جمعه 28 خرداد 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

اگر بهشتی زنده می‌ماند چه می‌شد؟‌- بخش دوم، ایرج مصداقی

قسمت اول این نوشته را از اینجا بخوانید

موضوع شکنجه در زندان‌ها

در نیمه‌ی دوم ۱۳۵۹ موضوع شکنجه‌ در زندان‌ها بحث روز جامعه سیاسی ایران بود. بهشتی در مقام رئیس قوه قضاییه کسانی را که در مورد شکنجه در زندان ها افشاگری می‌کردند به محاکمه تهدید کرد و گفت :

«بی شک در موقع خود، کسانی که شایعه شکنجه در زندان‌ها را درست‌ کرده‌اند، تحت تعقیب قضایی قرار می‌گیرند»
این در حالی بود که بنی‌صدر ریاست جمهوری وقت در ارتباط با پی‌گیری شکایات واصله در مورد شکنجه و بدرفتاری در زندان‌ها می‌گوید:

«وقتی نماینده عفو بین‌الملل آمد دفتر من، به او ۴۰۰ عکس از انواع شکنجه‌ها را دادم تا آنها را نگاه کند و گفتم: هیچ ملاحظه نکنید. فقط نگویید که این عکس‌ها را از من گرفتید. بگوئید که این شکنجه‌ها هست برای اینکه من می‌خواهم شکنجه تعطیل شود ولو در خارج بگویند که دولت از جمله من که رئیس جمهور هستم، این مسئله‌ای نیست. مسئله این است که این بساط باید تعطیل شود. همین ۴۰۰ تا عکس را دادم بردند برای آقای خمینی» (۳۷)

بهشتی و حزبی که رهبری آن را به عهده داشت، مؤسس دسته‌جات چماقداری بودند که تحت عنوان حزب‌الله به تجمعات و مراکز گروه‌های سیاسی حمله کرده و فعالان سیاسی را مورد ضرب و شتم قرار داده و به قتل می‌رساندند.

چهره‌ی واقعی بهشتی را از خلال خاطره‌ای که ری‌شهری تعریف می‌کند می‌توان دید. پس از تصدی ریاست شورای عالی قضایی روزی بهشتی برای بازدید سازمان قضایی ارتش به این نهاد می‌رود و شماری از قضات در دفتر دادستان وقت نظامی ارتش با وی دیدار می‌کنند. ری شهری می‌گوید:

«یکی از حضار ضمن گزارش کار سازمان قضایی ارتش با بیانی لطیف اشاره‌ای به قاطعیت بلکه قدری تندروی دادگاه انقلاب ارتش کرد و از ایشان خواست توصیه کنند که دادگاه انقلاب ارتش روش ملایم‌تری را از برخورد با تخلفات پیش بگیرد. .... برخلاف انتظار، شهید بهشتی در پاسخ آنان لبخندی زد و گفت: «عجب! من فکر می‌کردم که امروز از آقای ری‌شهری بخواهیم با قاطعیت بیشتری با تخلفات برخورد کند. کار ایشان که برخورد با توطئه‌هاست و قاطعیت بیشتری را می‌طلبد، حالا این طور که شما می‌فرمایید معلوم می‌شود برخوردهای ایشان خوب است»! (۳۶)

لاجوردی با کپی‌برداری از شیوه‌ی بهشتی برای برخورد با درخواست‌های زندانیان، هرگاه که خواسته‌ای از سوی آنان مطرح می‌شد ضمن ابراز تعجب، خواهان قاطعیت بیشتر در جهت عکس درخواست ارائه شده، یا محدود کردن امکاناتی که زندانیان از آن بهره‌مند بودند، می‌شد.

سازماندهی حزب‌الله و چماقداران

بهشتی در پاسخ به این سوال که آیا حزب‌الله تجمعات را به هم می‌زند گفت :

«حزب‌الله واقعا کیست؟ حزب‌الله صدها هزار نفری هستند که در نماز جمعه‌ها و مراسمات مذهبی و انقلابی شرکت کرده و شعار می‌دهند حزب فقط حزب‌الله رهبر فقط روح‌الله ، این‌ها یک تشکل خاص نیستند و این که آیا کسانی که در روز کارگر تجمعات را بر هم زدند حزب‌الله هستند باید گفت که من انکار نمی‌کنم فردی ممکن است از سر غیرت نتواند اقدامات ضدانقلابی و دینی را تحمل کند و کار بی رویه و غیرقانونی انجام دهد ولی این در بین امت حزب‌الله رویه نیست. این‌هایی که با عنوان حزب‌الله در جامعه شناخته می‌شوند همان‌هایی هستند که در زمان رژیم طاغوت سینه در برابر گلوله‌ها سپر کردند و امروز در جبهه‌ها جانفشانی می‌کنند و نمک ناشناسی است که این نیروهای صدیق و با ایمان را مورد هجوم و حمله تبلیغاتی قرار می‌دهند. » (۳۸)

حمله و هجوم پاسداران و نیروهای مسلح به تجمعات قانونی نیز با هدایت و اطلاع او صورت می‌گرفت. مهدی فتاپور یکی از رهبران سازمان فداییان خلق «اکثریت» که در میزگرد تلویزیونی با بهشتی در خرداد ۱۳۶۰ شرکت کرده بود می‌گوید:

«این جلسه چند روز بعد از اول ماه مه برگزار شد. در این روز ما متینگی در میدان آزادی داشتیم که اجازه برگزاری آن از طرف وزارت کشور صادر شده بود. به این متینگ ما با پرتاب نارنجک حمله شد و یک نفر کشته و تعداد زیادی مصدوم شدند. هنگام ورود به سالن بحث، من در یک آسانسور با پاسدارهایی که محافظ آقای بهشتی بودند، به طبقه بالا رفتیم. آنها رو به من گفتند که نارنجک‏ها نوش‏جانتان. این تازه اول کاره، صبر کنین بهترش از راه میرسه و از این قبیل متلک‏ها.» (۳۹)

در میزگرد مذکور که مرکب از نمایندگان حزب توده و فدائیان اکثریت و جنبش مسلمانان مبارز و حزب جمهوری اسلامی بود، بهشتی تلویحاً وعده برخورد با حزب توده و کیانوری را داد.

برگزاری این میزگرد توطئه‌ی بهشتی بود که از طریق علی لاریجانی رئیس رادیو تلویزیون و برای مقابله با ابتکار بنی‌صدر صورت گرفت . مهدی فتاپور می‌گوید:

«آقای لاریجانی اهداف این مباحث را توضیح داد و طرح کرد که سه سری مناظره در رابطه با پایه‌های نظری ایدئولوژیک؛ سیاسی و اقتصادی سازمان داده خواهد شد. نماینده دفتر ریاست جمهور طرح کرد که آقای رییس جمهور اعلام نموده که قصد دارد چنین مباحثی را سازمان دهد و اگر شما خواهان بحث میان نیروهای سیاسی هستید، می‌توانید آن جلسات را از تلویزیون سراسری پوشش دهید. آقای لاریجانی پاسخ داد که این جلسات به ابتکار تلویزیون سازمان داده شده و هیچ رابطه‏ای با دفتر ریاست‏جمهور ندارد. دستور کار این جلسه نیز سازماندهی این مباحث است و ما راجع به جلساتی که دفتر ریاست جمهور می‏خواهد برگزار کند صحبت نمی‏کنیم. نماینده جبهه ملی آقای لباسچی با لحنی دلسوزانه صحبت با احساس و مفصلی کرد و گفت که وقتی یک رییس جمهور پیدا شده که توانسته اعتماد آنهایی را که به رژیم بی‏اعتماد بودند جلب نماید چرا شما این‏قدر با او عناد می‏کنید. آخر چه ایرادی دارد که شما همان پیشنهاد آقای بنی‏صدر را پیگیری کرده و عملی کنید و مناظره‏هایی در برابر پیشنهاد او سازماندهی نکنید. برای همه آشکار بود که این بحث بی‏فایده است و اساسا این مناظره‏ها در رقابت با رییس جمهور سازمان داده شده است و دیگران این بحث را پی‏گیری نکردند. » (۴۰)

دو ماه بعد لباسچی که کمک‌های مالی هنگفتی در اختیار خمینی گذاشته بود توسط دادگاه انقلاب به جوخه‌ی اعدام سپرده شد. (۴۱)

جلسات بعدی این میزگرد که ضبط شده بود به دستور بهشتی پخش نشد و حزب جمهوری اسلامی به دنبال اجرای طرح کودتا علیه بنی‌صدر رفت. در همان روزهایی که بهشتی در میزگرد با نمایندگان گروه‌های سیاسی به طرح آزادی در اسلام و جمهوری اسلامی می‌پرداخت، نقشه بستن نشریات منتقد و مستقل را می‌کشید.

در حالی که کشور به شدت در بحران فرو رفته بود و بنی‌صدر و گروه‌های سیاسی از بازرگان و نهضت آزادی گرفته تا مجاهدین بارها مسئله مراجعه به آرای عمومی و رفراندوم را مطرح می‌کردند، بهشتی همراه با خمینی و رهبران حزب جمهوری اسلامی که نتیجه‌ی رفراندوم را حدس می‌زدند به مخالفت با آن پرداخت و گفت:‌

«طرح مسئله رفراندوم درست به منظور تضعیف جمهوری اسلامی، تضعیف قانون اساسی، مجلس و دولت است و ملت ما باید توجه داشته باشد که امروز بحمدالله اکثریت قاطع قوه مقننه، دولت و قوه قضائیه و نهادهای انقلاب این‌ها همه هم فکر و یکپارچه هستند و این نعمت بزرگی است. این که برخی از روزنامه‌ها می‌کوشند بگویند در جمهوری اسلامی امروز یک بحران است و راه حل این بحران را در رفراندوم یا چیزهای دیگر جست و جو می‌کنند این کارها اصلا به منظور ایجاد بحران صورت می‌گیرد. بحرانی وجود ندارد.... هر حرکت و آوازی که بخواهد این همبستگی را خدشه دار بکند به زیان ملت و انقلاب است و ملت باید در برابر آن هوشیارانه عمل کند و قوه قضائیه وظیفه دارد که در برابر این گونه جریان‌های انحرافی و خطرناک وظیفه‌اش را قاطعانه انجام دهد.» (۴۲)

استفاده از زور برای جا انداختن حجاب

در دورانی که هنوز حجاب اجباری نبود بهشتی در مورد اجباری کردن حجاب و استفاده از زور نقشه می‌کشید:‌

«پوست کنده این که اول توضیح و بیدارکردن و اقناع، و در یک مقطع مناسب هم قدرت. چون انسان زندگیش بدون زور سامان پیدا نکرده. اجازه می‌دهید عین این مطلب را ما در رابطه با دزدی‌ها عمل کنیم؟ یعنی بگوییم پاسدارها، کمیته‌ها و پاسبان‌ها شب‌ها تشریف ببرید در منزل بخوابید، ما با رادیو و تلویزیون دزدها را اقناع می‌کنیم که دیگر دزدی نکنند و قبل از اینکه اقناع کنیم هم زور به کار نمی‌بریم! اجازه می‌دهید یک چنین کاری بکنیم!؟ چه فرقی می‌کند؟ آن دزد مال است و آن خانم خودآرایی که خودآرایی می‌کند، او هم دزد سلامت اخلاق مردان است.» (۴۳)

نقشه‌ی بهشتی پس از سرکوب خونین ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ اجرا شد و از آن‌جایی که دوران «اقناع» زنان میهن‌مان به پایان رسیده بود «زور» به میان آمد و حجاب اجباری شد.

برگزاری دادگاه امیرانتظام به اتهام دیدار و گفتگو با مقامات آمریکایی

بهشتی، از نیمه‌‌ی دوم سال ۱۳۵۹ با هدف مقابله با «لیبرال‌ها»، خیمه‌شب‌بازی دادگاه عباس امیرانتظام سخنگوی دولت بازرگان را به خاطر دیدار و گفتگو با مقامات آمریکایی به صحنه برد. در حالی که اگر قرار بر پیگیری و محاکمه‌ی کسی بود خود او به عنوان اولین و شاخص‌ترین فرد در مظان اتهام بود.
بهشتی پیش از پیروزی انقلاب و پس از آن بدون اطلاع شورای انقلاب با ژنرال هویزر، سولیوان سفیر آمریکا و دیپلمات‌های آمریکایی دیدار و گفتگو داشت و اسناد آن به دست دانشجویان تسخیر کننده‌ی سفارت آمریکا افتاد اما به فرمان خمینی از انتشار آن‌ها جلوگیری شد. در همان حال دستگاه قضایی تحت نظارت وی به محاکمه‌ی امیرانتظام به اتهام دیدار و گفتگو با مقامات آمریکایی مشغول بود.

سابقه‌ی ارتباط بهشتی با مقامات سیاسی و جاسوسی آمریکایی به دوران ریچارد نیکسون بر‌‌می‌گردد. بی بی سی در این مورد گزارش می‌دهد:‌

«دو مقام سابق دولت آمریکا (یکی دیپلمات و دیگری مامور سیا) که سابقه فعالیت در ایران را دارند می‌گویند که پیشینه آشنایی‌ سفارت آمریکا با‌ محمد بهشتی به دورانی بر می‌گردد که محمد رضا شاه پهلوی در اوج قدرت بود و با هرگونه ارتباط مقامات خارجی و مخالفانش به شدت برخورد می‌کرد. بنا بر اظهارات آن‌ها، یکی از کارکنان ارشد سفارت آمریکا در دوران ریاست جمهوری ریچارد نیکسون بهشتی را می‌شناخت و با او تماس‌های محدودی داشت. یک منبع که نمی‌خواهد نامش فاش شود از قول همکار سابقش که به دیدار محمد بهشتی می‌رفت می‌گوید: «او (بهشتی) در مورد چیزهایی که به سفارت می‌گفت بسیار محتاط بود چرا که می‌ترسید صحبت‌هایش به نحوی به شاه منتقل شود.»

این دیپلمات بازنشسته می‌افزاید: ‌«او نمی‌خواست به دردسر بیفتد. می‌خواست ما بدانیم که درباره مسائل مختلف چه نظری دارد. این کار را می‌شد خیلی ساده و عادی انجام داد ولی ابدا نمی‌خواست درگیر یک گفت‌وگوی طولانی با یک مقام سفارت آمریکا شود.» هر دو منبع به نگارنده مقاله گفته‌اند که فردی که از داخل سفارت به دیدار بهشتی می‌رفت دیپلماتی به نام استنلی اسکودرو بود که بعد‌ها سفیر آمریکا در تاجیکستان و جمهوری آذربایجان شد. آقای اسکودرو بین سال‌های ۱۹۷۱- ۱۹۷۵ میلادی در بخش سیاسی سفارت کار می‌کرد. او تا حدی به ایرانی‌ها شباهت داشت و از آنجا که به خوبی فارسی صحبت می‌کرد، در بازار تهران دوستانی پیدا کرده بود ولی آن طور که همکاران سابقش می‌گویند، به خاطر تلاش برای تماس با آقای بهشتی و چند روحانی دیگر توسط روسایش در سفارت توبیخ شد.» (۴۴)
«اسنادی که به تازگی در آمریکا از حالت طبقه بندی خارج شده است، نشان می‌دهد که سفارت آمریکا در تهران به واسطه ریچارد کاتم به نقش مهم محمد بهشتی در سازماندهی اعتراضات ضد سلطنتی پی برد و سابقه آشنایی آقایان کاتم و بهشتی به حدود پنج سال قبل از انقلاب بر می‌گردد.» (۴۵)

ابراهیم یزدی در گفتگو با مرتضی کاظمیان در مورد حلقه مفقوده ارتباط با آمریکا می‌گوید:

«به نظر من، مهم‌ترین سند و حلقه مفقوده در ارتباط با آمریكا مذاكراتی است كه مرحوم دكتر بهشتی مستقیماً با سولیوان در تهران داشته‌است. در آن زمان رهبران انقلاب از ۳ كانال با امریكا ارتباط داشتند: یكی در فرانسه بود كه مداركش منتشر شده است؛ یك كانال در ایران توسط شورای انقلاب، مهندس بازرگان، آیت‌الله موسوی اردبیلی و دكتر سحابی با سولیوان بود؛ كانال سوم ارتباط و مذاكرات مستقیم دكتر بهشتی با سولیوان بود. استمپل در كتابش هر دو كانال ارتباطی در تهران را شرح می‌دهد اما درباره مذاكره دكتر بهشتی با سولیوان چیزی ننوشته است. من در مناظره‌ای كه در اردوی تابستانی سال ۱۳۷۸ انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه امیركبیر با آقای مهندس عباس عبدی داشتم به او گفتم كه سفارت امریكا را گرفتید، خب اسناد مذاكرات بهشتی با آمریكایی‌ها كجاست؟ آن جا آقای عبدی جواب روشنی به این پرسش نداد ولی بعدها در جای دیگری جواب داده و گفته است: آن چه فلانی می‌گوید درست است؛ ما اسناد مذاكرات آقای بهشتی با سولیوان را بدست آوردیم، ولی آنها را به آقای خمینی ارایه دادیم. آقای خمینی به آنها نگاه كرد و گفت آقای بهشتی عضو شورای انقلاب است و حالا لازم نیست آن‌ها را پخش كنید. این مهم است كه ببینیم مضمون آن گفت‌و‌گوها چه بوده و چه چیزی در آن سندهاست. بالاخره بعد از بیست و چند سال، آقایان باید بیایند و بگویند كه محتوای آن مذاكرات چه بوده‌است؟ ضمناً مذاكراتی كه دكتر بهشتی با سولیوان داشت بدون اطلاع شورای انقلاب بود و مهندس بازرگان و آیت‌الله موسوی اردبیلی از این مذاكره اطلاعی نداشتند. » (۴۶)

بهشتی نه تنها در جریان روزهای ملتهب انقلاب دیدارهای متعدد با ویلیام سالیوان سفیر آمریکا در ایران داشت بلکه حتی پس از پیروزی انقلاب ضد‌سلطنتی هم به دیدارهای خود با مقامات آمریکایی ادامه داد. در حالی که بهشتی هیچ‌گاه مسئولیت این دیدارها را به عهده نگرفت.

در مجموعه اسناد «لانه جاسوسی» که سال ۱۳۸۷ منتشر شد،به دیدار بهشتی با مقامات سفارت آمریکا اشاره شده است:

«روز ۲۸ اسفند ۱۳۵۷ و در نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب، “جی. بی. لامبراکیس”، مسوول بخش سیاسی سفارت آمریکا در تهران به همراه دو عضو دیگر سفارت در منزل شهید بهشتی با وی دیدار کردند. در این دیدار راجع به مسائل مختلف انقلاب و روابط خارجی ایران پس از سقوط شاه و از جمله روابط آتی با آمریکا که دغدغه مقامات واشنگتن بود سخن به میان آمد. (۴۷)

بهشتی یک هفته قبل از گروگانگیری هم در سفر محرمانه هنری پرکت به ایران با او دیدار و گفتگو کرده بود. (۴۸)

این ارتباط پس از گروگانگیری هم ادامه داشته است. هنری پِرِکت می‌گوید:
«به درخواست ما (شرکت مخابراتی) ‌ای تی‌اند تی سیستم پیشرفته‌ای برای تماس با ایران نصب کرده بود. بنا براین قادر بودیم که بدون دردسر زیاد به تهران زنگ بزنیم.»

او می‌افزاید: «من با بهشتی صحبت کردم و از او پرسیدم که آیا می‌تواند برای آزادی کارکنان سفارت به ما کمک کند؟ گفت، ببینم چکار می‌توانم بکنم، الان باید به جلسه شورای انقلاب بروم. او هرگز زنگ نزد». (۴۹)

نکته‌ی قابل تأملی که از نظر پژوهشگران به دور مانده این واقعیت است که در روزهای پرالتهاب پاییز و زمستان ۱۳۵۷ با آن که آیت‌الله طالقانی از زندان آزاد شده و مورد توجه عموم مردم بود و از محبوبیت فوق‌العاده‌ای برخوردار بود و تظاهرات‌های تاسوعا و عاشورای تهران که کمر نظام سلطنتی را شکست به دعوت او انجام شد اما در هیچ یک از بند‌وبست‌ها با مقامات آمریکایی و ارتش و ... شرکت نداشت و یا با خصوصیاتی که در او سراغ داشتند شرکت داده نشد. اما روحانی ناشناسی چون موسوی اردبیلی که هیچ سابقه‌ی سیاسی و مبارزاتی نداشت و به سادگی توسط بهشتی اداره می‌شد طرف گفتگو و معامله بود. (۵۰)

طراحی سرکوب گسترده نیروهای سیاسی و کودتا علیه بنی‌صدر

بهشتی که به درستی از سوی مردم لقب «آیت‌الله راسپوتین» گرفته بود علاوه بر هدایت پروژه‌ی ضد‌مردمی «انقلاب فرهنگی»، نقش تعیین کننده‌ای در تحولاتی که منجر به بستن مطبوعات و کودتا علیه اولین رئیس جمهوری اسلامی شد داشت. او از اسفند ۱۳۵۹ می‌کوشید با طرح اتهاماتی علیه بنی‌صدر او را به محاکمه کشیده و از طریق دیوان عالی کشور به برکناری او اقدام کند (۵۱) اما از آن‌جایی که هنوز قادر به تصفیه کامل قضات دیوان عالی کشور نشده بود، امکان عملی آن فراهم نمی‌شد.

بالاخره در خردادماه ۱۳۶۷ بهشتی با چراغ سبز خمینی راه سریع‌تر و کم‌هزینه‌‌تر مجلس شورای اسلامی را پیش گرفت و سناریوی «عدم کفایت سیاسی» بنی‌صدر در مجلس کلید خورد.

بهشتی در بهار ۱۳۶۰ قدم به قدم توطئه‌ی سرکوب گروه‌های سیاسی و قبضه‌ی کامل قدرت را برنامه ریزی می‌کند.

یک شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۶۰

«شب، آقایان رضایی و محمد زاده آمدند و در باره‌ تصمیمات اخیر دولت و شورای عالی قضایی در خصوص برخورد با گروه‌های ضدانقلاب بحثی داشتند. سپاه معتقد است که نباید به آن‌ها مشروعیت سیاسی بدهیم و با توجه به وجود جنگ و کارشکنیها، با آن‌ها برخورد قاطع بشود و سرکوب شوند. » (۵۲)

سه شنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۶۰

«... شب در نخست وزیری با آقایان رجایی، بهشتی، باهنر، خامنه‌ای و نبوی جلسه داشتیم. از سپاه آمدند و راجع به برخورد با گروه‌های محارب مذاکراتی شد». (۵۳)

متعاقب جلساتی که اداره‌ی آن‌ها با بهشتی بود تصمیم به کودتا با پوشش قانونی علیه بنی‌صدر اتخاذ می‌شود و تلاش برای گرفتن تأیید خمینی و برداشتن قدم آخر شروع می‌شود.

سه شنبه ۲۹ اردیبهشت ۶۰

«جلسه علنی داشتیم. دستور جلسه لایحه‌ی حذف عنوان فرمان همایونی بود.[فرمان همایونی بخشی از اختیارات شاه مانند تعیین رئیس بانک مرکزی و ... بود که شورای انقلاب آن را به رئیس جمهور منتقل کرده بود] پیش از شروع کار، آقای محمد جواد حجتی کرمانی به من اطلاع داد که امام در ملاقاتی با سه نفر از نمایندگان سمپات لیبرال‌ها از لایحه اظهار نارضایتی کرده‌اند و آن را تشنج زا خوانده‌اند. (البته دو سه روز پیش آقای صانعی هم به من گفته بودند که امام مایلند از این طریق، تشنجی ایجاد نشود).

...هنگام تنفس، مطلب را با آقای رجایی در میان گذاشتم. ایشان با ‌آقایان خزعلی، جنتی و نبوی برای کسب تکلیف خدمت امام رفتند.» (۵۴)

پنج شنبه ۳۱ اردیبهشت ۶۰

«در جلسه علنی، ادامه بحث لایحه فرمان همایونی را داشتیم. قسمت اساسی پیشنهادهای مورد نظر دولت تصویب شد. بعضی‌ها [طیف نهضت آزادی و لیبرال‌ها] با بیرون رفتن از جلسه، مخالفت جدی خودشان را آشکار کردند.
...عصر طبق قرار قبلی، جلسه هیأت رئیسه در دماوند در منزل آقای الویری بود. بعد از تنظیم برنامه‌ی هفته، درباره مسائل روز بحث کردیم. توطئه‌ی ایجاد تشنج توسط لیبرال‌ها و ضدانقلاب با استفاده از جو مربوط به لایحه‌ حذف فرمان همایونی که آن را لایحه‌ی حذف بنی‌صدر نامیده‌اند. برای مواجه شدن با این توطئه بحث‌هایی شد و تصمیم‌هایی اتخاذ گردید. » (۵۵)

رفسنجانی با وجودی که در خاطراتش سعی می‌کند شسته و رفته حرف بزند روی نقش شورای عالی قضایی در تعطیلی روزنامه‌ها و زمینه سازی برای اجرای کودتا تاکید کرده و می‌نویسد:‌

«چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۶۰

... قبل از شروع ملاقات ما، اعضای شورای عالی قضایی، خدمت امام بودند به جز آقای ربانی شیرازی، احمدآقا هم بود. من هم در قسمتی از جلسه‌‌ی‌شان رسیدم، بحث بر سر موضع ما با مخالفان و لیبرال‌ها بود، مطالب خوبی گفته شد و تصمیمات خوبی گرفته شد. قرار شد هیأت سه نفری، صریحاً تخلفاتشان را بگویند. دادگاه‌ها هم قویاً عمل کنند و حتی در مورد تعطیل روزنامه‌های ضد انقلاب. (۵۶)

در پی این دیدار و برنامه‌‌ی ریزی قبلی بهشتی بود که خمینی در دیدار با نمایندگان مجلس شورای اسلامی کلید سناریوی حذف بنی‌صدر را زد و گفت:‌

«...نمی‌شود از شما پذیرفت که ما قانون را قبول نداریم. غلط می‌کنی قانون را قبول نداری. قانون تو را قبول ندارد ... بعد از اینکه چیزی قانونی شد دیگر نق زدن در او اگر بخواهد مردم را تحریک بکند، مفسد فی‌الارض است و باید دادگاه‌ها عمل مفسد فی‌الارض را بکنند....» (۵۷)

بهشتی خود را پشت لاجوردی و دادستانی انقلاب اسلامی مرکز پنهان می‌کرد و از طریق وی خط سرکوب و تحدید آزادی بیان و بستن روزنامه‌ها را پیش می‌برد.

رفسنجانی روی نقش بهشتی در بستن روزنامه‌ها و تأیید آن توسط حزب‌ جمهوری اسلامی به عنوان حزب حاکم تأکید کرده و می‌نویسد:‌

«یک شنبه ۱۷ خرداد ۶۰

.... ظهر، خبر تعطیل موقت روزنامه‌های انقلاب اسلامی، میزان، آرمان ملت، مردم و جبهه ملی از طرف دادستان انقلاب اسلامی تهران، پخش شد. اقدام جسورانه‌ای است. قرار نبود تعطیل شوند، مخصوصاً در آستانه‌ی انتخابات. تحقیق کردم معلوم شد شورای عالی قضایی هم تصویب کرده است.

عصر در جلسه‌ی شورای مرکزی حزب شرکت کردم. بحث در مورد تعطیل روزنامه‌ها بود. اکثریت موافق بودند و چند نفری مخالف؛ منجمله من.

... شب، در جلسه مشترک نمایندگان و مجریان هوادار حزب، شرکت کردم. مقداری درباره علل گرانی بحث شد. سپس درباره‌ی تعطیل روزنامه‌ها؛ آقای بهشتی عمل را توجیه کردند و سه نفر آقایان الویری، انصاری، زرندی و دکتر روحانی مخالفت کردند. آقای لاجوردی دادستان انقلاب، دفاع کرد و اکثریت حضار، ایشان را تأیید کردند و قرار شد عقب نشینی نشود.» (۵۸)



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


نقش بهشتی در فجایع به بار آمده آنقدر پررنگ است که مورد اعتراض سپاه پاسداران و حتی قدوسی یار غارش قرار می‌گیرد:‌

شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۶۰

«... ظهر به خواست آقای قدوسی [دادستان کل انقلاب]، با ایشان و آقای خامنه‌ای در اتاق من جلسه‌ای داشتیم. آقای قدوسی می‌گفتند: دوستان اجرایی در سپاه و در جاهای دیگر از این که تصمیمات توسط حزب یا شخص آقای بهشتی، گرفته می‌شود و آن‌ها در جریان نیستند، گله دارند؛ ولی واقعاً این نیست. اشتباه کرده‌اند.
اصل مسأله، همین توقیف روزنامه‌هاست که شورای عالی قضایی، بدون مشورت و بلکه بر خلاف نظران دیگران، [اقدام] کرده است.» (۵۹)

بهشتی نقشه دستگیری و اعدام سران گروه‌های مخالف به عنوان «محارب» را می‌کشید. در اردیبهشت همان سال محمد منتظری موضوع را در نطق علنی‌اش در مجلس مطرح کرده بود.

دوشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۶۰

«جلسه‌ی هیأت رئیسه داشیتم؛ در مورد کیفیت طرح سلب کفایت سیاسی بنی‌صدر. شب، در دادگستری، جلسه مشورتی قوای سه‌گانه با سپاه و ... بود که در کیفیت حرکت سیاسی و تبلیغات و دستگیری سران مخالفان محارب و مسائل روز تصمیم‌گیری‌هایی شد. » (۶۰)

۲۵ خرداد روزی است که جبهه‌ی ملی از عموم مردم خواسته بود برای مخالفت با «لایحه قصاص» به خیابان‌ها بیایند. با آن که از ۱۹ خردادماه هواداران مجاهدین با به راه‌اندازی «تظاهرات‌های موضعی» به مقابله با نیروهای سرکوب می‌پرداختند، متأسفانه رهبری انحصار‌طلب سازمان و شخص مسعود رجوی مانع شرکت هواداران این سازمان در تظاهرات فوق شد و زمینه‌ شکست آن و یکه‌تازی نیروهای ارتجاع را فراهم ساخت.

قدم به قدم تا مرگ و فرو رفتن در آتشی که خود افروخته بود

بهشتی توجهی نداشت که اقدامات او قطعاً با پاسخ روبرو خواهد شد. به ویژه در کشوری که از یک انقلاب بیرون آمده است.

هدف اصلی تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ که توسط سازمان مجاهدین خلق برگزار شد بهشتی، رجایی و حزب جمهوری اسلامی بودند. شعار اصلی این تظاهرات «بهشتی، رجایی، خلق آمده کجایی» و «ما کشته ندادیم که حزبی بشویم آلت دست بهشتی بشویم و «حزب چماق‌بدستان باید بره گورستان» بود. این تظاهرات به دستور خمینی توسط پاسداران کمیته در میدان فردوسی به رگبار گلوله بسته شد و تعداد زیادی کشته و زخمی شدند. متعاقب آن دستگیری‌های گسترده آغاز شد.

بهشتی به منظور حاکم کردن محیط رعب و وحشت پس از کودتا و سرکوب خونین تظاهرات ۳۰ خرداد، اعدام‌های گسترده را در دستور کار قرار داد و در اولین قدم ده‌ها نفر در روزهای ۳۱ خرداد و اول تیرماه ۱۳۶۰ در اوین به جوخه‌‌ی اعدام سپرده شدند و با الگو قرار دادن آن‌چه تحت نظر بهشتی در تهران جریان داشت در شهرستان‌ها نیز جوخه‌های اعدام به کار افتادند. تعدادی از اعدام شدگان بنا به اعلام رسمی دادستانی انقلاب اسلامی بدون احراز هویت مقابل جوخه‌ی اعدام قرار گرفتند و ...

در میان اعدام‌شدگان چهره‌های مشهوری همچون سعید سلطانپور شاعر و کارگردان معروف تئاتر ایران دیده می‌شدند که از سر سفره‌‌ی عقد به قربانگاه برده شد.

«عزت شاهی سربازجو و یکی از گردانندگان «کمیته مرکز انقلاب اسلامی» در باره‌ی مجریان سرکوب پس از ۳۰ خرداد می‌گوید:

از این زمان به بعد دیگر من به تنهایی نبودم، من به عنوان كمیته و انتظامات شهر و لاجوردی و بهشتی و قدوسی به عنوان دادستان هم بودند.» (۶۱)

بهشتی در بهار ۱۳۶۰ به منفورترین چهره‌ی نظام تبدیل شده بود وی حتی در میان روحانیون نیز دشمنانی داشت. محمد منتظری و شیخ علی تهرانی از دشمنان سرسخت بهشتی در میان روحانیت بودند. محمد منتظری او را عنصری آمریکایی معرفی می‌کرد که سعی در انحراف انقلاب دارد. تیتر و مقالات نشریه «پیام شهید» که توسط منتظری انتشار می‌یافت به تبیین همین نظر اختصاص داشت. اعلامیه‌های «ساتجا» (سازمان توده‌های جمهوری اسلامی) گروهی که او تشکیل داده بود نیز بر علیه بهشتی بود. وی نیز در زمره‌ی کسانی بود که بهشتی را «راسپوتین» می‌نامید. پس از سرکوب ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ محمد منتظری با حضور در حزب جمهوری اسلامی از بهشتی عذرخواهی کرد اما وصلت‌اش با بهشتی به سرانجام نرسید.

بهشتی در ۲ تیر ماه ۱۳۶۰، پس از برکناری بنی‌صدر به همراه محمدعلی رجایی و هاشمی رفسنجانی به عضویت شورای موقت ریاست جمهوری درآمد و در روزهایی که خود را یکه‌تاز میدان سیاست ایران می‌دید و برای جانشینی خمینی آماده می‌شد در هفتم تیرماه در انفجار حزب جمهوری اسلامی که توسط محمدرضا کلاهی یکی از نفوذی‌های مجاهدین تدارک دیده شده بود به همراه محمد منتظری و ده‌ها تن دیگر به قتل رسید و پیش از آن که نقشه‌ی دستگیری و اعدام رهبران گروه‌های سیاسی را عملی کنند خود قربانی سیاست‌هایشان شدند.

محمدرضا کلاهی یکی از هواداران مجاهدین در دانشگاه علم و صنعت و انجمن دانشجویان مسلمان این دانشگاه بود که با برنامه‌ریزی مجاهدین به بهشتی نزدیک شد و ضمن اقرار به اشتباهاتش در مورد وی، از او حلالیت طلبی کرد و به عنوان یکی از اعضای حزب جمهوری اسلامی به فعالیت پرداخت. بهشتی در سال ۱۳۵۹ که زیر فشار افکار عمومی قرار داشت بارها بدون نام بردن از کلاهی عنوان می‌کرد جوانانی هستند که به ما رجوع می‌کنند و ضمن اقرار به اشتباهاتشان در مورد ما، حلالیت می‌طلبند. او نمی‌دانست کسی که به او نزدیک شده در صدد اجرای چه نقشه‌ای است. کلاهی پس از انفجار حزب جمهوری اسلامی به کردستان و سپس عراق رفت. ابتدا در رادیو مجاهد و سپس در بخش متفجرات مجاهدین با نام مستعار «مهندس کریم» به فعالیت پرداخت.

این عملیات به فرمان مسعود رجوی (۶۲) تحت نام «الله اکبر» و براساس آیات ۲۵ و ۲۶ سوره نحل که وی از آن‌ها به عنوان «رهنمود قرآنی در بعد از ظهر یک شنبه ۷ تیر ۱۳۶۰» نام می‌برد، صورت گرفت. در این آیات به وضوح از فرود آمدن «سقف بر ایشان» صحبت شده است.

«همانا که مکر ورزیدند آنان که پیش از ایشان بودند. پس خدا بنیاد ایشان را از پایه (و ریشه) برانداخت، پس فرود آمد سقف بر ایشان، از فراز سرشان و بیامدشان عذاب از جایی که نمی‌دانستند (و گمان نمی‌بردند)... »

بمب‌گذاری در حزب جمهوری اسلامی برخلاف ادعاهایی که بنی‌صدر و ... مطرح می‌کنند، بسیار ساده بود و پیچیدگی خاصی نداشت. یک بمب ویژه بهشتی در زیر تریبون تعبیه شده بود و بمب دیگر کنار ستون اصلی سالن قرار داده شده بود که با تخریب آن، سقف سالن روی سر حاضران خراب شد و تلفات بالا ناشی از آن بود. کلاهی به خاطر تسلط در کار برق مسئولیت سالن مزبور را نیز به عهده داشت.

بنا به ادعای مسعود رجوی انجام این عملیات برای بی‌آینده کردن و قطع سر نظام ضروری بود وگرنه رژیم تثبیت می‌شد و یک مرحله دیگر به عمرش اضافه می‌گردید.
مسعود رجوی در «جمع‌بندی یک ساله‌‌ی مقاومت مسلحانه» در توجیه «انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی» در ۷ تیر ۱۳۶۰ می‌گوید:‌

«... برخلاف نمونه‌های کلاسیک، ما در فاز نخستین تهاجم‌مان، با عمل بزرگ شروع کردیم (و در رأس همه، عملیات تاریخی «الله اکبر» که این اسم هم پیشاپیش، برایش گذاشته شده بود) جای موسی خالی... آن‌چه می‌خواهم تاکید بکنم، اینست که : «نه الله اکبر» و نه نخستین فاز تهاجم، هیچ‌کدام تردید بر نمی‌دارند. ... اصولاً ما در همین رابطه بود که یک مرحله جلو افتادیم. یک مرحله را پیش بردیم. کدام مرحله؟ مرحله‌ی بی‌آینده کردن رژیم و سلب ثبات از آن و تثبیت نظامی سازمان. ملاحظه می‌کنید که کار مجاهدین در آن مقطع ، یک کار کلاسیک چریکی نبود که از جانب بعضی از نیروهای اپورتونیست بتواند مارک تروریستی بخورد. ... از سوی دیگر چنین نحوه‌ی شروعی، از موقعیت خود مجاهدین نشأت می‌گرفت. یعنی کسی می‌تواند اینطوری شروع بکند که در حد آلترناتیو باشد، یعنی قد و قواره‌ای داشته باشد که با یک تنه زدن به دشمن‌اش، چنین نتیجه‌ای حاصل کند. ... خلاصه کنم این نحوه ورود و شروع مبارزه‌ی مسلحانه، خاص مجاهدین بود، مجاهدین با همین ایدئولوژی‌شان، با همین سازمانشان، با همین محبوبیت اجتماعی‌شان، با همین سوابق‌شان و با همین پاک باختگی و جسارت عملی‌شان. یعنی خلاصه در یک کلام: کار کسی جز مجاهدین نبود. آنهم در برابر ارتجاعی که قبل از هر چیز، خدا و قرآن و اسلام و انبیاء و ائمه را ابزار تجارت خودش کرده و در هر لحظه – بارها بیش از شاه – خشم خدا را موجب گردیده است. ... تصریح کنیم: برای رساندن خلق و انقلاب به نقطه‌ای که امروز از نظر سیاسی و اجتماعی و تشکیلاتی و نظامی در آن نقطه قرار داریم، اگر هم به ترتیبی که آغاز کردیم، میسر نبود، باید به هر صورت و به هر ترتیب دیگری شده، ضربه‌‌ی معادلی به رژیم وارد می‌کردیم تا جنبش را از نظر نظامی تثبیت و دشمن خدا و خلق را بی‌آینده و بی‌ثبات کنیم. » (۶۳)


خمینی پس از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در مقابل مجاهدین که به «عاشورا» تمسک می‌جستند، از عاشورا و «سید‌الشهدا» مدد گرفت و بهشتی را که مورد نفرت عمومی بود «شهید مظلوم» و «یک ملت» خواند (۶۴) و مسئولان رژیم برای تکمیل پروژه و بهره‌برداری از آن، تعداد کشته‌شدگان در انفجار را به عدد «۷۲ تن» تقلیل دادند.

۳۵ سال از انفجار حزب جمهوری اسلامی و کشته شدن بهشتی و یارانش می‌گذرد، با نگاهی به گذشته می‌توان ادعاهای مسعود رجوی مبنی بر «بی‌آینده کردن رژیم و سلب ثبات از آن و تثبیت نظامی سازمان» را محک زد. بنا به پیش‌بینی مسعود رجوی و وعده‌‌ و وعید‌هایی که داده بود، رژیم بایستی در عرض ۶ماه و بعدها ۳ تا ۵ سال سقوط می‌کرد.

۳۵ سال از آن‌ روزها می‌گذرد. مسعود رجوی پس از برافروختن آتش، جزو اولین کسانی بود که جان خود را از مهلکه نجات داد و گریخت، بدون آن که پاسخی به عدم تحقق وعده‌هایش بدهد، همچنان شعارهای قبلی را می‌دهد و حاضر به پذیرش مسئولیت نیست. این در حالی است که طی ماه‌های آینده آخرین دسته‌های مجاهدین نیز به عنوان آواره به آلبانی عقب‌مانده‌ترین کشور اروپا انتقال خواهند یافت.
در این مدت ده‌ها هزار نفر از هواداران مجاهدین و دیگر گروه‌های سیاسی به کام مرگ رفتند، تعداد بسیار بیشتری روانه‌ی زندان‌ها و شکنجه‌گاه‌ها شدند و صدها هزار نفر قربانی سیاست های وی شدند اما او همچنان در اوهام خود همچون بهشتی در خیال تصدی رهبری کشور است. بهشتی در یک قدمی آن بود اما در آتشی که خود برپا کرده بود سوخت و توفیقی نیافت؛ رجوی اما درحالی که در دوران «غیبت صغری» به سر می‌برد، همچنان «دن‌ کیشوت» وار از «ارتش آزادیبخش» خیالی‌اش و برپایی «هزار اشرف»‌ در اروپا و ساحل امن می‌گوید و روزی نیست که فریبکارانه وعده‌ی سرنگونی و فتح تهران به دست نیروهایش که آن‌ها را «بازوی پراقتدار خلق» می‌نامد، ندهد.

یکی از نکات عبرت‌ آموز آن که سه دهه بعد از مرگ بهشتی، در جریان «کودتای انتخاباتی» خامنه‌ای و احمدی‌نژاد و سپاه پاسداران که منجر به اعتراضات گسترده‌ی مردم شد، به دستور خامنه‌ای سرکوب شدیدی اعمال شد و علیرضا پسر دوم بهشتی نیز در امان نماند. او را با لباس زندان و با دمپایی و غل و زنجیر به دادگستری جمهوری اسلامی آورده و زیر عکس پدرش محاکمه کردند. علیرضا بهشتی در زندان دچار حمله‌ی قلبی شد و پس از اعتراضات گسترده در درون رژیم و پرخاشگری رفسنجانی به خامنه‌ای به اشاره‌ی ولی فقیه آزاد شد .

ایرج مصداقی خرداد ۱۳۹۵

www.irajmesdgahi.com

irajmesdaghi@gmail.com


پانویس:

۱- طرفه آن که هدایت «انقلاب اسلامی» را روحانیونی همچون مطهری، بهشتی، باهنر، مفتح به عهده داشتند که حقوق‌بگیر دولت شاهنشاهی بودند و یا همچون مطهری عضویت در انجمن سلطنتی فلسفه را نیز که توسط دفتر فرح پهلوی اداره می‌شد یدک می‌کشیدند و در دانشگاه شاه ساخته تدریس می‌کردند و نه در حوزه‌ی علمیه قم.

۲- خانم وزیر. خاطرات و دست‌نوشته‌های فرخ‌رو پارسا. تألیف منصوره پیرنیا. انتشارات مهر ایران. چاپ ۲۰۰۷. شابک ۰۹۲۱۳۳۶۹۲۸ ص۲۳۶–۲۳۷

۳- http://www.jamaran.ir/fa/n73332

۴- سقوط دولت بازرگان، به کوشش دکتر غلامعلی صفاريان ـ مهندس فرامرز معتمد دزفولی، چاپ ‏‏۱۳۸۲، پشت جلد

۵- http://hamshahrionline.ir/details/56182

۶-http://tarikhirani.ir/Modules/files/Phtml/files.PrintVersion.Html.php?Lang=fa&TypeId=51&filesId=534
۷- http://www.kaleme.com/1391/07/08/klm-114208/?theme=fast
۸- http://www.kaleme.com/1391/07/08/klm-114208/?theme=fast

۹- یزدی در نامه به احمد خمینی می‌نویسد:‌ «برنامهٔ سیاسـی و اجرایی» آقای خمینی را من تنظیم کرده و ایشان تصحیح و تنقـیح نمودنـد، کـه بعدها بر طبق آن شورای انقلاب و دولت موقت… تأسیس گردید. شما به کسی این اتهامات پوچ و بی اساس را زده‌اید که طراح و مؤسس سپاه پاسداران بوده اسـت، طراح و مبتکر «روز قدس» بوده است، طراح اصلی و اولیه برخی دیگر از نهادهای انقلاب بوده است» خاطرات دکتر ابراهیم یزدی دبیرکل نهضت آزادی ایران. جلد سوم، چاپ اول، صفحه ٧٣٧، ۱۳۹۳

۱۰- صورت مشروح مذاکرات بررسی نهایی قانون اساسی, جلد ۱ صفحه‌ی ۳۷۸

۱۱- http://www.yjc.ir/fa/news/4893600

۱۲- سخنراني ها و مصاحبه هاي آيت الله شهيد دکتر سيد محمد حسيني بهشتي،سرابندي،ج۱،ص ۶۲۴
۱۳- http://www.teribon.ir/archives/32621
۱۴- http://www.donya-e-eqtesad.com/news/1010064/
۱۵- http://www.bbc.com/persian/iran/2016/06/160604_l13_carter_khomeini
۱۶- کتاب تاریخ بیست و پنج ساله ایران- سرهنگ غلامرضا نجاتی ص ۲۸۹- یادداشت‌های دکتر یزدی

۱۷- البته ابراهیم یزدی نیز در این خیانت و خلف وعده شریک بهشتی و خمینی بود چرا که شخصاً در بازجویی و اعدام سپهبد مهدی رحیمی و دیگران امرای ارتش شرکت مستقیم داشت. با این حال او بیشرمانه مدعی است همراه تیمی از جانب خمینی «برای نجات امیران ارشد ارتش و مستشاران نظامی آمریکا» به ستاد مشترک ارتش رفته بود. در حالی که حضور او در آن‌جا، تنها برای نجات جان آمریکایی ها بود زیرا از عواقب آن و واکنش آمریکایی‌ها هراس داشت.

۱۸- روزنامه جمهوری اسلامی مورخ ۰۶/۱۲/۱۳۵۸ ، ص ۹
۱۹- http://www.defapress.ir/Fa/News/26211

۲۰- خاطرات حاج احمد قدیریان، صفحه‌ی ۱۴۹-۱۵۰، تدوین: سید حسین نبوی، محمدرضا سرابندی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول
۲۱- روزنامه جمهوری اسلامی مورخ ۲۰/۱۲/۱۳۵۸ ، ص ۱۵
۲۲- روزنامه کیهان ۷ خرداد ۱۳۵۸
۲۳- http://tarikhirani.ir/fa/news/30/bodyView/2583
۲۴- http://aftabnews.ir/vglam6n6e49n0i,..544k1khu.html

۲۵- بنی‌صدر بی‌توجه به سابقه‌ی اشراقی او را نماینده خود در هیئت سه نفره برای رسیدگی به دعوایی که با حزب جمهوری اسلامی داشت قرار داد و او به جای نمایندگی بنی‌صدر همراه با مهدوی کنی و محمد یزدی و هماهنگ با جناح‌های قدرت در نظام رأی به محکومیت بنی‌صدر داد.

۲۶- روزنامه انقلاب اسلامی ۱۱دی ۱۳۵۹
۲۷- http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-54091.html
۲۸- عبور از بحران – کارنامه‌ و خاطرات ۱۳۶۰ ص ۸۰
۲۹- http://www.teribon.ir/archives/32621

۳۰- گفت و گوی ابراهیم یزدی با روزنامه عصر آزادگان- دوشنبه ۲۹ آذر ۱۳۷۸
۳۱- روزنامه جمهوری اسلامی، ۷ اردیبهشت ۱۳۵۹، ص ۱۰
۳۲- قضا در اسلام و نظام قضایی منسوب به اسلام، علی گلزاده غفوری، صفحه ۲۰۲
۳۳- قضا در اسلام و نظام قضایی منسوب به اسلام، علی گلزاده غفوری، صفحه‌های ۲۳۰ و ۲۳۱

۳۴- http://tarikhirani.ir/fa/news/30/bodyView/2583
۳۵- http://www.nurizad.info/blog/29152
۳۶- خاطره‌ها،‌ محمدی ری‌شهری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی جلد اول ص ۹۲ و ۹۳
۳۷- http://www.ensani.ir/fa/content/112041/default.aspx
۳۸- کیهان ، ۱۷ اردیبهشت ۱۳۶۰ ، صفحه۹
۳۹- http://www.gooya.com/external/news.gooya.com/politics/archives/2011/06/123873.php
۴۰- پیشین.

۴۱- در این جنایت «جنبش مسلمان مبارز» و «اکثریتی»‌ها نیز شریک بودند. چرا که حبیب‌الله پیمان رهبر جنبش مسلمانان جنایت صورت گرفته را رسماً به مقامات رژیم تبریک گفت و «اکثریتی» ها آن را به فال نیک گرفتند و ابراز خشنودی می‌کردند.

۴۲- کیهان ، ۷ خرداد ۱۳۶۰ ، صفحه ۹
۴۳- http://dl.hayatebartar.com/Published/Voice-speech-beheshti-eghnae.mp3
۴۴- http://www.bbc.com/persian/iran/2014/11/141101_u01-beheshti-main
۴۵- http://www.bbc.com/persian/iran/2015/02/150201_u01-revolution-cottam
۴۶- نشریه نامه شماره ۳۰- http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=9578
۴۷- اسناد لانه جاسوسی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، بهار ۱۳۸۷
۴۸- http://www.bbc.com/persian/iran/2014/11/141101_u01-beheshti-main
۴۹- http://www.bbc.com/persian/iran/2014/11/141101_u01-beheshti-main

۵۰- آیت‌الله طالقانی در آبان‌ماه ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد. خمینی، بهشتی و روحانیت به خاطر نظرگاه ‌های سیاسی و مردمی وی مطلقاً نظر مثبتی روی او نداشتند و هریک به گونه ای دشمن او محسوب می‌شدند و سعی می‌کردند او را از کانون تصمیم‌گیری‌ها دور کنند. خمینی در دیماه ۱۳۵۷ شورای انقلاب را تشکیل داد؛ بازرگان و سحابی در آن عضو بودند اما آیت‌الله طالقانی را دور زده بودند و حتی این دو موضوع را با ایشان در میان نگذاشته بودند! خمینی پس از آن که متوجه شد آیت‌الله طالقانی درصدد تشکیل شورای انقلاب به دبیری دکتر سامی است مجبور به دعوت از ایشان شد تا شورای انقلاب وی پا نگیرد و رقیبی به وجود نیاید.

۵۱- جمهوری اسلامی، ۲۱ اسفند ۱۳۵۹ ، صفحه ۱۲
۵۲- عبور از بحران – کارنامه‌ و خاطرات ۱۳۶۰ ص ۱۰۵
۵۳- عبور از بحران – کارنامه‌ و خاطرات ۱۳۶۰ ص ۱۰۷
۵۴- عبور از بحران – کارنامه‌ و خاطرات ۱۳۶۰ ص ۱۱۷
۵۵- عبور از بحران – کارنامه‌ و خاطرات ۱۳۶۰ ص ۱۱۹
۵۶- عبور از بحران – کارنامه‌ و خاطرات ۱۳۶۰ ص ۱۳۰
۵۷- عبور از بحران – کارنامه‌ و خاطرات ۱۳۶۰ ص ۱۰۷
۵۸-(عبور از بحران – کارنامه‌ و خاطرات ۱۳۶۰ ، صفحه‌های ۱۴۰ و ۱۴۴)
۵۹- عبور از بحران – کارنامه‌ و خاطرات ۱۳۶۰ ص ۱۵۲
۶۰- عبور از بحران – کارنامه‌ و خاطرات ۱۳۶۰ ص ۱۵۷
۶۱- http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=850421040
۶۲- مسعود رجوی که در صدد فرار از کشور بود به منظور جان انداختن اهمیت این عملیات و راضی کردن دیگر مسئولان مجاهدین، با نیرنگ و فریب عنوان کرد که حاضر است خود شخصاً در یک عملیات انتحاری بهشتی را به قتل برساند! اعضای کادر مرکزی مجاهدین که مرکب از ۵ نفر بود و بعدها دفتر سیاسی خوانده شد، بدون آن که پرسشی در مورد چگونگی روبرو شدن مسعود رجوی با بهشتی و محافظانش و انجام موفقیت‌آمیز «عملیات انتحاری» کنند، ضمن تأیید وارستگی و از خود‌گذشتگی وی موافقت خود را با انجام عملیات اعلام کردند.

۶۳- نشریه مجاهد شماره‌ی ۱۵۸ صفحه‌ی ۲ مقاله‌ی «آغاز مبارزه‌ی مسلحانه با عملیات بزرگ و با پذیرش چشم‌انداز عاشورا»

۶۴- در تظاهرات‌های موضعی مجاهدین در خرداد ۱۳۶۰ در تهران، من یکی از مسئولان شعار بودم. در جریان تظاهرات خیابان نظام‌آباد هنگامی که صدای تظاهرکنندگان پایین می‌آمد و متوجه می‌شدم شعارها را کوبنده سر‌نمی‌دهند، شعار «ما کشته ندادیم که حزبی بشویم، ‌آلت دست بهشتی بشویم» را می‌دادم، به یکباره تظاهرات شور و حال دیگری می‌یافت، پا‌ها به زمین کوبیده می‌شد و تظاهرکنندگان از عمق‌جان این شعار را می دادند. در همین حال ماشین‌هایی که از روبرو می‌آمدند چراغ‌هایشان را روشن کرده، بوق می‌زدند. نظام‌ آباد محله‌ی شلوغی است، عصرها زنان و مردان زیادی در خیابان و سرکوچه‌ها هستند، زن‌های چادری که در تظاهرات شرکت نداشتند، دست‌هایشان را از زیر چادر بیرون آورده و با مشت گره کرده این شعار را تکرار می‌کردند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016