یکشنبه 11 بهمن 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

تحقیق درباره دروغ مصلحت‌آمیز (بخش دوم) بپرهیزید از دروغ گفتن اگرچه آن را وسیلۀ نجات پندارید، محمد جعفری

محمد جعفری
روحانیون و کسانی خود را شیعه و پیرو امام علی معرفی می‌کنند و تحت نام دین دروغ مصلحت‌آمیز را جایز و واجب می‌شمرند، آیا نباید به خود و دیگران بگویند چرا امام علی از این دروغ‌های مصلحت‌آمیز برای به دست گرفتن رهبری و یا استمرار حکومت خود، سود نجست؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ب- نهج‌البلاغه و دروغ مصلحت آمیز

قبل از اینکه به نهج‌البلاغه و دروغ مصلحت آمیز و یا هردروغ دیگری پرداخته شود، ضرورت دارد فهرست کنیم مقاصدی را که گفتن دروغ برای برآوردن آنها است:

۱- بی‌شک مهمترین هدف از بکاربردن دروغ، سلطه‌جوئی است. لذا دروغ زبان روابط قوا و مستبدان و ستمکاران است. اینان دروغ می‌گویند تا که حق و حقیقت را بپوشانند و باطل برجای حق نشانند؛

۲- دروغگوئی برای پنهان کردن اعمالی است که نزد عموم مردم خلاف عرف و اخلاق و یا جرم و جنایت بشمارند. بویژه حکام و سیاستمداران به منظور تجاوز به حقوق مردم جهت استمرار قدرت خود و در ناآگاهی قرار دادن مردم، بخشی از اعمال خود را، با دروغ، توجیه می‌کنند: به خطر افتادن امنیت، ناجور بودن موقعیت، جلوگیری از سوء استفاده دشمنان و... و نیز، مرتکب عمل خلاف، برای فرار از عواقب و تبعات آن، به دروغ متوسل می‌شود؛

۳- در مقام انکار حقیقت. کسی که به دروغ منکر حقیقتی می‌شود، می‌خواهد از عواقب و تبعات آن بگریزد. از اعتراف به حقیقت سرباز می‌زند و به حق خود و دیگران بر راست گفتن و راست شنیدن تجاوز می‌کند، زیرا از آگاه شدن کسانی که به آنها دروغ می‌گوید بر حقیقت، می‌ترسد؛

۴- حسادت نیز از عوامل دیگر دروغ گفتن است. شخص حسود دروغ گفتن را، ساده‌ترین روش رسیدن به مقصود زشت و نادرست خویش می‌انگارد. هم او گمان می‌برد که، با گفتن دروغ، خود را از آتش حسادتی می‌آساید که در درونش شعله‌ور است؛

۵- دروغ گفتن برای سرپوش گذاشتن بر ناتوانی خود. ناتوانی از رعایت عدالت در پندار و گفتار و کردار و ناتوانی بخاطر بکار نیانداختن استعدادها، دروغگو را به دروغگوئی وامی‌دارد. غافل از این‌که دروغ زنان و دروغگویان ناتوان‌ترین ناتوانانند چرا که ضعف خود را با دروغ می پوشانند. که فرمود: « لعنت الله علی الکاذبین». و چه درست گفت حکیم ابولقاسم فردوسی:

چو کژی کند مرد بیچاره خوان
چو بی شرمی آرد ستمکاره خوان

هر آنکس که او پیشه گیرد دروغ
ستمکاره خوانیمش و بی فروغ

۶. دروغ گفتن از ترس. از جمله، ترس از این‌که گفتن حقیقت شنونده را گرفتار زیان یا آسیبی کند و یا برای جامعه، دین و... زیان و خطر ببارآورد، از رایج‌ترین دروغها هستند. قدرتمدرها با استفاده از ترس، ترس از شنیدن حقیقت است که گفتن «دروغ مصلحت آمیز» را رویه می‌کنند. اگر آدم‌ها می‌دانستند راست گفتن و راست شنیدن حقی از حقوق انسان است، گرفتار خشونت‌های ویران‌گر و فسادها و آسیبهای روزافزون نمی‌شدند.

چه بخواهیم و چه نخواهیم، در جامعه‌ها، از دروغگوئی، ستمگرانند که سود می‌برند. که فرمود: «لعنت الله علی الظالمین». بنابر این همه باید بدانند: دست به هر توجیهی که برای دروغگوئی بزنند، از قیبل پرونده سازی علیه ستمگر، دیکتاتور، از میدان به در کردن این و آن و... در نهایت آب به آسیاب ستمگران می‌ریزند. و این ستمگری است که از جمله بخاطر دروغ، دوام و استمرار پیدا می‌کند.

بنابراین مصلحت را قدرت می‌سنجد و حق را انسان‌ها دارند، پس مصلحت خود یک دروغ است، هیچ مصلحتی نمی‌تواند دروغ را جایز بگرداند: مصلحتِ خارج از حق مفسدت است. وبا دروغ که، در ذات خود فساد و ناحق است، چگونه می‌توان اصلاح کرد و حق را به حق‌دار رساند؟ اگر مصلحت روش عمل به حق باشد، بن‌مایه آن حق می‌شود و بکار آن می‌آید که مردم را، بدون ملاحظه دين، مذهب، قوم، رنگ، نژاد و جنسيت، حقوق خود برخوردار کند، با دروغ کجا خوانائی پیدا می‌کند؟ آیا نباید این سئوال مورد مداقه قرار گیرد: با وسیله‌ای که خود ذاتاً فاسد است چگونه می‌شود از مفسدت جلوگیری کرد و یا به اصلاح امور پرداخت و بر میزان حق، صلح و دوستی بر قرار کرد؟ بنابر این‌که دروغ پوشش است و حق را می‌پوشاند، هرگز با حق سازگار نمی‌شود و اگر میزان عدالت در گفتار و کردار رعایت شود، عقل به یاد دروغ نیز نمی‌افتد و وجدان اخلاقی فرد و جمع را عامل به حق می‌گرداند.

به لحاظ دینی، از مهمترین هدف‌های انبیاء و ارسال کتب الهی، بر قرارکردن میزان عدالت و قسط در جامعه‌ها است تا که همگان حق را از ناحق بازشناسند و به حق عمل کنند (۱). از این‌رو، مؤمنان باید «به عدل و داد قیام کنند و گواه براجرای آن باشند» و «به عمل، گواه و بیانگر قسط باشند. » (۲) و بر همین اساس است که مطهری می‌نویسد: «اصل عدالت از مقیاس‌های اسلام است، که باید دید چه چیز بر او منطبق می‌شود. عدالت در سلسلۀ علل احکام است نه در سلسله معلولات، نه این است که آنچه دین گفت عدل است، بلکه آنچه عدل است دین می گوید، این معنی مقیاس بودن عدالت است برای دین،... »(۳)

با توجه به چند نکته فوق، مصلحت اگر با میزان عدالت بخواند و گویای صداقت و امانت داری باشد، با دروغ که زور و فساد است، چگونه سازگار می‌شود؟ اگر سازگار شد، نفس سازگاری ما را آگاه می‌کند که مصلحت را قدرت سنجیده و عین مفسدت است زیرا ناقض حقوق فردی و جمعی مردم است.

با مطالعه نهج‌البلاغه امام علی به این نتیجه می‌رسیم که از دید امام علی، دروغ از نوع دروغ مصلت آمیز و دیگرانواع آن، ناقض حق است و جایز نیست. راست گفتن و راست شنیدن حقی است که هرگاه همگان رعایت کنند، جامعه‌ای مستقل و آزاد و در رشدی می‌یابند. ازدید امام علی، دروغ ولو اینکه آدمی سود خود را در گفتن آن بداند و گمان برد موجب نجاتش می‌شود، عملی باطل و ناروا است.

در خطبه ۸۴ می‌فرمایند:
«هان بدانید که بدترین سخن ، سخن دروغ است»

امام در سخنان حکمت آمیز خویش (نهج البلاغه شماره ۴۵۸) می‌فرماید:
«نشانۀ ایمان آن‌است که راست گفتن را بر دروغ گفتن اختیار کنی اگر چه ترا از آن راست زیان رسد و دروغ تو را سود آورد. بیش از عمل سخن نگوئی و هنگامی که سخن از دیگری بمیان است، از خشم و کیفر خدای بترسی.»

و این گفته امام علی در انطباق با بیان رسول گرامی در مورد دروغگوئی است که فرمود:
«بر شما باد راستگوئی اگرچه آن را باعث هلاک خویش پندارید چه انجام آن رستگاری است. و بپرهیزید از دروغ گفتن اگرچه آن را وسیلۀ نجات خویش پندارید چه گفتن آن هلاکت است» (۴)

امام می‌فرمایند:
«زمانی که باطل نعره ‌می‌کشد و مثل درنده گزنده به مردم حمله ور می‌شود، زمانی است که مردم در دروغگوئی با هم پیوند می‌بندند و به راستی پشت می‌کنند و دین داران اندک می‌شوند و مردم در کارهای باطل و ناشایسته با هم برادر می‌شوند:

...نادانی بر مرکبهای خود نشیند و طاغوت بزرگ گردد و رعایت کنندگان دین اندک شوند و روزگار چون درنده گزنده حمله‌ور شود و باطل مانند شتر نر پس از آرامش نعره کشد. مردم برای کار ناشایسته دست برادری به یکدیگر دهند و نسبت به دین مهاجرت کنند و با راستی دشمنی ورزند و در دروغ پیوند مهر بندند.»(۵)

امام به فرزندش حسن می‌فرماید:
« و مباد که با زشتکاری دوستی کنی و مباد که دروغزن را به یاری گیری که او مانند سراب است، دور را به تو نزدیک می‌نماید و نزدیک را دور."(۶)

امام وقتی فهرست مختصری از اموری را ترتیب می‌دهد که خداوند بر مردم واجب کرده‌است، در مورد دروغ نگفتن وعلت وجوب آن می‌فرماید:«... خداوند دروغ نگفتن را برای نگهبانی شرف راستی، واجب فرمود.» (۷)

امام در خطبه ۲۱۰ می‌فرماید:
« در دست مردم، حق و باطل، راست و دروغ، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، محکم و متشابه، حقیقت و خیال موجود است. در عهد رسول الله(ص) به حضرتش نسبت دروغ دادند تا بر پای خود ایستاد و خطابه‌ای ایراد فرمود پس گفت: «هر کسی به عمد دروغی به من نسبت دهد نشیمنگاه او در آتش باد» (۸)

امام در نامه به معاویه می‌نویسد:
«آری، گروهی به خلاف حق در پی انجام کاری برمی‌آیند و به خدا سوگند یاد می‌کنند تا سخن خود را مقبول سازند اما خدا دروغشان را آشکار می‌کند.» (۹)

امام فرمود:
«زمانی بدبختی که به شما روی آورد، وقتی است که پیوندهاتان بگسلد و مردم کوچک شما کارها را بدست گیرند. این امر در زمانی روی می‌دهد که ضربت زدن شمشیر بر مؤمن از تهیه کردن یک درهم حلال آسانتر باشد؛ این امر هنگامی روی می‌دهد که پاداش عطاگیر از عطا بخش بیشتر باشد؛ این امر وقتی روی می‌دهد که از غیر شراب مست می‌گردید. بلکه از نعمت و نعیم مست می‌شوید و بی‌آنکه ناچارباشید سوگند یاد می‌کنید و بی‌آنکه در تنگنا باشید دروغ می‌گوئید» (۱۰)

و سپس امام مردم را آگاه می‌کند که دروغ با ایمان بیگانه است و دروغگو بر لبۀ پرتگاه سقوط قراردارد و هشدار می‌دهد:

به شدت « از دروغ دوری گزینید، چه دروغ، نسبت به ایمان بیگانه است و اجنبی. راستگو برکنارۀ رستگاری و بزرگواری است و دروغگو، بر لبۀ پرتگاه سقوط و خواری.» (۱۱)

امام علی در خطبۀ ۴۱ می‌فرماید:
«ای مردم! همانا که وفا همزاد با راستی است و هیچ سپری را پاینده‌تر از آن نمی‌شناسم.» (۱۲)

امام وفا را همزاد با راستی معرفی می‌کند و هیچ سپری را پاینده‌تر از آن نمی‌شناسد. و این حقیقتی است که کسانی که در بند قدرت هستند، به قول و قرار خود هم وفا نمی‌کنند و در نتیجه به دروغهای تو در تو متوسل می‌شوند. در فصل پیش، دانسته شد که آقای خمینی برای پیاده کردن اسلام و سوار کردن آخوند و فقیه با چه خلف وعده و زیر وقول قرارها زدن به انواع دروغها توسل جست و سعی کرد آنها را دینی و شرعی هم قلم داد کند.

اینک مشاهده می‌کنیم که، در نهج‌البلاغه، هیچ امکانی برای دروغ مصلحت آمیز وجود ندارد و آنهائی که با نهج‌البلاغه مأنوس هستند و در آن غور کرده‌اند و یا شارحین آن نظیر ابن ابی الحدید و آنها که پس از او به شرح نهج‌البلاغه پرداخته‌اند، تا به امروز، کسی مدعی شده‌است که امام دروغی را، ولو با صفت مصلحت‌آمیز جایز شمرده باشد و یا خود چنین روشی را در نظر و عمل خود به کار برده باشد. وقتی به صراحت می‌فرماید راست گفتن را باید اختیار کرد،« اگر چه ترا از آن راست زیان رسد و از دروغ سود»، چه محلی برای دروغ مصلت‌آمیز باقی می‌ماند؟ با مراجعه به قرآن و نهج‌البلاغه، بر مراجعه‌کننده معلوم می‌شود که دروغ گفتن بهر عذر و بهانه‌ای ممنوع شده‌است و هیچ مصلحتی بالاتر از راست گفتن و شنیدن که حقی از حقوق انسان است، نیست.

شما خوانندگان نیز با من هم عقیده هستید که اگر فقط تنها دروغ گفتن از جوامع و بویژه جامعه ما رخت بر بندد، تمام امور دیگر اصلاح خواهد شد. اگر با اندکی دقت در کارنامه و سخنان تمامی سران جمهوری اسلام بویژه آقایان خمینی، خامنه‌ای، هاشمی رفسنجانی، احمدی نژاد و...توجه کنید، به عیان مشاهده خواهید کرد که اگر دروغ گفتن را روش نمی‌کردند و مردم نیز تن به دروغ شنیدن نمی‌دادند، حتی یکسال هم نمی توانستند با دیکتاتوری و استبداد بر مردم حکومت کنند. دروغهای سران رژیم ولایت مطلقۀ فقیه، در کم و کیف، دراندازه نمی‌گنجند. بر هموطنان محترم است که به بررسی چند و چون دروغ‌های این مقامها بپردازد تا ببیند، از رهگذر دروغگوئی آنها و دروغ شنیدن خودشان، چه بلائی بر سرشان آمده است.

هرگاه چنین کنند، در می‌یابند دروغ گفتن تنها منحصر به سران جمهوری اسلامی نیست که اگر چنین بود، آنها مجبور می‌شدند که خود را اصلاح کنند و یا کنار بروند. مشکل این است که مرد م و بویژه سران دسته‌ها و احزاب و به اصطلاح روشنفکران چه لائیک و چه دینی، دچار این مرض خانمانسوز هستند و گوئی به دروغ گفتن معتاد شده‌اند. مشکل وقتی غامض می‌شود که مردم ندانند راست گفتن و راست شنیدن حقی از حقوق انسان است و فعل‌پذیرانه دروغ بشنوند و خود نیز دروغ را وسیله تنظیم رابطه با حاکمان مستبد و یکدیگر کنند.

اگر به دروغ گفتن معتاد نشده بودند، با توجه به اینکه هیچ انسانی کامل نیست و همه نسبی هستند، برایشان چندان مشکل نبود که به انتقاد اعمال خود بپردازند و حتی برای توجیه گفتار و کردارها که اسناد و مدارک دال برآنها موجود است، به دروغگوئی متوسل نشوند. اشخاص برای دست و پا کردن سود ناچیزی، به عنوان پژوهشگر و خاطره‌نویس و... هر دروغی را درجامعه پخش نمی‌کردند و فضائی به وجود نمی‌آورند که، درآن، دوغ و دوشاب یکی شود. راست‌گوئی بس نادر و باوجود قابل تشخیص بودن راست از دروغ، کسی زحمت این تشخیص را بخود ندهد. بر اساس روش امام علی(ع)، راستگوئی معیار سنجش اعمال خود و دیگران است. اگر ما تنها همین یک معیار را در زندگی خود بکاربریم و دیگران و خود را به راستگوئی، بیازمائیم، و به صرف شنیدن چند جمله باب میل و احساس خود، به دنبال این و آن راه نیفتیم، و ناگزیر نشویم، بعد از چند صباح، بگوئیم ما در شناخت فلان و بهمان کس اشتباه کردیم و یا اصلاً زیرش بزنیم که خیر ما اصلاً از همان اول می‌دانستیم که طرف چکاره است و یا بگوئیم «ما همه به هم دروغ گفتیم»

هرگاه بنا را بر این بگذاریم که شخص را به حق بسنجیم و «شخصیت شناسی» را با گفتار و کردار شناسی جانشین کنیم، فکر نمی‌کنم خیلی مشکل باشد شناسائی راستی کردار و گفتار فلان شخص و یا بهمان کس. اگر بنا را بر شناسائی صحت گفته‌های اشخاص، بگذاریم، با توجه به این واقعیت که دروغ پوشش متناقض با حقی است که می‌پوشاند و هیچ دروغی خالی از تناقض نمی‌توان ساخت و گفت، دروغ از راست شناختن رویه همگانی می‌شود و کار را بر دروغگویان سخت می‌کند. کم شدن دروغ، زور و خشونت را بی‌محل می‌کند و قلمرو حاکمیت حاکمان مستبد را تنگ می‌کند. از خواص دروغگوئی برای حفظ قدرت و ظلم و ستم این است که قدرت به دستان و زورگویان مرتب و در فواصل گوناگون حرفهای متضاد و متناقض می‌زنند و اغلب فراموش می‌کنند که قبلاً فلان و بهمان حرف را زده‌اند. مهم‌تر ازاین، ممکن نیست دروغی بگویند که متناقض نباشد. برای مثال، گهگاه، هم حرفهای خوب و شیرین می‌زنند اما اگر راست باشد، خود عکس آن‌را عمل می‌کنند و اگر دروغ باشد، قولی متناقض است. امام محمد غزّالی از قول پیامبر آورده که دروغ یکی از خصلتهای منافق است:

پیامبر می‌فرماید: چهار خصلت است که در هرکس باشد منافق خالص بود، اگر چه روزه دارد و نماز گزارد و گمان برد او که مسلمان است، و اگر در او یکی از این چهار خصلت باشد از نفاق تا ترک این چهار خصلت کند: کسی چون حدیث گوید دروغ گوید، و چون وعده دهد خلاف کند، و چون امین دانسته شود خیانت ورزد و چون خصومت کند بی‌سامانی در میان آرد (= در خصومت از اعتدال بگذرد) و در روایتی چون عهد بندد بی‌وفایی نماید.» (۱۳) کسی چون حدیث گوید دروغ گوید یعنی اینکه کسی چون سخنی بگوید دروغ بگوید و یا اینکه حدیث را به دروغ بگوید. از همه مهتر باید دید که دروغ به چه منظور و هدف گفته می‌شود و چه کسانی متوسل به دروغ می‌شوند:

الف- سلطه‌جو برای سلطه گری همیشه نیاز به دروغ پیدا می‌کند.

ب- هرچه مستبدان و قدرتمداران مستبد‌تر و درافزودن بر قدرت خود حریص‌تر، دروغ‌گوتر

ج- دروغ زبان قدرت ساختن است و در روابط قوا کاربرد دارد.

د- و حاصل همۀ اینها برای از بین بردن حقوق است و دروغ پوششی برای از بین بردن حق و حقوق افرادی، دسته‌ای و گروهی و یا مردم کشوری است. با توجه به نکات فوق است که انسانهای آگاه و مسئول وظیفه دارند که دروغ را افشا کنند تا حقوق بر سر جایش بازگردد. آنهائی که حقوق مردم را از بین می‌برند و دست به انواع تبهکاری و جنایت می‌زنند و اموال عمومی و مردم را به عناوین مختلف غارت می‌کنند، را باید افشا کرد. باید به آنها گفت نباید دست به اینگونه اعمال بزنند و نباید به کسانی که آنها را افشا می‌کنند، گفت: افشا نکنید.

در جمهوری اسلامی رسم بر وارونه حق را گفتن و کردن است. بدین‌لحاظ است که مرتب شاهدیم که وقتی غارتی و یا جنایتی از پرده بیرون می‌افتد، آقای خامنه‌ای برای آن‌که دست اعوان و انصارش رو نشود، در نتیجه دست خودش، - که تصمیم گیرنده نهائی و معاف از پاسخگوئی به مردم او است- با تهدید مطبوعات و رسانه‌های همگانی و کسانی که دست به افشاگری زده‌اند، آنها را وادار به سکوت و در مواردی گرفتار کیفر سخت می‌کند. نمونه، کیفرسختی که افشاکنندگان تقلب در انتخابات شدند.

روشن است که دروغ برای پوشش فساد و از بین بردن حقی است. از این‌رو، هرچه استبداد بر شدت خود بیفزاید و مستبد قویتر بگردد، نیاز بیشتر به دروغ و تبلیغ آن پیدا می‌کند. بدین علت است حکومتهای دیکتاتوری، از هر نوع آن، سعی در نهادینه کردن دروغ می‌کنند. جمهوری ولایت مطلقۀ فقیه هم چون نام دین را یدک می‌کشد و باید به هر عمل ناشایستی لعاب دینی و شرعی ببخشد، با از خود بیگانه کردن دین، دروغ را تحت عنوان‌های مختلف مشروع و به خورد مردم می‌دهند. اما، حقیقت این‌است که دروغ از هر نوع آن نافی دین است. دروغ برای سلطه گری است. زیرا با گفتن و کردن حق نمی‌توان بر دیگران سلطه جست. پس، سلطه‌گر نخست دین را فاسد می‌کند و سپس آن‌را توجیه‌گر سلطه خویش بر مردم می‌کند. و این بدترین نوع دروغ و ریشه درختی بدسرشتی است که میوه تلخ دروغ را ببار می‌آورد.

هر عملی زبان مخصوص به خود را دارد. دروغ زبان روابط قوا است. زیرا حق و رابطه حق با حق محتاج زبان دروغ نیست. این سئوال مطرح است که چرا باید کسی روشی اتخاذ کند که بعد برای رهائی از حاصل آن به دروغ متوسل شود؟ بر آنهائی که درد دین دارند، واجب است که با کار تحقیقی خود ریشه دروغ را که از خود بیگانه شدن دین است، بخشکانند و همچنان که بسیاری بر این عقیده هستند و در تجربه هم ثابت شده‌است، دین را دربردارنده حقوق و برخوردار از زبان راستی، بازیابند. دین و مرام حق نیاز به دروغ ساختن و گفتن ندارد. اگر دین یا مرامی به دروغ نیاز پیدا کرد، دین یا مرام زور است. بر همگان است که دست به کار جدی و تحقیقی بزنند و با استعانت از قرآن و روش حضرت علی (ع) به ریشه یابی این بدعت بپردازند و لکه سیاه دروغ گفتن به خاطر مصلحت دین و ملت را از جامعه بزدایند.

روحانیون و کسانی خود را شیعه و پیرو امام علی معرفی می‌کنند و تحت نام دین دروغ مصلحت‌آمیز را جایز و واجب می‌شمرند، آیا نباید به خود و دیگران بگویند چرا امام علی از این دروغ‌های مصلحت‌آمیز برای به دست گرفتن رهبری و یا استمرار حکومت خود، سود نجست؟

فعل امام علی با قول او یکی است. در مقاطع بس حساس و تعیین کنند، او بخاطر رسیدن به قدرت و یا ماندن بر مسند قدرت، حاضر نشد دروغ مصلحت‌آمیز بگوید. چند مورد از مهم‌ترین موارد برای عبرت آورده می شود:
۱.بهنگام رحلت پیامبر، عباس و ابوسفیان، سران بنی‌هاشم و بنی‌امیه نزد او رفتند و به او گفتند: بیائید ما با شما بیعت می‌کنیم. هرگاه بیعت ما را بپذیرید، دیگر کسی یارای آن را نخواهد یافت با شما مخالفت کند. امام نپذیرفت. زیرا امامت را کاری غیر از «تصرف قدرت و بکاربردن آن» می‌دانست. می‌دانست که قدرت انسان را تصرف و آلت خود می‌کند نه بعکس؛

۲. در شورای ۶ نفری که عمر معین کرده‌بود، حاضر نشد دروغ مصلحت‌آمیز بگوید و خلافت را از آن خود کند؛

۳. چون به او گفتند نخست معاویه را در مقام خود تصویب کن. پس از آن‌که او خود را منصوب شما دید، در موقع مقتضی، عزلش کن. این دروغ‌ مصلحت‌آمیز را نپذیرفت و نکرد؛

۴. در حکمیت تحمیلی نیز تن به ساختن و گفتن دروغ مصلحت‌آمیز نداد. نه با آنها که حکمیت را تحمیل کردند و خروج کردند و نه به نماینده معاویه.

محمد جعفری
[email protected]

ـــــــــــــ
نمایه و یادداشت:
۱-حديد/۲۵.
۲- نساء/ ۱۳۵و مائده/۸.
۳- مبانی اقتصاد اسلامی، اثر شهید مطهری، انتشارات حکمت، ص ۱۴و۱۵. کتابی که به دستور خمینی خمیر شد.
۴- حدیث نبوی« علیکم بالصدق و إن ظننتم فیه الهلکة فان عاقبته النجاة و ایاکم والکذب و إن ظننتم فیه النجاة فان عاقبته الهلکة» ترجمه تاریخ طبری یعقوبی، مترجم:دکتر محمد آیتی، ج ۱، ص ۴۹۲.
۵- ترجمه نهج البلاغه از دکتر اسدالله مبشری، قسمت اول ، خطبه ۱۰۸، ص۴۰۷ .
۶- نهج البلاغه سخنان حکمت شماره ۳۸.
۷- نهج البلاغه سخنان حکمت شماره ۲۵۲.
۸- ترجمه نهج البلاغه از دکتر اسدالله مبشری، قسمت اول، خطبه ۲۱۰، ص۸۴۹و۸۵۱.
۹- همان سند، بخش دوم و سوم، نامه ۴۸ به معاویه، ص۱۹۱.
۱۰- همان سند، قسمت اول، خطبه ۱۸۷، ص۷۴۱و۷۴۳.
۱۱- همان سند، قسمت اول، خطبه ۸۶، ص ۲۹۷.
۱۲- ایهاالناس، ان الوفاء توأم الصدق، و لا اعلم جنة أوقی منه
۱۳- احیاء علوم دینی، ابوحامد محمد غزّالی، ترجمه: مؤید الدین محمد خوارزمی، به کوشش حسین خدیو جم ، کتاب رجاء و خوف ، ص ۴۷۱؛« قال رسول الله(ص): اربع من کن فیه فهو منافق خالص و ان صام و صلی و زعم انه مسلم و ان کانت فیه خصلة منهن ففیه شعبة من النفاق حتی یدعها اذا کذب و اذا وعد خلف و اذا ائتمن خان و اذا خاصم فجر و در روایتی اذا عاهد غذر.

ـــــــــــــ
[تحقیق در باب دروغ "مصلحت‌آمیز"، بخش یکم: پیاده کردن اسلام و سوار کردن آخوند و فقیه، محمد جعفری]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016