گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
23 دی» خاستگاه وحی در شعور خودآگاه آدمی (بخش دوم و پایانی)، حبیبالله پیمان23 دی» خاستگاه وحی در شعور خودآگاه آدمی، حبیبالله پیمان
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! همبستگی مدنی، پشتوانه سپهر عمومی، حبیبالله پیمانکسانی که تنها گستردگی آسیبهای اجتماعی، یأس و انفعال عمومی و شیوع چشمگیر کنشهای تدافعی مخرب را میبینند و در توانائی مردم ایران برای مقابله با بحران فرهنگی و اخلاقی تردید میکنند و حتی نومید هستند، باید نیم نگاهی هم به سویه روشن و امیدبخش واقعیت بیندازند
متن کامل مقاله «همبستگی مدنی، پشتوانه سپهر عمومی»، اثر دکتر حبيبالله پيمان که پيش از اين، خلاصهای از آن در شماره ۱۹ نشريه «ایران فردا» چاپ شده است. *** جنبش نوزائی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ملت ایران، زیر تأثیر یک رشته عوامل داخلی و بینالمللی، بیش از آنچه اقتضای هر تولد تازهای است، به درازا کشیده و درد و رنج فراوانی بر مردم تحمیل کرده است. ضعف و رنجوری مزمن، دست در دست موانع و بحرانهای پایان ناپذیر داده، حرکت بهسوی بلوغ را کند کرده و پی در پی آن را با توقفها و عقبگردهائی فرساینده و پرهزینه، همراه کرده است. بسیاری از مردم، زیر تأثیر مشکلات و محرومیتهای شدید و دراز مدت مادی و معنوی، از نوعی احساس ناامنی فلجکننده (جسمی و روانی) و درونی شده، رنج میبرند. آنان میبینند که منابع تولید ارزش، بهنحو کم سابقهای از دسترس آنان خارج شده، بیشتر راههای فعالیت سالم و مولد، مسدود و تلاش آنان برای حفاظت از زندگی خود و خانوادهشان در مواجهه با دیوانسالاری عمیقاً فاسد و ناکارآمد، ناکام مانده است. در این حال چه بسا احساس یأس و ناتوانی (از مقاومت و انجام کنشهای خلاق و سازنده)، بر روان و ارادهشان چیره شود. در نتیجه برای دستیابی به امنیت و رفاه، سنجیده یا از روی اضطرار، به یکی از سه کنش تدافعی مخرب، «تجاوز و پرخاشگری»، «تسلیم و وابستگی به قدرتهای مسلط» یا «گریز و گوشهنشینی» روی آورند. سرمشقهائی که از دیر باز و در موقعیتهای مشابه، توسط نسلهای پیش، دنبال و در ناخودآگاه جمعی مردم ذخیره شده است. رویکرد اول، چنانکه مشهود است، با تجاوز به حقوق دیگران (عمومی و شهروندی)، تخریب محیط زیست و منابع طبیعی، حیف و میل ثروتهای ملی و میراث فرهنگی و معیشت مبتنی بر غارت (دلالی، رانتخواری، دزدی، اختلاس و کلاهبرداری) همراه است، و اشخاص درگیر را از توانمندیهای وجودی، فضائل اخلاقی و احساس مسئولیت نسبت به هم نوع و سرزمین، تهی میسازد. با رویکرد دوم، آنان به مزدوران وابسته و یا بندگان صاحبان قدرت و ثروت تبدیل شده و از تفکر و اراده آزاد، وجدان هشیار و عزت و استقلال نفس محروم میشوند. در رویکرد سوم، مجبور به ترک وطن و تندادن به آوارگی، انفعال و کنارهگیری، لاقیدی و گریز از مسئولیت شده و فرصتهای رشد و تأثیرگذاری در شکل دادن به هستی خود و جهان زیست خود را از دست میدهند. در واکنش به این وضعیت ناگوار، بسیاری از جمله افراد و جناحهائی از حکومت، به ایجاد تغییر و انجام اصلاحات از بالا و از طریق اعمال قدرت حکومتی برانگیخته میشوند. اما پس از برخورد با موانع ساختاری و حقوقی و همچنین مخالفت جناحهای دیگری از قدرت و بعضی نیروهای متنفذ جامعه و سیاست، متوقف میشوند. متعاقب آن، میان آنها بر سر مسائل راهبردی اختلاف نظر پدید میآید. گزارشهای تاریخی درباره چگونگی رسیدن به نوعی اجماع بر سر تأسیس قانون اساسی در آستانه جنبش بیداری و مشروطهخواهی، حکایت از این دارندکه آگاهی، تفاهم و توافق درباره علل بروز بحرانهای فزاینده و راههای برون رفت از آنها از درون گفتوگوهائی برون جوشیده که در فضاهای عمومی مستقل از قدرت، شکل گرفتهاند. بسترهای عینی امن برای شروع این مباحثات و همکاریها از پیش، توسط نهادها و انجمنهای محلی، صنفی، مذهبی، تعاونی و خیریه یا درون قهوه خانهها و محافل دوستانه فراهم شده بودند. در این عرصهها که تا حدود زیادی آزاد از سیطره قدرتهای مسلط شکل میگرفتند، فرصتی برای رفع انقیاد و درآمدن در مقام انسانهائی آزاد و خود فرمان (سوژه شدن) در اختیار کنشگران قرار میگرفت. همین راهبرد از فردای پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ نیز به ضرورت حل مسالمتآمیز اختلافات فیمابین نیروهای انقلاب، ایجاد نهادهای مدنی و اجتماعی برای تضمین همبستگی و همکاری در چارچوب مناسبات عادلانه و دموکراتیک میان مردم بکار گرفته شد. بهویژه که نشانهها حکایت از ظرفیت بالقوه بالای جامعه برای فروغلطیدن در ورطه ستیز و خشونت داشتند. لذا بیم آن میرفت که یک بار دیگر، مشی پرسابقه غلبه و زور (تغلب) در فیصله بخشیدن به نزاعها، حاکم شده و مشروعیت پیدا کند. فراتر از این بر اساس تجربیات پیشین، بر این باور بودیم که دموکراسی و عدالت اجتماعی، تنها با جابهجایی گروههای در قدرت و تغییر نظام حقوقی کشور، تحقق نمییابند؛ بلکه طی یک رشته فرایندهای اجتماعی و از طریق تعامل وگفتوگو برای رسیدن به تفاهم و همراه با شکلگیری نهادهای مدنی و دموکراتیک و شوراها- به منظور آموزش عملی فرهنگ و زیست آزاد، دموکراتیک، برابر، انسانی و عادلانه- و البته با پشتوانهای از پایداری مدنی و حمایت افکار عمومی، به تدریج استقرار خواهد یافت. آن زمان، از این راهبرد استقبال نشد و با چیره شدن جو آشوب و خشونت، اکثر عرصههای تعامل و گفتوگو تعطیل یا در مضیقه قرار گرفتند. با این حال اصرار بر تداوم آن مشی، به انباشت آگاهی و تجربه و فراهم شدن پیش زمینههای فکری و اجتماعی احیای دوباره عرصه عمومی و ظهور جنبشهای اجتماعی منجر شد. لوازم تعامل و گفتوگو در عرصه عمومی نقش مباحثات درون سپهر عمومی در پیشبرد فرایند دموکراتیزاسیون توسط دو متفکر برجسته، هانا آرنت و یورگن هابرماس به بحث گذاشته شد. این دو، با ارجاع به تجربه آتن و فراز و فرود آن در جوامع اروپائی، ابعاد فلسفی، معرفتشناختی و جامعهشناختی آن را بررسی و نقد کردند. (مسعود پدرام؛ سپهرعمومی، روایتی دیگر از سیاست، نظریات آرنت و هابرماس، ۱۳۸۸) بنا به تعریف آنان، سپهر عمومی شامل کلیه فضاهای حائل میان قلمروی حکومت و حوزه زندگی خصوصی نظیر انجمنها و نهادهای غیردولتی، احزاب سیاسی، نشریات، محفلها و مکانهای عمومی است که در آنها مباحثات سیاسی و اجتماعی پیرامون امور عمومی انجام میشود. مشخصاً، حوزه عمومی سیاسی جایی است که «نقد قدرت سیاسی از رهگذر مشارکت در بحثهای عمومی» شکل میگیرد. (هابرماس؛ دگرگونی ساختاری حوزه عمومی، ترجمه جمال محمدی ۱۳۸۳، ص ۳۲۹) هدف گفتوگوی انتقادی، رسیدن به فهم متقابل و توافق به منظور همکاری و همبستگی برای درگیر شدن در عمل رهائی بخش است. طرفهای گفتوگو، افرادی پایبند حقیقت، عدالت و آزادی و اختیار آدمیان هستند. گفتوگوی موفقیتآمیز، مشروط به وجود آزدای و برابری در جریان گفتوگو و بر کنش کلامی و عقلانیت انتقادی (معطوف به رهائی از توهمات و آگاهیهای کاذب، علائق بازدارنده و انقیادهای سه گانه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی) متکی است. در اینجا از کاربرد عقلانیت ابزاری و راهبردی اجتناب میشود و در برابر مداخله هر نوع اقتداری جز نیروی استدلال، مقاومت بهعمل میآید. مداخلاتی که بیش از هر چیز با استفاده از پول، قدرت و اتکاء به اقتدار سنت، صورت میگیرد. ابزاری که به دارندگانشان امکان میدهد تا حقایق و واقعیتها را از دید مردم مخفی نگاه داشته، استقلال و امنیت جامعه مدنی و به تبع آن عرصه عمومی را تضعیف و آنها را به حیاط خلوت و زیرمجموعه خود تبدیل کنند، و به همراه آن، «حوزه عمومی ادبی نیز- بهعنوان حوزهای متمایز از حوزه قدرت سیاسی- استقلالش را از دست بدهد»، و به میدان یکهتازی آندسته از رسانههای جمعی تبدیل شود که مبلغ «فرهنگ»ی هستند که بر فرایند یکیسازی، ادغام و تمایززدائی (از حوزههای مزبور) مبتنی است.» (همان،ص۲۷۶). این فرایند در دهههای اخیر، شتاب بیشتری پیدا کرده است. بهطوریکه حکومت بهنحو روزافزونی نه فقط در جامعه مدنی که در حوزه خصوصی نیز- از رهگذر تولید کالای فرهنگی و دامن زدن به مصرف آنها توسط تودهها- نفوذکرده است و متقابلاً بخش مهمی از جامعه مدنی اقتصادی، سیاسی، ادبی و علمی دانشگاهی در دولت ادغام شدهاند. افزون بر اینها، اجرای- هرچندصوری- سیاستهای «دولت رفاه» بهویژه در دهه گذشته، و اعمال مدیریت و مالکیت ارگانهای حکومتی بر تولید و توزیع کالا و خدمات، موجب شده است تا علائق سیاسی و فرهنگی شهروندان در چارچوب الزامات سیاسی و گرایشهای فرهنگی حکومت محدود و خلاصه شود. کنترل رسانههای جمعی تودهای به مدیران حکومتی امکان میدهد تا با بازتولید سنت و عرضه و تبلیغ کالاهای فرهنگی و امتزاج امر خبررسانی و آموزش با تبلیغات سیاسی و ایدئولوژیک، فرایند ادغام حوزه عمومی و جامعه مدنی را در حوزه قدرت سیاسی به کمال برسانند. با این شیوه، پیوسته از کم وکیف مشارکت فعال و آگاهانه مردم در سیاست و تولید فرهنگی کاسته میشود و بیش از پیش به مصرفکنندگان کالاهای فرهنگی و تجاری بازار سیاست و اقتصاد و تأییدکنندگان سیاستهای رسمی، تغییر ماهیت میدهند. همزمان، خلط حقیقت و کذب، اذهان توده را از فهم و تحلیل درست واقعیتها ناتوان میکند و کنشگران را به سوی انفعال و تفرد سوق میدهد. در تأثیر منفی این روندها بر استقلال جامعه مدنی، فرایند انقیادزدائی و گفتوگوی انتقادی در حوزه عمومی تردیدی باقی نمیماند. حال آنکه در شرائط عادی، جامعه مدنی قائم به ذات است و به اتکای نیروهای فعال و مولد و منطق درونی خود، زندگی میکند. در مقابل، حیات حکومت وابسته به زیست جهان است و از ارزشهای افزوده نیروهای آن تغذیه میکند. نهادهای همبستگی، پشتوانه عرصه عمومی با این حساب تأمین استقلال، امنیت و خودبسندگی عرصه عمومی- آنهم در شرائطی که زیست جهان، زیر فشار مداخلات مراجع اقتدار و بحرانهای اجتماعی دامنگیر کنشگران، پیوسته در معرض گسیختگی و خطر فروپاشی قرار دارد-، از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است. ظرفیت بالای همبستگی انسانی در مردم ایران طی هزاران سال گذشته، به دفعات طوفانهائی سخت میهن ما را در نوردیده، انبوهی را در خود غرق کرده و ویرانی بسیاری برجای گذاشتهاند ولی نتوانستهاندآخرین سنگرها یعنی حصارهای همبستگی انسانی و پایداری مدنی و فرهنگی و معنوی را درهم بشکنند و اعضای آنها را به فساد وتباهی کشند. تعاون و همکاری در قلمروی کار، تولید و زندگی همراه باگفتوگو در فضاهای عمومی، مؤثرترین ساز وکاری بوده است که نیروهای مولد فکری و یدی ایرانی به کمک آنها از استقلال فرهنگی، هویت ملی، حیات دینی و معنوی و امنیت اجتماعی و اقتصادی خویش بهویژه در شرائط سخت و توفانی حفاظت کردهاند. تلاشهائی هم که در حال حاضر، بسیاری از مردم درگروههای پراکنده برای رفع آلودگیهای زیست محیطی، حمایت از صلح و حقوق زنان، مخالفت با جنگ و حکم اعدام، یاری به قشرهای آسیب دیده مانند معتادان و کارتونخوابها، زنان و کودکان بیسرپرست و خیابانگرد، بیماران سرطانی، بیکاران و پناهجویان، وامداران اسیر دربند و محکومان به اعدامی که طناب قصاص و دیه برگردنشان آویخته شده است، به عمل می آورند، در حقیقت ملهم از همان سرمشق تاریخی است. درست است که همکاری در ارائه کمکهای انساندوستانه مشابهت کاملی با نهادهای همبستگی پشتیبان کنشگران سپهر عمومی ندارد، اما بیانگر این واقعیت هستندکه بهرغم شرائط نه چندان مناسب برای بروز کنشهای نوعدوستانه، ظرفیت بالایی برای همدلی و همدردی و همکاری در ارائه اینگونه خدمات نوعدوستانه وجود دارد. اغلب این جمعهای نیکوکار، بهدلیل استقلال و خودبسندگی و خودفرمانی نسبی، قابلیت ارتقاء به سطح همبستگیهای انسانی را دارا هستند. از این بابت، بستر اجتماعی با ارزشی برای بازسازی عرصه عمومی و ترغیب و توسعه تعامل وگفتوگوی انتقادی محسوب میشوند. کاستن از شدت ناایمنی حیاتی از طریق ایجاد فرصت اشتغال به کار مولد و شرافتمدانه و زیستی اخلاقی، تقویت مشارکت اجتماعی، ارتقای روحیه همکاری و یاری متقابل و بالاخره تقویت پایههای اجتماعی و فرهنگی آزادی، برابری، دموکراسی و عدالت اجتماعی. کسانیکه تنها گستردگی آسیبهای اجتماعی، یأس و انفعال عمومی و شیوع چشمگیر کنشهای تدافعی مخرب را میبینند و در توانائی مردم ایران برای مقابله با بحران فرهنگی و اخلاقی تردید میکنند و حتی نومید هستند، باید نیم نگاهی هم به سویه روشن و امیدبخش واقعیت بیندازند: «تلاشهای جمعهای کوچک، پراکنده و مستقل ولی همبسته و فعال در کمک به خیر عموم»، «تحرکات رو به گسترش اجتماعی و مدنی مدافع صلح، حقوق زنان و جوانان، حفاظت از محیط زیست، منابع طبیعی و ثروتهای ملی» و «ایستادگی در برابر تخریب منابع انسانی، میراث فرهنگی و ارزشهای اخلاقی که آرام و دور از جنجال و غوغای سپهر سیاست، به شیوه «ریزوم»ها، بهصورتی غیرمتمرکز و تک پایه، منتشر و پراکنده شده و خود را تکثیر میکنند.» پیشینه تاریخی با رواج شیوه معیشت مبتنی بر تولید کشاورزی در جلگههای حاصلخیز ایران، انتظار میرفت دورهای از فراوانی و رفاه آغاز شود و امنیت و صلح جایگزین ناامنی و خشونت وگرسنگی عصر شکار شود. هرچند به برکت مازاد تولید زراعی، وضع زندگی مردم به نحو چشمگیری بهبود یافت، اما عملکرد دو عامل ناامنکننده، یکی اقلیمی و دیگری اجتماعی، متناوباً و برای زمانی به درازای تاریخ، شیرینی ثمرات انقلاب کشاورزی را به کامشان تلخ کرد. (خشکسالیها و حملات و غارتهای متناوب اقوام صحراگرد) زمانی بعد و پیش از آنکه دو عامل مزبور، تحت کنترل درآیند یا متعاقب آن، عوامل بحران آفرین و ایمنیزدای دیگری نیز ظهورکرد و در نتیجه زندگی اجتماعی، سیاسی و فرهگی و تمدنی ملت ایران از همه سو زیر فشار قرار گرفتند. شرح آثار مخرب و اغلب ماندگار این آفتها در این مختصر نمیگنجد اما آنچه برای بحث حاضر اهمیت دارد، آشنائی با الگوهایی از کنشهای جمعی خلاق است؛ مانند احداث قنات و دیگر سیستمهای تهیه و آبیاری مصنوعی، تشکیل نهادی در قالب «بنه» برای کار دستهجمعی، تعاونی جهت برداشت محصول تک تک خانوارهای عضو، انجمنهای صنفی و محلی، انجمنها و محفلهای فرهنگی، مذهبی و خیریه که مردم ایران بهویژه نیروهای تولیدکننده فکری و یدی برای حفاظت از حیات اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی خود در برابر بحرانها و تأمین امنیت و استقلال زیست جهان و سپهر عمومی بکار میبستند و به اتکای آن به تعامل و گفتوگو و همکاری و همبستگی میان خود ادامه میدادند. پس تنها مداخله قدرت و تنگناهای سیاسی نیست که عرصههای تعامل و گفتوگو را به افول میبرد، ناامنیهای سخت اقتصادی، اجتماعی و روانشناختی اثری به مراتب مخربتر در به انفعال کشاندن کنشگران و افت تعامل و گفتوگو در سپهر عمومی دارد. سفینه نوح، نماد همبستگی انسانی جنبشهای توحیدی همه در بستر تعاملها و مباحثات درون فضاهای خارج از نظارت و سیطره قدرتهای مرکزی نطفه بستند. اما دیری نمیگذشت که گروندگان همراه مردم در محاصره بحرانهای اجتماعی و تنگناهای سیاسی قرار میگرفتند و شرائط ادامه زیست، به نحو فلجکنندهای ناامن میشد. بهطوری که حفظ ایمان و التزام عملی به ارزشهای اخلاقی و انسانی دشوار میشد. بسیاری دچار انفعال و نومیدی شده، پیوندهاشان با یکدیگر سست و انگیزه شرکت در تجمعات و مباحثات معطوف به رهائی رو به افول می نهاد. بر پایه آنچه در منابع تاریخی و به نقل از تورات آمده است، مهمترین عاملی که غیبت آن از هدایت و نظارت بر حیات اجتماعی و فرهنگی مردم، وقوع طوفان اخلاقی را اجتنابناپذیر کرد، «حکمت» یا همان خرد خودآگاه و دوراندیش بود. «به محض غیبت حکمت، طوفان وزیدن میگیرد و همه چیز را در معرض نابودی قرار میدهد.» (مقدسی، مطهر بن طاهر آفرینش و تاریخ، ترجمه شفیعی کدکنی،ص۴۲۵) در مقابل اگر میبینیم که «آدم» در طریق صلاح و عدل و یگانهپرستی گام میزد، بهخاطر آن بودکه تحت حفاظت «حکمت» قرار داشت. اما وقتی نوبت به نسل قابیل رسید، او از سر خشم و خودپرستی و خود برتربینی حکمت را از خود دور کرد و بعد از آن بودکه خشم و نفرت، او را به کشتن برادر برانگیخت. این جنایت سبب پدیدآمدن سیل و طوفانی شدکه در اثر آن، سرزمین غرق در آب شد. آنگاه بار دیگر «حکمت» وارد عمل شد و زمین و آدمیان را نجات بخشید.» (کتابهائی از عهد عتیق، ترجمه پیروز سیار، نشرشرق، ص۳۷۹) نشانههای دیگر عبارت بودند از: ۱. مردم از عدل و داد روگردان شده بودند. ۲. بیگناهی و پاکی را زشت شمرده، نیکان را آزار و تحت تعقیب و زیر فشار قرار میدادند، به این خاطر که نه فقط با آنها همنوایی نمیکنند و در جرایم و خلافکاریهایشان شرکت نمیجویند، بلکه فراتر از آن، آنان را به خاطر کردار زشتشان سرزنش و انتقاد میکنند. ۳. قوانین و میثاقها پی در پی نقض میشدند. ۴. سنتهای نیکو و قوامبخش زندگی و امنیت، بی اعتبار شده، کسی حرمت سالخوردگان را نگه نمیداشت. ۵. زنان و کودکان مورد آزار و تجاوز قرار میگرفتند. ۶ . در نتیجه رواج گناه، دعاها اجابت نمیشدند. ۷. فقر و گرسنگی به قدری شدت یافت که پدران، فرزندان خود را در ازاء دریافت پول واگذار میکردند و قویترها، ضعیفترها را میخوردند. ۸ . رواج فقر و فحشاء، خانوادهها را از هم میپاشید، به طوری که مادر در را به روی دختر جدا شده از شوی یا آلوده به فحشاء میبست. ۹. در آن دولت- شهر، جباران بر اوضاع مسلط گشته، شرارت آغاز کردند. ۱۰. فساد، ستم و بیعدالتی فراگیر شد، تا آنجا که خدا از آفرینش انسان پشیمان و دچار اندوه میشود و تصمیم به محو آن میگیرد. آیات قرآنی نیز توجه خواننده را به همین سیر انحطاط در اخلاق و روابط اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و شرایط اقتصادی جامعه مزبور جلب میکند، از جمله اینکه: ۱۱. ارباب قدرت و ثروت، تعالیم پیامبران را دروغ میشمردند. ۱۳. سیاستهای اقتصادی و سیاسی تبعیضآمیز همراه با بهرهکشی از کار مردم، موجب پیدایش یک طبقه بزرگ از اقشار فرودست و محروم در جامعه میگشت، و همین فرودستان در نگاه فرادستان و اشراف قوم، پَست (اراذل) خوانده میشدند. ۱۴. هر کس از اطاعت اشراف و سران شرک و ستم سرپیچی میکرد و راه حقیقت و عدل و پاکی را بر میگزید، بهسختی مجازات میشد. در مواجهه باچنین موقعیت باریک و مخاطرهآمیزی، هر یک از رسولان به جای آنکه همانند «یونس»، منفعلانه از مردم و مسئولیتهایشان بگریزند و به غربت تنهائی پناه برندیا مانند «اصحاب کهف» کار و کاشانه و شهر و دیار خویش را رها کرده، پنهان از مردم و دور از حوادث سهمگین به عبادت مشغول شوند، با درسگرفتن از تجربیات پیشین و الهام از شعور الهی خویش، تمهیداتی ابتکار و به اجرا گذاشتند؛ با این هدف که از شدت فشارها کاسته شود و استقلال و امنیت نسبی مادی و روانی و اجتماعی به زیست جهان بازگردد. تجربه نشان میداد که ایمنی در برابر آسیبهای اخلاقی، صرفا با تأیید زبانی یا پذیرش قلبی حاصل نمیشود، بلکه مستلزم انجام فعالیتهای مولد و مستقل در عرصه زیست اقتصادی و درگیرشدن در اقدامات خیر و زندگیساز و رهائیبخش «عمل صالح» در متن روابط اجتماعی و در درون نهادهای همبستگی انسانی است. هر چند درآغاز، اکثریت آگاهی و بردباری لازم برای دنبال کردن این مشی را نداشتند. زیرا نظام ایمنی روحی و معنوی (تقوا) یشان ضعیفتر از آن بودکه در برابر جاذبه ثروت و قدرت نفوذناپذیر بمانند یا برای حفظ ایمان و سلامت اخلاقی خود، محرومیتهای مادی و دنیوی را تحمل کنند. این دسته افراد، معمولاً یکی از راههای زیر را بر میگزینند: اگر زور کافی دارند، در حیطه اقتدار خود، راه غلبه و زور و تجاوز و غارت پیش گیرند؛ اگر زور کافی ندارند، یا راه گریز پیش گیرند و از مهلکه دور شوند و به نقطه امنتری پناه برند، یاتسلیم اراده زورمندان شده با پذیرش نقش بندگی در آستان ارباب مال و قدرت، از مزایای این وابستگی برخوردار شوند. محافظت از سرمایه انسانی جامعه در مقابل، پیامبران روشهای فوق را مردود شمرده، برای اصلاح جامعه راهبرد گفتوگو در فضاهای عمومی آزاد از سلطه را پی میگرفتند.آنان ضمن نقد مذهب و فرهنگ مسلط، پیروان همه مذاهب و از جمله مشرکان را به بحث وگفتوگوی مستدل و عقلپسند درباره مسائل عمومی و موارد اختلاف دعوت میکردند. برای پیشبرد هدف یا مقابله با اقدامات خصمانه و ستیزهجویانه منکران، از مقابله به مثل و توسل به خشونت بهشدت پرهیز کرده، به جای موجودیت و«من» انسانی، عقاید و رفتار و سیاستهای شان را مورد نقد قرار میدادند. آنها تردید نداشتندکه اگر قرار باشد اختلافنظر و مشی با ستیز و نیروی قهر، فیصله یابد، برنده نهایی گروهی است که در زورمندی و خشونتگری و نیز رذالت و بیاخلاقی، سرآمد همگنان خویش است. جدا از آنکه پیروزیای که با جنگ و کشتار، به چنگ آید، اولاً جز با همین شیوه پایدار نمیماند، ثانیاً خواستههایی از جنس آزادی، حقیقت و عدالت و راستی، هرگز با حربه زور و جبر و قهر در باورکسی جای نمیگیرد و در روابط میان مردم محقق نمیشوند. به همین خاطر آنها کار خود را با گفتوگو در شرائط آزاد و برابر و رها از سلطه و اقتدار فرد یا گروه خاصی شروع کرده و بهرغم تشدید فشار ناملایمات، ادامه دادند، و چون دیدند با تنگتر شدن عرصه بر مردم و کنشگران عرصه عمومی، انگیزه مشارکت در مباحثات و پایداری در برابر مشکلات، بیش از پیش ضعیف میشود و خطر استیلای یأس و انفعال و فروپاشی حیات اخلاقی و معنوی نزدیک است، مردم را به ایجاد همبستگی و تعاون و یاری یکدیگر، ترغیب کردند. از طریق گفتوگو و تعامل نزدیک با مردم، آنان را به گسستن زنجیرهای تقلید و دنبالهروی کورکورانه نکردن از راه و رسم پیشینیان و سروران قوم و اطاعت و بندگی غیر خدا، ترغیب کرده، از آنان میخواستند که بهجای آن، بر نیروی خرد تکیه کرده و از رهنمودهای شعور «خود- خد»آگاه خویش پیروی کنند. همچنین در طراز انسانی آزاد، خلاق و نیکاندیش و نیکرفتار، زندگی کنند. در ضمن به گفتوگو و مباحثه بسنده نکرده، سرمشق جدیدی از شیوه زیست و تعامل و همزیستی بین افراد را بر پایه ارزشهای الهی- انسانی، یعنی آزادی، عقلانیت، صلح و همکاری، عدالت و برابری و مهرورزی، فرا راهشان قرار داده و به همکاری و همبستگی بر پایه این ارزشها فرا میخواندند. اقدامیکه علاوه بر نهادینه کردن ارزشهای مزبور در رفتار و مناسبات فیمابین، بر نیروی پایداری مدنی در برابر فشارهای موجود نیز می افزود. همچنین به عرصه زندگی مدنی و اجتماعی مردم، استقلال و امنیت بیشتری میبخشید. نوح (ع) زیر عنوان «سفینه نجات»، موسی(ع) باتوصیه به همجواری و توجه بیشتر به تقویت روابط درونی و تحکیم همبستگی و حمایت یکدیگر در شدائد و سختیها (اعراف/۱۲۷ الی۱۳۶ و یونس/۸۷) و محمد (ص) با بستن پیمان برادری و برابری مبتنی بر تکافل و یاری متقابل میان مهاجران و انصار (آل عمران/۱۰۳)، به این مهم جامه عمل پوشاندند. به طورکلی در عمل به این سرمشق، ۱. نمونهای واقعی و عینی از روابط انسانی مطلوب، در معرض قضاوت عموم قرار میگیرد. ۲. عرصه زیست مدنی به سطح قابل قبولی از استقلال، خودفرمایی و خودبسندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ارتقاءیافته، از وابستگی آنها به نظامهای مسلط کاسته شده و در برابر آسیب مداخلات مخرب کانونهای اقتدار تا حدودی ایمن میشود. ۳. استعدادهای خلاقه افراد بکار میافتد و بر توانمندیهای فکری، روحی و روانی و عملیشان افزوده شده، فرصت بهتری برای رهائی از انقیاد در دسترسشان قرار میگیرد. ۴. اصول و ارزشهای پایه یک جامعه سالم انسانی آرمانی، یعنی احترام و التزام به آزادی،کرامت و حقوق برابر انسانی افراد، مسئولیت انتقالناپذیر انسانی هر فرد در قبال سرنوشت خود و دیگران، قبول وظیفه مشارکت در گفتوگو برای رسیدن به توافق و تصمیمگیری بر پایه شورا، عقلانیت انتقادی، روشهای دموکراتیک و اصول اخلاقی، اصل وفاداری به میثاقهای جمعی، پاسخگو بودن و قبول مسئولیت اقدامات خود، به آزمون عملی و تجربی گذاشته میشود. امکانات و توانمندیهای جمع، پشتوانه امنیت فرد نهادهای همبستگی انسانی، با بسیج امکانات جمع برای حمایت متقابل از یکدیگر، به میزان قابل توجهی از فشار ناامنیهای اجتماعی و اضطراب و نومیدی بر افراد، که مقدمه سقوط اخلاقی و توسل به کنشهای مخرب است را میکاهند و به آنها فرصت میدهند تا در شرائط بحرانی و پرفشار: ۱- سرمایه انسانی و اخلاقی جامعه را از خطر نابودشدن دور نگاهدارند. ۲- روابط و مناسباتی مستقل از حوزه قدرت سیاسی و رها از انقیاد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، برپایه اصول آزادی، برابری، مشارکت و مسئولیت جمعی میان خود برقرارکنند. ۳- تعامل و گفتوگوی مبتنی بر عقلانیت انتقادی، ارزشهای اخلاقی انسانی و خیرعموم را بهعنوان راهبرد حل مسأله و رسیدن به توافق و اجماع در مسائل مشترک پذیرفته، دنبال کنند. ۴- تعامل و مباحثه در نهادهای همبستگی بر خلاف جامعه مدنی اقتصادی که بر محور منفعت افراد، اصناف و طبقات اجتماعی شکل میگیرد، روی خیر عموم، مصالح ملی و بررسی و ریشهیابی مسائلی چون فقر و بیکاری، خشونت، بیعدالتی و تبعیض، بحرانهای زیست محیطی، تضییع حقوق انسانی زنان، کودکان و دیگر اقشار آسیبپذیر متمرکز میشود. ۵- باتوجه به اینکه اکثریت افرادی که به این نهادها ملحق میشوند، کم و بیش از محرومیتهای مادی، اجتماعی و فرهنگی، رواج کم سابقه دروغ و فریبکاری، خشونت و پرخاشگری، مناسبات مبتنی بر رانت و دلالی و غارت،کاهش اعتماد و سرمایه اجتماعی، نابرابری، تبعیض و بیعدالتی و بالاخره نقض قانون و تضییع حقوق انسانی خویش به تنگ آمده و رنج میبرند، انتظار این است که با امکانات و فرصتهای هر اندازه ناچیز ولی متنوع (مادی و شغلی، علمی و فنی، اجتماعی و فرهنگی و عاطفی و روانی) که از سوی افراد، در دسترس جمع قرار میگیرد، پشتوانهای فراهم شود و این اطمینان پدیدآیدکه افراد میتوانند روی همدلی، دوستی و یاوری، صداقت و مهربانی یکدیگر حساب کنند. پشتوانهای که مانع از سقوط اخلاقی و توسل به کنشی تدافعی و مخرب میشود. ۶- نهاد همبستگی، محل تجمع افراد تنبل و مفتخور نیست. قرار نیست در این نهاد، گروهی یک طرفه امکانات و خدماتی عرضه کنند وگروهی دیگر یک طرفه و مجانی از آنها بهرهمند شوند. فرض بر این است که هر یک از افراد جمع، دارای نوعی مهارت، دانش و امکانات بالقوه یا بالفعل مادی و غیرمادی هستند که وقتی در کنار هم قرار میگیرند، بازده عملی قابل قبولی برای اشتغالزایی و تأمین نیازهای فوری و اضطراری افراد، فراهم میآورند. رویهمرفته ترتیبات و تعهدات اخلاقی متقابل اعضای همبستگی باید به نحوی باشد که همه افراد مطمئن باشند هر زمان احتیاج پیدا کنند، از حمایت و یاوری جمع، با و یا بدون عوض مادی، بهرهمند میشوند. کالا یا خدماتی که در اختیارشان قرار میگیرد، با بهای منصفانه و عاری از آلودگی، تقلب و کم و کاست است. هرکس «اخلاقاً» موظف است که مسئولیت خود را به نحو احسن انجام دهد. ضمن آنکه در چارچوب آن روابط، جائی برای تنپروری و زیست انگلی وجود ندارد. بهیاد داشته باشیم که نوح- مبتکر سفینه همبستگی- نجار بود و مانند همه انبیاء، با کار مفید و مولد امرار معاش میکرد. Copyright: gooya.com 2016
|