گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
3 شهریور» اندر حکایت بورکینی و برزخ سیاستمداران فرانسه، فریبا عادلخواه23 مرداد» یک ارزیابی کوتاه حول مبرات و مضرات شبکههای اجتماعی، فریبا عادلخواه
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! هاشمی هاشمی بود...فریبا عادل خواهبدون شک هرچه بار نقد و ارزیابی این دوران باشد، و هر چه سنگینی پرونده حقوق بشری آن، پایان این تاریخ به معنای پایان مطالبات و نیز ملاحظات و مجادلاتی که این دوران باعث شده نخواهد بود. و مراسم به خاکسپاری هاشمی با حضور چند میلیونی مردم از همه نسلها و با رویکردها و عقاید مختلف در کنار او، و نیز در کنارهم، یکباردیگر نشان از این واقعیت داشت.
در رثای مخاطب خلاصه کردن زندگی هشتاد دو ساله مردی که تاریخ زندگیش به تحولات عظیم سیاسی شش دهه گذشته کشور گره خورده نه در بضاعت من است و نه هدف این مختصر. باضافه اینکه تاریخچه زندگی سیاسی انقلابی هاشمی، شباهت به کسی ندارد، نه به نوری، نه محتشمی یا موسوی خوئینی ها، نه به کروبی، نه منتظری یا عسگر اولادیها. هاشمی سیاستمدار بود و مرد تمام فصول جمهوری اسلامی و همانند هر سیاست مداری در این وادی، زندگینامه اش رنگین کمانی است پر حکایت اندر میان صفحات سیاه و سفید آن. که خود حدیث دیگریست از تجارب سرشار از بیم و امید و افراط و تفریطهای نسل انقلاب، نسلی که بعد از چهار دهه همچنان درگیر چالشهای پر مخاطره دورانش دست و پا می زند. اما حیات این نسل نیز همانند حیات پیشینیان، جاودانه نبوده و تاریخ انقضا دارد. وداع هاشمی با دار فانی، بعد از بسیاری از همرزمانش، به نوعی سوت ایستگاه پایانی زندگی نسل انقلاب را به صدا در آورد. بدون شک هرچه بار نقد و ارزیابی این دوران باشد، و هر چه سنگینی پرونده حقوق بشری آن، پایان این تاریخ به معنای پایان مطالبات و نیز ملاحظات و مجادلاتی که این دوران باعث شده نخواهد بود. و مراسم به خاکسپاری هاشمی با حضور چند میلیونی مردم از همه نسلها و با رویکردها و عقاید مختلف در کنار او، و نیز در کنارهم، یکباردیگر نشان از این واقعیت داشت. به عبارتی مراسم به خاک سپاری هاشمی، دورهمی جمع اضداد بود و به شهادت شعارهائی که در طول مسیر سر داده شد، از طرفی میعاد گاه بیعت جامعه با پایه گذاران جمهوری اسلامی بود و از طرف دیگر، فرصتی برای مرز بندی با سیاست گذاریهای حاکم. وهاشمی یک بار دیگر در روز خاکسپاری اش ثابت کرد که مخاطبی است بی بدیل چرا که نقطه اتکا و نیز اشتراک میان جریانهای سیاسی موجود گشت تا موافق و مخالف در رثایش همصدا و برای رساندن او به سر منزل اخر همراه شوند. به عبارتی سوگ هاشمی برای دوست و دشمن او سوگ از دست دادن مخاطب بود اما مهمتر اینکه مراسم وداع با هاشمی، همزمان پرده از حکایت و واقعیت دیگری برداشت. حکایت وصل میان نظام جمهوری اسلامی و وارثان نسل انقلاب، بویژه نسلی معروف به دهه شصت و هفتادی، و نیز این واقعیت که نیازهای اجتماعی جوانان ضرورتا با مطالبات سیاسی انها همخوانی ندارد. یعنی میتوان حامی و همراه سلوک اجتماعی در چشم انداز جهانی بود و مدافع و همصدای جوانان در کشور های دیگر گام برداشت، اما در مقوله مطالبات سیاسی، در کنار محافظه کاران بود وشانه به شانه دیگر ملی گرایان و مصلحین نظام حرکت کرد. بطور خلاصه، هاشمی مخاطب دیرین نسل انقلابی است، خواه در جرگه حامیان و خواه مخالفان وی باشند، چرا که حیات سیاسی اش به دلیل وجودی بسیاری از چالشهای اجتماعی سیاسی نظام گره خورده است. و به همین دلیل نیز هاشمی همزمان نقطه اتکای وارثان این نسل می باشد که در هوای جناحی و نزاع سیاسی پدران انقلابی خود استنشاق کرده بالغ شدند. این شور وهمنوائی میلیونی در روز خاک سپاری هاشمی و اشکهای جاری شده را میتوان به حساب غم قربت و غریبی حاصل از درد فقدان مخاطب و سر در گمی حاصل از ان به حساب آورد. و این نه چون هاشمی انقلابی و از جنس آن بود، که هاشمی بود بلکه به این دلیل که طبیعت هاشمی از جنس حرکت بود و در این وادی موج سواری خلاق میتوان منتقدی سر سخت و مخالف مدیریتش بود، میتوان و باید؛ میتوان با همان حربه عدالت اجتماعی او، به جنگ حاصل تلاش چهار دهه زمام داری اش رفت، میتوان و باید. اما اغماض به مسیر طی شده، دشوار میباشد Copyright: gooya.com 2016
|