سه شنبه 21 دی 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

حاکميت دونالد ترامپ در دوران حکومت منقسم، مسعود عالمی

در ۴۲ سال بين ۱۹۶۹ تا ۲۰۱۰ هر دو مجلس کنگره و کاخ سفيد تنها ۱۲ سال در تصرف يک حزب بوده‌اند. اختلاف بين الگوی آرايی که در رياست‌جمهوری و انتخابات مجالس قانون‌گذاری داده می‌شود در اين دوره حاکميت مشترک در تاريخ آمريکا بی‌سابقه بوده است

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 



از بدو تشکيل حکومت فدرال ايالات متحده آمريکا، هر سی الی چهل سال يکبار حکومتها از دست يک حزب بدر آمده، به دست حزب مخالف می‌افتاده است. چنين جابجايی‌هايی چنان واضح و پررنگ است که تاريخ‌نويسان، برای راحتی مطالعه و به دست دادن مولفه‌های تاريخی، به راحتی تاريخ آمريکا را به دوره‌های سی-چهل ساله تقسيم کرده‌، تقاطع دو دوره را همراه با يک تجديد موازنۀ اساسی realignment در جامعه دانسته‌اند. تجديد موازنۀ حزبی به اين معناست که مردم از يک حزب روی برگردانده و به طرف حزب ديگری می‌روند. اين واقعيت در سراسر تاريخ آمريکا قابل مشاهده است.

آخرين بار، چنين جابجايی هنگامی رخ داد که ريچارد نيکسون در ۱۹۶۸ به رياست‌جمهوری انتخاب شد. وی سياستی را تدوين کرده بود تحت عنوان «استراتژی جنوبی» Southern Strategy که اساسش بر پشتيبانی از حقوق ايالت‌ها (در مقابل حکومت فدرال)، تکيه بر نظم و قانون (در داخل)، و تکيه بر هيبت نظامی (در خارج)، قرار داشت. وی اميدوار بود محافظه‌کاران ايالت‌های جنوبی را به حزب جمهوری‌خواه جلب کند و به اين ترتيب بر غلبه طولانی مدت حزب دمکراتيک بر آنان خاتمه دهد. تجديد موازنه در جنوب کشور به سرعتی که او مايل بود به تحقق نپيوست، اما تبعات آن در طی چهار دهه گذشته به تدريج نمايان شد. حتی تا دهۀ ۱۹۸۰ ميلادی، جنوب کشور قلمرو دمکرات‌ها در کنگره بود.

جنبۀ چشمگير ديگر انتخابات ۱۹۶۸ و پيروزی نيکسون اين بود که برای نخستين بار در قرن بيستم يک رئيس‌جمهوری تازه بدون غلبۀ حزبش بر هر دو بخش قوه مقننه به کاخ سفيد راه می‌يافت. تا پيش از ۱۹۶۸، همۀ روسای جمهوری معمولاً بخش عظيمی از هم حزبی‌های خود را نيز به کنگره می‌آوردند. مثلاً دمکراتها هنگامی که ويلسون در انتخابات ۱۹۱۲ پيروز شد، ۶۲ کرسی نمايندگی بدست آوردند، و در ۱۹۳۲ با پيروزی روزولت ۹۷ نماينده از حزب دمکراتيک به مجلس نمايندگان راه يافتند. ناتوانی نيکسون در کسب اکثريت پارلمانی يک استثنا نبود، بلکه آغازگر فصل جديدی در سياست آمريکا است، الگويی که بعدها با انتخاب شدن ريگان و جرج بوش (پدر) نيز تکرار شد.

برای مدتها به نظر می‌رسيد که روال عادی در واشنگتن همين است که حکومت بين دو حزب تقسيم شود و چنانچه حزب جمهوری‌خواه قوه مجريه را در دست دارد، حزب دمکراتيک قوه مقننه را در اختيار داشته باشد يا برعکس.
انتخاب بيل کلينتون در ۱۹۹۲ برای مدت کوتاهی يکپارچگی حاکميت را مجدداً برقرار سلخت، اما دو سال بعد در انتخابات ميان‌دوره‌ای جمهوری‌خواهان سيطرۀ خود را به هر دو بخش قوه مقننه تعميم دادند. پس از انتخابات ميان‌دوره‌ای ۱۹۹۴، رهبران حزب جمهوری‌خواه با خوشبينی دم از آغاز دوره‌ای می‌زدند که حزب جمهوری‌خواه بطور همزمان کنگره و کاخ سفيد را در اختيار خواهد گرفت. رهبران حزب دمکراتيک نيز روی عدم رضايت رای‌دهندگان از اقدامات کنگره حساب می‌کردند و اميدوار بودند که مردم دوباره حاکميت يکپارچه‌ای را به آنان اعطا خواهند کرد. سرانجام اما اميدهای هر دو طرف با تداوم حاکميت دوپاره بر اثر نتايج انتخابات ۱۹۹۶ به ياس تبديل شد. انتخاب جرج بوش (پسر) به رياست جمهوری در انتخابات ۲۰۰۰ برای مدت کوتاهی به نظريه حاکميت يکپارچه جمهوری‌خواهان ميدان داد، اما چهار ماه پس از بروی کار آمدن وی، سناتور جيمز جفوردز (از ايالت ورمونت) حزب جمهوری‌خواه را ترک گفت و به حزب دمکراتيک پيوست و به اين ترتيب دمکراتها در مجلس سنا به اکثريت رسيدند. اين مساله بارها تکرار شد و هربار يکی از دو حزب تنها به مدت کوتاهی هر دو بخش حکومت را در دست گرفت تا امروز که عليرغم دوبار پيروزی اوباما و حزب دمکراتيک در انتخابات رياست جمهوری، حزب جمهوری‌خواه کماکان در مجلس نمايندگان غلبه داشت.

در انتخابات نوامبر ۲۰۱۶، به نظر می‌رسد که بارديگر حکومت يکپارچه‌ای در واشنگتن برقرار خواهد شد، و اين بار هر دو بخش مجريه و مقننه حکومت در دست جمهوری‌خواهان خواهد بود.

از آنجا که فقط شصت درصد رای‌دهندگان خود را با يکی از دو حزب شناسايی می‌کنند، برای هر کدام از آنها مشکل خواهد بود به اندازه‌ای رای بياورند که بتوانند دو قوۀ اجرايی و قانون‌گذاری را با هم برای طولانی مدت در اختيار بگيرند. با تمام اين احوال، در ۴۲ سال بين ۱۹۶۹ تا ۲۰۱۰ هر دو مجلس کنگره و کاخ سفيد تنها ۱۲ سال در تصرف يک حزب بوده‌اند. اختلاف بين الگوی آرايی که در رياست‌جمهوری و انتخابات مجالس قانون‌گذاری داده می‌شود در اين دوره حاکميت مشترک در تاريخ آمريکا بی‌سابقه بوده است.

حاکميت دوحزبی، آن‌گونه که در بالا تشريح شد، نه فقط در سطح فدرال بلکه در حکومت‌های ايالتی نيز غالباً ديده می‌شود. در شصت سال گذشته، درصد ايالت‌هايی که حاکميت يکپارچه دو حزب عمده را در سطح اجرايی و قانون‌گذاری به خود ديده‌اند به طرز فاحشی رو به کاهش گذاشته است. اگر در سال ۱۹۴۶ هر دو بخش مجريه و مقننه در تقريباً ۸۵ درصد ايالت‌ها در دست يکی از دو حزب بود، در سال ۲۰۰۹ اين پديده تنها در ۵۰ درصد ايالت‌ها به‌چشم می‌خورد. از اين رو بسياری از دانشمندان علوم سياسی معتقدند که حکومت دوحزبی بيش از آن‌که نشان‌گر تجديد موازنۀ حزبی باشد، نشان‌دهندۀ عدم موازنۀ حزبی است.

اگر تجديد موازنۀ حزبی به اين معناست که مردم از يک حزب روی برگردانده و به طرف حزب ديگری بروند، اکنون آنچه که مشاهده می‌شود اين است که مردم بتدريج از هر دو حزب فاصله می‌گيرند، de-alignment. در نظر بگيريد که اگر مکانيک لاستيک‌های اتومبيل شما را ميزان کند، شما قادر خواهيد بود مجدداً آن‌را برانيد. اما اگر مکانيک به‌جای موازنه، هر چهار لاستيک را از اتومبيلتان جدا کند، ديگر قادر به راندن آن توده فلزی که بی‌فايده و بلااثر است نخواهيد بود. محققان علوم سياسی بيم آن دارند که نظام حزبی آمريکا دچار چنين عارضه‌ای شده است. امتحان چنين فرضيه‌ای در انتخابات ميان‌دوره‌ای ۲۰۱۸ خواهد بود. طبق مدلی که از چهل‌و هشت سال پيش به اين طرف ديده‌ايم، کنترل کنگره از دست جناح ترامپ (حزب جمهوری‌خواه) بيرون آمده و به دست اپوزيسيون (حزب دمکراتيک) خواهد افتاد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016