پنجشنبه 22 بهمن 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

دشمن وجود ندارد، آن را ما می‌سازیم! حمید آقایی

حمید آقایی
اگر خوب دقت کنیم، متوجه می‌شویم که چه جناح‌های داخلی جمهوری اسلامی و چه افراد و جریانات سیاسی خارج از این نظام همچنان می‌خواهند از طریق فرمول "دوست - دشمن" معادله بغرنج را حل کنند. با استفاده از همین منطق است که همه فعالیت‌های سیاسی اصلی - فرعی و ارزش‌گذاری می‌شوند، یا مورد توجه و حمایت قرار نمی‌گیرند و یا حتی مورد سرزنش که موجب انحراف افکار عمومی از تضاد اصلی و جبهه دوست و دشمن می‌گردند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


دشمن وجود ندارد، آن را ما می سازیم!

"فردی که با اندیشه جنگ با دشمن خود زندگی کند، همواره در منافع خود می بیند که آن دشمن را زنده نگاه دارد"
فردریش نیچه

در گذشته های دور که هنوز بشریت راهی طولانی برای دست یابی به پیشرفت های تکنولوژیک در پیش رو داشت، تشخیص جبهه دوست و دشمن آسان بود، آنکه در روز روشن علیه تو و تن به تن با تو می جنگید دشمنت محسوب می شد. البته در آن زمان ها نیز مردم شهر ها در محاصره و قحطی نگاه داشته می شدند و یا آب های آشامیدنی مسموم و حتی از کلک هایی مانند اسب تراوا استفاده می گردید، اما معمولا سرانجام و سرنوشت جنگ در صحنه های رو در رو و جنگ های تن به تن رقم زده می شدند. جبهه دوست و دشمن توسط دو پرچم تعیین می گردید و تشخیص آنانکه زیر پرچم دشمن جمع شده بودند آسان بود و یا می دانستی که آنکه ضربه شمشیر را بر اندامت وارد می آورد دشمن توست. در آن دوران جنگ ها نیز در یک صحنه و میدان مشخص صورت می گرفتند و تنها پس از کشته شدن اکثریت طرف مقابل و فرود آمدن پرچمشان بود که منابع و سرزمین های آنان تسخیر و غارت می شدند.

بر مبنای این تصویر از نبرد های تاریخی بود که تا نیمه اول قرن بیستم برخی از نظریه پردازان عرصه فلسفه-سیاسی تعاریف خود را از جبهه دشمن و دوست و اصولا مفهوم سیاست بنا می نهادند. از معروفترین این نظریه پردازان کارل اشمیت است که نظریه فلسفه سیاسی خود را بر مبنای تقسیم جامعه بشری به دو جبهه دوست و دشمن تنظیم می کرد و حتی هویت های اجتماعی و سیاسی را به این تقسیم بندی مربوط می دانست. بنظر وی اصولا سیاست و سیاست ورزی میدان جنگ بین دو ملت است، که هدفی جز حذف یکدیگر ندارند. اما برخی از وقایع دوران جنگ اول جهانی نشان می دهند که این نظریه دارای تناقض و اشکالات فراوانی است، بطوریکه اساس و منطق اولیه آنرا زیر سوال می بردند. بنظر می رسد که نظریه سیاسی وی در مورد دوست و دشمن، قبل از اینکه مبتنی بر شواهد تاریخی بوده باشد تحت تاثیر ایدئولوژی حاکم در زمان رایش سوم قرار داشت، که تحصیل کرده و نظریه پرداز آن دوران بود.

در شرح وقایع باقی مانده از جنگ اول جهانی آمده است که در شب کریسمس سال ۱۹۱۴ سربازان آلمانی،‌ وقتی که متوجه شدند که در این شب خبری از تیر اندازی نیست، شروع کردند به جشن و آواز خوانی. یکی از سربازان انگلیسی در خاطرات خود می نویسد که زمانی که ما صدای آواز آلمانی ها را شنیدیم، فکر کردیم که ما نیز باید یک کاری در جواب آنها انجام دهیم، بخاطر همین ما نیز شروع کردیم به خواندن آواز های خود و وقتی ما به آواز خود پایان دادیم آلمانیها ما را با کف زدن تشویق کردند، ما نیز پس از آواز آلمانیها آنها را تشویق می کردیم. این کار ما تا آنجا پیش رفت که دو سرباز آلمانی و انگلیسی جرات کردند و از پناهگاه خود خارج شدند و در میانه راه دست یکدیگر را فشردند. این خاطره توسط استیون اسپیلبگرگ در فیلم اسب جنگی بشکل دیگری به نمایش درآمده است، زمانی که اسب جنگی پس از فرار در میان سیم های خاردار مابین دو جبهه آلمانی ها و انگلیسی ها گیر می کند، دو سرباز آلمانی و آنگلیسی از پناهگاه خود خارج می شوند، اسب را از میان سیم های خاردار نجات می دهند و پس از فشردن دست یکدیگر به سنگر خود باز می گردند.

اگر تشخیص جبهه دشمن در زمانهای دور، بواسطه پرچم های برافراشته و جنگ های تن به تن آسان بود و یا نظریات سیاسی می توانستند در چهارچوب یک ایدئولوژی خاص و منافع حزبی تعریف شوند، امروزه اما، پس از پایان دوران ایدئولوژی های تمامیت گرا، با جهانی شدن و نزدیک شدن جوامع بشری به یکدیگر و نیز با گسترش تکنولوژی و وابستگی روز افزون جوامع انسانی به زیر ساخت های انسانی، فنی، اقتصادی و طبیعی تشخیص جبهه دوست و دشمن بسیار مشکل گردیده است. حتی جوامع انسانی و ملت هایی که در یک مرز جغرافیایی مشخص زندگی می کنند و بواسطه زبان و یا پرچم و سرود ملی شناخته می شوند، دیگر مانند گذشته همگون ویک دست نمی باشند. همچنین باید افزود که نظریات مربوط به قراردادهای اجتماعی که در درجه نخست بر مبنای یک تفسیر منفی از ماهیت انسان، که خطاکار، قدرت و جاه طلب است و بنابراین باید بواسطه یک سلسله مقررات اجتماعی و سیاسی جوامع بشری را به نظم، آرامش و تعادل کشاند، دیگر مانند گذشته از مقبولیت عمومی برخوردار نیستند.

نظم سیاسی اراده گرایانه و یا دمکراسی های تحمیلی نشان داده اند که سرانجام بر ضد خود عمل می کنند و سیاست و برنامه های مبتنی بر نظم و دمکراسی تحمیلی، بعلت عدم توجه به پارامتر های درونی رشد و تحول جوامع و مراحل تاریخی که هر جامعه ای در آن قرار دارد، در طولانی مدت بر بی نظمی بیشتر و از هم گسیخته شدن شریانهای اجتماعی و اقتصادی چنین جوامعی دامن زده اند. مطالعات مستقل از ادیان و ایدئولوژی های تمامیت خواه نشان می دهند که در درون پدیده انسان، همانند سایر پدیده های حیات، علاوه بر نیروی محرکه حفظ و تداوم زندگی نیروی تطبیق و جستجوی تعادل نیز وجود دارد، کما اینکه ما در طول تاریخ انسان اجتماعی همواره اشکالی از نظم و طریقه امور زندگی را دیده ایم، حتی قبل از اینکه ادیان شناخته شده متولد شوند. اگرچه هر شکلی از نظم اجتماعی مختص دوران تاریخی خود بوده است، اما تدام تلاش انسان برای ایجاد نظم و تعادل در روابط اجتماعی در درجه نخست نشان از خواست و نیروی درونی انسان دارد تا عوامل خارجی را نظم دهند.

بنظر نگارنده برخی از نظریه پردازان عصر روشنگری، مانند ژان ژاک روسو، همانطور که جاناتان اروین اسرائیل، تاریخ شناس برجسته انگلیسی در تحقیقات خود بنامهای “روشنگریِ رادیکال”، “مسابقه روشنگری” و “روشنگریِ دمکراتیک” نشان داده است جز دسته روشنگران میانه رو بحساب می آیند که سعی در آشتی بین بین دین و مدرنیته داشته اند. جاناتان اروین اسرائیل معتقد است که در اروپای عصر روشنگری تنها یک جریان واحد از جنبش روشنگری فعال نبوده است، بلکه جریانهای مختلفی در کنار هم حضور داشته اند. جریانهایی که وی آنها را “روشنگری رادیکال”، “روشنگری میانه رو”، “کنترا روشنگری” و “ضد روشنگری” نامگذاری می کند. روشنگران رادیکال که عقبه آنها به اسپینوزا فیلسوف هلندی می رسد، جایی برای اعتقاد مذهبی و دینی در پروسه روشنگری و پیشرفت اروپای مدرن قائل نبودند. آنان ماتریالیستی فکر می کردند، بی خدا بودند، به آزادی های فردی بیش از هر چیز بها می دادند، و خود را در محدوده فرهنگ، قومیت و یک ملیت خاص محصور نمی کردند، به سخن دیگر جهانی می اندیشیدند. به اعتقاد جاناتان اسرائیل، فلاسفه رادیکال عصر روشنگری به انسان از دید جهانی می نگریستند و برای انسان حقوق طبیعیِ مستقل از ملیت، قومیت، نژاد و فرهنگ قائل بودند. به موازات روشنگران رادیکال، روشنگران میانه رویی نیز بودند که سعی داشتند پیوندی صلح آمیز و تکمیل کننده بین اعتقادات دینی از یک سو و علم و منطق بشری از سوی دیگر ایجاد نمایند، که بنظر نگارنده نظریه پردازان قرارداد اجتماعی مانند ژان ژاک روسو جز این دسته قرار می گیرند، که بنحوی به اراده گرایی و کنترل های خارج از وجود انسان اعتقاد داشتند.

تجربیات جند دهه اخیر از تحمیل مدل لبیرالیسم-دمکراسی غربی بر کشور های خاورمیانه و اصولا این نظریه که ابتدا و به هر طریق ممکن باید یک نظم جدید را حاکم کرد، حتی از طریق دخالت نظامی، نشان می دهند که اِعمال اراده گرایانه مدل های غربی تا چه اندازه در از هم گسیخته شدن شیرازه های کشورها و ملت های خارومیانه موثر بوده اند. بطوریکه امروزه می بینیم اقوام، مذاهب و حتی مردم این کشور ها در مقابل هم قرار گرفته اند. شرایط امروزی سوریه گواه بسیار زنده ای از اینگونه سیاست های تحمیلی و اراده گرایانه است، وضعیتی که در میان حضور قدرت های منطقه ای و جهانی و افزایش تنش های قومی و مذهبی در این منطقه تشخیص دوست و دشمن را بسیار مشکل کرده و گاه انسان نمی داند چه نیروی نظامی علیه کدام نیروی نظامی می جنگد. حتی مشاهده می شود که برخی از کشورهای منطقه شدیدا دچار تناقض های استراتژیک شده اند.

برای مثال عربستان اعلام کرده است که قصد دارد به سوریه نیروی نظامی بفرستد البته طبیعی است که هدف درجه نخست عربستان مقابله با پیشرفت های ارتش وفادار به بشار اسد، که به کمک روسیه و ایران در حال بازپس گیری مناطق تحت کنترل مخالفین بشار اسد هستند می باشد، اما عربستان حتی با ورود به سوریه و موفقیت در این برنامه، سرانجام در مقابل نیروهای داعش قرار می گیرد، نیروهایی که تا کنون بصورت مخفی از آنها حمایت می کرده است. ترکیه نیز دجار چنین تناقضی است. بهر حال صحنه جنگ در سوریه آن اندازه پیچیده شده و هریک از نیروهای اصلی حاضر در صحنه اهدافی متفاوت دارند، تشخیص جبهه دوست و دشمن را بسیار مشکل و انتخاب یک راه حل کارساز در آینده نزدیک را ناممکن ساخته است، بطوریکه مطابق برخی از پیش بینی ها، این جنگ داخلی سالهای طولانی مانند جنگ داخلی لبنان طول خواهد کشید تا طرفهای درگیر خسته از جنگ حاضر به نشستن پای میز مذاکره شوند.

شرایط سیاسی داخل کشورمان نیز، بویژه در زمان اعلام کاندیداتوری برای انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری و سپس رد صلاحیت اکثریت اصلاح طلبان و بعدا پذیرش صلاحیت تعداد محدودی از به اصطلاح وابستگان به جناح اصلاحات، که ظاهرا از نظر شورای نگهبان تعلق کمتری به جریان فتنه دارند، تشخیص انتخاب درست را بسیار دشوار ساخته است، البته برای آنانیکه هنوز به پدیده انتخابات در جمهوری اسلامی باورمندند و از این طریق پیشبرد اهداف خود را دنبال می کنند. اما اگر خوب دقت کنیم، متوجه می شویم که چه جناح های داخلی جمهوری اسلامی و چه افراد و جریانات سیاسی خارج از این نظام همچنان می خواهند از طریق فرمول دوست-دشمن این معادله بغرنج را حل نمایند. جناح شورای نگهبان و سپاه پاسداران به رهبری علی خامنه ای، نیروهای مخالف خود، حتی آنهایی که در تثبیت این نظام نقش موثری داشته اند را جزو دشمنان خود می شمارند و به هیچ وجه حاضر به مشارکت با آنها و تقسیم قدرت نیستند. جریانات و کنشگران سیاسی خارج از این نظام، که معتقدند که به هیچ وجه صندوقهای رای را نباید رها کرد، نیز از همین معادله ساده دوست-دشمن استفاده می کنند. به این معنی که چون جناح راست و اصولگرا دشمن آنها و جامعه ایران هستند حاضرند دست همکاری نه تنها بسوی اصلاح طلبان حتی اعتدالیون و یا حتی هر فردی که صلاحیتش توسط شورای نگهبان رد شده است بدهند، زیرا مطابق منطق آنان دشمن دشمن من دوست من است.

با استفاده از همین منطق است که همه فعالیت های سیاسی اصلی-فرعی و ارزش گذاری می گردند، برای مثال گاه اعتراضات مدنی و فعالیت هایی مانند بست نشستن های اعتراضی در مقابل زندان اوین و یا کاخ دادگستری و اقدامات ابتکاری افرادی مانند آقایان محمد نوری زاد و محمد ملکی یا مورد توجه و حمایت قرار نمی گیرند و یا حتی مورد سرزنش که موجب انحراف افکار عمومی از تضاد اصلی و جبهه دوست و دشمن می گردند. حتی دیده می شود که جریاناتی که در طیف انحلال و براندازی جمهوری اسلامی قرار می گیرند، با اعتراضات مدنی و فعالیت های این افراد بدیده انتقادی می نگرنند و یا آنها را غیر مفید اعلام می نمایند، زیرا این نوع از فعالیت ها از نظر آنان انرژی هایی را که باید معطوف به براندازی شوند به هرز می برند. همین نامه اخیر جمعی از استادان دانشگاه به رئیس جمهوری اسلامی حسن روحانی که در آن خواستار شده بودند که یا زمینه های انتخابات رقابتی (یعنی حداکثر اقدام امکان پذیر در جمهوری اسلامی) را فراهم کند و در غیر این صورت آنرا برگزار نکند، آزمایش خوبی است برای جریانات سیاسی داخل و خارج از نظام، که بهر طریق ممکن خود را کوچک اندام می کنند تا از شکاف بسیار باریک صندوق رای بگذرند؛ که آیا آنها از این درخواست حمایت می کنند؟ و حال که صدای برخی از عناصر مستقل، که ظاهرا وابستگی به جناح های قدرت ندارند، به اعتراض علیه رد صلاحیت ها بلند شده است، آنان نیز قبل از اینکه در میان لیست تائیدی ها دنبال اصلاح طلبان و اگر نشد دنبال معتدلین و دست آخر در جستجوی جناح هاشمی رفسنجانی باشند، با کارت عدم برگزاری انتخابات بازی کنند؟

حقیقت این است که جامعه جهانی، مستقل از قدرت های بزرگ و نظامهای سیاسی-ایدئولوژیک کنونی که همچنان سیاست را میدان مبارزه و جنگ بین دوست و دشمن می بینند، عرصه جدیدی از سیاست و سیاست ورزی را گشوده است که در آن فرمول ساده دوست-دشمن کاربرد و جوابی ندارد. در این عرصه جدید، که بازیگران اصلی آن نهاد های اجتماعی و مدنی هستند، سیاست و سیاست ورزی به معنای مبارزه برای حذف جناح رقیب بعنوان دشمن خود نمی باشند. در این نظرگاه جدید، وجود اختلافات حتی تضاد منافع کاملا پذیرفته شده اند اما قرار نیست که این تضاد منافع منجر به جنگ و یا حذف کامل جناح رقیب گردد، دوست و دشمنی نیز به مفهوم سنتی آن دیگر وجود ندارد، بلکه جناحهای درگیر رقبایی هستند که راه خود را از طریق مجادلات و کنش و واکنش های سیاسی باز می نمایند. در این نگاه جدید، سیاست یک هدف نیست که پس از دست یابی به آن این نوع از سیاست پایان یافته است. سیاست و سیاست ورزی پروسه ای است دائمی برای برخورد گرایشات مختلف با یکدیگر برای دست یابی به هدفی که هریک از جناحهای درگیر بخشی از منافع خود را در آن پیدا کنند.

از این نظر است که در این نوع از نگاه به سیاست و سیاست ورزی، مصالحه، مسامحه و رسیدن به یک نقطه تعادل جزو اصول و ضرورت های غیر قابل انکار قرار می گیرند. در حالیکه همین مقولات در فرمول دوست-دشمن یا خیانت محسوب می شوند و یا حداکثر یک مانور و تاکتیک موقتی برای حذف نهایی رقیب و دشمن خود. به همین علت است که صلح هایی که در تاریخ اسلام توسط پیامبر آن و یا پیروانش ثبت گردیده اند و یا تن دادن جمهوری اسلامی و بویژه رهبر جمهوری اسلامی به مذاکرات اتمی نه به خاطر اعتقاد واقعی به صلح و مسالحه، بلکه نوعی آتش بس بوده اند برای تقویت و جمع آوری نیروهایی خود جهت ضربه نهایی به دشمنان خود و نابودی آنها.

http://haghaei.blogspot.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016