جمعه 16 بهمن 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

بخاراى عبدالرحيم جعفرى٬ ف.م.سخن

bokhara232322323.jpg
بخاراى گرامى چنين مجله اى ست. از فرهنگ گذشته هاى دور تا فرهنگ همين امروز، سوژه ى نويسندگان اين مجله است، و تمام اين نوشته ها تك به تك، با مديريت تحسين بر انگيز آقاى على دهباشى جمع آورى مى شود و در قالب اين مجله قرار مى گيرد.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


چرا هميشه در باره ى مجله ى بخارا مى نويسيم؟ در اين مجله چه هست كه اهل فرهنگ را مجذوب خود مى كند؟ در اين مجله كه بر روى كاغذ كاهى منتشر مى شود و از رنگ و لعاب در آن خبرى نيست چه سرّى نهفته است كه از شرق تا غرب جهان، محافل فرهنگى، تحت تاثير آن قرار مى گيرند؟... اين ها سوال هايى ست كه ممكن است در ذهن برخى از افراد آگاه به فرهنگ ايران پيش آمده باشد و به دنبال پاسخى براى آن بگردند.

چيزى كه مسلم است اين است كه بخارا، خوانندگان ثابت خود را دارد؛ كسانى كه از شدت علاقه به اين مجله، آن را به هر صورت كه باشد تهيه و مطالعه مى كنند. اين روزها هم كه نسخه ى ديجيتال اين مجله از طريق سايت فيديبو دات كام به فروش مى رسد، دسترسى به آن در هر گوشه ى جهان آسان شده است. كسانى هم كه مايل به جمع آورى نسخه هاى اين مجله هستند، با زحمت بسيار، نسخه هاى قديمى آن را تهيه و خريدارى مى كنند، تا مجموعه شان ناقص نماند. سوالى كه مطرح مى شود اين است چرا كسانى كه اين مجله را ورق زده اند و خوانده اند شيفته ى آن شده اند و چرا افسوس مى خورند كه ديگران اين مجله را نمى شناسند و از مطالب آن بهره نمى برند؟

حقيقت اين است كه به موازات رودخانه ى پر جوش و خروش نشريات و رسانه هايى كه به مسائل روز سياسى و اجتماعى مى پردازند، شطى عميق و آرام در جريان است، كه آرامش آن تصور سكون و بى حركتى در ذهن به وجود مى آورد. عمق اين شط به اندازه ى فرهنگ چند هزار ساله ى ايران بزرگ است. سطح آن نيز كه وسيع و گسترده است نشان دهنده ى فرهنگ زمان ماست. اين شط با اين عمق و وسعت در حال حركت دائمى ست و رو به درياى فرهنگ جهانى دارد. آب اين شط چنان زلال است كه در هر گوشه اش باشى، از سطح تا عمق آن را مى بينى. بر خلاف رود پر سر و صدا و خروشان رسانه هاى روز، در آب هاى اين شط مى توان به اعماق نظر كرد و چيزهايى ديد كه شگفت انگيز است...

بخاراى گرامى چنين مجله اى ست. از فرهنگ گذشته هاى دور تا فرهنگ همين امروز، سوژه ى نويسندگان اين مجله است، و تمام اين نوشته ها تك به تك، با مديريت تحسين بر انگيز آقاى على دهباشى جمع آورى مى شود و در قالب اين مجله قرار مى گيرد. به نظر مى رسد ٤٠٠ تا ٦٠٠ صفحه اى كه شماره هاى مختلف اين مجله دارند، نه تنها زياد نيست بلكه براى نشان دادن حداقل هاى فرهنگ ايران هم كم است! به همين دليل است كه اهل فرهنگ، مجذوب اين مجله مى شوند و محافل فرهنگى جهان تحت تاثير آن قرار مى گيرند و كسانى كه شماره هاى جديد اين مجله ارزشمند را ديده اند، در صدد تهيه و جمع آورى شماره هاى قديمى تر بر مى آيند...

شماره ى ١٠٩ بخاراى گرامى، مثل شماره هاى قبلى اين مجله، پر از مطالب متنوع و خواندنى ست. عكس روى جلد اين شماره از بخارا به مرد بزرگى تعلق دارد كه همچون مدير مجله، با سعى و كوشش بسيار و با تحمل مرارت و رنج فراوان به فرهنگ سرزمين ما خدمت كرد؛ از بچه هاى كوچك دوران پيش از انقلاب تا دانشى مردان بزرگ سرزمين ما، مديون او هستند؛ نام او را در عنوان اين مطلب ديده ايد: عبدالرحيم جعفرى، بنيان گزار و مدير انتشارات به يغما رفته ى اميركبير. حدود صد و بيست صفحه از بخارا، به يادنامه ى ايشان اختصاص دارد.

كار بزرگ و متفاوتى كه آقاى دهباشى ارجمند انجام مى دهد، نه انتشار اين يادنامه ها، بلكه بزرگداشتى ست كه براى اين بزرگ مردان فرهنگ ايران به صورت هاى مختلف در زمان حيات شان برگزار مى كند. كاش ما هم از ايشان ياد بگيريم كه قدر بزرگان و عزيزان ملت را در زمان حيات شان بدانيم و از آن ها تا زنده هستند ياد كنيم؛ و آقاى دهباشى هم در زمان حيات و هم بعد از درگذشت زنان و مردان فرهنگى ارزش آنان را به خوانندگان بخارا مى شناساند.
bokhara232323.jpg
محمد رضا جعفرى، فرزند زنده ياد جعفرى، خاطرات خود را از پدرش با قلمى شيرين و همراه با عكس هاى ديدنى مى نويسد. او به شيوه ى شهر فرنگى ها، پدر بزرگوارش را در وضعيت هاى مختلف با كلمات به تصوير مى كشد:

«اينجا رو كه نشون ميدم
خونه ى عبدالرحيم جعفريه، خيابون جمشيدآباد، جمالزاده فعلى. در يك طرفِ كرسى، عبدالرحيم خان نشسته، كنارش صديقه خانوم. بچه ى كوچيكى كه رو به روشون نشسته منم. عبدالرحيم خان، چند صفحه كاغذ حروفچينى رو بلند بلند ميخونه و گاهى در حاشيه ى صفحه ها چيزى مينويسه. صديقه خانوم «سرِ خبر رو گرفته» يعنى خونده هاى اونو با دستنوشته ى مولف تطبيق ميكنه...
- نه آقا تقى! اينها رو نخوندى: علويه باز يك بامبچه به سرِ زينت سادات زد...
و عبدالرحيم خان در حاشيه ى صفحه اضافه ميكنه: باز يك بامبچه.
مى پرسم: بامبچه يعنى چى؟
- يعنى تو سَرى...

اينى رو كه نشون ميدم
عبدالرحيم جعفريه. توى ماشينهاى كرايه ى تهران آبعلى. داره ١٦ صفحه از نمونه ى مطبعى كمدى الهى رو ميبره آبعلى تا آقاى شجاع الدين شفا كه به ييلاق رفته غلط گيرى كنه و برگردونه. سه جلد، ١٤٠٠ صفحه. هر ١٦ صفحه سه بار غلط گيرى ميشه...

اينى رو كه نشون ميدم
كتاب مكه ى مكرمه و مدينه ى منوره است. آخرين كتاب مذهبى كه اميركبير منتشر كرد. در كنار قرآن نفيس اميركبير و بيش از ٧٠ كتاب دينى و اسلامى ديگه.
حضرت قاضى القضات گفت اينها را براى سرپوش گذاشتن بر جنايات چاپ كردى. امضا مى كنى يا نه؟
خوب تماشا كن!...

اينى رو كه نشون ميدم
عبدالرحيم خانه. توى زندون قصر. اتهامش: نوشتن نامه ى سرگشاده و تشويش اذهان! علتش: مصادره ى افتخاراتش: «اميركبير ما چنين كرده چنان كرده».
عبدالرحيم خان هم كم نذاشته. نامه ى ده دوازده صفحه اى با كلى مدرك و سند، به اضافه ى پوستر امام خمينى (ره) كه «به وطن باز مى گردد»، پوستر امام خمينى (ره) كه در نوفل لوشاتو نماز اقامه مى كند؛ زيرش انبوهِ جمعيتِ راه پيمايى كننده تا ميدون «شهياد» كه بعد ميشه ميدون آزادى.

نامه رو براى همه ميفرسته، براى قضات دادگسترى، براى وكلا، براى نماينده هاى مجلس، براى وزرا، براى رئيس جمهور...

آخرش هم نوشته:

«اگر همه ى مردم دنيا بگويند كه كوه هيماليا بلندترين كوه جهان نيست، اگر همه ى جهانيان همكلام شوند كه مولا على ابن ابى طالب عليه السلام اميرالمومنين و پيشواى شيعيان جهان نيست، و اگر همه ى مردم يكصدا شوند كه فدك متعلق به حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها نبوده است، باز هم كوه هيماليا بلندترين كوه جهان و مولا على (ع) پيشواى شيعيان جهان و فدك متعلق به حضرت فاطمه زهرا (س) بوده است؛ همانطور كه تاريخ پر رنج و افتخار موسسه من نيز شهادت مى دهد كه موسسه انتشارات اميركبير متعلق و بنيادْ نهاده ى عبدالرحيم جعفرى است و افتخارات آن هم از آن عبدالرحيم جعفرى و خانواده ى اوست»...».

محمد رضا جعفرى در سخنانى خطاب به پدر در گذشته اش مى گويد:
«... اى كاش در آن بعد از ظهر رمضان جا نمى زدى و مرا بر امير كبير ت -بر فرزند عزيزتر از جانت- ترجيح نمى دادى؛ اعدام مى شدم كه مى شدم؛ زندانى مى شدم كه مى شدم؛ به جهنم! شايد اميركبير ت از دستت نمى رفت و اين همه سال از فراقش عذاب نمى كشيدى؛ اى كاش... اى كاش...».

مطلب ما طولانى شد. نمى توانم به مطالب خواندنى ديگر در اين شماره از بخارا حتى اشاره كنم. اگر مايل باشيد مى توانيد فهرست مطالب بخاراى ١٠٩ را در اين لينك مشاهده كنيد:
http://bukharamag.com/1394.10.11347.html
اين شماره از بخارا را مى توانيد به قيمت پانزده هزار تومان خريدارى كنيد.
قيمت نسخه ى ديجيتالى آن نيز در سايت فيديبو دات كام قابل مشاهده است.

به زودى شماره ى ١١٠ بخارا را كه اختصاص به زنده ياد محمد جعفر محجوب دارد معرفى خواهيم كرد.

با آرزوى تندرستى براى آقاى دهباشى گرامى.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016