جمعه 10 دی 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

چالش های سیاسی از منظر "اراده آزاد"، حمید آقایی

حمید آقایی
اگرچه مناسبات سیاسی در دنیای امروز بر محور منافع و تمایلات معطوف به قدرت نیروهای درگیر در این عرصه شکل می گیرند، اما اگر پا را فراتر از معادلات سیاسی بگذاریم و از عرصه سیاست به لایه های درونی تر جوامع بشری نگاهی بیندازیم، متوجه می شویم که در واقع بجای "منافع و قدرت" این "اراده آزاد" است که همه چیز را رقم می زند و منشا و کارگردان اصلی همه کنش واکنش های سیاسی و اجتماعی می باشد.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


سال ۲۰۱۶ میلادی رو به پایان است. سالی که یکی از سیاه ترین و دردآور ترین سالهایی بود که من در طول زندگی ام شاهد آن بوده ام. و شاید سال ۲۰۱۶ یک لکه بزرگ سیاه دیگری در تاریخ بشریت بر جا بگذارد. سالی که دروغ بر صندلی حقیقت نشست و سالِ پست-حقیقت نامگذاری شد. سالی که قربانیان اصلی آن مردم و کودکان بی پناه منطقه خاورمیانه بويژه سوریه بودند. سال ۲۰۱۶ سال اوج گیری پوپولیسم، ظهور مجدد راست افراطی و ناسیونالیسم نژاد پرست نیز بود.

از منظر مباحث سیاسی و بین المللی سال ۲۰۱۶ بویژه نیمه دوم به بعد آنرا، می توان سال تثبیت نهایی حضور قدرت های جدیدی مانند روسیه، ترکیه و ایران در منطقه خاورمیانه و جابجایی موازنه قدرت نامید. موازنه قدرتی که توسط نئوکانهای امریکایی، مطابق طرح تغییر نقشه جغرافیایی خاورمیانه، سعی شد پیاده گردد؛ اما مانند تجربه افغانستان منجر به پیدایش تروریسم بسیار خشن تر از طالبان، جنگهای قومی و مذهبی و دنبال آن هجوم پناهندگان به اروپا و امریکا شد. شرایطی که بنوبه خود موجب رشد ناسیونالیسم و پوپولیسم در کشورهای اروپایی و امریکا گردید و موازنه قدرت در کشورهای مزبور را نیز برهم زد. در یک کلام، سال ۲۰۱۶ سال وزن و وزن کشی قدرت های مطرح در خاورمیانه برای برقراری نظم جدیدی بود. نظمی که باید در سال آینده منتظر نتایج آن بود.

اگرچه مناسبات سیاسی در دنیای امروز بر محور منافع و تمایلات معطوف به قدرت نیروهای درگیر در این عرصه شکل می گیرند، اما اگر پا را فراتر از معادلات سیاسی بگذاریم و از عرصه سیاست به لایه های درونی تر جوامع بشری نگاهی بیندازیم، متوجه می شویم که در واقع بجای "منافع و قدرت" این "اراده آزاد" است که همه چیز را رقم می زند و منشا و کارگردان اصلی همه کنش واکنش های سیاسی و اجتماعی می باشد. بطوریکه می توان همه بحث های سیاسی و تفاوت های بین راه حلهای مختلف را به "اراده آزاد" معطوف نمود.

برای مثال، معمولا پدیده پوپولیسم و یا ناسیونالیسم افراطی در کشورهای اروپایی در حد ظهور رهبران پوپولیست و ناسیونالیست خلاصه می شود، که بر موج عصبانیت و نارضایتی مردم از وضع موجود و سیتسم حاکم بر کشورشان، سوار شده و در پی کسب قدرت سیاسی است. تجربه های آلمان نازی و فاشسیم در ایتالیا در نیمه اول قرن بیستم نیز پیش رو است و همه از خطر قدرت گیری مجدد این نیرو آگاهند.

اما اگر علت عصبانیت مردم کشورهای اروپایی از سیستم سیاسی و دولت هایشان را خوب جستجو کنیم، متوجه می شویم که یکی از علت های مهم این عصبانیت و نارضایتی، در حقیقت، سپرده شدن حق تعیین سرنوشتشان بدست قدرت های فراملی، برای مثال جامعه اروپا و بطور کلی سرمایه داریِ مالی جهانی و نئولیبرالیسم، است. سرنوشتی که هر انسانی می خواهد و حق آنرا دارد، بر منبای "اراده آزاد"، خودش رقم بزند.

موضوع پناهنگان نیز قابل عطف به بحث "اراده آزاد" است. پناه آوردن مردم کشورهای جنگ و قحطی زده به اروپا بحث های بسیاری در صحن پارلمانها و میان احزاب این کشورها برانگیخت. برخی این پناهندگان را جستجو کنندگان خوشبختی برای برخورداری از یک زندگی بهتر می شناختند و برخی دیگر، آنان را پناهندگانی واقعی که بخاطر جنگ و قحطی مجبور شده اند وطن خود را ترک کنند، نامیدند.

بعبارت دیگر احزاب و رهبران سیاسی که پناهندگان را جستجو کننده خوشبختی نامیده بودند، عملا معتقد بودند که این "به اصطلاح" پناهندگان با اراده آزاد خود انتخاب کرده اند که به کشورهای مرفه مهاجرت نمایند. در حالیکه احزاب و سیاستمدارانی که معتقد بودند که آنها واقعا پناهنده هستند و باید آنها را با آغوش باز پذیرفت، بر اجبارها و عوامل خارج از اراده آزاد این پناهندگان تاکید داشتند. به سخن دیگر آنها مجبور شده اند که خانه و کاشانه خود را ترک نمایند.
همینطور که می بینیم، در این رابطه نیز بحث ها حول محور اراده آزاد می گردد.

در حقیقت می توان گفت که در عالم سیاست، نیروهای ناسیونالیست و پوپولیست از حق حاکمیت ملی صحبت می کنند، حق حاکمیتی که توسط نهادهای جهانی و فراملی در خطر قرار گرفته است؛ اما در دنیای آدمهای معمولی این حق حاکمیت ملی به حق داشتن "اراده آزاد" در تعیین سرنوشت خود می تواند ترجمه شده و معنا پیدا کند، "اراده آزادی" که در معرض تهدید قرار گرفته است.

حتی می توان بحث های معمولی میان احزاب لیبرال از یک سو و احزاب چپ و سوسیالیست از سوی دیگر را به موضوع "اراده آزاد" معطوف نمود. به این معنی که احزاب چپ و سوسیالیست بطور سنتی بر اداره و مدیریت جامعه توسط دولت تاکید می کنند؛ و احزاب لیبرال بر باز گذاشتن دست مردم و کوچک شدن دولت و سپردن امور جامعه و کشور بدست خود مردم پافشاری می نمایند؛ زیرا اندیشه و فلسفه لیبرالیسم اصولا بر منبای اراده آزاد انسان و اصالت آن شکل گرفته است. در حالیکه فلسفه سیاسی سوسیالیسم بر یک جبریت تاریخی استوار است و می خواهد آنرا تحقق بخشد، جبریتی که همواره مافوق اراده آزاد انسان قرار داشته و دارد. همانطور که در تمامی فلسفه ها و ایدئولوژی های غایت اندیش و آرمان گرا، این اراده آزاد انسان است که قربانی می گردد.

سخن معروف ژوزف استالین که "اعتماد خوب است اما کنترل بهتر است" بخوبی این تفاوت مهم بین دو گرایش اصلی فلسفی که یکی بر جبریت و حتمیت استوار است و دیگری بر اراده ازاد انسان برای رقم زدن سرنوشت خود تاکید می کند، آشکار می سازد. از این منظر شاید بتوان نیمه دوم قرن گذشته را بطور مشخص در جنگ بین اراده آزاد و اراده معطوف به قدرت و کنترل بیشتر خلاصه نمود. جنگی که خود را در عالم سیاست و مناسبات بین المللی در جنگ و رقابت بین لیبرالیسم و سوسیالیسم واقعا موجود نشان می داد.

به همین اعتبار نظام جمهوری اسلامی و جامعه ای که پس از انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ بتدریج شکل گرفت را نیز می توان عرصه تجربه و چالش بین دو مدل که یکی بر جمهوریت و اراده آزاد استوار است و دیگری بر اراده خارج از انسان و بر اراده خدا و نمایندگان آن تاکید می کند، نامید. در کادر فلسفه سیاسی متکی بر اراده ازاد انسان و مطابق مدل جمهوریت باید به این اراده آزاد و قدرت تشخیص اعتماد کرد و قدرت را بدست مردم سپرد. در مدل حکومت اسلامی اما به قدرت تشخیص و اراده آزاد انسان نمی توان اعتماد داشت و باید جامعه را زیر رهبری مجتهدین و علمای دین اداره نمود. در واقع کلنجار و مبارزه روزانه مردم برای رها کردن خود از کنترل های مختلف و همه جانبه نظام جمهوری اسلامی، همواره تلاشی برای پاسداری از حق اراده آزاد خود بوده است.

مواضع سیاسی و روش هایی که گروهها و جریانات سیاسی مخالف جمهوری اسلامی از آغاز تثبیت این نظام تا زمان حال اتخاذ و به اجرا در آورده اند نیز مرتبط به بحث "اراده آزاد" هستند. در طول این سالها همواره دو نظریه عمومی سیاسی و استراتژیک در برابر هم قرار داشته اند. یک نظریه بر آگاه کردن مردم و فعالیت های فکری، فرهنگی تاکید داشت و معتقد بود که برای هر تحول اجتماعی-سیاسیِ پایدار باید در درجه اول شرایط اجتماعی و میزان آگاهی و خواست مردم به اندازه کافی فراهم شده باشد. که این نوع نگرش را نیز می توان به اعتقاد به اراده آزاد تعبیر نمود.

نظریه دیگر اما بر حرکت و فعالیت پیشتازان و نسل نخبه و روشنفکر تاکید بیشتر می نمود و اراده گرایانه سعی می کرد که تحولات اجتماعی را بسود اهداف خود جهت بخشد. جریانات و گروهای مزبور همگی از یک ایدئولوژی خاص، تمامیت گرا، آرمانخواه و غایت اندیش تغذیه می کردند و برای آنان جامعه مطلوب و نظم اجتماعی مورد نظرشان بیش از هر چیز دیگری اصالت داشت. نوع نگاه این گروه ها را نیز می توان به موضوع اعتقاد و یا عدم اعتقاد به اراده آزاد تعمیم داد.

در هر حال بنظر می رسد که هر جا که بنگریم موضوع و مقوله مورد مناقشه همین بحث "اراده آزاد" است، که تا چه اندازه ما به آن اعتقاد داریم و به آن پایبند هستیم. برای مثال زمانی که عده محدودی از ایرانیان به ترامپ نامه می نویسند که جمهوری اسلامی را مورد تحریم های بیشتر قرار دهد و قرار داد برجام را لغو نماید، در واقع به این معنی است که آنها از توانایی مردم ایران در تحقق اراده آزاد و رقم زدن سرنوشت خود و رها کردن آن از دست حاکمیت جمهور اسلامی ناامیدند و بنابراین دست به دامن قدرت های خارجی شده اند. سیاستی که سالهای سال، از همان اوائل تاسیس جمهوری اسلامی، توسط سازمان مجاهدین خلق پیگیری شده است و ما عواقب مخرب آنرا هنوز در پیش رو داریم.

haghaei.blogspot.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016