پنجشنبه 28 آذر 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

هنرمند مردم بر شانه مردم اصفهان، گزارشی از مراسم خاک سپاری ارحام صدر، مرجان سخاوت

ارحام صدر
زاون قوکاسيان: "اما ارحام عاشق مردم بود و برای همين هم در اين چند فيلمی هم که اين اواخر برای بازی از او دعوت کردند حضور يافت؛ اگر چه بازی او در فيلم جعفرخان از فرنگ برگشته ساخته علی حاتمی مثله شد و فيلم افسانه شهر لاجوردی کار محمدعلی نجفی هم که به جای چهار شخصيت بازی کرده و توانسته بود اوج قدرت بازيگری خود را نشان دهد هرگز اجازه اکران نيافت."

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 




ارحام صدر به خاک سپرده شد. جميعت انبوهی که روزگاری را با خاطرات هنرمندی او سپری کرده بودند، جوانانی که فقط نام او را شنيده و بعدها فيلمهايی از نمايش های او ديده بودند شاهد به خاک رفتن هنرپيشه تئاتر کمدی انتقادی اصفهان بودند.

جمعيت يک ساعت زودتر کنار زاينده رود مقابل پل خواجو و صدا وس يمای اصفهان تجمع کرده اند تا آنجا که رفت و آمد اتوموبيلها در خيابان مختل شد، همه منتظر بودند تا بالاخره حدود ساعت ۱۰ عماری حامل پيکر ارحام صدر از راه رسيد. رسم است علمای دين و بزرگانی که از دنيا می روند را با عماری بياورند، حالا پيکر ارحام صدر را با عماری آورده اند . گفته اند او را سر دست می برند تا جمعيت نيز بتوانند مسيری را (حداقل دو خيابان) تا رسيدن به محل پلهای غدير پياده همراه او باشند.

جمعيت عکسهايی از او را در دست گرفته اند از گذشته تا امروز. به راه می افتد در حالی که همه فرياد می کشند ارحام روحت شاد ، ارحام روحت شاد ...آن سوی خيابان خودروها در راه بندانی خود خواسته متوقف شده اند ، مردم از اتوموبيلهای پياده شده اند، عکس و فيلم ميگيرند يا آرام به نظاره ايستاده اند .

حافظ نوه دختری ارحام جلو جمعيت حرکت ميکند ،حسن اکليلی هنرپيشه طنز اين سالهای اصفهان و به نوعی مقلد نه چندان موفق ارحام نيز ميکروفن به دست جلودار شده و اداره مراسم را نيز بر عهده گرفته ، در حالی که برخی چندان از اين وضعيت راضی نيستند.در طول راه تا رسيدن به محلی که قرار است بعد از آن تا باغ رضوان پيکر ارحام را با آمبولانس حمل کنند ، چندين بار عماری را بر زمين می گذارند و صلوات می فرستند... گاهی هم شعر خوانی و مديحه سرايی ،رضا افتخاری خواننده اصفهانی هم آمده و اوست که اشعاری را در وصف ارحام می خواند.

چشم ميدوانم شايد چهره آشنايی، هنرمندی، مسوولی را ببينم. کسی نيست، ميگويند نصرت الله وحدت را ديده اند در حالی که حال خوشی هم نداشته است، کسی هم انگار حرفی از ناصر ملک مطيعی ميزند، اصغر بيچاره را می بينم و منوچهر اسماعيلی دوبلور سينما، ناصر کوشان کارگردان و نويسنده تئاتر، زاون قوکاسيان نويسنده و منتقد سينما، پری کربلايی هم بازی ارحام در سالهای دور، حريرچيان و محقق و بصيری و خانم کلارا از گروه ارحام هم آمده اند حسن کسايی استاد نی، را هم ميبينم اما هرچه چشم ميدوانم شايد، چهره ای از تهران آمده باشد کس ديگری نيست، چيزی هم نميشنوم... از مديران و مسوولان هم انگار فقط مديرکل ارشاد اصفهان آمده و معاون ميراث فرهنگی. به پلهای غدير که می رسيم پيکر ارحام را سوار برامبولانس می کنند و دو ليموزين مشکی حامل خانواده ارحام جلو و پشت آن به حرکت در می آيند....

دوستی از نزديکان ارحام برايم تعريف ميکند که ارحام چند سال قبل قبری در قطعه نام آوران باغ رضوان اصفهان می خرد اما بعدها که می بيند آنجا بيشتر محل دفن متملقان و مداحان و وابستگان رژيم شده و کم تر هنرمندان آن جا دفن می شوند، پشيمان می شود و روزی در عصباينت ميگويد من را در جايی خلوت و دور دفن کنيد... اما شب قبل خانواده شور ميکنند و ظاهرا چون در وصيتش هم اشاره ای به تغيير محل دفن نکرده است.

تصميم ميگيرند ارحام را در همان قطعه به خاک سپارند. اين را کسی از خانواده نگفته دهان به دهان شنيده ايم .

فضائل ارحام

به باغ رضوان که می رسيم عماری حامل پيکر ارحام را از آمبولانس پايين می آورند و تا رسيدن به قطعه نام آوران همچنان سر دست حمل می شود . ميخواهند قبل از دفن نماز ميت بر او جاری کنند اما هجوم جمعيت مانع است ، اکليلی مجبور می شود چند بار از مردم درخواست کند که کمی عقب روند و پشت سر ميت بايستند ، بالاخره هر جور شده نماز را می خوانند ، بعد مطابق رسم و سنت از مردم می پرسند که ارحام چگونه انسانی بود. جمعيت يک صدا بايد فرياد بزنند خوب آدمی بود.. اکليلی در باب فضائل ارحام سخن ميگويد و خير خواهی او و دست گيری اش از نيازمندان ... هنگام دفن ، هجوم جمعيت مانع جلو رفتن است.

ميخواهم خانواده اش را ببينم و اگر شده نصرت الله وحدت را و چند کلمه از او درباره ارحام بشنوم اما خبر می رسد، وحدت را که حالش دگرگون شده با آمبولانس به بيمارستان برده اند. چند نفر از اقوام شاکی شده اند که هجوم جمعيت حتی نگذاشته خانواده بتوانند يک فاتحه ساده سر مزار بخوانند اما زنی پاسخ ميدهد که اتفاقا بايد از اين همه استقبال سپاسگزار باشند، که نشانه قدر شناسی مردم است، فاتحه را هميشه و همه جا می توان خواند، اما می شنوم که خانواده راضی اند، بعد از سی سال دوری از صحنه فکر ميکردند شايد ارحام فراموش شده است....

کسايی استاد نی هم فرصت ميکند چند کلمه ای درباره ارحام بگويد: "ارحام نه تنها بازيگر بلکه کارگردان تهيه کننده و نمايش نامه نويس بود ، چه فايده اما که بعد از مرگ از او تجليل شود، ما هيچ وقت اين نابغه هنر ايران را فراموش نمی کنيم".

بالاخره بين شلوغی جميعت ميتوانم زاون قوکاسيان منتقد و نويسنده سينما را پيدا کنم زاون شاکی است. می گويد " ارحام ۳۰ سال ميخواست روی صحنه بازی کند اما به او اجازه بازی ندادند ، اخرين کار او مرداد سال ۵۷ بود ، بعد از آن ما ديگر هيچ وقت ارحام صدر را روی صحنه تئاتر نديديم، سخت بود برای کسی که از سال ۱۳۱۹ بازی ميکرد بشنود که اجازه بازی کردن ندارد."

زاون قوکاسيان می گويد: "اما ارحام عاشق مردم بود و برای همين هم در اين چند فيلمی هم که اين اواخر برای بازی از او دعوت کردند حضور يافت، اگر چه بازی او در فيلم جعفرخان از فرنگ برگشته ساخته علی حاتمی مثله شد و فيلم افسانه شهر لاجوردی کار محمد علی نجفی هم که به جای چهار شخصيت بازی کرده و توانسته بود اوج قدرت بازيگری خود را نشان دهد هرگز اجازه اکران نيافت."

از او درباره نحوه برگزاری مراسم و مقايسه با موارد مشابه و همچنين حضور نداشتن بسياری از چهره ها که در اين مواقع حضورشان معمول است می پرسم، ميگويد متاسفانه خيلی از افرادی که الان در اين مراسم حضور دارند از نحوه برپايی آن راضی نيستند چون متاسفانه عده ای سردمدار مراسم شده اند که به اعتقاد ما چک نويسهايی هستند که سعی کردند ارحام را تقليد کنند برای همين در حدی هم نيستند که بتوانند اين مراسم را اداره کنند ...

نورمن ويزدوم

پسر مهدی ميميزان نويسنده نمايشهای ارحام را هم ميبنيم او که پدرش چند سال قبل در همين قطعه به خاک سپرده شده به ياد می آورد که روزگاری نورمن ويزدوم که به ايران آمده بود به اصرار از ارحام ديدن کرد. اما حالا چه؟ او همچنين در يادآوری خاطرات گذشته اضافه ميکند: تئاترهای ارحام گاهی ۶ ماه روی صحنه بود تازه عيد نوروز که می رسيد دو سانسه می شد. تئاتر سپاهان، تئاتر اصفهان و تئاتر ارحام هر سه هر شب مملو از جمعيت بود. يک خبرنگار قديمی اصفهانی هم که برای شرکت در مراسم خاک سپاری ارحام آمده می گويد: "خانه پدربزرگ من کنار محل تئاتر تابستانی ارحام در خيابان حکيم نظامی کنار بيمارستان سعدی بود ، ما هر شب روی پشت بام به نظاره تئاتر می نشستيم" محسن گلشنی می گويد" اين که می گويند ارحام بداهه گو بود برای من که شايد يک نمايش را چند شب پشت هم از همان بالای پشت بام ميديدم کاملا ملموس است، نمايش همان بود اما حرفها و نکته ها و بداهه گوييها بسته به موقعيت و مخاطبان تئاتر متفاوت بود و اين خصلتی بود که از او ارحام ساخت.ارحام سعی ميکرد به شيوه های مختلف بفهمد که مثلا امشب آيا گروه خاصی بين تماشاچيان مهمان او هستند يا نه. مثلا اگر يک شب گروهی از کارمندان بانک بيننده تئاتر او بودند گوشه ای به آنها ميزد و مثلا از مشکلاتی که مردم با اين جماعت داشتند می گفت اگر شبی کارمندان شهرداری در ميان شرکت کنندگان بودند به شهرداری چی ها تکه می انداخت."

گلشنی همچنين از خصلت مردمی و به اصطلاح خاکی بودن ارحام ياد ميکند و ميگويد اگر کاری از دستش بر می آمد برای همه انجام ميداد خودم بارها و بارها ديدم شبها بعد از تمام شدن تئاتر اواخر شب افرادی که مشکلی داشتند سراغش می آمدند و او به آنها کمک مالی می کرد". ظاهرا اين اواخر هم توانسته بود با استفاده از موقعيت مالی خود و حمايت گروهی از متمولان شهر به اصطلاح خيريه ای ايجاد کند و از محل آن به افراد نيازمند کمک کند.





















Copyright: gooya.com 2016