گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
1 آذر» هویت سیال ایرانیان در گهواره ایران زمین، حمید آقایی25 آبان» ترامپ، از نگاهی دیگر، حمید آقایی
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! پست-حقیقت و واقعیت تنبلی فکری، حمید آقاییسایت رسمی دیکشنری اکسفورد ترکیب واره پست-حقیقت (post-truth) را بعنوان واژه سال ۲۰۱۶ برگزید. در همین سایت آمده است که پس از بحث ها و تحقیقات فراوان سرانجام این ترکیب واره بعنوان واژه سال انتخاب شده است. ترکیب واره ای که نماد و بیان این واقعیت است که امروزه افکار عمومی بجای تاثیر پذیری از داده های واقعی و قابل اتکا، از احساسات و عقاید شخصی تاثیر می پذیرند
این کلمه برای سالی انتخاب می شود که انتخاب شدن ترامپ به ریاست جمهوری امریکا و نتیجه رفراندم خروج بریتانیا از جامعه اروپا نشان دادند که امروزه، ظاهرا، گزینش های بسیاری از مردم بر اساس احساسات درونی و عقاید شخصی و بیشتر متاثر از رسانه های اجتماعیِ غیر رسمی (social media) صورت می گیرند. در این رابطه گفته می شود که رسانه های مزبور نقش بسیار بالایی در پخش و تکرار اخبار غیر واقعی و دروغ داشته اند. دروغ هایی که ابتدا توسط خود رهبرانی مانند ترامپ و گردانندگان اصلی پروژه خروج بریتانیا از جامعه اروپا عنوان و پخش گردیدند. انتخاب پست-حقیقت بعنوان واژه سال ۲۰۱۶، یادآور آغاز دوران پست-مدرنیسم است که جرقه های آن در اواخر قرن نوزدهم زده شد و از اواسط قرن بیستم به اوج خود رسید. فلسفه و نوع نگاه جدیدی که فردریش نیچه یکی از بنیانگذاران اصلی و پدر فکری آن بشمار می آید. او بود که با اعلام مرگ خدا و نقطه پایان گذاشتن بر داستانهای بزرگ و جهان شمول، اما دروغ، راهگشای آغاز دوران پست-مدرنیسم گردید و بسیاری از فلاسفه، اندیشمندان و حتی هنرمندان و نوسیندگان دروان های پس از خود را تحت تاثیر افکار خود قرار داد. وی معتقد بود که باور بسیاری از مردم به داستانهای بزرگ و متافیزیکی، که در پوشش حقیقت مطلق ارائه می شوند، در درجه نخست بخاطر تنبلی فکری، جبونی و زبونی آنها است. ظاهرا پس از گذشت بیش از یک قرن و پس از رد جدی و کمرشکن داستانهای بزرگ و اعتقادات متافیزیکی توسط جنبش فکری پست-مدرنیسم، اعتقاداتی که عمدتا ناشی از تنبلی فکری، ترس و احساسات درونی انسان هستند، تا تحقیق و جستجوگری و تجزیه و تحلیل داده های واقعی و قابل اثبات؛ ما امروزه مشاهده می کنیم که بخشی از مردم همچنان بر اساس احساس، ندای درون، اعتقادات فردی و تجارب شخصی دست به تصمیم گیری می زنند و می پندارند که این ندای درون، همه حقیقت را به نمایش می گذارد. البته شاید تصور شود که انتخاب ترکیب واژه "پست-حقیقت" بعنوان واژه سال، بیانگر ضرورت بازگشت مجدد به دوران قبل از پست-مدرنیسم می باشد. به این معنی که این جنبش فکری پست-مدرنیسم بود که مرگ حقیقت را اعلام کرد و ادعا نمود که حقیقت واحدی وجود ندارد؛ بلکه هر فردی از منزلگاه و زاویه نگرش خاص خود به واقعیت بیرون از خویش می نگرد و حقیقت را طور دیگری می بینید. بنابراین ظهور افرادی مانند ترامپ در واقع بخاطر مرگ حقیقت است، و اینکه امروزه هر کسی می تواند ادعای دست یابی به حقیقت را داشته باشد؛ زیرا پست-مدرنیسم موجب گردید که حقیقت تکه پاره شود و هر کس به گوشه ای از آن دست یازد. اما اتفاقا باید گفت که ترکیب پست-حقیقت، تاکید مجددی است بر صحت و برگشت ناپذیری جنبش پست-مدرنیسم. انتخاب این واژه در حقیقت نشانه آن است که ما معمولا عادت داریم که فقط بخشی از حقیقت را ببینیم و آنرا بزرگ کرده و بعنوان تمام حقیقت معرفی نماییم. همانطور که دونالد ترامپ تمام مشکلات جامعه امریکا را در به فراموشی سپرده شدن سفید پوستان خلاصه می کند و بعنوان یک حقیقت تام و تمام عرضه می نماید. همانطور که برخی از احزاب و رهبران ناسیونالیست افراطی در اروپا، همه بحرانها را ناشی از اقلیت مسلمان مقیم این قاره و یا بطور کلی اسلام معرفی می کنند. این واژه بیان این حقیقت نیز می باشد که بسیاری از مردم، بخود زحمت نمیدهند که قدمی جلوتر از برداشت های اولیه و احساس درونی و آنچه که این احساس درونی به آنها القا می کند، بردارند. احساسات و برداشت های اولیه ای که در واقع بصورت ندای درونی ظاهر می شوند و انسان را وادار می کنند که آنچه را که می خواهد ببیند و بشنود، همانها را نیز دریافت نماید. سیستم اول در موقع نتیجه گیری ها و اتخاذ تصمیم بسیار سریع است و ابزارهای اصلی آن تجارب شخصی، اعتقادات فردی و خاطراتی می باشند که بصورت ندای درون و یا احساسات قلبی ظاهر می شوند. بخش دوم اما، بسیار کند عمل می کند و فرایند تجزیه و تحلیل و تصمیم گیری آن مبتنی بر داده ها و اطلاعاتی که از طریق اعضای حسی به فرد مورد نظر منتقل می گردند. البته در دنیای واقعی این دو سیستم هیچگاه مستقل از هم عمل نمی کنند و زمانی که انسان در رابطه با یک انتخاب دچار مشکل می شود، یکی از این دو سیستم به کمک آن دیگری می شتابد. طبیعی است که هر اندازه انسان سیستم دوم فکری خود را تقویت کرده باشد، کمتر تحت تاثیر سیستم اول، که عجولانه و بر مبنای پیش فرض و اعتقادات فردی عمل می کند، دست به تصمیم گیری می زند. بر مبنای همین نظریه دو سیستمی تفکر انسان بود که وی توانست پاسخی مناسب برای بسیاری از تئوریهای ناموفق اقتصاددانان برای تفسیر مکانیزم بازار و نقش تولیدگران و مصرف کنندگان بیابد. پاسخی که وی را با وجودی که یک اقتصاددان نبود، به جایگاه برنده نوبل اقتصاد رساند. تصور عموم اقتصاددانان بر این بود که نحوه ورود، عملکرد و انتخاب انسانها در زمینه بازار و اقتصاد، از یک کارکرد و مکانیزم کاملا منطقی پیروی می کند. اما وی بر مبنای هزاران آزمایش و مطالعه روی موارد مشخص و بر خلاف نظریات کلاسیک، به این نتیجه دست یافت که بسیاری از انتخاب های انسانها از قواعد دیگری پیروی می کنند. قواعدی که تجزیه و تحلیل منطقی و کاملا آگاهانه در آن کمتر دیده می شوند، بلکه بر عکس تاثیر پذیری انسان را هنگام فکر کردن و انتخاب نمودن، از احساسات درونی، اعتقادات فردی و ندای درونی نشان می دهند. به همین خاطر بسیاری از این انتخاب ها قابل پیش بینی نیستند و یا پیش بینی های ما به وقوع نمی پیوندند، زیرا ما می پنداریم که همه مردم یک فرایند کاملا منطقی را در هنگام تصمیم گیری های خود طی می کنند. یکی از موضوعاتی که بنظر نگارنده ارتباط مستقیم با بحث فوق پیدا می کنند مقولاتی مانند علم و متافیزیک هستند. به این معنی که برخی از اعتقادات فردی، پیش فرض ها و اصولا جهان بینی که هر فردی در اختیار دارد، از جمله ابزارهای مهم در سیستم اول از مکانیزم تفکر او بحساب می آیند. ابزارهایی که انسان تا حد امکان، بخاطر سرعت و در دسترس بودن و بی نیازی به داده های جدید، از آنها برای تصمیم و یا نتیجه گیری استفاده می کند. اینگونه اعتقادات فردی و باورهای شخصی، به این دلیل که عمدتا از احساسات و ندای درون نشات می گیرند و کمتر بر تجزیه و تحلیل علمی و منطقی استوار هستند، در ردیف افکار متافیزیکی قرار می گیرند. یکی از وجوه مشترک افکار متافیزیکی و سیستم اول در مکانیزم تفکر، وجود باورهای دگم شده و بطور کلی دگماتیسم است. به این معنی که برخی از باورها آن اندازه در وجود انسان رسوخ می کنند که بدون اینکه فرد بر نقش و حضور دائمی اینگونه باورها آگاه باشد، سالهای طولانی و یا تمام عمر دنیای اطراف خود را از دریچه آنها می نگرد. دگماتیسمی که به این طریق شکل می گیرد، تمامی تصمیمات و گزینش های فرد مورد نظر را تحت کنترل خود در می آورد. برای مثال، برای رهبر جمهوری اسلامی این یک اصل و حقیقت مطلق و غیر قابل تغییر است که امریکا دشمن جمهوری اسلامی است و همواره خواهد ماند. اصل و حقیقتی که در هیچ شرایطی عوض نخواهد شد. و نیز، توهم توطئه که همه معادلات سیاسی در عرصه جهان را رقم می زند، از دیگر ابزار های سیستم اول تفکر است، که انسانهای معتقد به آن را آسوده از هر گونه تجزیه و تحلیل عمیقتر و استفاده از داده های به روز شده، کرده و همچنان می کند. بطور کلی می توان گفت، که تفکرات متافیزیکی و نگاه از کل به جزء یکی از ابزارهای مهم در سیستم اول از مکانیزم اندیشه انسان در طول تاریخ بوده است. سیستمی که از احساس ترس، توهمات و جستجوی پاسخ های آسان و سریع و تنبلی های آدمیان تغذیه کرده و می نماید. زمانی که در کادر عقاید دینی، همه اتفاقات و حوادث به قضا و قدر تعبیر می شوند و این روش فکر کردن و اصولا تقلید تبلیغ می گردند طبیعی است که در سیستم فکری تربیت شدگان اینگونه عقاید دینی، جایی برای فکر کردن مستقل، جستجو و پرسشگری باقی نماند. Copyright: gooya.com 2016
|