرق ندارد» (۱۱) و «حکومت اسلامی «اوجب واجبات»، حتی «از نماز و روزه واجب‌تر است همین تکلیف است که ایجاب می‌کند خون‌ها در انجام آن ریخته شود». (۱۲) محتوای همین چند سطر جز حکومت، دیکتاتوری خودکامه شاهنشاهی، و نظامی داعشگونه ولی فراگیر بنام دین، چیز دیگری می‌تواند باشد؟ قطعاً خیر!
برای اینکه تصور روشنتری از مدعای فوق داشته باشیم خوب است به یک قطعه از کلام مکتوب آقای خمینى در‌‌ همان درسهاى ولایت فقیه‌اش قبل از انقلاب توجه کنیم تا به سطح و عمق روحیه داعشیگری‌اش حتی در برابر همقطاران خودش، پی ببریم. او خطاب به روحانیون موافق خود و حکومت اسلامی مى‎گوید:
«در روایت است که از این اشخاص [یعنی روحانیون موافق شاه و مخالف حکومت اسلامی. ن.] بر دین بترسید، این‌ها دین شما را از بین‏ ‏مى‎برند، این‌ها را باید رسوا کرد تا اگر آبرو دارند در بین مردم رسوا شوند، ‏ ‏ساقط شوند. اگر این‌ها در جامعه ساقط نشوند امام زمان را ساقط می‌کنند، اسلام را ساقط می‌کنند. باید جوانهاى ما عمامه این‌ها را بردارند، عمامه این آخوند‏‌‏هایى که به نام فقهاى اسلام، به اسم علماى اسلام اینطور مفسده در جامعه مسلمین‏ ‏ایجاد مى‎کنند باید برداشته شود. من نمى‌دانم جوانهاى ما در ایران مرده‌اند؟ ‏کجا هستند؟ ما که بودیم اینطور نبود؟ ‏چراعمامه‌هاى این‌ها را بر نمى‌دارند؟ من نمى‌گویم بکشند، این‌ها قابل کشتن‏ ‏نیستند لکن عمامه از سرشان بردارند، مردم موظف هستند، جوانهاى غیور ما در‏ ‏ایران موظف هستند که نگذارند این نوع آخوند‌ها (جل جلاله گو‌ها) معمم در جوامع‏ ‏ظاهر شوند و با عمامه در بین مردم بیایند. لازم نیست آن‌ها را خیلى کتک بزنند‏ ‏لیکن عمامه‌هایشان را بردارند...» (۱۳).
دقیقاً در همین جاهاست که آدمی حق دارد باتعجب و حیرت بسیار از خودش بپرسد که چگونه جامعه و روشنفکران دینی و غیر دینی با شخصی دارای چنین روحیه خشنی و با داشتن چنین نظریه‌های رعب انگیزی همراهی و همگامی کرده‌اند؟ این سئوال از جهات مختلف قابل بررسی است و هنوز جای بررسیدن دوباره و دوباره دارد. اینجانب به نوبه خود در مقاله‌های مختلف به بخشهائی از آن پرداخته‌ام. از دید من به طور مختصر قصه بدین گونه پیش رفته‌است که ریشه را باید در طرز تفکر غالب اجتماعی و فرهنگی‌امان و بالاخص تفکراتی که از سوی روشنفکران دینی و غیر دینی‌امان مطرح می‌شود جستجو کنیم: یعنی در قدرت-اندیشی، باور به قدرت و اصالت را بر روابط قدرت دادن (۱۴) و در این میان اقلی از روشنفکران دینی هم که در نظریه آزادی را اصل می‌دانستند، در عمل هیچگاه نمی‌توانستند به این حد برسند که باور کنند که یک مجتهد مرجع دینی، نایب امام زمان (ع) وعارفِ هشتاد ساله‌ای دروغگو وعهد شکن باشد و در برابر انظار جهانیان و ملت ایران در پاریس قول و قرارهائی بدهد و بعد که پایش به ایران رسید و بر اریکه قدرت سوار شد، پشت پا به تمامی آن‌ها بزند. این مهم‌ترین چیزی بود که ملت و روشنفکران، نتوانسته بودند به آن بیندیشند و یا اینکه نمی‌خواستند به آن فکر کنند. غافل از اینکه روحانیون و در رأس آن‌ها آقای خمینی با در دست داشتن دروغ مصلحت آمیز، توریه، تقیه و... همه چیز را قادرند توجیه شرعی و دینی کنند.
شاید به همین علت‌ها بوده که علامه نائینی که هم‌صنفان خود را می‌شناخته، بیش از یک قرن پیش، به همه هشدار داده بود که استبداد دینی بد‌ترین شعبه استبداد است. ولی چه اندک بودند کسانی که بتوانند این روز را ببینند که استبداد دینی به رژیمی تمام عیار از تبعیض، خشونت و تحقیر بدل می‌شود و در بطن خود، داعش و القاعده را می‌پرورد.
اگر آقای خمینی تنها به نظریه اکتفا کرده بود، نظیر غالب روحانیونی می‌شد که امروز هم اسلام را بیان قدرت می‌دانند و نه بیان آزادی. اما او کسی است وقتی قدرت به دستش افتاد و رهبریش تثبیت گشت، فتوای کشتار داد و دست به کشتار زد.
ظاهرا برای اکثریت ما ایرانیان هم اینک حتی گزارش صحنه‌های قتل و غارت و برده گیری و ویرانی‌های همه جانبه داعش امروز ترسناک است. ولی آیا این بدان معناست که ما همیشه این طور به خشونت لخت کسانی که داعیه حفظ دین مردمان را دارند حساس بوده‌ایم؟ خوب است در اینجا به طور مصداقی به پاره‌ای از سیره ایشان در قامت رهبری عارف و حکیم مروری کنیم. خوب است اشاره کنیم که آقای خمینی، مطابق آنچه که پیش‌تر آوردم، فقط قبل از انقلاب فتوای کشتن و کتک زدن و بدنام کردن را نمی‌داد. اما، در وصیتنامه سیاسی- الهی خود!! هم شدید‌تر از این فتوا می‌دهد، و تازه ‏رهنمود می‌دهد که مردم نباید منتظر باشند‏ ‏که مراجع رسمى از ظلم و فساد جلو گیرى کنند، هر جا این مراجع کوتاهى کردند‏ ‏مردم خود وارد عمل شوند:
‏۱- ‏ «... آنچه در نظر شرع حرام و آنچه بر خلاف مسیر ملت و کشور اسلامى و مخالف‏ ‏با حیثیت جمهورى اسلامى است به طور قاطع اگر جلوگیرى نشود همه مسئول مى‎باشند‏ ‏و مردم و جوانان حزب‌اللهى اگر برخورد به یکى از امور مذکور نمودند به دستگاههاى‏ ‏مربوطه رجوع کنند، و اگر آنان کوتاهى نمودند خودشان مکلف به جلوگیرى هستند.» (۱۵) طرفه اینکه این رهنمود را در زمانی می‌دهد که به قول خودشان همه نهادهاى قانونى‏ در کشور‏مستقر شده‌اند.
۲- باز بنا به گزارش کتاب «واقعیت‌ها و قضاوت‌ها» آقای خمینی ‏ در تاریخ ۲۵/۲/۱۳۶۲، در سخنرانى در جمع دوستان خود مى‎گوید: «من معتقدم که منتظر دادگاه و یا پاسگاه نباشید که یک مشت مرده خور و لات‏ ‏را از املاک بیرون کنند، خود شما علیه این‌ها اقدام کنید.»
۳- آیت الله مسعودی خمینی شهادت می‌دهد که آقای خمینی «در سخنرانی‌هایشان اشاره کردند که اگر همۀ مسلمانان هم برای حفظ اسلام کشته شوند، ارزش دارد؛ چرا که ارزش اسلام از همۀ این مسائل مادی بالا‌تر است» (۱۶)
لطیفه‌ای هم گفته‌اند: چون آقای خمینی این سخن را گفت، آقا محمد تقی قمی که حاضر بود گفت: پس چه کسی بماند که به اسلام عمل کند؟ پاسخ آقای خمینی به او این بود: خفه!
۴- آقای خمینی چند ماهی پس از پیروزی انقلاب، در سخنرانی برای عده‌ای از سران رژیمش و دستیارانش، سخنانی گفت که هم اکنون بر روی یوتیوب موجود است. او افسوس و غبطه می‌خورد و می‌گوید:
«اگر بنا بود که از اول مثل سایر انقلاباتی که در دنیا واقع می‌شَد، انقلابی که واقع می‌شَد، پشت سر انقلاب یک چند هزار از این فاسد‌ها را در مراکز عام دار می‌زدند و آتش می‌زدند، تمام می‌شُد قضیه» (۱۷) و یا «اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این سد بسیار فاسد را خراب کردیم بطور انقلابی عمل کرده بودیم قلم‌ها را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد را و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم و رؤسای آن‌ها را به محاکمه کشیده بودیم و حزبهای فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و رؤسای آن‌ها را به سزای خودشان رسانده بودیم و چوبهای دار را در می‌دانهای بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و غاصبین را درو کرده بودیم این زحمت‌ها پیش نمی‌آمد. من از پیشگاه خدای متعال و از پیشگاه ملت عزیز ایران عذر می‌خواهم خطای خودمان را عذر می‌خواهم. ما انقلابی نبودیم...» (۱۸)
البته او در سال ۶۷ با فرمان کشتن فله‌ای چند هزار نفر زندانی، کشتار جمعی وسیعی را که قبلا آرزو کرده بود و بخاطر انجام ندادنش خود را سرزنش کرده‌بود، انجام داد. بنابراین، ملاحظه می‌شود، وقتی مستقیم فتوای ترور و قتل و کشتار و تصاحب زمین مردم بدون هیچ دادگاهی داده می‌شود، نتیجه‌اش قتل‌ها و ترور‌ها در دوران ۳۴ ساله جمهوری اسلامی است. باز او جنگی را که می‌شد با پیروزی ایران در سال ۶۰ به پایان برد و بین دو همسایه صلح بر قرار کرد، ادامه داد. در سال ۶۱ نیز، بعد از فتح خرمشهر، مصلحین و همه جهان آقای خمینی را به صلح دعوت کردند، اما او نپذیرفت. جنگ جنگ تا پیروزی و «راه قدس از کربلا می‌گذرد»، شعار روز شد. او در صدد تصاحب عراق بر آمد و جنگ را به مدت هشت سال ادامه داد و چند نسل را فدا کرد و در پی شکست، با چشیدن جام زهر به آن خاتمه داد. آیا اینگونه اعمال داعش، القاعده‌گری را ببار نمی‌آورند؟
افزون بر این‌ها کسی که در نظر و عمل فتواهائی می‌دهد که، بنابر آن‌ها، می‌شود همه بشریت را کشت، آیا آموزش دهندۀ داعشیان و القاعده‌ای‌ها و خشونت‌گری نیست؟
این دین و مسلک تهمت به مسلمانان را جایز می‌شمرد و می‌گوید: «این‌ها مرتدند، جبهه ملی از امروز محکوم به ارتداد است» و یا «این‌ها که فخر می‌کنند به وجود او [یعنی مصدق] او هم مسلم نبود» (۱۹)
این قدرت است که دیروز یک نیاز دارد و امروز نیازی غیر و بسا ضد آن و بنده قدرت کسی است که دین و مسلک به خدمت قدرت در برآوردن نیاز‌هایش در می‌آورد و می‌گوید: «من ممکن است دیروز حرفی زده باشم و امروز حرف دیگری و فردا حرف دیگری را، این معنا ندارد که من بگویم چون دیروز حرفی زده‌ام باید روی‌‌ همان حرفی باقی بمانم.» (۲۰) و بدین لحاظ است که وقتی پایش به ایران رسید پشت پا به تمام قول و قرارهائی که در انظار جهانیان در پاریس به ملت ایران و جهان داده بود، زد.
وقتی کسی با شهامت و قدرت به مردم خود درس می‌دهد ومی‌گوید: «اگر یک در میلیون احتمال، یک احتمال بدهیم که حیثیت اسلام با بودن فلان آدم یا فلان قشر در خطر است، ما مأموریم که جلویش را بگیریم، تا آن قدری که می‌توانیم هر چه می‌خواهند به ما بگویند که کشور ملایان حکومت آخوندیسم و از این حرفهایی که می‌زنند، و البته این هم یک حربه‌ای است برای این‌که ما را از میدان به در کنند، ما نه، از میدان بیرون نمی‌رویم.» (۲۱) این دین و مسلک از خود بیگانه است که بکار توجیه کشتارملت و ملت‌ها و به آتش وطن و وطن‌های آن‌ها می‌آید.
آیا چنین نظرات و اعمالی برای قبضه کردن قدرت به هر وسیله‌ای نیست. آیا زاینده داعش و القاعده و بوکو حرام نیست؟



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


سخن کوتاه
آخرین نکته اینکه، سنگ بنای دیکتاتوری سیاه مذهبی، استبداد خونریز بنام خدا و دین، غارت اموال مردم، پایمال کردن حقوق و آزادی خدادادی مردم، زجر و شکنجه و داغ و درفش همه و همه در دوران زعامت آقای خمینی گذاشته شده‌است. روش و منش آقای خامنه‌ای در مقام ادامه دهنده راه و روش،‌‌ همان روش و منش آقای خمینی است. با این تفاوت که آقای خامنه‌ای نه مجتهد مورد قبول مردم است و نه معلومات فقهی و اصولی خمینی را دارد و نه آنجاذبیت و کاریزمای رهبری آقای خمینی را و نه اینکه انقلابی را تا پیروزی رهبری کرده‌است. جز اینکه از طریق راه اندازی دستگاه پروپوگاندایی عظیم و سانسورهمه جانبه وخفه کردن دیگران و با توسل به توطئه‌ها، توانسته است خود را بر ملت تحمیل کند. صادقانه بگویم من بسیار متعجبم، بخصوص از کسانی که درد دین و غم انسانیت هم دارند، که‌گاه بیهوده کوشش می‌کنند آقای خمینی را تافته‌ای جدا بافته از آقای خامنه‌ای قلمداد کنند و او را تا حدی معذور دارند. اگر به ریشه تصوری که آقای خمینی از دین و مذهب در سر داشته است توجه کنیم و برخلاف متصدیان دفترش و تدوین کنندگان صحیفه نورش، همزمان سیاهه اعمال او را در یک دهه زمامداری‌اش بی‌هیچ سانسوری در پیش تهیه کنیم، ما مردم دقیقه‌ای تردید نخواهیم کرد که او حقیقتا امام دین را وسیله توجیه خون و خشونت کردن در عصر کنونی است. شک نیست که اگر دستش می‌رسید، آتش به هستی ملت و ملتهایی می‌‌افکند که زیر بارش نمی‌رفتند. از هیچ جنایتی و نیرنگی دریغ نمی‌کرد چنانکه در حق مردم ایران دریغ نکرد. قلیلی از کسانی که هنوز از خمینی تصویری امام گونه دارند اگر کمی به خود زحمت مطالعه بدهند و بی‌طرفی را رعایت کنند و حب و بغض هم نداشته باشند، به سرعت درخواهند یافت که آنچه تا بحال و در دوران ولی فقیه دوم انجام گرفته و می‌گیرد، به تمامه، ریشه در دوران آقای خمینی و اعمال و کردار او دارد و روش‌ها و عملکرد دقیقاً‌‌ همان روش‌ها است، منتها با ابعاد و اندازه‌های دیگر.
بنا براین، اگر پای موازین دقیق دین حقوق و آزادی و رحمت و اخلاق در خصوص حرمت آبرو و جان و دارائی تک تک انسان‌ها (حقوق و آزادی‌های انسان) به میان آید، که می‌آید، حساب آقای خمینی با کرام الکاتبین است. اگر از تمام مواردی که آقای خمینی ضد حقوق انسان عمل کرده‌است بگذریم همین یک مورد که در سال ۶۷، دستور قتل عام فله‌ای زندانیان را صادر کرد و در عرض چند شب، به دستوراو، بنابر روایت آقای منتظری، ۲۸۰۰ یا ۳۸۰۰ زندانی را قتل عام کردند، آن‌هم با این وجود که دین کشتن یک انسان بی‌گناه را معادل کشتن همه انسان‌ها می‌داند تا صبح قیامت برای او کفایت می‌کند. (۲۲)
کار‌ها و اوامر و نظرات خشونت بار و بس ستمگرانۀ آقای خمینی، هم در مورد ایرانیان و هم همه ملتهای مسلمان و غیرمسلمان جهان، غیر قابل دفاع است و اگر در داخل کشور بنا بر دلایلی کسانی جرأت ندارند آشکارا به نقد آن‌ها بپردازند، چه دلیلی دارد که در خارج از کشور، چرا نباید کسانی که دم از آزادی، عدالت و حقوق بشر می‌زنند به این روشنگری دست زنند؟ حد‌اقل چرا هنوز که هنوز است دستور اعدامهای دسته جمعی از سوی وی را تقبیح نمی‌کنند؟!
هر کسی هر استدلالی در مورد عدول آقای خمینی از بیان پاریس، چه آگاهانه و چه ناآگاهانه بکند، آقای خمینی را ماکیاولیست معرفی کرده که متناسب با قدرت و به مقتضای روز حرف می‌زند و نه مثل یک مسلمان متعهد به اصول و وفادار به عهود و وعده‌هایی که به مردم داده است. ماکیاول همین درس را به شاهزاده ایتالیائی می‌داد که:
«روباه باید بود و دام‌ها را شناخت و شیر می‌باید بود و گرگ‌ها را رماند. آنان که تنها شیوۀ شیر را در پیش می‌گیرند، از این نکته بی‌خبرند. بنابراین، فرمانروای زیرک نمی‌باید پایبند پیمان خویش باشد هنگامی که به زیان اوست و دیگر دلیلی برای پایبندی به آن در میان نیست... و کدام شهریار است که عذری پسندیده برای عهد شکنی خویش در آستین نداشته باشد؟ از همین روزگار نمونه‌های بی‌شمار می‌توان آورد و نشان داد که چه بسیار پیمان‌ها و عهد‌ها که بر اثر بد عهدی شهریاران شکسته و بی‌پایه گشته است. و آنان که روباهی پیشه کرده‌اند از همه کامیاب‌تر بر آمده‌اند. اما می‌باید دانست که چگونه ظاهر آرائی باید کرد و با زیرکی دست به نیرنگ و فریب زد. و مردم چنان ساده دلند و بندۀ دم که هر فریفتاری می‌تواند فریبشان دهد. همواره کسانی را توان یافت که آمادۀ فریب خوردنند.» (۲۳)
و بهانه‌های مغایر اخلاق نظیر «تقیۀ خوفی» یا «تقیۀ مداراتی» یا «توریه»، و یا دروغ مصلحت آمیز که همگی زاییده فقه بی‌اخلاقند، واقعیت و حقیقت راعوض نمی‌کنند. واقعیت و حقیقت همواره یکی و همانند که هستند. کار فقیهان در خدمت قدرت از کاری که ماکیاول می‌آموزد، بد‌تر است. زیرا ماکیاول به مردم درس دین و اخلاق نمی‌داد. بلکه پوسکنده و آشکار بنام قدرت سخن می‌راند و راه و روش قدرتمداری را می‌شناساند. ولی آقای خمینی بنام خدا، قرآن و پیامبر سخن می‌راند و عمل می‌کرد.
اگر فرض بر این بگذاریم که آقای خمینی در انقلاب و در پاریس به ملت شفاف می‌گفت که می‌خواهد رژیم «ولایت مطلقه فقیه» برقرار کند که بر طبق آن، آن‌ها در عِداد صغار و مجانین به حساب خواهند آمد، و زور و خشونت روش اصلی این رژیم خواهد بود و مردم فاقد حقوق و واجد تکالیف هستند و تکلیف اصلی آن‌ها اطاعت محض است، پس باید مردم ایران دیوانه می‌بوده‌اند و بحکم جنون به دنبال چنین کسی رفته‌اند. به نظر می‌رسد مردم فکر می‌کردند به دنبال یک رهبر دینی و مرجع تقلید که با ملت یگانه است و به آن‌ها دروغ نمی‌گوید و عادل و اعلم اتقی است می‌روند.
من از تمامی کسانی که دست به توجیهاتی می‌زنند، می‌پرسم آیا چنین نمونه‌هائی را از رسول گرامی اسلام (ص) و امیر مؤمنان در طول حیاتش ودر دوران حکومت پنجساله علی (ع)، سراغ دارند؟ اگر آری لطفاً آن‌ها را به اطلاع عموم مردم برسانند.
از جملۀ لعنت شده گان در قران دروغ زنان و دروغگویان‌اند که ناتوان‌ترین ناتوان‌ها هستند: «الا لعنت الله علی الکاذبین» که حاصل این دروغگوئی به کام ستمگران سرازیر خواهد شد که «الا لعنت الله علی الظالمین». باید به هوش بود و از دروغ و دروغگوئی به هر شکل و عنوان و تحت هر بهانه‌ای دوری جست. عاشقان قدرت و ریاست برای حفظ و نگهداری قدرت خود به دروغ و انواع آن متوسل می‌شوند و سعی می‌کنند که دروغ را در جامعه نهادینه کنند. اما چرا مردم و آنهائی که دم از دفاع از حق و حقوق و حقوق بشر و آزادی انسان می‌زنند، به چنین حربۀ کثیفی متوسل می‌شوند؟ آیا نمی‌دانند که با این عمل خود آب به آسیاب قدرتمداران می‌ریزند؟ قطعاً چنین است. پس آن‌ها هم که از اینگونه حربه‌ها استفاده می‌کنند از جنس‌‌ همان قدرت طلبان و عاشقان قدرت در اشکال مختلف آن هستتند.
نظر به اینکه حکومت ولایت مطلقۀ فقیه، خود دروغی بیش نیست و در واقع جعلی می‌باشد که آقای خمینی در اسلام کرد. بنا به گفتۀ خود آقای خمینی در رساله «اجتهاد و تقلید»‌اش و نیز خاطرات مرحوم منتظری، ایشان به ولایت فقیه به عنوان زعامت و رهبری سیاسی تا قبل از رفتن به نجف معتقد نبوده است. او در رساله خود، می‌نویسد: (۲۴)
«اشکال در اصل «عدم ولایت» وجود ندارد: جای هیچ اشکالی نیست در این اصل و قاعده عدم نفوذ حکم هیچ‌کسی بر کس دیگر است، فرقی نمی‌کند که حکم مذکور قضائی باشد یا غیر آن، حاکم پیامبر باشد، یا وصی پیامبر یا غیر آن‌ها. زیرا صرف نبوت و رسالت و وصایت و یا علم و فضائل نفسانی، به هر درجه باشد، موجب نمی‌شود که دارندگان این گونه کمالات نافذ‌الحکم باشند، و قضا و داوری آنان، فاصل و قاطع خصومت و تنازع شود...»
آقای خمینی درسهای خود را تحت عنوان «ولایت فقیه» در نجف از ۱ بهمن ۴۸ شروع کرد و، در ۱۹ بهمن‌‌ همان سال، آن‌را به پایان برد و بعد کتابش به عنوان حکومت اسلامی چاپ و انتشار پیدا کرد. اما قبل از رفتن به نجف، به اسلام به عنوان بیان قدرت می‌نگریسته و این مطلب در سایر نوشته‌های قبل از رفتن به نجف وی آشکار است. در طول مدتی که آقای خمینی، درنجف بود، تا اواخر سال ۴۸ که ولایت فقیه را تدریس کرد، چه تحولی در وی بوجود آمد که از آقای خمینی مخالف ولایت فقیه، خمینی‌ای ساخت که برای ولایت فقیه بعنوان زعامت سیاسی و رهبری کشور تئوری قدرت را تحت عنوان ولایت فقیه به نام حکومت رسول خدا و امام زمان، سرهم بندی کرد؟ این نکته در خورِ تحقیق جدّی است. (۲۵) و چه سبب شد که او در نوفل لوشاتو، ولایت را از آن جمهور مردم دانست و گفت میزان رأی مردم است؟
ولی از آنجا که در کشور ما انحصارگران و قدرت طلبان، ولایت فقیه را توجیه شرعی و دینی کرده‌اند (گرچه توجیه بردار هم نیست ولی با ضرب انواع و اقسام سانسور و داغ و درفش آن را به نام دین به خورد مرد م داده‌اند) و انواع و اقسام دروغ را برای استمرار حکومت خودکامه خود، بنام دین تحت نامهای مختلف نهادینه کرده‌اند. بر خود فرض دانستم که در حد وسع و توان ناچیز خود، برای ریشه یابی این بلای خانمانسوزبه جستجو بپردازم. برآن شدم دست آویزهای دینی آن‌ها بررسی کنم و معلوم کنم این دست آویز‌ها چقدر دینی هستند. آیا این‌ها جز ساخته‌های مغایر با دین و نسبت داده شده به دین برای حفظ و استمرار قدرت چیز دیگری می‌تواند باشد؟ برا ی یافتن و نقد این ساخته‌ها، به
الف- قرآن
ب- نهج البلاغه
ج- احادیث
مراجعه شده که در مقاله بعدی این تحقیق نتیجه آن از نظرتان خواهد گذشت.

محمد جعفری
[email protected]

ـــــــــــــــــــــــــ
نمایه و یادداشت:
۱- صحیفه نور، ج ۲۰، ص ۱۷۰.
۲-‌‌ همان سند.
۳-‌‌ همان سند، ج ۱۶ ص ۲۱۱ ـ ۲۱۲.
۴- بیانات آقای خمینی در جمع فق‌ها و حقوقدانان شورای نگهبان مورخ: ۲۰/۹/۶۲؛ صحیفه نور، ج ۱۸، ص ۱۷۸.
۵- حکومت اسلامی، آیت الله خمینی، ۱۳۹۱ هجری برابر ۱۹۷۱ میلادی، ص ۵۲و۵۳.
۶-‌‌ همان سند، ص ۵۳.
۷-‌‌ همان سند.
۸-‌‌ همان سند، ص ۱۲۷و۶۵.
۹-‌‌ همان سند، ص ۶۰.
۱۰-‌‌ همان سند، ص ۲۷.
۱۱-‌‌ همان سند، ص ۶۵.
۱۲-‌‌ همان سند، ص ۸۷
۱۳-حکومت اسلامی، آقای خمینی، چاپ اول ۱۳۹۱ ه. ق ۱۹۷۱.، ص ۲۰۲.
۱۴- در کتاب پاریس و تحول انقلاب ایران از آزادی به استبداد فصل سوم ص ۸۴- ۱۳۲، مشروح به این مسئله پرداخته شده است، به آنجا مراجعه کنید.
۱۵- واقعیت‌ها و قضاوت‌ها، سایت دفتر آیت الله منتظری.
۱۶- خاطرات آیت الله علی اکبر مسعودی خمینی، چاپ اول ۱۳۸۱، انتشارات مرکر اسناد انقلاب اسلامی، ص ۴۴؛ در سال ۱۳۷۴، توسط آقای خامنه‌ای به تولیت آستانه قم منصوب شده است.
۱۷- https://www.youtube.com/watch?v=1wLl_-qlWzE&feature=related
۱۸- https://www.youtube.com/watch?v=7LmmJEP17uE
۱۹-از سخنرانی ۲۵ خرداد ۶۰، صحیفه نور، ج ۱۵، ص۱۹و۱۵.
۲۰-‌‌ همان سند ج ۱۸ ص ۱۷۸.
۲۱- صحیفه نور، ج ۱۶، ص ۲۱۲-۲۱۱..
۲۲- اگر ادعا شود فرمان آقای خمینی نبوده و بنام ایشان فرمان جعل شده است نه تنها از مسئولیت کسی که خود را «ولی مطلق» می‌نامیده است کم نمی‌کند، بلکه مسئولیت او را سنگین‌تر نی می‌کند. باید بگویند، چرا خود او به جعل قوش اعتراض نکرده‌است؟ جعل کننده چه کس و یا کسانی بوده‌اند و چرا مسئولین درجه اول قضائی، اجرائی و مقننه، چنین جعلی را بنام آقای خمینی به اجرا گذاشته‌اند؟
۲۳- شهریار، نیکولو ماکیاولی، ترجمه: داریوش آشوری، چاپ اول ۱۳۶۶، ص ۸۶ و ۸۷.
۲۴- ولایت فقیه، بدعت و فرعونیت بنام دین، محمد جعفری، ص ۲۸۷ + حکومت ولایی، محسن کدیور، ص ۲۴۰و۲۴۱ به نقل از رسالة فی‌الاجتهاد و التقلید، آقای خمینی، ص ۱۰۰و ۱۰۱ (قم ۱۳۸۵، ه ق). وی در «رساله اجتهاد و تقلید» خود که قبل از انقلاب نوشته شده، تصریح می‌کند: «اشکال در اصل «عدم ولایت» وجود ندارد: جای هیچ اشکالی نیست در این اصل و قاعده عدم نفوذ حکم هیچکسی بر کس دیگر است، فرقی نمی‌کند که حکم مذکور قضائی باشد یا غیر آن، حاکم پیامبر باشد، یا وصی پیامبر یا غیر آن‌ها. زیرا صرف نبوت و رسالت و وصایت و یا علم و فضائل نفسانی، به هر درجه باشد، موجب نمی‌شود که دارندگان این گونه کمالات نافذ‌الحکم باشند، و قضا و داوری آنان، فاصل و قاطع خصومت و تنازع شود...»
۲۵- در کتاب ولایت فقیه، بدعت و فرعونیت بنام دین، در ص ۳۰۳-۲۹۷ که در سایت اینجانب قابل مراجعه کنید، نکاتی در را در این مورد یادآور شده‌ام.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016