گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
28 مرداد» "تکلیف" شما و تکلیف مردم ایران، چه نسبتی و چه پیامدی؟ کاظم کردوانی3 تیر» دورانِ پساخامنهای، چند پيش فرض و يک فرض*، کاظم کردوانی
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! مسئله اصلی و فراتر از انتخابات و "مجلسِ مرحمتی"، بنبستِ "چاره" است، کاظم کردوانیاگر انتخابات این دورهٔ "مجلس شورای اسلامی" و "مجلس خبرگان" از خلالِ چهار "چاره"ی کلی-ای دیده شود که حکومت برای ادارهٔ کشور از زمان پایان جنگ عراق علیه ایران تا به امروز اندیشیده است و به اجرا گذاشته است و نتایجی که به دست آورده است، شاید بهتر بتوان وضعیتِ ناهنجار فعلی و کلافِ سردرگم حاکم را درک کرددیروزِ دور و نزدیک در جمهوری حکومت اسلامی که حکومت «مشروطه مشروعه» شیخ فضل الله در روایتِ جدید خود شکل گرفت، حتا نام «مجلس شورای ملی» به «مجلس شورای اسلامی» تغییر یافت و نمایندگاناش، در قانون، از مصونیت پارلمانی هم محروم شدند. اگر از صحبتهای داغ روزهای نخست بعد از انقلاب و نظر عدهای از متشرعان حکومتی بگذریم که معتقد بودند در حکومت اسلامی مجلس قانونگذاری محلی از اعراب ندارد زیرا قانون را قرآن بیان کرده است و مجلس، تنها مجلس برنامه ریزی است؛ با گذر زمان و متمرکز شدن بیش از پیش قدرت حکومتی در دستان عدهای کم، هم نقش مجلس در مقام نمایندهٔ ارادهٔ مردم کموکمتر شد و هم اصل «نمایندگی» روزبهروز بیشتر رنگ باخت. داسِ «نظارت استصوابی» حتا از درویِ «خودیها» ی منتقد هم ابا نکرد و در مجلس ششم (مجلس اصلاحات و با اکثریت قاطع اصلاحطلبان) دو حکم حکومتی (یکی به هنگام طرح اصلاح قانون مطبوعات و دیگری در زمان طرح انتخابات دورهٔ بعد، دوره هفتم) با خارج دانستن صلاحیت نمایندگان در این حوزهها، پیِ «مجلس مرحمتی» ریخته شد. و در حقیقت نهاد «انتخابی» هرچه بیشتر به نگاه مصباح یزدی نزدیک شد که با بیپروایی خاص خود گفت: «مردم تعیین کردهاند یکی را برای ریاست جمهوری و... مردم چه حقی داشتند؟ مردم چه کارهاند که به کسی حق بدهند؟ مگر خودشان چه کارهاند که هم چو حقی را بدهند؟» ۳ و در دوران همین مجلس فعلی در اردیبهشت سال ۹۳ اتفاقی افتاد که کمتر کسی به آن توجه کرد. با تصویب آئیننامهٔ «مقررات نظارت بر اجرای سیاستهای کلی نظام» (که چند سال به فراموشی سپرده شده بود۴) به دستِ رهبری نظام و ابلاغ آن از سوی «دفتر رهبری» به «رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام» و سپس ابلاغ آن به مجلس و بعد هم دستورالعمل رئیس مجلس به کمیسیونها، «مجمع تشخیص مصلحت نظام باید پیش از اینکه طرحی در مجلس مطرح شود نظر خود را ارائه کند و نمایندگان باید طبق نظر مجمع تصمیمگیری کنند که آیا میتوانند وارد یک طرح شوند یا نه» ۵ (از سخنان اعتراض آمیز علی مطهری در مجلس). و علی لاریجانی در پاسخ به اعتراض مطهری و یکی دیگر از نمایندگان گفت: «این آئین نامه تنها به تصویب مجمع نرسیده است بلکه به تصویب مقام رهبری نیز رسیده است... در مورد محدود شدن اختیارات نمایندگان مطلقا این است که مصوبات ما باید مطابق با شأن و قانون اساسی و سیاستهای کلی باشد. این به معنای محدودیت نیست بلکه به معنای انتظامبخشی است و حتی اگر مجمع هم بر روی چنین مسالهای نظارت نمیکرد ما باید سیاستهای کلی رهبری را رعایت کنیم... اگر ما سیاستهای کلی رهبری و شرع را رعایت میکنیم به معنای محدودیت نیست، به معنای اعتلابخشی است. این به معنای ضابطهمند عمل کردن و ارتقای حکمرانی است.» ۶ در حقیقت اگر جوهر سیاست و دخالت در سیاست را حق مشارکت در تعیین زندگی و سرنوشت خود و جامعه و همچنین حقِ مشارکت در حکومت بدانیم، بیآنکه بخواهیم دچار مطلقگرایی شویم و تفاوتهای حکومتها و مجلسها را نادیده بگیریم، باید بگوییم که نگاهِ غالبِ هیئتهای حاکمهٔ ایران به مجلس، همان سخنی است که میرزا احمد خان مشیرالسطنه، در زمان استبداد صغیر (همو که در زمان توپ بستن مجلس رئیسالوزراء بود) در میانهٔ کشمکشهای مجلسیان طرفدار مشروطیت با محمدعلی شاه گفته بود: «شاه مجلس را مرحمت میکنند، با این شرط که وکلا در سیاست دخالت ننمایند»! ۷ هرچند حکومتگران خودکامهٔ ما مجبور بودهاند به برخی از الزاماتِ «مجلسداری» گردن بگذارند و دستِکم به ظاهر برخی معیارها را رعایت کنند، در نگاهشان «مجلس و انتخابات» را منتی میدانستهاند که بر سرِ ملت گذاشتهاند و هر زمان که «زور» خود را بیرقیب دیدهاند، از هیچ کاری برای دستنشانده کردن مجلس رویگردان نبودهاند. اگر افزون بر آنچه گفته شد چهار عامل دیگر را در این بررسی دخالت دهیم، گمان داریم میتواند پرده از روی صفحهٔ شطرنجِ بازیِ این حکومتگران بردارد: نخست اینکه اینان به «دیگران» (جز خود و یارانِ «غار»شان) مظنون هستند، و در همه حال بر این باورند که همه چیز را به باد خواهند داد. خواه این «دیگری» کسی باشد که سالها در سختترین وضعیتها وزیر حکومت بوده است و هشت سال رئیس جمهور بوده است و... یا کسی باشد که از بنیانگذاران اصلی حکومت است و سالها بر کرسی ریاست مجلس تکیه زده است و هشت سال رئیس جمهور بوده است و امروز هم نهاد بسیار مهم ریاست «مجمع تشخیص مصلحت نظام» را به عهده دارد که حتا در اختلاف میان مجلس و شورای نگهبان، فراتر از این دو قرار میگیرد و نظرش «فصلالخطاب» است و... یا کسی باشد که شانزده سال رئیس شورای امنیت ملی بوده است و امروز رئیس جمهور است و... از چشم سکانداران امروز حکومتی، همه اینان (صدا البته با تفاوتها و سایه-روشنهایی) غیرقابل اعتماد هستند. و در فردایی نامعلوم و در وضعیتی نامعلومتر معلوم نیست که این «بیبصیرتان» چه خواهند کرد و بر این گماناند که با دشمنان اسلام کنار خواهند آمد و کیان حکومت اسلامی (و در نتیجه قدرت و ثروت آنان) به باد خواهد رفت. دوم، بهرغم سخنهای از سر ارادت به «ولی امر مسلمین» و سخنهای پرلافوگزاف در وحدت میان خود و در پیروی از رهبر، به چشم میبینند که در میان فرقهٔ «اصولگرایان» هم هر کسی سازِ ناساز خود را مینوازد و تأثیر توصیهها و سخنان رهبر نظام هم از چهل و هشت ساعت فراتر نمیرود و اصولاً توانایی «جمعوجور کردن» همین طیف را هم ندارند (کافی است داستان وحدت سه گانهٔ اصولگرایان در زمان ریاست جمهوری اخیر را به یاد بیاورید). سوم، وضعیت بینالمللی ایران است. تحریم ایران در مناقشهٔ اتمی و زمینگیرکردن و «خاک کردن» حکومت ایران که حتا نمیتوانست «یک دلار» جابهجا کند، نهتنها تجربهٔ سهمگینی برای حکومت بود، بلکه به غرب و بهخصوص جناحهایی از آن موضوع مهمی را آشکار کرد. اینان متوجه شدند که حکومت ایران به جایی رسیده است که دیگر نه از پسِ برنامههای بلندپروازانهٔ خود برخواهد آمد و نه میتواند مقاومت کند. تجربهٔ فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که چگونه جناحهایی از جمهوری خواهان و ریاست جمهوری وقت آمریکا به راز «خاک کردن» شوروی پی بردند و با برنامههای «جنگ ستارگان» و دیگر تمهیدات، و افتادن رهبران شوروی در همان تله۱۰، دومین کشور قدرتمندِ جهان را به خاک نشاندند و خاک کردند، میتواند در چشمِ جناحهایی در آمریکا و غربِ اروپایی تجربه-ای قابل تکرار باشد (با پایین آوردن هولناک بهای نفت چنین گمانههایی میتوانند مطرح باشند). و به نظر میآید که یکی از واهمههای بزرگ سکانداران واقعی امروزِ حکومت ناشی از همین امر باشد که تا مرز روانگسیختگی پارانوئید پیش رفتهاند. حالآنکه حتا در صورت درستی چنین ترسی، هر حکومت خردورزی پیش از هر چیزی به بازاندیشی سیاست-های خود میپردازد و در صدد رفع اشتباهات خویش برمیآید و در پیِ گسترده کردن پایههای خود از طریق جلب رضایت مردم و سهیم کردن هرچه بیشتر جناحهای حکومتی در امر حکومت و آرام کردن فضای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی کشور و توجه به منتقدان و مخالفان خود میرود. اما ما امروز شاهد نشانههای کاملاً متضاد چنین خردورزیای هستیم. آنچه امروز میبینیم چیزی نیست جز اصرار تمامیتخواهان بر ادامهٔ رویکردهای گذشته و حتا اصرار بر بازسازیِ منفیترین جنبههای آن رویکردها. عامل چهارم، موضوع جانشینی رهبرِ نظام است. باتوجه به مجموعهٔ گفته-ها و نشانهها، از قرار در آیندهای نهچندان دور موضوع جانشینی رهبرِ نظام در دستور کار هیئت حاکمه است. ۱۱ همین امر نیز، بر شدت موارد پیشگفته میافزاید و بخشی بزرگی از هراس و حرکتهای شتابزده و بیخردانهٔ این سکان-داران و ابوابجمعی آنان را در همین موضوع و ناتوانی آنان در ارائهٔ «چاره»ای کارساز و مقبول عام میبایست جستوجو کرد. در پایان سخن باز بپردازیم به «بنبست» امروز جامعه که ریختهٔ دست سکانداران اصلی قدرت است: چنین به نظر میآید که راه خود را بیبازگشت میدانند و «چاره» ی بنبست در حکمرانی را در بستهکردن هرچه بیشتر فضای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی جامعه و کوبیدن بر طبلِ توخالیِ ستیز با غرب دیدهاند، که سیاست و عمل آنان در انتخابات این دورهٔ مجلس و مجلس خبرگان نمونههای بارز آن است. و بعید به نظر میرسد که از این خوابِ گران برخیزند مگر اینکه دستِکم با یکی از این سه وضعیت روبهرو شوند: یا دوباره در موقعیتِ دوراهی مرگ و زندگی نظام قرار بگیرند یا مناسبات بینالمللی ایران آنچنان گسترده و پرشاخه شود که چارهای سر فرودآوردن نداشته باشند یا مردم و جنبشی مردمی وادار به تمکینشان کند. این مقاله پیش از این در [نشریه میهن] منتشر شده بود. ــــــــــــــــــــــــــــــــــ Copyright: gooya.com 2016
|