گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان![]()
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
2 دی» نوزایی سیاسی و نهضت ملی، ناصر کاخساز1 تیر» وطن در غربت، ناصر کاخساز
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! ماهیت رفورم و هواهای نفسانیِ قدرت سیاسی در ایران، ناصر کاخساز![]() براستی چرا روشنفکری که دین برای او با سیاست آمیخته است، رفورماتور نیست؟ رفورم دینی به طور معمول در موقعیت اپوزیسیون قرار دارد. اعتقاد دینی که در قدرت سیاسی قرار بگیرد، به محافطه کاری گرایش پیدا میکند. نخست به این سبب که نمیتواند توده مردم را آزرده کند، مبادا پایه ای برای قدرت گیری رقیب بشوند. دوم به این سبب که برای کسی که در قدرت است مسئلهی پایهای حفظ قدرت است. چون هدف از خواست تغییر، دست یابی به قدرت بوده است، که در موقعیت قدرت، تحصیل حاصل است. افزون بر این در موقعیت قدرت خواستهای حداکثری به پیش صحنه میآیند. به تجربه اردوغانِ نگاه کنیم که یک مدل قدرت گیری اصلاح طلبی دینی است. بازندهی اصلی این بازی، کمتر خود این اصلاحطلبان و بیشتر، طرفدارانِ حرکت اصلاحطلبی هستند. بازیای که سرنوشت نهاییاش امروز پس از روشن شدن نقش اردوغان، دیگر چندان ناروشن نیست. رفورم دینی به معنای واقعی رفورمی است که باسیاست (که به گفته ماکیاولی بنیان گزار دانش سیاسی مدرن، هیچ ربطی به فضیلت و اخلاق ندارد)، خط تفکیک می کشد. نمیشود هم رفورماتور بود و هم طرفدار دین سیاسی. کسی که به دیناش انگیزهی سیاسی می دهد نمیتواند نظریه پرداز یا مجریِ رفورم پایهای در دین باشد. عیسا ناصری که بشریت هم اینک به دوهزاروهفدهمین سالروز تولدش پا میگذارد، میگوید قلمرو سلطنت من این جهان نیست. و هنگامی که مارتین لوتر میگوید: مسیحیان باید از اقتدار مدنی پیروی کنند و علیهِ آن دست به خشونت نزنند، این توصیه را بازتاب میدهد. به این ترتیب، سکولاریسم نزدِ عیسا، بنیانگزارخشونت پرهیزی درتاریخ دین، ذاتِ رفورم است. این حقیقت نزدِ هردو رفورماتور بزرگ تاریخ بشریت مورد تاکید است که سیاست، حریم تقدسِ متافیزیکی را آلوده می کند. حقیقتی که در ایرانِ زیر سلطه استبداد دینی به روشنی اثبات شده است. اصلاحطلبی که طرفدار رفورم حکومتی است در واقع این تجربهی شکستخورده را مرمت میکند. سیاسی کردن دین، دین را تابع هواهای نفسانیِ قدرت سیاسی میکند. رفورم اعتقادی باید خود را از دام چنین بلایی برهاند وگرنه با یک رفورم حکومتی- و نه دیگر یک رفورم دینی- روبرو هستیم. اینجا باید بین واژههای رفورمر و رفورماتور تفاوت قائل شد. قوامالسلطنه و دکتر امینی، نخست وزیران اسبق ایران، رفورمر بودند و ارزش آنها را در این چارچوب باید فهمید. آنها نمیخواستند ساختار سیاسی را تغییر دهند. یعنی با کل دیکتاتوری مخالفتی نداشتند. یا به هر حال میدانستند که از دست آنها در این مورد کاری ساخته نیست. مصدق اما میخواست ساختار دیکتاتوری را تغییر دهد و دولت حقوقی و ساختار پلورالیستی را به شیوهی غربی جانشین تک صدایی سیاسی کند. مصدق یک رفورماتور اجتماعی بود. تجربهی بدست آمده این است که ترکیب هر اعتقاد متافیزیکی و ایدئولوژیکی با قدرت سیاسی، فاجعه میآفریند. Copyright: gooya.com 2016
|