جمعه 15 خرداد 1383   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

جامه ريا بر تن تقدس، سيد محمد مظفری

دنیوی شدن دین وآمیزش انگاره های وحیانی آن با سنت های حاکم بر دنیای مادی دغدغه ای بوده که بسیاری را به تشکیک در شالوده وفلسفه وجودی نظامهای دینی واداشته.خود محوری ، تفکرتکبرامیز جدایی ارگانهای مذهبی ازمتن جامعه و فرض نقش آمریت برای چنین سازواره هایی و نشاندن گردانندگان آن بر« ثریا» و بر «ثری» دانستن دیگران جدا از اینکه موجب « فرشی» شدن آموزه های«عرشی»، ملکوک نمودن تجلی اجتماعی امر دینی، ایجاد اثرات وضعی چون دگماتیسم و... می شده ، سم آزارنده ای همچون ریاکاری را در بستربشریت می گسترانیده ومعلولهای متاخرتری نظیر بی اعتمادی و بی یقینی به اصل الهی مذهب را پدید می آورده. ازهمین روانتقادات به جا مانده درادبیات ملل نسبت به دستگاه روحانیّت متبوع ، در بسیاری حالات نه مدلول کفروزندقه که بیشترمعلول شرایط محیطی ریاکارانه اصحاب شریعت است.
این خود محوری مذموم درنزد روحانیون ادیان مختلف( که ریاکاری یکی ازموالید نامطبوع آنست) اثرات زیانبار دیگری نیز درجهات مختلف دربرداشته که فروکاستن دین به معامله ای مضحک بر سربهشت ودوزخ ، آن هم بااسباب مادی ودنیوی(!)از آن جمله است.
این آفت دینی ازفریسیان ، صدوقیان و کاهنان یهودی گرفته تاکاردینالها،اسقفها، کشیشان مسیحی ومتشرعین مسلمان لغزشی غیر قابل اغماض است. مواردی ازآن که به اجمال دراین مختصرمی آید مبین خطا ناپذیری خرد جمعی پیروان این ادیان و ماندگار در حافظه ادبّیات و تاریخ است:

واعطان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
پرسشی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
***
شیخی به زنی فاحشه گفتا : مستی
هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفتا : شیخا چنان که گویی هستم
اما تو چنان که می نمایی هستی؟
(خیام)

یوهان ولفگانگ گوته در بخش آغازین تراژدی« فاوست»،آنجا که فاوست توسط «مفیستوفلس(=اهریمن)» جعبه جواهراتی برای مارگریت، معشوقه اش ،می فرستد به همان معامله مضحک بین دستگاه رسمی مذهب(کلیسا) و توده مومنین عوام اشاره می کند؛ تطهیرمال حرام توسط کلیسا،عملی که خود شیطان درباره اش می گوید:

« دلم می خواست از این هم نفرت انگیز ترچیزی می شناختم تا نفرین کنم.»

مادر مارگریت جواهرات را به کشیش می دهد. گوته از زبان شیطان چنین می گوید:

« آخر فکرش را بکنید.یک کشیش جواهراتی را که به مارگریت هدیه شده بود به غارت برد. مادر مارگریت انها رااز او گرفت که نگاه کندوهمان دیدن موجب نفرت نهفته ای دراو شد! خانم شامه تیزی دارد، سرش پیوسته درکتابهای دعاست اساس خانه را یکی پس ازدیگری بومی کشد تاببیندآیا پاک یا ناپاک است(...) مادرازیک کشیش خواست که بیایدواو(...) گفت : "چه خوب فکری کردید.کسی که برنفس خودغلبه کندبی شک موفق خواهدبود. کلیسامعده خوبی دارد. کشورهایی رابه تمامی بلعیده است وهرگزهم دچارسوءهاضمه نشده. خانم عزیز! مال حرام راتنها کلیسا می تواندهضم کند".»
و درادامه از زبان فاوست که:
« این عادی ترین کار کلیساست . جهودان وشاهان هم میتواننداز عهده اش برآیند.»




تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 




در این نمودارعالی که گوته پیش رویمان می نهد به عین می توان مثال دردآورولی واضح ومبرزی بر مقدمه آغازین این مقال یافت : وقتی دین کاملا دنیایی می گردد کارکردهای دینی تشابه حیرت انگیزی باگذشته می یابند وآفات دردناکی زاییده
می شود، دراین مثال تقلیل فاصله دستگاه مسیحیت بااعمالی نظیرباج گیری،ربا و
اعمال یهودیان(که به شدت موردانزجارمسیح بود) قابل رویت است. امری که از
واقعیات روزگار نویسنده استنباط شده که دوران اوج مقابله عقلانیت اجتماعی باکلیسای منحرف وقربانی مظلوم آن ، گوهردین و تقدس یگانه آن بود[1] .

ای صاحب فتوا! زتو پرکارتریم
با این همه مستی زتوهشیارتریم
توخون کسان خوری وماخون رزان
انصاف بده کدام خون خوارتریم؟ (خيام)

دانی که چنگ و عود چه تقریرمی کنند؟
پنهان خورید باده که تعزیر می کنند
ناموس عشق ورونق عشاق می برند عیب جوان و سرزنش پیر می کنند جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز باطل در این خیال که اکسیر می کنند
(حافظ)

تا به ناموس مسلمانی زی اند در تسلُّس ، تا ندانی که کی اند؟ همچو قلا بان بر آن نقد تباه نقره می مالند و نام پادشاه
(مولانا)

و بخش عمده این آسیب ناشی از نظام مند شدن آموزه های اجتماعی دین است که در این میان از پاره ای اصول نانوشته حاکم بر دنیا که لزوماً شامل جوامع بشری نیز می گردد (= سنن الهی ) غفلت شده ، نظام یکسونگر مذهبی با نادیده انگاشتن تفاوتها ، که شاید بتوان آن را اسلسی ترین اصل طبیعت پنداشت ، در نهایت به ورطه اخذ دیدگاه حد اقلی فرو خواهد غلطید . این جاست که ریا ،سالوس، فریب و... بدل به راهکاری برای بقا می گردد.

احمقان سرور شدستند و زبیم عاقلان سرها کشیده در گلیم
(مولانا)

[1] تراژدی فاوست، م.ا.به آذين،نيلوفر،صص.78-79 .





















Copyright: gooya.com 2016